ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
اشاره: به گزارش فکرت؛ حجتالاسلام دکتر صفدر الهی راد، دکترای کلام و هیأت علمی گروه کلام و فلسفه دین مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی (ره) در گفتوگویی با مدرسه علوم اسلامی انسانی فکرت به موضوع رابطه و تأثیر فلسفه بر فهم دین پرداخت.
منظور ما از فلسفه، تفکر نظاممند و عقلی است. برای اینکه ما یک نگرش عقلانی به مسائل جهان در حوزه معرفت، هستی، انسان، هنجارها و... داشتهباشیم؛ نیازمند یک دستگاه هستیم. قبل از اینکه ما وارد دین شویم، ضرورتاً ما نیازمند یک فلسفه هستیم و البته این فلسفه خود دارای سطوری است.
*آیا ما میتوانیم در نسبت با متون دینی، از فلسفه عبور نماییم و آن را نادیده بگیریم یا خیر؟
افرادی به اسم تفکیک یا اخباریگری میخواهند در مقابل فلسفه قرار بگیرند. بنده با قاطعیت و اصرار میخواهم بگویم اگر کسی بخواهد تفکیکی باشد، ضرورتاً باید یک فلسفهگرا باشد. اگر کسی بخواهد اخباریگرا باشد، باز هم باید ضرورتاً فلسفهگرا باشد. معنی ندارد که کسی بخواهد نقلگرا باشد؛ اما فلسفهگرا نباشد. چرا که در آیات و بهویژه در روایات ما، با قاطعیت نسبت بهروش فلسفی، اهتمام شدهاست. آنچیزی که من را نگران میکند برای سروان تفکیکی و اخباری؛ این است که همهجای سیره حجت است، مگر آن جاهایی که اهلبیت (ع) کار فلسفی کردند؟! (البته منظورم فلسفه بهمعنای خاص است) ما در آیات و بهویژه در روایات فراوانی داریم که اهلبیت (ع) از روش فلسفی و با استفاده از مفاهیم ذهنی در مقدمات استدلال استفاده کردند. هرچند حرف بنده بیشتر از اینهاست و من در دفاع از فلسفه به شما میگویم که فرض بگیرید که هیچیک از آیات قرآن و روایات ما، مشی و مکتب فلسفی نداشتهاند؛ اما ما امروز ضرورتاً باید به سراغ فلسفیدن بهمعنای خاص خودش برویم، چون ما باید ناظر به نیازهای جامعه کار کنیم. سال 1389 شمسی، در زیر زمین فیضیه ما در خدمت مقام معظم رهبری در یک جلسه محدود بودیم و حضرت آقا بعد از ایراد سخنرانی فضلا، یک حرفی را فرمودند که برای بنده بسیار جذابیت داشت. فرمایش ایشان این بود که آقایان فضلا، ما نوکر دین هستیم و آمدهایم که از دین دفاع کنیم و باید ببینیم که چگونه میتوان از دین دفاع کرد و من به شما بگویم که بدون تفکر فلسفی نمیتوان از دین دفاع کرد.
مگر میشود امروزه جریان رقیب ما بخواهد با سلاح فلسفه علیه قرآن، دستگاه ولایت و اهلبیتی ما بخواهد حمله کند و آنوقت من به اسم قرآن و اهلبیت بخواهیم بگویم که سلاح فلسفه را بهکنار بگذارید؟ مگر میشود؟ آنوقت اگر ما فلسفه را کنار بگذاریم، چه چیزی جایگزین آن داریم؟ وقتی آنها با روش زیستشناسی تکاملی میخواهند نتیجه و استنتاجش این باشد که نفی وجود خداوند متعال و نفی غایتمندی جهان و... باشد، شما با کدام استدلال میخواهید جواب آنها را بدهید؟ اینکه تکامل قابل جمع با توحید است یا خیر؟ تکامل قابل جمع با غایتمندی جهان است یا خیر؟ تکامل قابل جمع با ارزشهای اخلاقی انسان است یا خیر؟ شما اینها را با کدام دستگاه قرآنی و روایی میخواهید پاسخ دهید؟
یک گزارشی برای ما آوردند و فرمودند در برخی از کشورهای غربی (از جمله آمریکا) هرکس که بخواهد از مقطع دیپلم وارد مقطع دانشگاهی و آکادمیک شود، حتماً باید کتابی را درس بگیرد و نمره قبولی را أخذ کند. عنوان این کتاب «نظریههای معرفت» است. ما با تعدادی از دوستان این کتاب را مباحثه کردیم و یک مرور اجمالی روی آن داشتیم و دیدیم که عجب! هرچه ظرفیت شکاکیت و نسبیت معرفتشناختی که بوده است، در این کتاب آمده است. غرب میداند که اگر بخواهد آن تمدن مدرن و سکولار و متوحشش برقرار باشد، باید بر اساس همین مبانی معرفتشناختی، کار خودش را پیش ببرد. آنها در حال القا کردن این مبانی توحش به جوانان ما نیز هستند. امروزه اساتید سکولار و غربزده نیز این مباحث را به دانشجویان مظلوم ما منتقل میکنند. شاید مظلومتر از مردم غزه، این دانشجویان مظلومتری هستند که گیر چهارتا آدم دیکتاتور میافتند و آن بخشی از فلسفه غرب که موجب برهنگی دانشجویان در خیابان میشود یا موجب تفکر لیبرال در جوانان میشود را به آنها منتقل میکنند. این فقط مختص اساتید دانشگاه نیست و رمانهایی هم که ترجمه میشوند، از این قاعده مستثنی نیستند و آنها نیز اندیشه فلسفهی غربی، نیهلیسم، پوچگرایی، اگزیستانسیالیسم و... هستند. حتی فیلمهایی که دوبله و در جمهوری اسلامی نیز پخش میشوند هم از این ویژگیها برخوردارند.
