ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
حجت الاسلام علی فرحانی استاد حوزه علمیه قم طی سخنانی در نشست بررسی انتقادی طرح وحدت حوزه و دانشگاه با عنوان"در میانهی دو چشمانداز" که در رسانه فکرت برگزار شد،ابراز داشت: ما نگاه میکنیم به سنت اجتماعی شکلدهنده حوزه و دانشگاه، که این سنت اجتماعی فرازمان و فرا مکان است؛ که ما را به عقب و به جلو میآورد. از این منظر به آن نگاه میکنیم لذا زمانی که میخواهیم دانشگاه در غرب را تحلیل کنیم و ایده شکلگیری دانشگاه چگونه بوده؛ حرفهای روسو کجای قصه نقش داشته، مونتسکیو چه گفته، بعد چه شده، یک فرایندی را بیان میکنیم.
حال اگر نهاد اقتصادی پیشادانشگاه را به قصه اضافه کنیم؛ یعنی ماجرای انقلاب صنعتی، برای تولید ثروت که تولید ثروت فضای علم را رقم میزند (حداقل بهعنوان یک خوانش) یا دخالت جدی در شکلگیری آن دارد؛ لذا این دانش دائما یک برش بازاری دارد. که بعد از اینجا محصولگرایی پررنگ میشود.
یک جمله معترضه بگویم که ما یاد گرفتیم در این بیست و هفت سال بعد از جنگ یا جدی شدن مباحث علمی در حوزههای علوم انسانی، وقتی میخواهیم غرب را مطالعه کنیم، سریع یک دوره معرفتشناسی میخوانیم، بعد میگوییم این شد غرب؛ این نیست. من نمیگویم خوب است یا بد است؛ اما این نیست. یک موجود پرسلولی داریم، که پیچیده دارای اضلاع که خیلی هم به فناوری رسیده
لذا باید بدانیم چیست که دربارهاش حرف بزنیم؛ واقعا هم کار یک کتاب و یک نفر نیست. اما در این قصه دانشگاه، این نگاه بازاری یا پراگماتیکال بالمعنی الاخص که اینجا شکل گرفته، این میتواند یک فکت معرفتشناسانه هم داشته باشد؛ یعنی ما یک برش نگاه معرفتی هم داشتیم، که ما را منجر به یک کار محصولی کرده، و نگاه منفی به بنیادها گاهی؛ یک تعبیری دارد آقای کاپلستون در تحلیل معنای پوزیتیویست، میگوید پوزیتیویست مثلا هنوز ما نتوانستیم مرادف دقیق برایش پیدا کنیم؛ حال آن انگلیسی میگوید ما مرادف پیدا نکردیم؛ او فرانسوی بوده، آمده انگلیسی؛ حال ما میخواهیم در ایران چکار کنیم؛ بعد یکی از چیزهایی که ایشان آنجا میگوید این است که این پوزیتیویستها بهشدت تاریخگریزند؛ این یکی از مؤلفههاست.
ﻧﻘﺪ و ﺑﺮرﺳﻲ روش ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﭘﻮزﻳﺘﻴﻮﻳﺴﻢ ﺣﺎﻛﻢ
خب امروز نهاد علم یک رنگ پوزیتیویستی دارد؛ رنگ پوزیتیویستی آن قابل انکار نیست و این تاریخگریز است و اجازه نمیدهد ما حتی با نگاه تاریخی بهسمت بنیادهای نظریه پیش برویم. خلاصه اینکه قسمت سنت اجتماعی شکلگیری دانشگاه برشهایی دارد.
وقتی حوزه را نگاه میکنیم؛ حوزه مقومیت سنت دیرینهاش، دین است؛ یعنی ما با دین اینجا آمدیم؛ اصلا برای دفاع از دین آمدیم. همه کتابهای اصلی ما با انگیزه دفاع از دین نوشته شدند. بعداً مقدماتش توسط ما خوانندگان خوانده نشده، به کتاب بهصورت علمی نگاه شده، و بقیه اتفاقاتش. حال من در سنت گذشته دانشگاه نخواستم بگویم که یک نگاه منفی به دین هم ممکن است آن اوایل وجود داشته باشد. اگر این محصول مدل دانشگاه را از آنجا آورده باشیم.
