ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
دوگانه مقاومت _ زندگی معتبر نیست .
دوگانه مقاومت _ زندگی به نظرم چندان معتبر و محکم نیست من دوستی داشتم به نام دکتر پیروز که در مرکز تحقیقات استراتژیک همکار من بود. ایشان عبارتی داشتند که هرگاه مرا میدید یاد مصایب عالم میافتاد و میگفت: "بگذار ماست خودمان را بخوریم." تمام آنچه در این کلمه "زندگی" گنجانده شده است در همان عبارت ایشان خلاصه میشود. اراده زندگی، همان اراده زیستن است. اما "اراده" به معنای اصطلاحی در دوگانه شما وجود ندارد. کسی که در حال مقاومت است، اراده کرده است که دنیا را تغییر دهد و این فرد ستودنی است. پس نباید دوگانهسازی کنید یا اگر میکنید، در سطوح پایینتر این کار را انجام دهید. طرف دیگر این دوگانگی را چندان مهم نپندارید. مستقل از آن دوگانه، به اهمیت ایده مقاومت بپردازید. ادبیات کافی درباره این موضوع و مفهوم مقاومت وجود ندارد. غیر از ادبیات خود مقاومت، ریشهها و فلسفه مقاومت هنوز کاوش نشدهاند. متاسفانه کسی را نداریم که به این موضوع بپردازد. ان شاء الله وقتی مشکلات کشور حل شد و نیازهای اولیه تامین گردید، فیلسوفان انقلاب اسلامی ظهور خواهند کرد و مفهوم مقاومت را تبیین خواهند نمود و ژرفای لازم را به آن خواهند بخشید
ملتی قدرتمند، دشمن قوی دارد.
اساساً کسی که وزنی ندارد، دشمن نیز ندارد. اگر فردی وزنی داشته باشد، بیتردید دشمنانی خواهد داشت. بوخنسکی یک استاد فلسفه لهستانی است که جملهای اساسی دارد: "دنیا و طبیعت در برابر انسان شدن مقاومت میکنند." آمریکا و صهیونیست که ما را آزار میدهند، نمونههایی از طبیعتاند. زمانی که اراده کنید تا بر طبیعت چیره شوید و ارادهای برتر داشته باشید و به بیان امام خمینی، قیام کنید، طبیعت با شما دشمنی خواهد کرد. یعنی همه چیز در درون و بیرون شما مانع ایجاد خواهد کرد. در بیرون کسانی هستند که آشکارا مخالفند و آزار میرسانند. این، طبیعتی است که در برابر شما ایستاده است. هرچه بیشتر وزن داشته باشید، اراده شما برای تغییر جهان و انسان جدیتر باشد و خداوند مبعوثتان کند ( خداوند حتی زنبور را مبعوث میکند تا برود و شهد گلها را بمکد و عسل بسازد)سخن شما نیز مهمتر خواهد شد و دشمنانتان بیشتر میگردند.بیتردید فردی که وزین باشد، دشمن دارد و دشمن هرکس همپایه اوست. دولت بورکینافاسو در حد و اندازه خود دشمن دارد و ایران نیز دشمنانی در خور خود دارد.هوشنگ امیراحمدی میگفت سیاست عهد ویکتوریا در قبال ایران این بود که مبادا ظرفیتهای تمدنی ایران شکوفا شود. تمام سیاستها معطوف به این بود که ایران تبدیل به تمدن نشود. آنها ایران را یک قدرت فرامنطقهای میدیدند و مراقب بودند پیشرفت نکند. ایران را بزرگ میپنداشتند. اما طبقه متوسط، کشور خود را واحدی ملی میبیند که مرزهای تاسیسی دارد و شبیه سایر واحدهای ملی است. اما دشمنان سابق ایران، این سرزمین را فرامنطقهای میدیدند و به عنوان یک مرجع تمدنی، آن را چپاول میکردند.
