ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
آينده پاي در گذشته دارد و اين گذشته است كه آينده را میسازد و هر نگاهي به آينده يا حالا در اين دیسیپلینهای جديد میگوییم آیندهپژوهی، هر سناريوي در حوزه آیندهپژوهی منوط به اين است كه شما چه تصويري از گذشته داريد و چه امکانهایی؛ يعني اميد معطوف به امکانهای ما در آينده است. اين امکانها از كجا میآید؟ امکانها فیالبداهه نمیشود! از عدم كه ايجاد نمیشود! درواقع ما يك سابقهای بايد نزديك به آن امکانها در گذشته داشته باشيم و آن است كه اين اميد را به ما میدهد يعني نگاه به گذشته است و آن تصويري كه ما از گذشته داريم امکانهایی را براي ما در آينده ايجاد میکند و براي همين وقتي میخواهیم راجع به اميد صحبت كنيم يا انگارههای اميد، كه متفاوت هم هست هم در زمان انقلاب ـ آقاي دكتر عباسي هم اشاره كردند ـ يك تفسير واحدي يا يك تعريف واحدي مثلاً ما از آزادي كه نداشتيم يعني جريان اسلامگرا يك تعريفي از آزادي داشت. جريان چپ يك ديدگاهي داشت. ملیگراها يك ديدگاهي داشتند. منتها چون خلاصه حالا فضا به يك سمتي رفت كه فارغ از آن تصاوير مختلف روي اين مفهوم به يك اشتراك نظري رسيدند و انقلاب شد و دقيقاً بعد از انقلاب اين واگرايي شروع شد. شما میبینید كه بعد از شروع مثلاً جريان چپ دست به اسلحه برد. مثلاً نتوانست در انتخابات مجلس اول كرسي را به دست بياورد. يك كرسي بيشتر به دست نياورد. بعد مجبور شد براي اينكه خودش را در عرصه اجتماعي نشان بدهد دست به اسلحه ببرد و خب آن فضاي بازي كه ايجاد شده بود کمکم بهواسطه همين مسائل امنيتي شدن فضا به محاق رفت و بعد از آن جنگ هم آمد و خلاصه اصلاً ماجرا يك چيز ديگري شد.
اميد الآن در اين شرايط چون آن بحثي كه حالا دوستان قبل از برنامه بحث میکردیم اینکه آقا مثلاً راجع به آينده يعني اميدهايي كه راجع به آينده داريم در چه وضعيتي هست، به چه سمت و سويي میرود. اينجا هم درواقع ما دوباره به اين تصاويري برگرديم كه از گذشته داريم و بر اساس آن میتوانیم اين امکانها را فعال كنيم يعني هر ديدگاهي حالا آقاي دكتر مبلغي خيلي خوب اشاره كردند يعني اگر بخواهم بحث ايشان را صورتبندی كنم ايشان يك تصويري مثلاً از فرهنگ ايران داشتند كه آقا اين فرهنگ فقه پايه است و احتمالاً بر اساس همين هم میخواهند آينده را توضيح بدهند كه آقا امكاني كه ما را از اين شرايط سردرگمي كه الآن در آن هستيم و يك تصوير واضح و مشخصي از آينده نداريم بخواهد نجات بدهد اين است كه برگرديم و آن گذشته را به يك نحو جديدي، با يك كيفيت جديدي بخواهيم پيش ببريم.
به نظر من الآن دعوا روي اين تصويرهاي تاريخي است يعني بحث روي اين تصويرهايي است كه ما از تاريخ خودمان داريم و به نظر من چهار، پنجتا تصوير الآن ما از گذشته داريم كه بين اینها يك رقابتي وجود دارد.
