همراه فکرت باشید.
شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !
ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
دوگانه مقاومت و زندگی، دوگانه خوبی است اما اصیل نیست، نیاز به مقدمات و مبانی دارند. اول باید آن مبانی بیان گردند تا این سؤال معنا یابد. اینکه گفتهمیشود بگذارید ما زندگی خود را داشته باشیم و نمیخواهیم در راستای مقاومت حرکت نماییم، صورت مسئله اشکال دارد. اشکال در این است که بهصورت مسئلههای مشکلدار میخواهیم پاسخ دهیم.
در حالی که باید ابتدا صورت مسئله را اصلاح نمود. یکسری مقدمات و مبانی را با افکار دیگران پیش ببریم و سپس بلافاصله حرف خود را مطرح نماییم. به همین عرض میکنم که کتاب «انگاره تعالی» را مطالعه نمایید. آنچه بهعنوان مقاومت اسلامی مطرح میگردد تنها در صورتی معنا مییابد که شما هویت مسلمانی داشتهباشید.
اگر ندانید که مسلمانی چیست، مقاومت معنا نمیدهد. مارکسیست همهچیز را روی انقلاب و مقاومت بنا مینماید اما در تفکر اسلامی این گونه نیست. گاه اساساً نباید مقاومت کرد و دستور بر سازش است. ما شیعه اثنی عشری هستیم و یک جایی باید تقیه کرد. تقیه هم نوعی مقاومت است. اما آن چیزی که تقیه را به انقلاب و مبارزه ربط میدهد، مبنای آن، مبنای هویتی است. یعنی یک زمان شما باید با مبارزه هویت خود را حفظ نمایید و یک زمان با مبارزه نکردن حفظ مینمایید.
این یک منطق دیگری غیر از منطق مارکسیست است. غیر از منطق مبارزهای در صحنه است. منطق شیعه اثنی عشری این گونه است. دوگانه نیست. مصلحت هم نوعی حقیقت است. اگر این باشد که باید تمام امامان ما مثل امام حسین علیه السلام قیام مینمودند. انسان دویست و پنجاه ساله مقام معظم رهبری را ببینید. بله! همهاش مبارزه است اما تاکتیکها به یک شکل نمیباشند.
دوگانه ترقی و تعالی
به نظرم هرجا که دست بگذارید، یک محیط بالاتر محاط بر محیط پایینتر میباشد و آن غرب زدهاست. و اگر اینها را بالا بروید، تمدن غربی نمیگذارد که شما فکر نمایید. لذا آنچه به نظر من آمد این است که این مدل پرسشهایی که برای ما حیاتی و مهم میباشند، مثل مقاومت و سازش یا زندگی و درگیری یا صلح و جنگ؛ اینها بستگی دارند که در چه فضایی مورد بحث قرار گیرند؟
آیا در فضای اندیشه غربی یا اینکه در فضای اندیشه دینی مورد بحث قرار میگیرند؟
من برای اینها دو ملاک قائل شدهام. ترجمان اندیشه غربی را به اندیشه ترقی بیان کردهام. ذات فلسفه تاریخ غرب، ترقی و پیشرفت است. صرفاً مفهوم فلسفی آن نیست. مفهوم پیشرفت جزء لایتجزای تفکر غربی است. اندیشه ترقی هم در کشور ما رایج است و در علوم و فنون مختلف هم دیدهمیشود.
اتفاقاً در تمام زندگی ما هم حضور دارد. در سطح زندگی، پیشرفت معمولاً جزء اجزای مثبت زندگی ما ایرانیها هم میباشد. به همین جهت آخرین مدل موبایلی را میگیریم که از سال قبل پیشرفتهتر باشد. یا خانم خانهدار یخچالی را میگیرد که از سال قبل پیشرفتهتر باشد. این قصه در کل زندگی ما حضور دارد. مسئله بعد تکنیک و ابزار نیست که بگویید من با ابزار مخالف هستم بلکه این یک اندیشه و فلسفه است. این از تمدن غرب هم برای ما رایج شدهاست. حالا تکلیف ما در این میان چیست؟
در این میان چه باید کرد؟ اگر بگوییم که قبول نداریم، میگویند که شما ضد آن هستید و بعد دو گانهای برای ما ایجاد مینمایند و نام آن را ارتجاع میگذارند. میگویند که شما ارتجاعی، سنتگرا و عقبمانده میباشید و علت آن را مخالفت با پیشرفت بیان میکنند. در حالی که این امکان ندارد. بعضی اوقات با برخی از دوستان که بحث تجدد و مدرنیسم را مطرح مینماییم، ابتدا بحث ابزار را میگویند.
در حالی که بحث همجنس بازی و آزادی جنسی هم نشانه پیشرفت است. اما میگویند که این را قبول نداریم. حالا این را چرا قبول نداریم؟
بهدلیل هویت است. لذا باید ابتدا یک شخصیتی داشت و این شخصیت اندیشهای دارد و این اندیشه وقتی که با ترقی ارتباط میگیرد، دیگر مؤلفههایی از ترقی معنا نخواهد داد.