تناقص ایران باستان و طبقه متوسط
طبقه متوسط معمولاً ضریب هوشی و قدرت یادگیری بالاتری دارند اما عقل خود را به مرخصی فرستادهاند. عظمت بیهزینه به دست نمیآید. در حالی که طبقه متوسط در ایران، که ملت ایران به شمار میروند، خود را واحدی ملی میبینند که مرزهای تاسیسی دارد. اینان طبقات جدید مدرنی هستند که محصول مدرنیزاسیون و صنعتی شدن جوامع و مدرن شدن زندگیاند. اما طبقه متوسطی که از آن سخن میگوییم، مفهومی فلسفی دارد. به هر روی، طبقه متوسطی که در ایران میگویند "میخواهیم زندگی خودمان را داشته باشیم"، در تاریخ مدرن کشور باقی ماندهاند و کهنه شدهاند.اساساً تاریخ معاصر ایران، تاریخی است که در آن تلاش میکردیم از ایرانی بودن خود دوری جوییم. میان ما مردم عادی و رهبرانمان رقابتی در این زمینه وجود داشت که ایرانی فکر نکنیم و با معیارهای غیربومی بیندیشیم. بنابراین، در تاریخ معاصر ایران، خود را از کشورمان جدا کردهبودیم. طبقهای که میگویند "بگذارید ما زندگی خودمان را داشته باشیم"، از یک سو به ایران باستان و داریوش رهبرشان افتخار میکنند، و از سوی دیگر در گِل تاریخ معاصر کشور و ارزشهای غربی دست و پا میزنند. آنها در تناقض میان ایران باستان و ایران معاصر گرفتارند و به دلیل عدم تفکر، نابالغاند. آنها نیازمند کسانی هستند که آنها را بالا بکشند، عظمت بخشند و ایرانی بودن را به آنها یادآور شوند. و این شما برادران، سرداران سپاه و مردم حزبالله هستید .
هدف اصلی پروژه فکری من این است که حزباللهی را به خود حزبالله بشناسانم و بزرگی او را به او یادآوری کنم. هایدگر مشتاق دیدن حزب الله بود و دازاین خود را بر اساس او ساخت.نکتهای که میخواهم مطرح کنم این است که طبقه متوسطی که در مورد آن صحبت کردم و تعدادشان نیز زیاد است و میتوانند رئیسجمهور انتخاب کنند، در کل ضد نظام نیستند. خصوصاً با نشان دادن قدرت موشکی ایران، احساس غرور بیشتری کردهاند. اما آنها موافقت خود را ابراز نمیکنند. شاید این مسئله ریشه در انقلابگری صد سال اخیر داشته باشد، یا شاید عمیقتر از آن باشد که فردیت ایرانی تحت تأثیر امریههای دولتی نرود. آنها غروری دارند و مایل نیستند موافقت خود را ابراز کنند. آنها هیچگاه انگیزه کافی برای سرنگونی جمهوری اسلامی نداشتهاند، چرا که اگر چنین بود، تاکنون جمهوری اسلامی سرنگون شده بود. ارسطو گفته است که نیروی طبقه متوسط همواره نیروی ثبات و تغییر بوده است. در اینجا نکته مهمی را که شاید توهم باشد، اما برای خودم قابلتوجه است، مطرح میکنم. هرچه من این صحبتها را مطرح میکنم، شما میتوانید آن را با گفتههای کسانی که میگویند "بگذارید ما زندگی خودمان را داشته باشیم" مقایسه کنید. باز هم تکرار میکنم که گاهی زندگی بر شما جاری میشود، یعنی کار، شغل، زاد و ولد و امور روزمره بر شما حاکم است. اما گاهی شما بر زندگی جاری میشوید، یعنی خود بر امور زندگی چیره میشوید و آن را هدایت میکنید. این دو حالت بسیار متفاوتاند.دشمنان فعلی ایران، یعنی همان دشمنان هزارساله ایران، از زمان ایران باستان تاکنون، اتوکراتیزم مقدس ایرانی و تمدن آزاد و غیرمذهبی هلنی در مقابل هم بودهاند و درگیر جنگی مداوم. جنگهای معروفی که شنیدهایم، ادامه همین تعارض است.منطق این جنگ مداوم میان ایران و غرب، تعارض میان دو هستیشناسی متفاوت، یا بهتر بگویم متعارض، است. انگلیسیها بر این باورند که مطلقگرایی نتیجه آموزههای انبیاء است. در مقابل، تفکر مطلقگرای مذهبی و تفکر نسبیگرای سهلگیر اومانیستی قرار دارند که بهراحتی میتوان متوجه نقطه مقابل هم بودنشان شد. در اینجا میخواهم ادعایی بزرگ کنم که اگر جمهوری اسلامی از لحاظ فلسفی-تاریخی ادامهدهنده محتویات تاریخی ایران باشد، آنگاه جمهوری اسلامی، چکیده کل تاریخ ایران است. جمهوری اسلامی، ایران ایستاده، عمودی، حساس به خود، و مستقل است. این بار واقعیت برای خود است، نه در خود. For it selfاست، نه in it self. این اصطلاح هگل است.