همراه فکرت باشید.
شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !
ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
من چند سؤال مطرح کردم، که این سؤالات را ابتدا میخوانم و جوابشان را میدهم. یک تکه از متنی که در واشنگتنپست که پریروز منتشر شد میخوانم و این ساختار صحبت من است.
سؤال اولی که مطرح میکنم این است که آیا اسرائیل دشمن شماره یک ما در ایران محسوب میشود؟
سوال دومی که مطرح میکنم این است که ما از سال ۵۷ و آغاز انقلاب اسلامی بحث و شعار علیه اسرائیل را انجام دادیم، اگرچه عدهای قبل از انقلاب هم بهخاطر اسرائیل مبارزه کردند، از جمله پدر بنده، که یکی از دلایل زندان رفتنشان در زمان شاه، مبارزه بهنفع مردم فلسطین در مقابله با اسرائیل بود، بهعنوان یکی از فعالان دانشجویی دانشکده فنی دانشگاه تهران و آن سنت را ما از اواسط دهه ۴۰ داریم، اگرچه به قبل از آنهم برمیگردد، به زمان مرحوم دکتر محمد مصدق، ایران جزء اولین کشورهایی بود که کنسول اسرائیل را بست و رابطه با اسرائیل را هم قطع کرد و بالاخره چون ریشه در تاریخ استعمارستیزی در ایران دارد و فقط هم منحصر به اسلامگرایان نبوده، ولی از سال 57 به بعد هم این را داشتیم. ولی چرا الآن این دعوا جدی شده است؟ این سؤال دوم من است.
و سؤال سوم این است که آیا در این دعوا آیا توان مقابله با اسرائیل را داریم و یا اینکه نه، حالا فارغ از شعار دادن و شعارهای روی خیابان که اسرائیل را نابود میکنیم، ما همینطور که میتوانیم مهارش کنیم، حمله کافی است؟ یا اینکه نه، آنگونه که محمود سریعالقلم مشاور و دستیار خیلی مهم جناب آقای حسن روحانی، رئیس جمهور محترم سابق ایران در روز پانزدهم شهریور سال ۱۴۰۲ در مصاحبه با خبرآنلاین گفت ما اگر اسرائیل را به رسمیت نشناسیم، حتی برجام هم در ایران غیر ممکن است و همه میدونیم که برجام و «FATF» اینها توسط بخش مهمی از جناحهای قدرت، بهویژه قدرت اقتصادی در ایران، مثل اتاقهای بازرگانی و غیره بهعنوان پیشمقدمه هرگونه توسعه شناخته شده و چه کسی است که جرئت کند با توسعه این روزها مخالفت کند، برای همین سؤالی که من دارم این است که در واقعیت توان چه چیزی در مقابل اسرائیل داریم؟ به سمت نوعی پذیرش غیر رسمی برویم یا به سمت مهار برویم، یا همچنان به سمت یک معرکه وجودی برویم و بحث نابودی را انجام دهیم. در اینجا سؤال میکنم که نقش الهیات و الدئولوژی چیست؟ آیا دعوای ایران و اسرائیل دعوای یهود و مسلمان، دعوای آخرالزمانی و غیره است، و اینکه باید سویههای دیگری را ببینیم؟ سؤال بعدی اینکه آیا ایران بهترین بازی را تا اینجا انجام داده؟ آیا رئالیستیترین بازی را انجام داده؟ یا اینکه بهترین بازی درون مقدورات و ظرفیتهایش را انجام داده مثلا همانگونه که آقای شهرستانی گفتند، یا اینکه نه همانگونه که علی عبدی گفتند، ایران میتوانست آفندیتر رفتار کند و اراده بیشتری به خرج دهد و کمبود این قضیه، اگر ایران کم و کاست داشته در سطح اراده بوده است.
نگاه امام خمینی تغییر نظم جهانی بود.
