ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
رسانه فکرت | علی عسگری
با خیال راحت در میان سوز سرما، موهایش را تاب میداد و قدم میزد. او دقیقا در جایی راه میرفت که روزی آیتاللهها و مجتهدین طراز اول حوزه، آهسته و آرام گام بر میداشتند!
خواستم جلو بروم و بگویم که دیگر در این سرمای استخوان سوز، از هویت انسانی ما دست بردارد، که شالش را نصفه و نیمه بر سرش انداخت.
بعد اخم و تَخمی که از من دید، صدای کفش پاشنهبلندش را محکمتر نواخت. نمیدانم میخواست گوش چه کسی را کر و روی کداممان را کم کند؟! ولی کفشهایش کنسرت کینه و جهالت را در پیاده روهای صفاییه برگزار کرده بود. کنسرتی که با صدای اذان مغرب همزمان شده بود تا برای جدالی ابدی خروج کند!
شهادتین موذن تمام نشده بود که با جهانی از نماهای متفاوت در کافهای که پر از ضد و نقیضهای گوناگون بود، مواجه شدم. جهانی که یک طرفش کانت بود و طرف دیگرش علامه طباطبایی؛ یک سمت، فروغ فرخزاد با لبخند ژکوندش، خودنمایی میکرد و از سمت دیگر جلال آل احمد با چشمان نافذش حیثیت غرب را بر باد داده بود.
چه فکرتی در کافهای جهاننما حکمفرما شده بود!
نماز مغرب را به امید عشاء ادا کردیم و به انتظار مهمانان صبح روز دیدار نشستیم. کمکم طلبههای رسانهشناس و مردمان دیار مطالبهآباد به جهان متناقض نما آمدند و روی صندلیهای چوبی نشستند.
گزارشنویسها دست به قلم شدند تا روایت دیدار تعدادی از مردم قم در روز ۱۹ دی با رهبر انقلاب را بنویسند. مصطفی هم به کنارهای ایستاد تا از این گعدهی دغدغهمحور، تصویرهای چند در چند ضبط کند.
دغدغهی راویان دیدار، تحلیل مردم در نگاه فرمانده بود. مردمی که به قول آقای کاوه، به متشابهی تبدیل شده بودند که سالها دستاویز عوامفریبان گشته تا سبد رأیشان را پر کنند. قرعهی روایتگری به نام شیخ فرهاد فتحی خورد تا سفرهی دلش را مثل همیشه باز کند. سفرهای که همه در آن سهیم بودند. چه سفید و چه خاکستری. برای شیخ فرهاد مردم یعنی تودهی آنها. تودهای که در شبانهروز به دنبال سیر کردن شکم خلق الله است و کاری به کار سبز و سیاه و صورتی ندارد.
شیخ فرهاد به دنبال حبلالمتینی میگشت تا فقط دست نااهلان را از آن کوتاه کند و اهل مودت را دور هم جمع کند. صورت شیخ به سمت حاضران تاب میخورد، گویی میخواهد مخاطبان را برای وحدتی همدلانه، به ترسیم نقشهی مبارزه با پوپولیسم، دعوت کند.
حاجآقای اسماعیلی نفر بعدی بود که نفی همنشینی با حزببازان عرصهی سیاست را، چارهی برون رفت از مواجههی منفعلانه با مردم میدانست.
سپس حجتالاسلام مهدوی با صدایی رسا، به نقد رفتار برخی از حزباللهیها زبان گشود و برچسبزنی را به شدت محکوم کرد.
در خلال بیان دغدغهها توجهم به گیاهی قد کشیده در گلدان جلب شده بود که نامش را از همه پرسیدم؛ ولی با نمیدانم مواجه شدم. عجیب بود!
برادران یکییکی، گاه تند و گاه آرام، زبان به دهان میگرفتند. انگار حرفهای نزدهشان از گفتههایشان، بیشتر و روشنتر بود.
نوبت به خواهران همیشه در صحنه رسید. خانمها شجاعیان و شفیعی برای همافزایی مردم و جلوهگری تودههای عاشق و پاکباختهی انسانیت، توانبخشی معرفتی و حضور فعال روحانیت در میان جامعه را پیشنهاد دادند.
خانم صانعی نیز به خواب رفتگان پشت میز نشسته را مخاطب سخنان رهبری قلمداد کرد و خانم محمدی راویان را با ندای فارجعوا الی المطهری، به بازخوانی اندیشههای انقلاب در میان اقشار رنگبندی شده، فراخواند.
جلسه طولانی شده بود ولی من مشتاقتر از قبل به دنبال یافتن نام گیاهِ در گلدان ایستاده، پرس و جو میکردم. زمان استراحت فرا رسیده بود و مهمانان با کیک سیب و چای داغ، پذیرایی شدند.
حرفها را یکییکی مینوشتم و آنان را با آقای رحمانی تقسیم میکردم. به راستی چقدر کلمهها را دوای درد ندانستنها میدانیم؟ اصلا مگر این کلمه نیست که ما را برای احیای مهمترین کلمه دو هم نشانده است؟! بگذریم...
تقریبا هر کسی هرچه که میخواست و میطلبید، بر کرسی لسان مینشاند تا به میان میدان آورَد و حاضران را به تحصیل حاصل، مستفیض کند. اما من هنوز نسبت به گلستان جهاننما جاهل بودم و کسی نبود که ندای طلب علمم را از مهد الی اللحد دریابد.
کافه خالی شد؛ اما نه از صفا و اندیشه؛ بلکه از وجود مدعیانی که برخیشان واقعیت را انتزاع میکردند و برخی دیگر انتزاع را به واقعیت بدل ساخته بودند.
مردمی بودنها و مردم طلبیدنها و توده جمع کردنها یک طرف، اما آن زن مو برهنه کردهی خیابان صفاییه را چگونه به وادی روشنی رساندن، رمز و رازهایی دارد که هزاران فتامل شیخ اعظم نیز از فهم آن به مشقت آمده است!
تاریخ انتشار: 1402/11/01
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.