این ایران، ایرانی است که سرشار از فضایل است، نه رذایل. از رذیلت، سنتی قابلتوجه و قابلدفاع برنمیخیزد. از فضیلت، رذیلت برنمیآید. هر چیزی هویت خود را دارد و این آموزه حضرت مسیح است. اما دوستان، این حرفها کهنه شدهاند. هر چیزی خودش است، نه چیز دیگری، ما به شناختهای ریشهای نیاز داریم، و زمانی که به آن دست یافتیم، باید بر روی آن شناخت تأکید کنیم. شناختها برای تغییر نیستند، بلکه باید پایهای معتبر برای قضاوتهای بعدی فراهم کنند. هنگامی که در مرکز تحقیقات استراتژیک بودم، سؤالی از همکارانم پرسیدم که اکنون بهخوبی بهیاد نمیآورم. اما اگر شما سخن بزرگی بگویید و دشمنان تاریخیتان، که دشمنان هزارساله ایران هستند، را عصبانی کنید، اما همچنان زنده بمانید؛ اگر کسانی که صاحب جهان، انسان و تصورات ما بودهاند را عصبانی کنید، اگر کسانی که میتوانند بمبهای دو تنی بیندازند را عصبانی کنید و قویتر هم شوید، این نشاندهنده آن است که سخن بزرگی گفتهاید.
اگر صاحب جهان، که پانصد سال است که صاحب جهان است، اراده نابودی شما را داشته باشد اما نتواند، این بدان معناست که جهانگرایی اخلاق شما، و نه دولت جمهوری اسلامی، او را عصبانی کرده است. تفاوت میان دولت جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی بسیار مهم و اساسی است. این دو نهتنها متفاوت، بلکه متضاد یکدیگرند. این ادعای من است و عقل ناقص من به آن رسیده است. اگر خواستید بیشتر توضیح میدهم.اگر حزباللهیها بمانند و قویتر شوند و توسط دشمن نابود نشوند، نشاندهنده این است که جهانگرایی اخلاقی آنها پدیدهای تصادفی نیست، بلکه نشاندهنده اصالت و شایستگی آنها است. در این جاست که این سوال مطرح میگردد: آیا این دشمنان داخلی هستند که از نیروهای خارجی برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکنند یا نیروهای داخلی از نیروهای خارجی استفاده مینمایند؟ دیدگاه رایج این است که نیروهای خارجی هستند که عوامل داخلی را منحرف میکنند، اما ممکن است قضیه برعکس باشد. باید دید کدام گروه توان بسیج نیروی بیشتری را دارد و مخالفت آنها با امام، انقلاب و شهدا تاثیرگذارتر است. ممکن است نیروهای داخلی از وجود نیروهای خارجی بهره ببرند، چرا که خارجیها تنها منافع خود را دنبال میکنند. در این میان اما حزباللهیها نیروی داخلی هستند که در مقابل ارزشهای سیاسی-اجتماعی غربی ایستادگی میکنند. و البته طبقه متوسط جامعه به دنبال همان نیروی داخلی است که از نیروی خارجی بهره میگیرد و نفی مینماید حزب اللهی را که در حال مقابله با نیروی خارجی است. بنابراین میتوان به یک تناقض رفتاری در طبقه متوسط اشاره کرد؛ از یک سو، آنها برتری ایران و تمدن بزرگ آن را تبلیغ میکنند، اما از سوی دیگر، در برابر خطر آمریکا دچار وحشت میشوند و محافظهکار میشوند. در مقایسه حزب الله و طبقه متوسط باید توجه داشت که حزباللهیها محصول جنبش محرومان هستند و انقلاب اسلامی را ایجاد کردهاند. در مقابل، طبقه متوسط علیرغم ادعای برتری فکری، اراده کرده است که در برابر زمانه و افکار بزرگ، کوچک بماند. عقیده من بر این است که با وجود تمام اختلافات و تفاوتهای موجود بیان حزب الله و طبقه متوسط، اما باید بین طبقات مختلف تعامل وجود داشته باشد.در دوران انقلاب فرانسه، نود درصد مردم را طبقه متوسط تشکیل میدادند. این افراد نه در حاشیه بودند و نه جزء طبقه بسیار بالای جامعه. اخیراً نیز شنیدهام که در جامعه فرانسه، نود درصد جمعیت را طبقه متوسط تشکیل میدهند. طبقه متوسط همان ملت است. بنابراین، طبقه متوسط، ملت ایران محسوب میشوند. این واقعیتی انکارناپذیر است که ما را احاطه کرده، و شامل زن و فرزند ما نیز میشود. ما باید با این واقعیت کنار بیاییم و راهی برای تعامل با آن بیابیم.