برای شروع به نظر من اینکه آیا اسرائیل دشمن ما هست یا نه، خیلی خوشحالم که کلیپ قبل از صحبتهای من پخش شد، که صحبتهای امام خمینی بود، کسی که فهمی متفاوت از، نه فقط روابط درون ایران یا رفتن یک آدم درجه دو دستنشانده بهاسم محمدرضا پهلوی و دلخوش کردن به اینکه مثلا محمدرضا پهلوی برود یک کسان دیگری بیایند و دوباره همان فرمهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بازتولید شود، بهجای مثلا سناتور اردشیر فلانی، حاج آقا محمد عباسی بیاید، یا مثلا عدهای با کراوات بروند و عدهای با ریش بیایند.
نگاه امام خمینی به تغییر نظم بود، نهفقط در این منطقه، به تغییر نظم در جهان بود و نهفقط محتوای نظم جهانی، بلکه فرم نظم جهانی چون وقتی شما محتوا را تغییر میدهید، آمریکا را برمیداری و چین را به جای آن میگذاری، چین دوباره میخواهد همان روابط اقتدارگرایانه و امپرونیستی استکباری را با بقیه کشورها داشته باشد. جای چین اصلا جمهوری اسلامی ایران بگذار، بخواهد با کشورهای منطقه همان رابطه را داشته باشد و استثمارشان کند، ولی فهم امام خمینی به هم زدن نظم جهانی بهمعنای نظم روابط قدرت در سطح بینالملل و در سطح داخل بود و این را همزمان داشت.
همانگونه که در داخل آقابالاسری عدهای باشد، در سطح منطقه هم آمریکایی که از آن سمت دنیا آمده، یا شوروی که آنموقع بود، غلط کردند که بخواهند بر مردم بومی منطقه، که فرهنگ، دین، مذهب، تاریخ و جغرافیای خودشان را دارند و باید بر اینها مالکیت داشته باشند و خودشان در فرایندهای درونی و ملی تغییرات را انجام دهند و اگر قرار است تکاملی داشته باشند، نه اینکه از بیرون با گلوله بیرونیها یک روز به آنها بگویند مثلا روسری را بردارید، یک روز بگویند که حالا حقوق بشر را بیاور یا حقوق بشر را بردار، و در سطح جهانی امام امام این را میگفت که برای همه ملتها میخواهیم و این لحظهای است که ما را وارد یک فرایند تاریخی میکند.
اگر ما انقلاب ۵۷ را یک رخداد تغییردهنده پارادایمها و چارچوبهای کلان ببینیم، این اتفاق رخ میدهد، و ما میبینیم که این مثل یک سنگ بزرگی که در آب افتاده، در حال وسیعتر شدن است. این وسیع شدن است که به لبنان میرسد و در سال ۱۹۸۱، تبدیل به آن اراده جمعی میشود که از درونش حزبالله لبنان بیرون میآید، توسط فقیرترین و بیقدرتترین اقلیت لبنان، که اکثریت شیعه است، ولی یکی از سه چهار اقلیت اصلی است، ولی یک دفعه این را درون خودش میبیند و برمیخیزد و قیام میکند و تبدیل به یک سابجکتیویتی تاریخی و یک سوژه با عاملیت تاریخ میشود و میگوید من به جای اینکه منفعلانه بازی بقیه بزرگان را بپذیرم و بر من تحمیل شود، من بازیساز میشوم، من از آبجکت به سابجکت از سوژه به بازیگر و عامل تبدیل میشوم؛ همین تغییراتی که بعدا به حتی بخشی از نیروهای اسلامگرای سنی میرسد، همین نکتهای که آقای شهرستانی گفتند، اخوانیها که همیشه بودند، اما چه میشود که آنها تبدیل به یک نیرویی میشوند که خواهان به قدرت رسیدن هستند نه فقط برای اعمال شریعت در کشورهای خودشان یک نگاه بسته درونگرایانه ایزولهگرا و انزواگرایانه برای تغییر نظم قدرت، در واقع نحلههای رادیکالتر ضد امپریالیستی اخوانی سنی هم از دل اینجا میآید.