زمانی میتوانید مدرنیته را نقد کنید که از آن بیرون بیایید
استاد داوری که میفرمودند: زمانی میتوان مدرنیته را نقد نمود که از فضای آن بیرون بود. زمانی میتوان آب را دید که در خشکی حضور داشت. ماهی که در آب است، نمیتواند آب را نقد کند. به همین جهت انقلاب اسلامی، اساساً انقلاب مدرن نیست. حالا اگر مدرن نمیباشد، آیا ضد مدرن است؟ اگر ضد مدرن باشد که قرون وسطایی میگردد. لذا ما اینجا یک نقصان داریم. اساساً باید از ملاک اندیشه ترقی بیرون آمد. این شامل همه امور ما میشود. اندیشه ولایت فقیه را مثال میزنم. آیا ولایت فقیه دموکراسی میباشد؟ اگر اصرار نماییم که این دموکراسی است باید توجه داشته باشیم که این دموکراسی غربی نیست. اگر در مواردی مصلحت حکم شرع مخالف مردم باشد، ولی فقیه جلوی مردم میایستد. بهعنوان مثال مردم رأی بدهند شراب خواری مشکلی ندارد.
حالا اینجا ولی فقیه مقابل مردم میایستد. اینجا دیگر استبداد نیست. پس چیست؟ خودش است. بنابراین از این موارد بسیار داریم. مقاومت هم این چنین پدیدهای است. اگر مقاومت را در دوگانه مقاومت _ سازش یا جنگ – صلح ملاحظه نماییم، اساساً به نتیجه نخواهیم رسید. این صورت بندی اشتباه است.
لذا باید با ملاکی که متناسب با مؤلفههای هویتی و شخصیت خود ما میباشد، این مسائل را بسنجیم. آن ملاک بالاتر از اندیشه ترقی، اندیشه تعالی است. من این را در آن کتاب بحث کردهام. آیا تعالی ضد ترقی است؟ خیر. بالاتر از ترقی است. شما بهسرعت آن را در دوگانه سنت و تجدد طرح ننمایید. الآن برق و ابزاری که وجود دارد و ما از آن استفاده مینماییم، ابزار غربی هستند. در باب آزادی جنسی و استفاده از ابزار غربی، تمییز آنها از فرهنگ ما، براساس شخصیت مستقل با اندیشه تعالی است.
بنابراین با اندیشه تعالی میتوان مقاومت را فهم نمود. اندیشه تعالی را من به چهار گروه تقسیم نمودهام. یکی در بحث انقلاب است. اینکه شما اندیشه انقلاب را با نظریه لیبرالیسم یا مارکسیسم ملاحظه نمایید و یا با نظریه اندیشه تعالی فرق مینماید. نکته دوم بحث تجدد است. ملاحظه تجدد و مدرنیسم با اندیشه تعالی یا ترقی تفاوت خواهد کرد. نکته سوم، بحث هویت است. ملاحظه هویت با اندیشه تعالی و ترقی تفاوت خواهد کرد. تمدن اسلامی با اندیشه ترقی، یک حاشیه از تمدن غرب است. اما براساس اندیشه تعالی، تمدن اسلامی یک اندیشه برتر است.
سنت، امر جدید را تفسیر میکند، یا بالعکس؟
مسئله این است که آیا سنت و دین امر نو و جدید را تفسیر میکند یا امر جدید و نو، دین را تفسیر میکند؟ این دو خیلی با هم تفاوت دارند و تمام بحث بر سر همین مسئله است. مقاومت هم یکی از اجزای همین مسئله است.
به همین دلیل نمیتوان در این میان یکباره مقاومت را بیاورید و اجزای پشتسر آن را ملاحظه ننمایید. یعنی در تئوریهای اولیه و نظریههای اولیه، نظریههای ترقی را در باب بعد انقلاب، تجدد، هویت قائل باشید سپس بخواهید مقاومت را دینی تفسیر نمایید؛ این امکان ندارد. باید لایههای پشتیبان اندیشهای آن را تنظیم نمود. اشکالی که مسلمانها دارند این است که بدون تنظیم مبانی و مبادی بهدنبال اصل قضیه میروند.
در حالی که باید ابتدا مبانی و مبادی را تنظیم نمود که پس از این تنظیم گری، پرسشهای از دوگانهها دقیق میگردند. پس مقاومت در اندیشه تعالی، از درون هویت برمی آید. یعنی شما در سبکزندگی، باید هویت خود را داشتهباشید. زمانی که هویت خود را داشتهباشید، در این صورت مقاومت مینمایید. بهعنوان مثال، مقاومت یک زن مسلمان این است که حجاب داشتهباشد. در اندیشه ترقی، این اندیشه معنا نمیدهد.