هژمونی گرامشی، پروژه سلیمانیزاسیون داخلی
ابتدا باید قدرتمند شویم، کنترل اوضاع را به دست بگیریم و سپس گفتگو را آغاز کنیم. این همان مفهوم هژمونی است که گرامشی مطرح کرده است.گرامشی، هژمونی را به معنای قدرتی به کار میبرد که نه مورد پرسش قرار میگیرد و نه آگاهانه درک میشود. به عنوان مثال، مالیات دادن به شاه با لبخند و رضایت، نه با افسوس و ناله. کلید دستیابی به این هدف، "سلیمانی سازی" است، نه تنها در منطقه، بلکه در داخل ایران نیز باید این کار را انجام دهیم. یعنی باید قدرت مردم را در دست بگیریم.این پروژهای است که در منطقه دنبال شده است. این فرایند باید در مناطق پیرامون ایران و جهان نزدیک ایران نیز اجرا شود. بیرون راندن سربازان آمریکایی از منطقه باید شامل حذف ارزشهای آمریکایی از داخل ایران نیز بشود. بنابراین، پروژه سلیمانیسازی در داخل کشور ما نیز باید اجرا شود.وقتی این کار انجام شد، طبقه متوسط الگوهای اتکای خود را از دست میدهد. آنها همچنین شاهد افزایش قدرت ما در طول زمان خواهند بود. البته من خودم را نیز شامل این موضوع میدانم. آنها شاهد قدرت گرفتن روزافزون جریان حزبالله خواهند بود. بنابراین، آنها درمییابند که از شش جهت با حزباللهیها مواجه هستند.این همان نقطهای است که نشانگر پیروزی انقلاب اسلامی است. دستیابی به طبقه متوسط، نه نابودی اسرائیل و آمریکا، بلکه کسب پشتیبانی طبقه متوسط، نهایت پیروزی است. همان لحظهای که داور دست شما را بالا میبرد و اعلام میکند مبارزه پایان یافته است.طبقه متوسط باید به شیوههای مختلف که خود تشخیص میدهد، اذعان کند که ما از شش جهت با حزباللهیها مواجهیم و این حزباللهیها هستند که کل ایران من را در اختیار گرفتهاند.
من ایدئولوژی خود را ایران قرار دادهام.طبقه متوسط خود را با ایدئولوژی توسعه و ناسیونالیسم تعریف میکند، اما این طبقه باید بداند که باید آرزوهایش را با حزباللهیها محقق کند. و اکنون این امر محقق شده است. خارجیهایی که از فکر نان رهایی یافتهاند، میگویند ایران خمینی، کل ایران من است.آنها به ایران روی آوردهاند و نشانه این روی آوردن، مخالفت شدید آنها با سلطنتطلبهاست. آنها میدانند که این مخالفت، به معنای ریختن آب در آسیاب دشمن است. آنها مراقب هستند که درباره سرداران سپاه، امام و شهدا چیزی نگویند که حزباللهیها ناراحت شوند.ایرانیهای خارجنشین که نوستالژی ایران دارند، نشانههای تحقق این موضوع را در آنها میبینیم. من امیدوارم و بر این امید بحث میکنم و احساسی نیست. امیدوارم که انشاءالله پیروزی حاصل شود، و یکی از نشانههای بزرگ آن، همین گفتن "بله" است. این پیوند بین طبقه متوسط و جمهوری اسلامی، اوج پیروزی است.