از همینجاست که میبینیم در یمن اتفاقاتی میافتد، حتی تا حدی در افغانستان و غیره. این مسیری است که ما از این سمت آمدهایم. اگر این را بپذیریم که به واسطه این قضیه حتما ایران هم قدرتمند خواهد شد. در اینجا بحث فلسفه پیچیدهای دارد، که نیازمند مقدمات فلسفه تاریخ هگل در ارتباط با این نظریههای جدید فرانسوی است، که واردش نمیشویم، اما در نهایت همزمان با این تغییر پارادایم تهماندههای فهم و آن کهنالگوهای ناخودآگاه تاریخی ـ ملی ایرانیان، که حالا وقتی میگوییم ایرانیها درون خودشان مفهوم شیعه را بالذات داشتند، چون ایران بدون شیعه حداقل در عصر مدرن به بازتولید نمیرسد، ایرانی که میگویم ایران واقعی است، نه ایران متوهمانه باستانگرایان که بهواسطه آخوندزاده، تقیزاده و فروغیها از دولتسازی پهلوی جعل شد. ایران واقعی را میگوییم که از سال 1501 در قالب صفویه بوده، چون قبل از آن گسستگی هزار ساله داشته است.
ایدئولوژی و منافع ملی بایکدیگر تعارض ندارند.
ایران هم آن تمناها، آن فهمش از جامعه بهواسطه جغرافیا را هم بهواسطه این انقلاب میآورد؛ آن تنشی بین امتگرایی و ملیگرایی است اینجا میبینیم؛ من گمانم این است که خیلی تنش بینشان نیست؛ آقای خامنهای هم بهدرستی بارها گفتند که ایدئولوژی و منافع ملی ما با یکدیگر دو چیز متفاوت نیستند و همپوشانی دارند؛ ملیگرایی واقعی اینجا درش امام رضا دارد، درش سفر به کربلا هست، درش امامان شیعه هست که از دل صفویه بیرون میآید، این نباید بگذارد که جدایی بین ایران و منطقه انجام شود؛ چون ملیگرایی پهلوی از کجا میآید؟ ملیگرایی جعلی پهلوی از «دیسپلیتمنت» یا جابهجا کردن یا «دیسلوکیشن» جابهجایی ایران از منطقه جغرافیایی خودش و پرت کردنش به یک تخیلی از اروپا میآید؛ شما آریایی هستید، از اروپا آمدید در این منطقه با اعراب منطقه هیچ ربطی ندارید، شما در این منطقه غریبهاید؛ خب این جعلی است. واقعیت این است که ما در منطقه با هم بزرگ شدیم؛ تا زمانی هم بخشیش سنی بوده، بخشیش شیعه بوده و باید این ارتباط با منطقه برقرار کنیم. نظم را باید با همدیگه بسازیم؛ پس این نظم نیازمند دو اتفاق است؛
مصر از هژمون منطقه تبدیل به یک کشور بدبخت و فلک زده شد.
ببینید مسیری که آمدیم چیست؟ مصر بهعنوان بزرگترین کشور منطقه، مصر از ایران هم قدیمیتر است، هم از نظر کشاورزی از ایران جلوتر بوده، نیل را دارد، که جمعیت بیشتری از ایران نیز دارد ، پهنه جغرافیایی بزرگتری دارد؛ که البته دقیق مطمئن نیستم؛ ولی کشوری است که امکان دارد که هژمون منطقه شود و حتی یک وقتی هژمون بود و در یک فرایند سه جنگ و بعد تبدیل میشود به یک کشور بدبخت و مستهلکشده و از درون نیمهپاشیده که گرفتار تأمین نان عادی مردمش است.
دقت کنید که شورشهای نان در مصر دورهای است. ما در ایران شورش نان نداشتیم؛ در ایران شورش بنزین داشتیم، که بنزین گران میشود در همه کشورها شورش داشتیم ولی شورش نان در ایران نداشتیم. در مصر که تولیدکننده گندم منطقه است شورش نان داشتیم. در کشورهای دیگر مثل سوریه را ببینید که باز هم محور مقاومت نبود و به قول برخی محور ممانعت بود، ولی چون مقابل اسرائیل ایستاد چگونه بهتدریج نابودش کردند و سال 2010 هم به سمت تخریب کاملش رفتند و الآن یک نیمه کشور است که به لطف ایران و روسیه است که هنوز از هم نپاشیده و ساختار امنیتیش در خودش نیست؛ برونسپاری شده به ایران و روسیه.
