نقد، در بوته نقد: گفتگویی در باب چگونگی نقد تأثیرگذار، همراه با نقد سریال داریوش

در این نشست، قصد داریم موضوع نقد را بررسی کنیم و ببینیم چه رویکردی می‌تواند نقدی تأثیرگذار باشد. نقدی که به مخاطب کمک کند تا دال مرکزی یک اثر سینمایی یا هنری را بهتر درک کند، لایه‌های پنهان آن را بشناسد و نسبت به اثر، کنش مناسبی نشان دهد.

محمدرضا نصیری
متأسفانه فضای نقد ما مدت‌هاست از حالت جدی خود فاصله گرفته و بیشتر شبیه تعارفات شده است. نکته دیگری که باید به آن توجه کرد، شخصی شدن نقدهاست. بسیاری از منتقدان به جای پرداختن به خود اثر، کارگردان را مورد نقد قرار می‌دهند. این موضوع، چه در نقدهای مثبت و چه در نقدهای منفی، دیده می‌شود. به نظرم این رویکرد، سطح نقد را به شدت پایین می‌آورد.

نباید نقد اثر هنری را با نقد کارگردان یکی دانست. هر کارگردانی در کارنامه خود فراز و فرودهایی دارد. مثلاً حاتمی‌کیا آثاری برجسته مانند بوی پیراهن یوسف، دیده‌بان، مهاجر و آژانس شیشه‌ای ساخته که تحسین‌برانگیز هستند. اما برخی از آثار او مانند خروج یا دعوت نتوانسته‌اند انتظارات را برآورده کنند. این مسئله نشان می‌دهد که هر فیلم باید به‌طور مستقل نقد شود، نه اینکه به شخصیت یا سابقه کارگردان وابسته باشد.

در نقد، باید فیلم را به‌عنوان اثری زنده و مستقل بررسی کرد. این رویکرد به ما اجازه می‌دهد تا فارغ از حاشیه‌ها، به نقاط قوت و ضعف اثر بپردازیم. در این میان، نباید زود به تحلیل نمادگرایی یا انگیزه‌های ذهنی کارگردان پرداخت. این کار ممکن است موجب شود که فیلم پیش از آنکه به‌درستی دیده و ارزیابی شود، قربانی پیش‌داوری‌ها شود.

در سال 1403، فضای سینمای ایران دچار تحولات قابل‌توجهی شد. فیلم‌هایی مانند فسیل با فروش بیش از دویست میلیارد تومان رکورد زدند و تبلیغات گسترده‌ای برای آنها انجام شد. این فیلم‌ها، به‌رغم موفقیت در گیشه، مورد نقدهای متفاوتی قرار گرفتند. برخی از منتقدان این موفقیت را تنها ناشی از بازاریابی دانستند، در حالی که محتوای فیلم کمتر مورد توجه قرار گرفت.

از طرفی، فیلم‌هایی که به موضوعات دهه شصت می‌پردازند، گاه با ایجاد دو قطبی‌های کاذب، تلاش می‌کنند مخاطب را جذب کنند. این رویکرد، اگرچه ممکن است در کوتاه‌مدت موفق باشد، اما به مرور، سطح سینمای ایران را پایین می‌آورد. در این میان، برخی از کارگردان‌ها و تهیه‌کنندگان نیز به جای پذیرش نقد، به مقابله با منتقدان می‌پردازند و گاهی حتی از منتقدان مزدبگیر برای تبلیغ آثار ضعیف خود استفاده می‌کنند. این رفتارها، خطر جدی‌ای برای سینمای مستقل و حرفه‌ای ایران محسوب می‌شود.

در نهایت، نقد باید مسیری برای ارتقای کیفیت سینما باشد، نه ابزاری برای تبلیغ یا تخریب. اگر این روند ادامه یابد، آثار ارزشمند و دارای محتوای اجتماعی به حاشیه خواهند رفت، و این مسئله، تهدیدی جدی برای سینمای ایران است.

 

 

آقای موسویان،
در بحث نقد، همان‌طور که می‌دانید و ما نیز در این زمینه تجربه کسب کرده‌ایم، انواع مختلفی از نقد وجود دارد که هرکدام کارکرد خاص خود را دارند. این انواع نقد شامل نقد فنی، نقد فرمال، نقد نئوفرمال، نمادشناسی و البته نقد محتوایی است که هرکدام به نوعی به تحلیل و درک بهتر آثار هنری، به‌ویژه سینما و سریال، کمک می‌کنند.
در پاسخ به سوال شما درباره اوضاع نقد در ایران، به نظرم هر نوع نقدی مخاطب خاص خود را دارد. بسته به علاقه هر فرد، مخاطبان مختلف به سمت نقدهایی خاص جذب می‌شوند. افرادی که به جزئیات سینمایی علاقه دارند، ممکن است نقدهای فرمال یا نئوفرمال را دنبال کنند. در مقابل، کسانی که به تحلیل‌های محتوایی علاقه‌مندند، به سراغ نمادگرایی و مفاهیم عمیق‌تری می‌روند. این دسته از مخاطبان به جستجوی نکات پنهان در فیلم‌ها می‌پردازند و می‌خواهند عمق معنا و مضمون آثار را کشف کنند.