پس اگر کسی با این زاویه دید به ماجرای حضور و دانشگاه نگاه کند اتفاقاتی میافتد. این یک برش ماجرا. حال آیا ما میتوانیم یک ایده برای وحدت حوزه و دانشگاه بدهیم، اما این را اصلا نبینیم؛ به سؤالات این برش توجه نکنیم؛ طبیعتاً اقناع ندارد؛ بیننده و شنونده ما آن را حس نمیکند؛ آن را پس میزند. پس شما از هر ایدهای میخواهید دفاع کنید، اما در منظومه سؤالاتی که باید پاسخ بدهید، سؤالاتی که از این فکت آمده را هم باید پاسخ بدهید.
مسئله دیگر همان مسئله محوری است، لذا. یک ضلع دیگر ماجرا در محیط حوزه و دانشگاه، برش تعلیم و تربیتی است؛ یعنی امروز علم و علمآموزی یک استایل است؛ نمیشود کودکی در جامعه بزرگ شود، اما بگوید من چیزی نخواندم؛ حالا چرا میخواهیم؛ روی زمین این را میخواهیم؛ چرا میخواهیم؛ باید در مورد آن بحث کنیم؛ ممکن است برخی حرفها درست باشد برخی غلط،
اما وقتی این فرم علمآموزی نمیتواند خنثی بماند؛ لذا از قدیم اگر صریح صحبت کنیم، مثلا میگفتند چرا فرزندت را به حوزه میفرستی؛ خیلی که محترم حرف میزد میگفت میخواستم دینش باقی بماند؛ بعد از جواب میدادند، میگفتند مگر ما در دانشگاه شهیدان احمدی روشن چمران نداشتیم؛ این مثال را زدم که بگویم خنثی نیست؛ منتهی از این منظر دوباره سؤال تولید میشود. نمیتوانیم آن را هم نادیده بگیریم، یعنی نمیتوانیم در محیط خلاء بگوییم حوزه این است، دانشگاه این است، وحدتشان هم این است؛ نمیدانیم چرا عدهای برایشان مهم نیست فرزندشان را به دانشگاه بفرستند، عدهای هم برایشان مهم نیست فرزندشان را به حوزه بفرستند؛ باید پاسخ بدهیم، این ضلع را هم ببینیم.
بررسی ابعاد و مولفه های قرابت حوزه و دانشگاه
زمانی که ما از زاویه دید حاکمیت، سیاستگذار بالادستی به حوزه یا دانشگاه نگاه میکنیم؛ این هم یک مسئله است.
ما یک دوره طولانی با سنت فلسفی سراغ تولید علوم انسانی آمدیم، که با علوم انسانی نرمافزار حکومت را درست کنیم. اینطور آمدیم جلو به هر دلیلی به آخر خط نرسیدیم، اصل کار قطعاً بابرکت بوده، از یک دورهای به بعد گفتیم حالا فقه محور پیش برویم ببینیم چگونه میشود؛ الآن در فضای حوزه و دانشگاه و فضاهای دوزیستمان، الآن همه بهدنبال فقه معاصرند و دنبال فقه اقتصادی و فقه تربیتی و فقه فضای مجازی و فقههای مختلف مثل فقه هنر. خب این مسیر هم به نظر میرسد حال خوشی ندارد. البته جلو میرود، خیلی هم خوب است. من مدل اپوزیسیون ندارم از بیرون بگویم حال خوشی ندارد؛ ما داخل بازی هستیم؛ یعنی من الآن خودم دارم ایفای نقش میکنم؛ شش هفت سال است که فقه روابط اجتماعی و فقه فرهنگ و هنر و تعلیم و تربیت و این عرصههای نرمی که از قدیم به آنها علاقه داشتم دنبالشان میروم؛ حال خیلی علاقهمند به اقتصاد نبودم، اما خیلی هنر و فرهنگ و تعلیم و تربیت دوست داشتم؛ در این وادی بودم، و دنبالش رفتم؛ در حال رفتن هستم؛ در حال گفتن هستم؛ در حال نوشتن هستم؛ پس داخل قصهام، اما در همین داخل یکی از مشکلات جدی این است که این نظامات در حال تولید هستند؛ دارند به بالا میرسند، وقتی برخی از آنها که در قسمت پایانی هستند یا ۸۰ درصدند یا ۹۰ درصدند، یا 100درصد شده. در این سطح قصه یک مشکلی پیش آمده؛ اینها یکی در میان و بهصورت رندوم دارند یکدیگر را نقض میکنند. به فکر افتادیم یک ابرنظام بالای آن طراحی کنیم که از این پارادوکسهایی که گاهی بهوجود میآید جلوگیری کنیم. پس اجمالا به نفع موجبه جزئیهاش قابل تصدیق است و نیازی به توضیح ندارد.