بنابراین سؤل اول: ما اگر میخواهیم که کشور مستقلی باشیم، مجبوریم که با اسرائیل تکلیفمان را مشخص کنیم، این گذاره که میتوان با اسرائیل به صلح یا وضعیت غیر جنگی رسید، توهمی بیش نیست و من حاضرم در مورد این قضیه با هر کسی که مدعی است، گفتوگو و مناظره کنم ولی آقایان قبول نمیکنند؛ آقای حاتم قادری بارها دعوت شدند و از ایشان خواستم ولی قبول نکردند و با این زیباکلام چند بار گفتوگو کردم.
این گذاره که امکان همزیستی غیرمسالمتآمیز، ولی همزیستی در یک منطقه با اسرائیل هست، بهدلیل عقلی از منظر علوم سیاسی غیر ممکن است؛ چون اسرائیل در این منطقه گذاشته شده که مانع از شکلگیری نظم منطقه شود. سؤال دوم: چرا الآن دعوا جدی شده؟ به یک دلیل، چون در لحظات به دنیا آمدن یک نظم جدید جهانی هستیم و این حرف من نیست این حرف خود غربیهاست، این حرف رئیس جمهور آمریکا و نخست وزیر انگلیس است؛ نظم جدید جهانی عملا بهوجود آمده؛ ما در لحظات جنینی این نظم هم نیستیم، ما در لحظات کودکی این نظیم هستیم که به چه سمتی برود و این نظم در سه جبهه مشغول پوستاندازی و شکل گرفتن است و من معتقدم که ما باید از کل به جزء بیاییم و برای اینکه گرفتار آن قلعگی فکری نشویم، یعنی درون یک قلعه خودمان را محصور نکنیم و یک اتفاق دیدمان خیلی نزدیکبین نشود و بتوانیم دور را ببینیم و چیزی که در فرهنگ اسلامی به آن بصیرت میگویند، بصیرت یعنی توان دیدن دور؛ پس از کل به جزء بیاییم؛ و کل این است که جهان 1403 جهان سال 2024 جهانی است که در حال پوستاندازی عمیق و جدی است، معادل چیزی است که از سال 1940 تا 1945 اتفاق افتاده، معادل چیزی است که در سال 1912 تا سال 1918 در جنگ جهانی اول اتفاق افتاد و یک اتفاق عظیمی در حال رخ دادن است. سه جبهه همزمان فعالند، جبهه روسیه، جبهه اروپای شرقی که ناتو سعی میکند که تا حد امکان جلو برود و روسیه را از اینکه بتواند یک قطب نظامی مهم شود مانع شود و آن را به فروپاشی برساند. جبهه چین که الآن چین سعی میکند که یک بازه بلندمدت تاریخی دارد، که همین هفته در تایوان تحریمهای جدید را دیدیم، مانور جدید نظامی چین را دیدیم و سال گذشته زمانی که نانسی پلوسی به آنجا رفت چین و تایوان در آستانه جنگ قرار گفتند.