شما آزاد هستید که هر کاری انجام بدهید. یا بهعنوان مثال، مقاومت زن مسلمان این است که خانواده خود را حفظ نماید. این در اندیشه ترقی معنا ندارد و در اندیشه تعالی است که معنا مییابد. لذا باید این را با آن عوامل و فاکتورهای مخصوص به خود ملاحظه نمایید. اولین نکتهای که از مقاومت به ذهن میآید، هویت است. مقاومت زمانی محقق میشود که هویت داشتهباشید. مثال بارز آن غزه و لبنان است. ما پیش از اینکه موشک یا سلاح به فلسطینیها و لبنان ارسال نماییم؛ اندیشه ما ارسال شدهاست. اگر موشک فقط مسئله است که همهجا میشود آن را ارسال کرد. اما اینها چرا این را پذیرفتهاند؟
به این جهت که با انقلاب اسلامی به یک شخصیت جدیدی دستیافتهاند. این شخصیت جدید را دیگران به آنها نتوانسته بدهند. فلسطینیها و لبنانیها با اندیشههای مارکسیستی و ناسیونالیستی عربی مبارزه میکردند. اما آن زمان این اتفاقات رخ نمیداد. آن زمان روسها هم کمک تسلیحاتی میکردند و این قضایا اصلاً وجود نداشت. اکنون اما خودشان هستند. آنها شخصیت یافتهاند و میگویند که به ما سلاح بدهید و حالا میدانند که چرا باید سلاح داشتهباشند. اینها دیگر جزئی از مقاومت اسلامی گشتهاند.
البته در یک مرحله مقاومت است و در یک مرحله هویت است. کل جریان بیداری اسلامی که از مصر آغاز شدهاست، از بیست سال پیش تا اکنون، براساس اندیشه و شخصیت مقاومت بوده است. به همین جهت است که جوامع غربی در باب شخصیت بسیار کار مینمایند. شهرسازی خود را به ما تحمیل مینمایند. سبکزندگی خود را به ما تحمیل مینمایند. آرزوهای خود را به ما تحمیل مینمایند.
این تحمیل کردن بهوسیله همین سریالها و کارتونها است. و ما هم میپذیریم. اگر ما مانند آنها باشیم دیگر مقاومت معنا نمیدهد. مارکسیسم یک پروژه شکست خورده است به این دلیل که مقاومت سطحی داشت. به این دلیل که آنها خود جزئی از فرهنگ غربی بودند و مقاومت آنها هم در مقابل سرمایهداری بود. فهم دوگانه ترقی و ارتجاع، مشکل نیست. غربیها هم بهدنبال همین کار هستند.
اما دوگانه یا برتری تعالی و ترقی خیلی سخت است. اینکه شما از ترقی به تعالی حرکت کنید، مشکل است. فهم منطق آن مشکل است. تفاوت انقلابی بودن رهبری با انقلابی بودن یک کسی مثل آقای احمدینژاد در همین است؛ هر دو انقلابی هستند اما با هم تفاوت دارند. آقای احمدینژاد چه بخواهد و چه نخواهد در چارچوب اندیشههای ترقی خواهانه قرار میگیرد و به همین دلیل به رفتارهای دوگانه دست میزند.
انقلابی میباشد و زحمت زیاد کشیده است اما بدون اینکه بداند در پازل دشمن قرار میگیرد. به این دلیل که در پس ذهن او اندیشه ترقی قرار دارد. بسیاری از مسئولین همین نظام در این دوگانگی قرار گرفتهاند و به نظر من زمینخوردهاند
نسبت امام خمینی و آیت الله خامنهای، نسبت اجمال و تفصیل است
اما در مورد امام خمینی و آیت الله خامنهای، مسئلهشان کاملاً در ذیل اندیشه تعالی است. به همین دلیل اندیشه اینها پارادوکسیکال نیست. اندیشه کاملاً شفاف است و میتوانند همه مسائل را بگیرند. نسبت امام و رهبری هم شاید در مواردی اجمال و تفصیل باشد. یعنی رهبری، تفصیل تمدنی امام است. البته در مواردی ایشان خودشان هستند. اما عرض میکنم که مقاومت الآن همان است. یعنی جزء مواردی است که در اندیشه تعالی، اصلاً ذات اندیشه تعالی مقاومت است؛ اینطور باید بگوییم. یک تعبیری استاد ما همیشه اشاره میکردند و گردن ما هم زیاد حق دارند. مقصودم آقای دکتر داوری است.
البته من بیان خودم را دارم و گردن ایشان نمیگذارم. یک چیزی ایشان بیان میدارند که چرا امام انقلابی هستند؟ میگویند که امام عصاره همه علوم اسلامی است؛ فقه، فلسفه، کلام، عرفان. یعنی عصاره ناب اسلامی است. دنیا چیست؟ سکولار است. روند دنیای جدید و تجدد سکولاریسم است. این آدم با این پشتوانه و این عصارهای که در وجود خود دارد، زمانی که با دنیای جدید مواجه میشود، طبیعی است که انقلابی میشود. دقت نمایید! نه اینکه اینها را خوانده است و انقلابی شدهاست. اگر این دنیا، دنیای سکولار نبود، امام هم اینطور نبود. اما این آدم، با این وزنی که دارد، مواجه با دنیایی میشود که ناسوت و سکولار است، طبیعی است که آدم انقلابی جلوه میکند.
تاریخ انتشار: 1403/07/25
شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.