يك تصوير اولي كه خيلي هم مطرح است همين تصوير چپها از تاريخ ايران است كه ما در جامعهشناسی تاريخي میگوییم مثلاً اینها را درواقع با مفهوم فئوداليسم ايراني صورتبندی میکنیم يعني يك نگاه اقتصادي درواقع تحولات تاريخي ايران را معطوف به اقتصاد میبینند و درواقع همان ديدگاهي كه ماركس راجع به مثلاً اروپاي غربي داشت را تلاش میکنند اينجا شبيه به همان را بازسازي كنند و نشان بدهند كه تاريخ ما هم بر اساس همان از يك دوره، از يك كمون اولیهای از مثلاً زمان مادها وارد دوره بردهداری شده است پيش از مادها، در مادها بردهداری شده است و بعد ما از ساسانيان به بعد مثلاً يك دوره فئوداليسم تاريخي داريم تا مثلاً مشروطه. از مشروطه ما کمکم وارد دوره بورژوازي شديم و آنجا البته حالا اختلافاتي پيش میآید. بعضیها میگویند وارد يك بورژوازي وابسته شديم. بعضیها میگویند نه اين همان شبيه بورژوازي مثلاً اروپاي غربي است و نگاهشان به انقلاب اسلامي يعني درواقع نگاهشان به انقلاب بهطورکلی اين بود كه خود اين مسير درواقع باعث شکلگیری يك انقلابي خواهد شد يعني آنها منتظر انقلاب بودند كه انقلابي میشود. چرا؟
چون ما از فئوداليسم گذشتيم و وارد بورژوازي شديم و عنقریب است كه خلاصه ما هم بايد كمك كنيم مثلاً شرايط را تسهيل كنيم كه اين انقلاب، روشنفكران و نخبگان انقلابي يا آن نخبگان پيش رو اين آگاهي انقلابي را در خلاصه مردم و تودهها ايجاد كنند كه انقلاب تسهيل شود و انقلاب ايجاد شود.
يك اتفاقي كه افتاد اين است كه بعد از اينكه اصلاً حالا انقلاب بهیکباره از وجه ماركسيستي آن آمد اسلامي شد يك شكستي درواقع اينجا براي اين ديدگاه ايجاد شد، يك مقدار وجه اسلامي انقلاب با به هنگام بود! و يكي دو دهه بعد هم كه درواقع شوروي فروپاشید و بلوك شرق فروپاشید تقريباً اين نگاه به محاق رفت يعني ما ديگر كمتر الآن كسي را داريم در ميان كساني كه گرایشهای چپ دارند و اساساً راجع به تاريخ ايران بحث تاريخي میکنند. عمده كساني كه الآن بحث میکنند نگاههای تحليلي دارند مثلاً امثال هاروي و هابرماس، يعني درواقع يك نگاه ترجمه گرايانه نسبت به قبل دارند. قبلیها هم نگاه ترجمه گرايانه داشتند ولي تلاش میکردند كه آن چهارچوب ماركس را يك جوري با شرايط تاريخي ايران تطبيق بدهند. منتها چپ جديد الآن كلاً غیر تاریخی شده است ديگر. ديگر اساساً از اين بحثها شما با همين نسلهای جديد كه صحبت میکنید اساساً هيچ نگاه تاريخي ندارند. هيچ بحث تاريخي راجع به تاريخ ايران به صورت درواقع يك جامعهشناسی تاريخي منظورم است اصلاً يك كلان روايت تاريخي راجع به تاريخ ايران ندارند و يك مقداري به سمت استبداد تاريخي رفتهاند كه حالا عرض میکنم يعني اين ديدگاه هست.