وجود اسراییل، علت عدم توسعه ایران
ما مقالات زیادی در این زمینه نوشتهایم. اما متوجه شدهایم که توسعه نیافتگی علت سادهای دارد. عامل اصلی توسعه همین از بین بردن اسرائیل است. عوامل روانشناختی را کنار بگذارید و اسرائیل را از بین ببرید. البته این اسرائیل پانصد سال ریشه دارد و دارای تمدن است. اما اگر ضعیف شود، راه توسعه برای جوامع اسلامی باز خواهد شد. این محتوای فرمایش رهبر معظم انقلاب است. من مقالهای در این خصوص نوشتم و همین موضوع را توضیح دادم. به هر ترتیب، راه روشن است. باید با اسرائیل جنگید. هرکسی در حد خود میتواند این کار را انجام دهد. مثلا شما باید با ارزشهای حاکم لیبرالیسم بجنگید. زندگی آمریکایی را نه تنها باید نفی کرد، بلکه باید آن را تخطئه کرد. آنها به سمت شما گلوله میزنند و نباید آنها را به لحاظ نظری نادیده گرفت. خود غربیها این کار را بهتر انجام میدهند. این کار باید مورد تخطئه قرار گیرد. باید با شیوههای طنز، این ارزشهای آمریکایی و این فرهنگ آمریکایی را تخطئه کرد. آمریکا در دهه نود و با فروپاشی شوروی به اوج خود رسید. اما به برکت خون شهدای ما، اکنون تضعیف شده است. هانا آرنت میگفت که لبخند، دشمن مرجعیت اوست. او با یک جایگاه خاص نزد شما میآید و افکار خود را به شما تحمیل میکند. اگر شما به او لبخند بزنید، کل سوابق علمی او از بین میرود. به هر حال، لبخند زدن به هژمونی مدرن، تخطئه کردن آن و برنامهریزی علیه آن بسیار موثر است. هرکس باید در رشته خود این کار را انجام دهد. این کاری است که باید انجام شود و آینده در دست خداست. باید نشان دهیم که مقاومت چگونه میتواند زندگی آنها را بهبود بخشد و رویای آمریکایی را به رویایی دستیافتنیتر تبدیل کند.باید به سمت توسعه سیاسی روی آورد و بر این اساس، اظهارات رهبر ایران، آقای خامنهای، مبنی بر برکت فروپاشی اسرائیل برای جمهوری اسلامی را گسترش داد. اساسا اسرائیل مانع توسعه و پیشرفت است و گرفتاریهای ایران را موجب شده است. اسرائیل به روشنفکرانی مانند هانتینگتون و دانیل بل پول میداده تا کتابهایی بنویسند و به خارجیها القا کنند که ذهن فرد مسلمان مناسب توسعه نیست. سپس دوستان ایشان این کتابها را ترجمه میکردهاند.
این روشنفکران استدلال میکنند که ذهن جوامع اسلامی یا ساختار ذهنی فرد مسلمان در خاورمیانه مناسب توسعه و پیشرفت نیست و به همین دلیل، مدیران و شرکتهای بزرگ را از حضور در کشورهای مسلمان میترسانند و مانع آنها میشوند. من تا مدتها علاقهمند به مباحث توسعه بودم اما پس از مدتی متوجه شدم که عامل اصلی عدم توسعه در ایران، اسرائیل است. پیشنهاد مینمایم برای مقابله با این مسئله، باید افکار و ایدئولوژی لیبرالیسم را به سخره گرفت و تخطئه کرد. دوران نقد نظری لیبرالیسم گذشته است و اکنون زمان جنگ است. باید طبقه متوسط ایران را به لبخندی که نشانه پیروزی است، ترغیب کرد. ایشان همچنین اشاره میکند که نباید در مقابل غرب و آمریکا قرار گرفت، بلکه باید غرب را جذب کرد و از فضایل آن بهره برد. کسانی که در غرب زندگی کردهاند، از فضایل معمولی آن صحبت میکنند و باید آماده شنیدن این فضایل بود.
تاریخ انتشار: 1403/07/29
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.