من با دانشآموزان دبیرستانهای تیزهوشان قم گاهی اوقات جلساتی دارم. این دانشآموزان به مرز الحاد رسیدند. ما وقتی با هم گفتوگوهای معرفتشناسانه و... انجام میدهیم، متوجه شدم که آنها ریشهای مشکل دارند و در مقابل من به حرفهای هیوم و کانت استناد میکنند. حال برخی در این شرایط به منبر میروند و میگویند چرا به جوانان فلسفه میگویید؟ اصلاً فلسفه به چه کار میآید؟ اینها عجیب است.
* امکان دارد حدیثی بیاورید تا خوانندگان متوجه این شوند که استفاده معصوم (ع) از روش فلسفی بهمعنای خاص وجود دارد یا خیر؟
بله حتماً. حدیث اول از وجود مقدس امام رضا (ع) است: ««إِنَّ أَوَّلَ عِبَادَةِ اللَّهِ مَعْرِفَتُهُ وَ أَصْلَ مَعْرِفَتِهِ تَوْحِیدُهُ وَ نِظَامَ تَوْحِیدِهِ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ الْعُقُولِ أَنَّ کُلَّ صِفَةٍ وَ مَوْصُوفٍ مَخْلُوقٌ (هر صفت و موصوفی، مخلوق است) وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَخْلُوقٍ أَنَّ لَهُ خَالِقاً لَیْسَ بِصِفَةٍ وَ لَا مَوْصُوفٍ (هر مخلوقی خالقی میخواهد که آن خالق نه صفت و نه موصوف است) وَ شَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ وَ مَوْصُوفٍ بِالاقْتِرَانِ (هر صفت و موصوفی هم بایکدیگر اقتران دارند) وَ شَهَادَةِ الِاقْتِرَانِ بِالْحَدَثِ (چیزی که با هم اقتران داشتهباشند، خود دلیلی بر حدوث است) وَ شَهَادَةِ الْحَدَثِ بِالامْتِنَاعِ (چیزی هم که حادث باشد، یعنی یکزمانی نبوده است) مِنَ الْأَزَلِ الْمُمْتَنِعِ مِنْ حَدَثِهِ فَلَیْسَ اللَّهَ عَرَفَ مَنْ عَرَفَ ذَاتَهُ وَ لَا لَهُ و حد مَنْ نَهَّاهُ وَ لَا بِهِ صَدَّقَ مَنْ مَثَّلَهُ وَ لَا حَقِیقَتَهُ أَصَابَ مَنْ شَبَّهَه».
حال آیا فلسفه غیر از این روش است؟ آیا ملاصدرا و ابنسینا غیر از این روش به میدان میآید و استدلال میکند؟ حدیثی دیگری نیز از امام رضا (ع) داریم که: «ابْتِدَاؤُهُ إِیَّاهُمْ دَلِیلُهُمْ عَلَی أَنْ لَا ابْتِدَاءَ لَهُ لِعَجْزِ کُلِّ مُبْتَدَأٍ عَنِ ابْتِدَاءِ غَیْرِه». حال این حدیث چیست؟ مگر ما فلسفهای که میگوییم غیر از این حدیث است؟ البته در این زمینه روایات فراوان است که ما از آنها صرفنظر مینماییم. بنابراین ما چارهای نداریم که برای دفاع از دین، از همین روش فلسفی استفاده نماییم.