بررسی وضعیت حکمرانی در بخش آموزش
برخی از کارهایی که الآن انجام میدهیم، در گذشته قبل از انقلابمان یا اوایل انقلابمان هم داشتیم کسانی که انجام دادند؛ مثلا من الآن به حوزه تعلیم و تربیت علاقهمندم، میبینم واقعا مدارسی توسط علمائی در دوران شاه و بعد اوایل انقلاب پیگیری شده مدرسه آموزش پرورش یا یک دانشگاه خاص، کمی بیشتر چون تمرکزم روی آموزش و پرورش است، میدیدم مشکلی اینجا وجود دارد؛ اینکه ما در آن نگاه آموزش پرورشی در آن مدرسه، واقعا رفتیم سؤال را پیدا کردیم بعد یک عالم، یک شاگرد مرحوم آقای بروجردی، یک شاگرد مرحوم امام، یک شاگرد علما و درسخوانده، آمده رفته سؤالات به اندازه خودش کرده فحص و یأس کرده، جوابش را پیدا کرده آورده؛ میبینیم در برایند بعد از یک گذر تاریخی، نمیدانم چرا کودکان اینجا، دخترانشان در جلسات ختم انعام و دعای سماتشان ترک نمیشود، پسرانشان هم هیئتشان ترک نمیشود، اما نمیدانم چرا سکولارند؛ یعنی دینمحورند؛ اما در مشت انقلاب نیستند؛ خیلی آدم خوبی است. خب بیا مقداری برای ما هم نقش ایفا کن. نهایتاً حس نمیکند؛ یعنی ما نهایتاً مثل اینکه مس را کنار آهنربا گذاشتیم؛ آن را جذب نمیکند.
اما اگر از آن ابرنظام شروع میکردیم، با مدل امام، این اتفاق نمیافتاد. حال من میخواستم با این قسمت چه بگویم؟ اگر ما بتوانیم از حوزه حکمرانی، یعنی آن ابرنظام ماجرا را بخوانیم، رفع تناقضهایی میشود و ما سریعتر به نتیجه میرسیم؛ خودم به نتیجه رسیدم؛ نه هنوز؛ ابتدا گفتم؛ هنوز خودم در حال فکر در این موضوع هستم و تأملات دارم؛ اما ببینید الآن واقعا باید نگاه اقتصادی، تربیتی،علمی بشود؛ نگاه اجتماعسازی و تمدنسازی بشود؛ بسیاری از نگاهها اینجا وجود دارد؛ کیست که بتواند اینها را در کنار هم قرار بدهد، وقتی ما آن «بیگ پیکچر» بالا را درست کردیم، اما نه خنثی، مؤثر و فعال، یعنی آن «الاسلام والحکومه» بعد از آن بالا پایین بیاییم؛ بعد بگیم حالا دانشگاه و حوزه.
یک پله دیگر جلو برویم؛ اگر از این منظر نگاه کردیم به نظر من هم دانشگاه هم حوزه جنبههای مختلفی دارند که الآن هم عرض کردم. مهمترین جنبه آنها علم است؛ یعنی به عبارت دیگر ما باید به حوزه و دانشگاه بهعنوان «نهاد علم» نگاه کنیم. این نهاد علم مفهوم مشترک است؛ یعنی الآن اگر من به یک شخص خارجی هم بگویم نهاد علم، میفهمد چه میگویم؛ یعنی یک مفهوم تولیدشده در خلاء انتزاعی یا مفهوم تولیدشده در زیستبوم خودمان فقط نیست، نهاد علم یعنی جوهره علم است. ما وقتی میخواهیم انسان را توضیح دهیم، میگوییم حیوان ناطق؛ میگویند خب رنگ هم دارد، قد هم دارد؛ میگوییم باشد جوهرش را بگو، بعد اعراضش را هم بگو؛ آنها هم به یک اجناسی میرسند؛ قطعا این معنویت هم باید پوشش بدهد؛ مدل تربیت کاریکاتوری هم نباید داشته باشد؛ اقتصاد همین است؛ اگر نهاد علم یا اینگونه نگاه کردیم، یک پله دیگر بروم و تمام.