بحث اینکه محاصره تایوان نه اشغال تایوان بلکه آزادسازی آنجا، که بهزودی اتفاق خواهد افتاد و حذف خواهد شد. جبهه سوم جبهه غرب آسیا است؛ علت اینکه دعوای ما و اسرائیل از سال ۵۷ لازم بوده در اینجا الآن این اتفاق بیفتد این است که نظم قدیم در ضعیفترین شکل خودش قرار دارد و نظم جدید مجبور است که پوستاندازی کند، برای همین ما فقط برای امروز ایران نمیجنگیم که حالا ببینیم که امروز را چگونه به فردا برسانیم، ما برای ۵۰ سال و ۷۰ سال و ۱۰۰ سال آینده این منطقه و در سطح جهانی میجنگیم؛ برای همین بحثهاییی که در این اتاق انجام میدهیم بحثهایی است که به نه فقط آزادی من و شما و یک نظم بیرونی تحمیلی، اینکه تحریم شویم، وقتی میگوییم آزادی و استقلال یعنی این؛ یعنی سناتوری که مسیح علینژاد میرود آنجا که تحریمی بیاورد که الآن پدر و مادر شما که در خیابون راه میروند مستقیم تحت تأثیر قرار میگیرند، دارویشان قطع شود، یک سفر داخلی که قصد دارند بروند مشهد، هواپیمایشان بلرزد.
کسی از واشنگتن نتواند اینجا زندگی شما را تحت تأثیر قرار دهد. فقط برای این نیست، برای اینکه آن فردی که در کلمبیا هم در حال جنگ است، آن کشاورز بلیویایی، آن کشاورز اندونزیایی، آن کارگر مسلمان بنگلادشی، آن خانهدار فقیر مسیحی فیلیپینی آنها هم در این نظم جدید خطشان مشخص میشود.
از برجام خلا سلاح ما شروع شد.
سؤال بعدی: آیا ما توان مقابله با اسرائیل را داریم و یا اینکه با این کار فقط خودمان را به خطر میاندازیم؟ برای همین است که میبینیم این لحظه لحظهای نیست که با آتشبس، آشتی و برجام 3 و 4 و غیره کار را راه بیندازیم؛ ما رسیدیم به این لحظه، آیا این به معنای این است که وارد جنگ تمام شدهایم؟ خیر جنگها پیچیده شده، جنگها چندلایه شده، همین الآن هم در جنگ هستیم. سه چهار سال است که این جنگ شروع شده است، از زمان فشار حداکثری، از خود برجام که خلأ سلاح ما شروع شد، فشار حداکثری که برجام را پاره کرد و شروع به فشار آوردن کرد، بعد وارد بحث جنگ هیبریدی و زن زندگی آزادی شدیم، که مجری آن بیشتر از آمریکا خود اسرائیل بود. برای همین جنگ شروع شده، و الآن نظامی شده.
بحث این است که آیا اراده این و فهم این و افق شناختی را داریم که سه چهار سال آینده جایی است که ما مجبوریم شاید ورود به بحث نظامی هم بکنیم، بیشتر یا کمتر، در ابتدا باید گفت که از منظر رئالیستی کشورها را باید بهعنوان یک واحد در نظر بگیرید که در موردش کاری نداشته باشید. ایران، روسیه، چین، آمریکا، فرانسه، اتحادیه اروپا و غیره، ولی من معتقدم که این کافی است و دینامیزم داخلی کشورها هم مؤثر است. یعنی دعوایی که درون ایران و دعوایی که درون آمریکا وجود دارد هم گاهی اوقات مؤثر است؛ اگرچه کشوری که سالم است دعوا را در داخلش طوری انجام میدهد که از آن یک نیرو بیرون میآید. آمریکا در سال ۱۹۹۹ ـ ۲۰۰۰ نیاز داشت که غرب آسیا را نابود کند؛ کلنگی کند که چین نتواند از منابعش استفاده کند. برای همین است که هم کلینتون هم بوش به شکلهایی این را میخواستند، اما الآن از آمریکا دو صدای متفاوت بیرون میآید و ترامپ و بایدن متفاوتاند؛ یک نفرشان میخواهد اول با روسیه بجنگد یکیشان میگوید اول باید با چین بجنگیم.