*فلسفه چه نقشی میتواند در فهم صحیح دین داشتهباشد؟
برخی آیات و روایاتی که دارای زمینهی فلسفی هستند و ما نمیتوانیم یک درک عمیقی از آنها داشتهباشیم. بهعنوان مثال بحث رایج جبر و تفویض از این مدل است. از این بحث، چگونه بینالأمرین استخراج میشود؟ آنهایی که جبرگرا شدند، نتوانستند بین اختیار خدا و اختیار مخلوق جمع کنند. اگر کسی آن زمینهی فلسفی را نداشتهباشد، ناخواسته سر از جبر یا تفویض در میآورد که امام (ع) میگوید: «أمر بین الأمرین».
برخی از آیات و روایات بهگونهای هستند که ما اگر دستگاه عمیق فلسفی نداشته باشیم، نمیتوانیم درک عمیقی از آن آیات و روایات داشتهباشیم. از همینجا من باید به بحث نقش فلسفه در فهم نظاممند، پُلی بزنم:
اولاً خود دین، خود را چگونه معرفی میکند؟ میتوان به دین دو نگاه داشتهباشیم و بنده در اینجا اشارهای به تعبیر استاد بزرگوار علامه مصباح مینمایم. ایشان میفرمایند: به دین میتوان دو جور نگاه کرد. یک نگاه این است که دین، دستهگلی است که شاخههای زیبایی دارد که هیچربطی بههم ندارند و کاملاً بیگانه از یکدیگراند. (البته استاد مصباح میفرماید که دین چنین نیست) نگاه دوم به دین، نگاه درختواره است. یعنی دین یک دستگاهی است که دارای ریشه، تنه، شاخه و برگ است و رابطه اینان با یکدیگر، رابطهای ارگانیک و بهنحو زنجیروار بههم متصل هستند. استاد مصباح در این زمینه به آیه 24 و 25 سوره ابراهیم اشاره میکند. (بحث کلمه طیبه) خدا در این دو آیه، دین را بهصورت درخت واره معرفی میکند.
حال که دین بر اساس این بیان قرآنی، دارای یک نظام فکری است، ما چگونه میتوانیم فهم نظامندی از دین داشتهباشیم؟ آیا ما سوره یا آیات قرآنی داریم که آن نظام فکری را به ما عرضه داشتهباشد؟ مثلاً بگوییم سوره بقره بهنحو نظاممند آن نظام فکری را به ما ارائه میکند؟
مراد از نظام فکری، یک دستگاه محتوایی است که معارف آن دستگاه بهنحو زنجیروار بههم متصل و مترتب هستند؛ بهگونهای که اگر حلقهی اول زنجیر برود، بقیه حلقهها از بین خواهند رفت. یک ساختمان را در نظر بگیرید که 20 طبقه است و از طبقه 20 به فونداسیون بر یکدیگر مترتب هستند. حال آیا ما چنین چیزی را در قرآن داریم که بگوییم بنای خدای متعال بر این بود که خودِ خدا این نظام فکری را عرضه دارد؟ خیر اینطور نیست. آیا ما یک بسته روایی داریم که این نظام فکری را یکجا عرضه کرده باشد؟ پخش این معارف در قرآن و سنت را همگان قبول داریم و شکی درش نیست. اما یکجا بهصورت یک دستگاه نظاممند عرضه نشده است. (این پیشفرض تحلیلِ بنده است) من در سورهای از قرآن سراغ ندارم که این نظام فکری بهصورت یکجا آمده باشد.
آیا میان باورها و ارزشهای ما یک ربط منطقی وجود دارد یا خیر؟ میان هنجارها (ارزشهای فردی و اجتماعی) و باورهای ما (نظام جهانبینی ما) آیا یک رابطه منطقی وجود دارد یا خیر؟ آیا ارزشهایی که خداوند در قرآن کریم مطرح میکند، ریشه در باورها دارد یا خیر؟ قطعاً دارد و اگر ارزشها، ریشه در باورها نداشتهباشد، یعنی همان «نسبیت هنجاری»!
آیا قرآن کریم بهنحو مستقیم، چنین دستگاهی را به ما ارائه کرده است؟ چه کسی باید این کار را انجام دهد؟ ما نیازمند به یک دانشی هستیم که این دانش به میدان بیاید و تصور صحیحی از مبانی را داشتهباشد و یک تصور صحیح نیز از هنجارها داشتهباشد و میان خود مبانی هم یک ربط منطقی ایجاد کند و میان خود هنجارها نیز یک ربط منطقی ایجاد کند و سرانجام یک ارتباط منطقی میان آن هنجارها و باورها ایجاد کند که این کار دانشی بهنام «فلسفه» است.