مگر ما الآن در دانشگاهها چقدر رشته داریم؟ یک دانشگاه مادر، دانشگاه تهران؛ چقدر رشته میتوانیم داشته باشیم؟ یکی از مشکلاتی که من در حوزه اسلامیسازی علوم انسانی همیشه دارم، این است که میگویم اگر میخواهید راجع به اسلامیسای علوم صحبت کنید، ابتدا دور میز که مینشینیم، مثلاً کارگروه است، تحقیق است، یا تخصصی است، میگویم یک دقیقه اجازه بدهید، اول دو دقیقه در مورد هر کدام از رشتهها با هم صحبت کنیم، نگاهمان باز شود؛ بعد درباره اسلامیسازی آن حرف بزنیم.
حوزه و دانشگاه نماد پیوند علم و دین
جنس هنر با روانشناسی یا مشاوره خیلی فرق دارد؛ رشتهها چقدر زیادند. ما الآن از همه رشتهها که یک انتظار مشخص نداریم؛ اما انتظار داریم همه خروجی بدهند. فناوری سخت یا نرم تولید شود؛ یعنی هر رشتهای به فناوریاش برسد. آمدیم گفتیم اسم معاونت پژوهش در دانشگاه باید پژوهش و فناوری بشود؛ چرا که علم برای علم نشود. خب در حوزه هم باید بگوییم فناوری؛ اشکالی ندارد، به امتدادش این کاری که امروز به برکت سیستم جدید مدیریت حوزه واقعاً توسط آیتالله اعرافی، آیتالله اراکی و خیلی از بزرگان آیتالله بوشهری در حال پیگیری است؛ اتفاق خوبی دارد رقم میخورد؛ یعنی واقعاً یک زمانی من بیست و چند ساله دارم درس میدهم؛ همیشه پیش از دستور باید با شاگردان در مورد امتدادها صحبت میکردیم؛ بچهها باید مسئله زن را حل کنیم؛ مسئله جنسیت را حل کنیم؛ مسئله تعلیم و تربیت را حل کنیم؛ الآن اینها دارد به صحن علنی حوزه میآید، برای آنها شهریه میدهند اگر کسی حلشان کند، خیلی خوب است؛ یعنی حوزه اتفاقاتی درش افتاده است؛ پس ما اگر به حوزه و دانشگاه، به هر دو بهعنوان نهاد علم نگاه کنیم، نهاد علم بهعنوان جوهره، ماهیت جوهری آن است؛ بعد اعراض، بقیه ابعادش را میبینیم. بعد آنموقع نهاد علم ما یک گستره مفصل دارد؛ همانگونه که یک دانشگاه جامع ما الآن چقدر گستره رشته دارد و همه رشتههاش باید به خروجی میدان بروند و به ادبیات قرارگاهی ما برسند؛ یعنی باید به فناوری خودشان نائل بشوند؛ برای حوزه هم باید این اتفاق بیفتد؛ اما بهعنوان نهاد علم نگاه کنیم، بگوییم آقای حوزه تو چند کار انجام میدهی؛ چند رشته برایمان انجام میدهی؛ چند تخصص، چند گرایش، چند محصول، چند خروجی. ما هم برویم این چند کار را انجام بدهیم.
بعد همه ذیل آن نگاه حکمرانانه قرار بگیرند؛ بعد همهمان سرباز امام زمان میشویم؛ فقط طلبهها سرباز امام زمان نیستند، شهید احمدیروشن هم سرباز امام زمان است. یعنی اگر بتوانیم این ایده را امتداد بدهیم، بعد خیلی اتفاقات بعدی میتواند رقم بخورد.
خب حال برگردم یک فلش بک به گذشته بزنم. چرا ماجرای وحدت حوزه و دانشگاه انقدر غامض شد؟ من میگویم یک دقیقه به عقب برگردیم. میشود تو حاکم باشی همانطور که این است و جز این نیست. من میگویم ما یک بار بیایم مسائل را رو کنیم؛ اصلا این جمله وحدت حوزه و دانشگاه، در چه بستری متولد شد؛ از این منظر به آن نگاه کنید؛ ما بعضی اوقات ملاکها و کلیدها را از بسترش خارج میکنیم، بعد یک مدل دیگر آن را تفسیر میکنیم؛ بعد میشود تفسیر به رای و بعد دعوا میشود، آخر هم میگوید بگذار سخنرانی را از آخر بخوانیم، ببینیم چه بود؛ من میگویم این نشود. این جمله اگر امام میخواست یک فقیه باشد یا یک فیلسوف باشد، یا یک عارف باشد، یا یک مفسر باشد، جمله معلوم نبود صادر شود. اصلا خود این جمله از موقف حاکم صادر میشود؛ یعنی میخواهد یک چلنج مخفی را اول آشکار کند، بعد درمان کند.