من معتقدم ایران توان سختافزاری ورود به عرصه برای ابتدا مهار و بعد اجازه دادن به فروپاشی اسرائیل، تسریع فروپاشی اسرائیل را دارد. من معتقد به جنگ نظامی ایران و اسرائیل نیستم و در نهایت باید از نظر نرمافزاری فروپاشیده شود، و هزینه نگهداریاش برای غرب و آمریکا سنگین شود، ولی ایران میتواند این را تسریع کند؛ همانطور که 7 اکتبر این را تصریح کرد. 7 اکتبر سریع کردن و شتاب دادن به تناقضات درونی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی واحد نظامی، اقتصادی ایدئولوژی به اسم اسرائیل بود؛ از آن طرف هم اسرائیل تناقضات و شکافهای داخل ما را تسریع میکند، جنگ دو طرفه است، شکاف زنان و جنسیتی، شکاف اقتصادی، شکاف ایدئولوژیک و شکاف نسلی؛ او هم شکافهای ما را تسریع میکند که دعوای نظامی هم میتواند باشد. پس من معتقدم توان بخش سختافزاری را داریم؛ چیزی که ما را ضعیف میکند این است که در دینامیزم داخلی ما، دو جهت کاملا مخالف داریم، یک جهت ما بهدنبال این است که به این نظم جدید جهانی بپیوندد و خودش بخشی از نظم شود، به نظم جدید بپیوندد، جایگاه ایران را پیدا کند، پروژه انقلاب اسلامی را در تقویت ایران مستقل بهعنوان کسی که بقیه کشورها را مستقل میکند، آمریکا را از منطقه بیرون میکند، اسرائیل را از منطقه بیرون میکند و خواسته اصلی آیتالله خامنهای در نماز جمعه بعد از شهادت حاج قاسم و همین اخیرا اشاره کرد، دو خواسته ساده است، بخشی از قدرت ایران در این جناح است. بخش دیگر و جناح دیگر دقیقا مخالف آن است؛ پس این دعوا در داخل ایران است؛ من بحث الهیات و ایدئولوژی هم اینجا کنار میگذارم، چون معتقدم که آنها هم مهم است، من نمیگویم آن روبناست و بحثهای دیگر زیربناست، ولی من گمان میکنم که در سطح عرفی بتوانم بحثم را بدون آنها پیش ببرم.
دعوای موجود بین ایران و محور مقاومت با اسرائیل از یک سو، روسیه و اوکراین و ناتو از سوی دیگر، و چین و تایوان از سوی دیگر، دعوا بر سر دسترسی عظیم به بزرگترین منابع جهان، برای گرفتن سهم از قدرت در ۱۰۰ سال آینده است. در این شرایط هر طرف یک روایت ایدئولوژیک از خودش منتشر میکند؛ اسرائیلیها روایت ایدئولوژیک میدهند ولی آنها بدون اینکه بدانند مجری آمریکا در غرب آسیا هستند، که بزرگترین منابع انرژی جهان را دارد را مختل کنند. آنها ممکن است روایتهای توراتی به این بدهند؛ ولی اصل مطلب این است که آمریکا اسرائیل را گماشته که این کار را انجام دهد. ببینیم که دعوای ما کجاست و ناپسندی ها و عدم کفایتمان کجاست.اینکه در داخل ایران جناحهای قدرت ما فهمشان از توسعه کاملا متضاد هم است؛ یک جناح که در حال حاضر مستقرندو فهمش از توسعه فهم امپریالیستی است.
متوجه نیست که این توسعه فقط به افزایش «جیدیپی» نمیتواند بسنده کند اگر «جیدیپی» خارج شود. باید بتواند به تولید و گسترش دولت ملی و اقتصاد ملی، همان حرفهایی که آقای خامنهای مرتب میزنند و تولید ملی، اقتصاد ملی و قوی شدن جامعه بهعنوان خریداران ملی تبدیل شود، و معتقد است باید برود بالا، باید قوانین بینالمللی را بپذیریم، پول هم آنجا بهدست میآید؛ که حالا مهم نیست باید خارج سرمایهگذاری کند.
برای این است که هر از گاهی که میوههای نرسیده مقاومت و میوههای نرسیده امنیت ملی را کال بچیند بیتاب میشود. سال 2013 (92) ما این میوه را بسیار بسیار کال در قالب برجام1 چیدیم دیدیم چقدر تلخ بود و چقدر زود به زهر مار تبدیل شد، و به نظر میآید این میل همچنان هست. این میل و این تنش در داخل بسیار واقعی است.