خب اين روايت، خود آن روايت فئوداليسم ايراني يا فئوداليسم تاريخي ايران يك امکانهایی را فراهم میکرد يعني با توجه به اينكه آقا از جهت اقتصادي خب ما داريم حالا انقلاب اسلامي هم اگر اتفاق افتاد مثلاً يك انقلابي بود كه خيلي مهم نيست. يك انقلابي بود مثلاً داشت به سمت چيز میرفت مثلاً روحانيون انقلاب را سرقت كردند! با اين ادبيات بحث میکنند كه آقا آنها آمدند و سرقت كردند؛ ولي درنهایت ما هم به سمت يك انقلاب كمونيستي، ماركسيستي، كارگري میرویم هر چيزي اسمش را بگذاريم و منتظر اين شرايط هستند با آن روايت تاريخي يعني نسلهای قبلي؛ ولي نسلهای جديدتر ديگر اساساً حتي از آن نگاه انقلابي اقتصادي هم ديگر دست کشیدهاند يعني همان جوري كه از آن نگاه تاريخي دست کشیدهاند ديگر الآن، ديگر درواقع بيشتر يك نگاه انتقادي به شرايط اجتماعي، اقتصادي و مثلاً فرهنگي دارند. ديگر دنبال انقلاب به آن معناي كلاسيك خودش نيستند. حتي راضي به يك دولت رفاه مثلاً سوسياليستي هستند. تركيبي مثلاً، سرمایهداری متعادل شده، خلاصه اخته شدهای كه مثلاً قابل [...] اين پس خب يعني با توجه به اين روایت تاريخي و تحولاتي كه در اين روايت تاريخي اتفاق افتاده است میشود امکانهایی را الآن از اين ديدگاه بيرون كشيد و هرچقدر از آن وجه تاريخي فاصله گرفتهاند، از آن وجه راديكال انقلابي هم تقريباً فاصله گرفتهاند. حالا به شكل تحليلي اگر [...]. يك دسته اين است.
يك دسته ديگر دسته بيشتر به راست ليبرال میشود گفت نزديك میشوند. آنها هم يك روايت تاريخي دارند و روايت تاريخي آنها اين است كه آقا تاريخ ايران سراسر هم زاد بوده است از ابتداي تاريخ با يك نوع استبداد و ديكتاتوري در حوزه سياسي. آقا سه هزار سال اخير ايران همه ديكتاتور بودهاند و اين تداوم نظام ديكتاتوري هم باعث شده است كه حتي فرهنگ مردم هم یکجورهایی ديكتاتور زده بشوند، ديكتاتورمأبانه بشوند و آن چيزي كه حالا در جامعهشناسی ما به آن ژانر خلقيات ايرانيان معطوف به آن شكل گرفته است كه ذيل اين ساختار سياسي استبدادي هم فرهنگ عامه ایرانیها يك فرهنگ منحطي شده است كه اهل دروغ و ريا و همين گزارهها و احكامي كه راجع به فرهنگ عمومي ايرانيان گفته میشود.
يك جريان ملیگرا داريم كه خب نگاهش به اين است كه ما يك اوج شكوه تمدني پيش از اسلام داشتيم تا اواسط دوره ساسانيان. منتها از اواسط دوره ساسانيان به دلايل مختلف كه يكي از آنها تفوق همين فقه ديني، نگاه ديني بر عرصه سياسي و فرهنگي بود كه باعث سقوط ساسانيان شد و بعداً اسلام هم كه آمد درواقع همان را درواقع تشديد كرد و خلاصه ما ديگر بعد از ظهور اسلام در ايران و يا حمله اعراب مسلمان به ايران ديگر نتوانستيم به آن اوج و شكوه برسيم. يك جاهايي هم اگر مثلاً در دوره تمدن اسلامي مثلاً يك قروني يك مقدار آمديم كمر راست كنيم رشحات همان دوره پيش از اسلام بوده مثلاً. يك كساني مثلاً مثل فردوسي يا حتي فارابي يا ديگران درواقع آن انديشه ایرانشهری پيشا اسلام را تلاش، يعني درواقع از آن ارتزاق میکردند كه توانستيم ما مثلاً يك چند سدهای دوباره يك تكاني بخوريم و بعد از آن ديگر نشد. دوره صفويه هم قرار بود يك اتفاقي بيفتد يك شروع خوبي داشت ولي نشد و ديگر ما در يك انحطاط و انزالی به سر میبریم ولي چون چنين پشتوانه تاريخي مثلاً در هزار و چهارصد، پانصد سال قبل داريم آن قابليت بازيابي دارد و میتواند يعني بهعنوان يك امكاني كه دوباره قابل بازيابي است ما را میتواند به يك شكوه تمدني پيشا اسلامي به آن شكل پيشا اسلامي كه حالا تعاريف خاص خودشان را دارند كه آقا مثلاً آنجا انديشه ایرانشهری مثلاً خيلي روادار بود يعني يك نگاه سكولاري به دوره پيشا اسلام دارند حالا برخلاف تعريفي كه آقاي دكتر گفتند كه مثلاً آنجا فقه پايه بوده است. اینها معتقد هستند كه نه آنجا اتفاقاً خيلي سكولار بوده، يعني بر اساس همان دیدگاههایی كه مثلاً هگل هم بيان میکند كه آقا اولين انديشه دولت در ايران شكل گرفته است و خب نگاهشان به آينده هم به اين است كه میشود ما برگرديم يعني آن انديشه را میشود در شكل جديد آن در تلائم و تعامل با دنياي جديد دوباره آن سكولاريسم خاص، سكولاريسم ايراني را احيا كنيم.