امام (اعلی الله مقامه) از آقای شاه آبادی نقل میکنند، و روی این کار میکنند، ایده «شیّبتنی صورته» چرا؟ «لمکان هذه الآيه» خب این آیه جای دیگر هم آمده، امام میگوید اقای شاه آبادی میگفت دنباله ندارد؛ من اگر خودم باشم «مارأیت الا جمیلا». من اگر خودم باشم، تا قبل از اینکه به بعثت نائل بشوم، برای همه شیرینم. من اگر خودم باشم تا قبل اینکه به بعثت نائل بشوم برای همه خوشگوارم. همه میگویند محمد امین (صلی الله علیه و آله و سلم) چه میشود که پیامبر دافعه پیدا میکند، چه میشود که امیر مؤمنان دافعه پیدا میکند؛ بتولترین اطرافیان آقا رسول الله حضرت امیر بوده به اعتراف فریقین، خوشمزهترین و خوشبرخوردترین و خوشرفتارترین و اقتصادیترین و کارکنترین، چه میشود که دافعه بهوجود میآید، این دافعه وقتی بهوجود میآید که ما میخواهیم یک مرزی درست کنیم. حال ما وقتی میخواهیم این مرز را درست کنیم، مرز دافعه میسازد میخواهیم امت هم با خودمان همراه کنیم؛ اولین پارادوکس ماجرا پیش میآید؛
این نگاه یک نگاه حکمرانانه است؛ لذا حضرت آقا به قول آقای دکتر انبیایی عزیز، آن را مقول به تشکیک میکنند، بعد پلهها را میگویند. به نظرم باید این جمله را از خاستگاهش بخوانیم یعنی از نگاه حکمرانانه و الآن همه ما با هم مشترکیم که حوزه و دانشگاه را نهاد علم ببینیم. حال اگر اینطور دیدیم مسئله داریم به نظرم حالا به سختیها برویم؛ یک مسئله داریم؛ مسئله چیست؟ اینگونه بگویم، مثلا البته آقای دکتر انبیایی این را نگفتند، اگر کسی اینطور برداشت کند مثلا بگویند چطور ملاصدرا در فرمایش آخر قرآن و برهان و عرفان از هم جدایی ندارند، حال ما بیایم این را امتداد بدهیم، آن قسمت امتدادی که حضرتعالی اشاره کردید.
تحلیلی بر قرائت ها و گفتمان ها
اولین سؤال این امتداد این است، با شکلگیری نهاد دانشگاه چه قرائتی از مسائل اجتماعی شکل گرفت؟ من بحث مفصلی داشتم با دوستان در حوزه فرهنگ و فقه فرهنگ در پژوهشگاه فقه نظام، گفتم میخواهیم فرهنگ را حل کنیم، اول بگویید فرهنگ به قرائت اسلامی را میخواهید حل کنید، یا آن فرهنگ به قرائت غربی را میخواهید حل کنید، روانتر بگویم یا فرهنگی که الآن یک گرایش بود تبدیل شد به یک رشته ذیل علوم اجتماعی، الآن ما میخواهیم اسلامیسازی کنیم، چی را میخواهید اسلامی کنید، درسم چه بود، قواعد عامه فقه فرهنگ؛ گفتم قواعد عامه فقه فرهنگی به قرائت اسلامی، به قرائت غربی، رشتهاش، اصلا آنها اسم قاعده به کار میبرند. یکی از مهمترین فرهنگی که آنها دارند مسئله دوراهی اجتماعی است، که بعد دوراهی اجتماعی خودش روی قاعده دیگری سوار است بهنام فردگرایی یا جمعگرایی؛ بعد اصلا خوانش جمعگرایی و فردگرایی با خوانش آنها متفاوت است.
خب حال دوراهی اجتماعی را میخواهیم حل کنیم، گفتم اولین مسئلهای که داریم دوراهی اجتماعی در نهاد علم است. یعنی الآن اگر کسی آمد گفت، بسم الله الرحمن الرحیم شما با فقهی که دارید، نمیتوانید سیستم قضائی را اداره کنید، نمیشود، نه اینکه با دانش آن نمیشود، با اینی که امروز به آن فقه میگویند نمیشود. یعنی ما نیامدیم این را ضرب کنیم در نیاز واقعی امتداد بدهیم، نه اینکه دانش پایهاش مشکل دارد، این ضرب اتفاق نیفتاده است.