ما نیازمند به یک دانشی هستیم که نسبت میان باورها را با یکدیگر ببیند. نسبت توحید با هدف انسان چیست؟ نسبت هدف انسان با مسئله معاد چیست؟ مسئله معاد نسبتش با ضرورت دین چیست؟ ضرورت دین چه نسبتی با ضرورت وحی دارد؟ ضرورت وحی نسبتش با پیامبر و عصمت چیست؟ مسئله پیامبر و عصمت، چه نسبتی با امامت دارد؟ مسئله امامت، چه نسبتی با ولایت فقیه دارد؟ لذا ما باید در یک دستگاه منطقی «اسلام» را بشناسیم که آن نظام باورهاست. در نظام هنجارها هم باید ببینیم که نسبت میان هنجارها چیست؟ ما باید بهصورت نوعی نظام هنجارها را بشناسیم. مثلاً نسبت اخلاق با فقه چیست؟ نسبت اخلاق فردی با اخلاق اجتماعی چیست؟ فقه فردی چه نسبتی به فقه اجتماعی دارد؟ سپس نسبت همه اینان را در نسبت با هنجارهای علوم انسانی چگونه است؟ سپس نسبت همه این هنجارها با باورها چیست؟ مگر شما میتوانید بحث تحول علوم انسانی را بدون داشتن دانشی مثل فلسفه را بیان کنید؟ آیا میشود کسی درد دین داشتهباشد و نگران علوم انسانی نباشد؟
یکی از آسیبهایی که امروزه در فهم دین وجود دارد و این آسیب بسیار بچههای مؤمن و طلاب مبتلا هستند، «نقطهزنی در نسبت با آیات و روایات» است. گاهی اوقات دانشجویان حزبالهی و طلبهها با استناد به یک آیهی تنها، میخواهند نظر اسلام را بگویند. ما نباید با دین برخورد گزینشی نماییم. قرآن کریم یک بسته و دستگاه است و سنت اهلبیت (ع) نیز یک دستگاه است و در هر آیه یا سخن، باید اشراف کامل به آن دستگاه داشتهباشیم. وجه ممتاز مرحوم آقای مطهری، مصباح و طباطبایی با خیلی از آقایون دیگر چیست؟ چرا آنها بسیار درخشیدند؟ آنها به دستگاه اسلام، اشراف پیدا کردند و توانستند آن نظام فکری را داشتهباشند. ملاصدرا در فرازی میگوید مرگ بر فلسفهای که قوانینش بخواهد مطابش با کتاب و سنت نباشد. حال شما بررسی کنید و ببینید بیشترین خدمت را به قرآن و سنت فیلسوفان کردند یا غیر فیلسوفان؟ (با احترام به تمام اندیشمندان) آیا اکنون شهید مطهری، علامه مصباح و علامه طباطبایی بیشترین خدمت را کردند یا بقیه؟ آنهایی که سراغ فلسفه رفتند، از همین قرآن و سنت؛ توانستند بیشترین خدمت را نمایند. «طرح ولایت» علامه مصباح بیشترین خدمت را در این حوزه کرده است. امروزه برای خدمت به قرآن و سنت، بهترین راه این است که آدمی به سراغ فلسفه برود. البته فلسفه نیز مراتب دارد.
مقام معظم رهبری در سال 78 فرمودند که «تفکر فلسفی اسلام و فهم درست از مبانی اسلامی کاری میکند که انسان در هر لحظهای از لحظات، احساس میکند، در کجای راه و بهسمت کدام هدف حرکت میکند. او قدرت تحلیل برای حوادث پیدا میکند. وظیفهی خودش را در هر شرایطی تشخیص میدهد و امروز جوان ما باید اینگونه باشد. البته دشمن خوشش نمیآید و هرجا چنین چیزی را مشاهده کند، با آن مبارزه میکند». لذا امروزه نوک حمله دشمنان، جریانهای فلسفی ماست. حال چه کسی میتواند در هر لحظه وظیفه خودش را تشخیص دهد؟ کسی که نظام فکری داشتهباشد. اگر ما نظام فکری داشتهباشیم، وقتی با مسائل، جریانات، افراد و سخنان جدید مواجهه شویم، آن سخنان به آن نظام فکری عرضه میشود و سنسورهای مبانی در نسبت با هم فعال میشود و قدرت تحلیل مسائل را پیدا میکند.
بنابراین در جمعبندی ما به یک دانش بهنام فلسفه بهعنوان ابزار نیاز داریم که این مجموعه معارف را در نسبت با هم و در یک زنجیره پیوسته بتواند تحلیل و بررسی نماید تا قدرت تشخیص حاصل آید.
تاریخ انتشار: 1402/09/17
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.