يك دسته ديگر داريم دستهای كه درواقع معتقد هستند كه يعني نگاهشان كه حالا در انقلاب اسلامي هم درواقع خيلي قوي بود كه آقا نه ما يك پيوستگي بين ايران پيشا اسلام و پس از اسلام درواقع میبینند و معتقد هستند كه اتفاقاً برخلاف آن نگاه قبلي پيشا اسلام يك نگاه ديني تفوق داشته است. دين غالب بوده است و مثلاً علماي ديني يا فقهاي ديني همان جور كه آقاي دكتر گفتند خلاصه در كنار رأس حكومت بودند در قالب حالا مغهای زردشتي و موبدان زردشتي و اصلاً همين باعث شد كه ایرانیها خيلي راحت اسلام را پذيرفتند، اسلام بعد از مدتي دين رسمي شد و بعد تلفيق اين دوتا باعث شد كه مثلاً قرن چهارم تا هفتم تمدن اسلامي شكل بگيرد و دوباره حالا با حمله مغول اگر اين از هم پاشيد، دوباره ولي در عصر صفويه دوباره با يك روايت جديدي اين دوباره سر برآورد يعني هر مرحله نسبت به مراحل قبل يك پله ما بالاتر آمدهایم. از ايران زردشتي وارد اسلام شديم. اسلام اهل سنت شد. اسلام درواقع با تعريف مثلاً خلفاي عباسي شديم و بعد آن را هم پشت سر گذاشتيم و شيعه يك دين رسمي شد و اصلاً دولت ملت شكل گرفت. اصلاً بهواسطه درواقع اين ايران از جهت جغرافيايي و سرزميني يكپارچه شد بهواسطه همين انديشه ديني توانست اين يكپارچگي را ايجاد كند و اولين دولت ملت در ايران، كه هم زمان با شکلگیری دولت ملتها در اروپا يعني در قرن فكر كنم آنجا قرن پانزدهم، شانزدهم میشود ديگر کمکم آنجا دولت ملتها دارد شكل میگیرد.
نگاه اسلامگرا هم نگاه تاريخي آن درواقع خيلي بسيط است. يك نگاه تاريخي دارد. دارد مرحلهبهمرحله ميبيند ولي خيلي بسيط است، يعني يك اين نگاه بسيط كه ما در اول انقلاب هم درواقع يعني يك بخش مرهون همين نگاه تاريخي است نميتواند ابعاد، يعني يك مقداري كه ميگذرد شما مسائل مستحدثه را بايد بتوانيد با نگاه تاريخي تبيين كنيد ولي آن نگاه تاريخي چون اینقدر بسيط است نمیتواند توضيح بدهد و کمکم به محاق ميرود! شما حالا فارغ از اينكه اساساً تاريخ در اينجا يك مقداري نگاه ابزاري به آن هست يعني شما مثلاً در همين جريان اسلامگرا مثلاً در حوزه علميه اصلاً شما نگاه تاريخي نداريد. نهايتاً يك كتاب تاريخ شيعه، تاريخ اسلام داريد كه مثلاً آقاي سبحاني نوشته است و يا در حاشيه آن مثلاً آقاي جعفريان، كه اصلاً آن هم خيلي ربطي به خود حوزه ندارد يعني در حوزه كسي تاريخ، يعني خيلي كم داريم. حالا صفر نگويم ولي كم آدمهایی داريم كه مثلاً يك روايت كلان تاريخي از ايران داشته باشند. ممكن است از تاريخ اسلام يا تاريخ شيعه داشته باشند ولي ارتباطش با ايران خيلي محدود است و به خاطر همين نميتواند خيلي از چيزها را توضيح بدهد و براي همين خيلي نميتواند فراگير باشد. براي همين الآن يك جريان خيلي خاص محدودي شده است كه بقيه را نميتواند اقناع بكند مگر يك طيفهاي خيلي خاصي را.