باید رابطه چهار کشور چین، روسیه،کره شمالی و ایران را به هم بزنیم
حال باید بررسی کرد که آیا ایران بهترین بازی را انجام داده یا نه؛ من در اینجا یک تکه از این مقاله پریروز فرید زکریا در واشنگتنپست را بیاورم، که شاید مسئله را حل کند؛ توضیح میدهد که سه جبهه دارند با هم میجنگند، از خاورمیانه میید، از روسیه و چین میگوید که من میخواهم بخش آخرش را که میگوید چگونه این سه کشور، یعنی سه تا محور مختلف، محور غرب آسیا و روسیه و چین دارند به همدیگر کمک هم میکنند، میگوید یک سمفونی آشوب بین ایران، کره شمالی، روسیه و چین بهوجود آمده، که با همدیگر سلاح جابهجا میکنند، مهمات میرسانند، به یکدیگر کمک اقتصادی میکنند و به همدیگر تکنولوژی هم میدهند. تهران به مسکو پهپاد میدهد، درحالیکه مسکو به تهران اطلاعاتی میدهد درباره اینکه چگونه بتواند مثلا سیستمهای جیپیاس را مختل کند. همینطور مسکو سلاحهای غربیهایی که در اوکراین گرفته را به تهران میفرستد تا اینکه تهران بتواند آنها را مهندسی معکوس کند و از آنها تکنولوژی استخراج کند. دولت آمریکا تخمین زده که 90درصد از میکروچیپها و لوازم الکترونیکی روسیه و ۷۰ درصد ماشینآلاتش از سمت چین میآید، که مصرف دوگانه هم دارند که برای سلاح میتواند استفاده شود و غیره، یعنی تحریمی بینشان عملی نیست.
در ادامه میگوید ایالات متحده و متحدانش باید سعی کنند که تلاشهای این چهار کشور را برای نزدیک شدن به یکدیگر از بین ببرند؛ بین اینها دعوا راه بیندازند؛ هماهنگی اینها را از بین ببرند؛ در واقع اگر میگوییم محور باید هماهنگ باشد، اینجا هماهنگی بین ایران، روسیه و چین را باید از بین برد و میگوید قبلا هم این کار را کردند. باید بین این کشورها فاصله بیندازند؛ تاریخ نشان داده اینها به هم مشکوک هم هستند؛ اینها تاریخهای شک و ظن بسیاری بینشان هست که باید اینها هم استفاده شود؛ یعنی حرفهایی که انگلیسها در قرن19 میزدند که باید جنگ بین شیعه و سنی راه بیندازیم.
حالا شما در داخل ایران میآیی و فضای روسستیزی و چینستیزی را میبینی. ما الآن در جایی هستیم که روزنامه رسمی کشور که در تهران منتشر میشود به آیتالله میرباقری بهعنوان فردی که از طرف روسیه محبوب شده و علی علیزاده به عنوان جاسوس مسکو و به آقای جلیلی همینطور. پس سطح جنگ در داخل داخل بسیار بالاست. من میگویم نفوذی یا ستون پنجم هستند، خیر ساخت نظام جمهوری اسلامی در ۱۴۰۳ طوری است، برآمده از شکاف سال ۶۸ است، شکافی که از دهه اول انقلاب طوری از عدالتخواهی و فهم امپریالیستستیزی و استکبارستیزیش دور شده که دو جناح آمده، یک جناحش نماینده واشنگتن در ایران است؛ یک جناحش خواهان آشتی با واشنگتن و یواشکی خواهان آشتی با تلآویو است؛ و جناح دیگرش معتقد است که ما اگر به آن سمت برویم مرگآور است و مجبوریم که مقاومت کنیم؛ بنابراین اصل قضیه اینجا، من معقدم که دعوا در داخل است که اجازه نمیدهد، که با ارادهمان را برای مقابله با اسرائیل نشا بدهیم.
تاریخ انتشار: 1403/08/26
شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.