مثال فرهنگ زدم از حوزه معاصر مثال فقه و حقوق زدم از حوزه کهن، پس ما یک مسئلهای داریم، وقتی میخواهیم بیایم از نگاه کنیم، ما الآن کجا هستیم، الآن در کشوری زیست میکنیم که یک نگاه محصولمحور و بازارمحور دانشگاه را شکل داده و دانشگاه طفیل سود است، باید این را متوجه شویم؛ در شکلگیری آن عرض میکنم. لذا اصلا آنها علم برای علم وقتی میگویند با علم برای علم ما گاهی اوقات مشترک لفظی میشود؛ یعنی ما به آنی که امتداد میگوییم، وقتی او میدهیم میگوید برای علم؛ میگوید من روانشناسی اسلامی تولید کردم، میگوییم باشه پس من تست بگذارم کنار، میشود یک تست بهم بدهی، خب الآن در حوزه هم که میخواهیم جذب طلبه کنیم تست روانشناسی جلوی او میگذاریم. در سپاه، نیروی انتظامی، ارتش و نهادهای دینی هم وقتی میخواهیم کسی را جذب کنیم، همینطور، نهادش خانوادهاش هم همینطور تحلیل میکنیم.
ما اینجا چکار باید بکنیم؟ به نظر من ما مجبوریم یک بار از نگاه حاکم ماجرا را بخوانیم؛ مظلومترین فرد در این کشور مقام معظم رهبری است؛ چون یک جایی نشسته که هیچ کس از آن منظر نگاه نمیکند. بعد میگوید این کار بشود، باز میگوییم منظور او این بود. این اتفاق را یعنی از نگاه حاکم و حکمرانی اگر ببینیم، بعد ذیل او انتخاب میکنیم و آن فکت نگاه حاکم، یک مقداری غلظت ادبیات ما را در این پایین دست کمتر میکند. مثلا آقای دکتر از نقطه نظر سنت تحلیل دانش و عناصر بازیگر و این فضا جلو آمدند. آقای دکتر انبیایی در آن قسمت پایین پیشنهاد، به گوهره علم نظر کردند؛ گوهره یعنی حرف حق، ملاصدرا حق را گفت، ما حق را امتداد بدهیم.
آیتالله جوادی میفرمودند که ای کاش کتابهای فارابی میماند؛ اعتقادی دارند نسبت به فارابی؛ فرمودند اگر فارابی میماند شاید ما نیاز مبرمی به این اتفاق در زمان ملاصدرا نمیداشتیم؛ خیلی از حرفهای ملاصدرا را زده؛ اما من میآمدم و حالا این حرف من است؛ حرف استاد نیست؛ در جلسات گفتم یک سؤال، چرا کتابهای فارابی نماند، کتابهای بوعلی ماند؟ گفتم بهخاطر اینکه بوعلی قدرت داشت، وزیر بود. فارابی فقط دانشمند بود. کتابهایش نابود شد. در آن جلسه گفتم من برای این ماجرا و این قصه یک مثال نقض دارم، دو مثال یکی امام یکی آقا، با اینکه قدرت دارند، حرفشان نمیماند. بهخاطر اینکه الآن آقا آمدند با یک قالب علمی همهجانبه نظریهپردازی کردند، تمدن نوین اسلامی، نه مقاله نوشتند و اجرا کردند، بعد مدتی ما میرویم انجمن و باشگاه فکری میزنیم کارش را انجام میدهیم بعد هم میگوییم نظریه برای ماست.
نمیتوانیم قدرت را نادیده بگیریم؛ عنصر قدرت در علم اثر دارد؛ ملاصدرا تحمل داشت، رفت کهک اما حرفهایش را زد؛ میرداماد نمیتوانست تحمل کند؛ در اصفهان ماند؛ میخواهم بگویم واقعا نمیتوانیم این عنصر را نادیده بگیریم، در تحکیم نهاد علم که دانشگاه و حوزه است. حال خود علم را باید بحث کنیم، خود علم شاید رفتیم آخرش گفتیم «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء»؛ «العلم نقطه کسرها الجاهلون» اما علم به معنای امروزش که میشود ؟؟؟ به قول امام روی آن قضیه غلط هم میآید ما هم نمیتوانیم آن را حذف کنیم، حال خود این علم نهادش اسم حوزه و دانشگاه است، امام نگفته به علوم وحدت بدهید، گفته حوزه و دانشگاه را وحدتشان را فکر کنید؛ اینجا وحدت نهاد است؛ ما باید از این منظر نگاه کنیم.
تاریخ انتشار: 1403/10/02
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.