اساساً علوم انساني كه در غرب شكل گرفته است محصول سرريز بررسي، محصول تاريخ است؛ يعني رشد نگاه تاريخي است كه بعد از سرريز آن حالا يك قواعدي کمکم كشف ميشود و شناسايي ميشود و مثلاً علوم انساني شكل ميگيرد، فلسفه تاريخ شكل ميگيرد. ما كجاي به قول اين بحر اصلاً هستيم؟! علوم انساني ما كجاي تاريخ است؟! اصلاً علوم انساني علوم تاريخي بوده است. الآن علوم انساني در اينجا دكترا میگیرد و ممكن است عضو هیئتعلمی هم بشود ولي دو واحد تاريخ را نگذرانده باشد و بلد نباشد و زياد اینجوري داريم! در رشتههای مختلف، خيلي جالب است اين آقاي دكتر فرهنگی اخيراً ديدم تازه بعدازاین همه سال ما تازه تاريخ راجع به دیوانسالاری در ايران کمکم دو كتاب، سه كتاب درآمده است! ببينيد ما الآن نزديك به صد و پنجاه سال دولت در ايران داريم. دولت شكل گرفته است. از قبل از مشروطه، از عهد ناصري دولت شكل گرفته است. الآن داريم كارهاي ابتدايي تاريخ دیوانسالاری در ايران را انجام میدهیم! بعد شما حوزه اقتصاد برويد، حوزه آموزشوپرورش، انواع و اقسام حوزههایی كه ما الآن داريم اصلاً متن نداريم، اصلاً نمیدانیم چه اتفاقي افتاده است!
براي همين آرزو اندیشی میکنیم. براي همين است كه انتخابات رياست جمهوري میشود همه حرفهای خيلي بزرگ میزنیم و همان مردم به همان رأي میدهند! به خاطر همين است كه مثلاً يك كسي مثل من و تو میتواند بيايد كلاً يك تصوير جعلي مثلاً نايس خلاصه شیکوپیکی از دوره چيز بدهد! براي اينكه تاريخ كجاست؟! براي اينكه بدترين درس مدرسه ما تاريخ است! کسلکنندهترین درس مدرسه ما تاريخ است! به خاطر اينكه در دانشگاه همه از تاريخ فراري هستند! به دلايل مختلف يعني به جهت فرمي است وگرنه خود تاريخ كه شيرين است. اصلاً انسان بنده داستان و قصه و حكايت است.
وقتي ميخواهيم راجع به وضعيت آزادي در ايران صحبت كنيم بايد اين را در يك فرايند تاريخي حتي استقلال، حتي استقلال بخواهيم صحبت كنيم بايد ببينيم كه اين وضعيتي كه الآن داريم را غير از يك نگاه تاريخي نميتوانيم بفهميم كه آقا چه اتفاقي براي آن افتاده است. ما ميتوانيم محكوم كنيم كاري ندارد بگوييم آقا مثلاً اینها آنطور هستند، انقلابیها اینجوری بودند، چپها اینجوري بودند فلان؛ ولي از مسير اين رويدادهاي تاريخي يا سرگذشت تا سير حوادث تاريخي است كه الآن اين وضعيت آزادي امروز را ميتوانيم در بافت جامعه خودمان و در عرصه جهاني بفهميم. ما بالأخره ما اين بياعتمادي كه مثلاً نسبت به نظام جهاني داريم كه مثلاً اینجور نيست كه بگوييم مثلاً بيا اين را عوض كن. نه رفتيم مثلاً در قرارداد الجزاير سرمان كلاه گذاشتند! 598 سرمان كلاه گذاشتند! در قضيه گروگانهای آمريكايي در لبنان سرمان كلاه گذاشتند! در برجام سرمان كلاه گذاشتيم! يك بیاعتمادی است. اين اینجور نيست كه امروز دكمه آن را بزنيم و اين بیاعتمادی تغيير كند. بیاعتمادی آنهایی كه در وسط ماجرا بودند بگوييم آقا مثلاً اینها اینجوري هستند، آنها آنجوری هستند.
ميخواهم بگويم كه هر اميدي نسبت به آينده معطوف به تصوير تاريخي هست. در همين اميدي كه راجع به استقلال داريم، راجع به دين داريم، راجع به فقه داريم، راجع به آزادي داريم، راجع به هر كدام و اين منوط به اين است كه ما آن تاريخي نگري را جدی بگيريم و به آن بپردازيم تا از آرزو انديشي فارغ بشويم ما الآن آرزو انديش هستيم. همين حرفهاي مثلاً يكي از همين بزرگواران حالا سلبريتيهاي علوم انساني هست يك جملهاي دارد كه آقاي اين چيز اینها نسل صفر توسعه هستند. بعد چرا نسل صفر توسعه هستند. اين نسل اگر با اين صورتبندی نميتواند، فقط ميتواند خراب كند. نهايتاً خيلي موقت؛ يعني ميتواند يك جرقهاي بزند یکجایی را خراب بكند؛ ولي عملاً نميتواند كاري را پيش ببرد؛ چون اگر با اين روايت، روايت درست باشد كه حالا روي آن بحث است كه اینها گسسته شده است اگر اینطور باشد چون هيچ امكاني جلو روي خودشان ندارند. براي همين درواقع يك جمعيت تودهوار را نهايتاً شكل ميدهند. جمعیتهای تودهوار همين شكلي هستند زيگزاكي هستند امروز مثلاً اين طرف ميروند بهیکباره فردا آنطرف ميروند! پسفردا يك رويدادي، يك خبري منتشر ميشود ميروند و اساساً يك هويت جمعي واحد، يك اراده جمعي را براي ساختن يك چيز، ممكن است خراب كند مثلاً سيل يك لحظه از اين سیلهای تابستاني است میآید بهیکباره يك چيزي را، ممكن است اين كار را بکنند؛ ولي نميتواند چيزي را بسازد.
به نظر من صحبت كردن راجع به امكانهاي آينده معطوف به گذشته است. ما تصويرهاي تاریخیمان را بايد منقح كنيم. روشن كنيم. راجع به آن حرف بزنيم. همين خود ديدگاه آقاي دكتر هم همين است يعني ايشان ميتواند، ديدگاه جالبي هم هست كه آقا اين، بايد آقاي دكتر نشان بدهد كه هرجایی كه اتفاقاً ما رفتيم به اين مقوله توجه كرديم با اين تعريف ايشان، چه اتفاقات خوبي افتاده است. مثلاً يك گشایشهایی اتفاق افتاده است و هر جا از آن فاصله گرفتيم مثلاً دچار اگر بتواند اين كار را بكند خيلي صورتبندی به نظر من جالبي است يعني علم همين است ديگر، علم نشان بدهد، منتها اينكه اگر بياييد در اين حوزه ببينيد چه اتفاقي میافتد، اين به نظرم صورتبندی علمي نيست. علم يعني اينكه شما اتفاقاً نگاه تاريخي
به نظر من براي صحبت كردن راجع به مقولات كه حالا میشود بحث كرد من مجالش اينجا نيست راجع به تکتک اینها صحبت كنيم.
تاریخ انتشار: 1403/12/23
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.