در مورد آسیب‌شناسی که اشاره کردید، به نظرم مهم‌ترین نکته این است که کاربرد نقد باید در جایگاه صحیح خود قرار گیرد. مثلاً این‌که بگوییم «زن در سینما نماد سرزمین است»، به معنای آن نیست که در هر فیلمی که دیدیم، زن به‌طور خاص نماد سرزمین است. زن ممکن است نماد شخصی باشد با معانی مختلف یا حتی به‌عنوان یک تیپ مطرح شود. اگر هر فیلمی را فقط از یک زاویه و به صورت تک‌بعدی نقد کنیم، ممکن است برداشت نادرستی از اثر داشته باشیم که شاید حتی خواسته صاحب اثر نبوده باشد. به نظرم کسی که می‌خواهد یک اثر را به‌طور کامل درک کند، باید در تمامی شاخه‌های نقد صاحب نظر باشد و از ابعاد مختلف به فیلم نگاه کند.

 نقد مؤثر:
به نظرم جامعه امروز را می‌توان مانند یک فروشگاه تصور کرد. هر کسی باید بتواند از نقدها به‌طور آگاهانه استفاده کند. مانند یک خریدار آگاه که به فروشگاه می‌رود و از قبل لیستی از نیازهای خود دارد، نقدهایی را انتخاب می‌کند که به دردش می‌خورد. اگر مخاطب بتواند درک کند که به دنبال چه نوع نقدی است، انتخاب‌هایش دقیق‌تر و هدفمندتر خواهند بود. متأسفانه در برخی از سایت‌ها، مانند آنچه که آقای موسوی به آن اشاره کردند، برخی از مخاطبان در کامنت‌ها انتقاد می‌کنند که چرا منتقد درباره قسمت‌های خاصی از فیلم صحبت نکرده است، در حالی که به نظر من، این اشتباه از طرف مخاطب است که به‌درستی به نقدی که نیاز دارد، توجه نکرده است.

تفکیک بین فرم و محتوا:
فرم و محتوا به هیچ عنوان به‌طور مطلق از هم جدا نیستند. این‌طور نیست که یکی مهم‌تر از دیگری باشد. مثلاً وقتی از شما می‌پرسم «آب می‌خواهی یا غذا؟»، بدن شما به هر دو نیاز دارد. آب یا نوشیدنی به هضم غذا کمک می‌کند. در سینما هم، نقد فنی و فرم، ورودی به محتوا هستند. به‌عنوان مثال، در چند سال اخیر، بسیاری از منتقدان که دغدغه و سواد خوبی در زمینه نقد فیلم دارند، به تحلیل‌های خوبی پرداخته‌اند. یکی از فیلم‌های قابل نقد برادران لیلا است. در نقد اولیه این فیلم، برخی منتقدان، مشکل اصلی را بی‌حجابی یا بی‌احترامی به والدین دانسته‌اند، در حالی که تصویر بزرگ‌تر فیلم را نادیده گرفته‌اند. این مشکل از آنجا ناشی می‌شود که نقد‌کننده به فرم و ساختار فیلم تسلط نداشته و نتوانسته به عمق معنا و پیام آن پی ببرد.

 

 

آقای موسوی،
در فضای سینمایی ایران، معمولاً سایت‌های سینمایی مانند عصر سینما و صبح سینما هر روز بستری برای انتشار مطالب سینمایی فراهم می‌کنند. از یک سو، این موضوع خوب است زیرا به مردم با سلایق مختلف این امکان را می‌دهد که هم به قالب و هم به محتوای اثر توجه کنند. اخیراً تحلیل‌هایی را در زمینه نقد سینما مطالعه می‌کردم و خودم نیز به فکر پژوهشی در این زمینه افتاده‌ام. احساس می‌کنم سینمای ما به سمت سطحی‌نگری پیش می‌رود. برای مثال، فیلم‌هایی مثل فسیل و هتل تا چه اندازه در فروش موفق بوده‌اند. به تازگی، اکران آنلاین فیلم سال گربه را دیدم، اما آثار فاخر سینمایی همچنان کم‌رنگ هستند. بسیاری از فیلم‌ها فاقد جوهره و محتوای عمیق هستند و بیشتر بر جذابیت‌های سطحی تأکید دارند.

فضای مجازی، علیرغم همه مزایای خود، باعث شده که نقد سینمایی از غنا و عمق خود فاصله بگیرد. این فضای عمومی‌تر که هر کسی می‌تواند کانال یا رسانه شخصی خود را راه‌اندازی کند، باعث شده است که بسیاری از نقدها به سطحی‌نگری و تحلیلی نادرست دچار شوند. پیش از انقلاب، نقد سینمایی توسط افرادی چون شمیم بهار، پرویز دوایی و هوشنگ کاووسی صورت می‌گرفت که هرکدام صاحب نظر و دیدگاه‌های خاص خود بودند. بعد از انقلاب، منتقدانی مانند گلمکانی و طهماسب صلح‌جو به نقد فیلم‌ها پرداختند و طیف‌های مختلف نقد در جامعه وجود داشت. اما متأسفانه به نظر می‌رسد که در گذر زمان، کیفیت نقد سینمایی در ایران رو به سطحی‌شدن گذاشته است. تعریفی که شما از نقد داشتید، دقیقاً درست است.

اساساً در نقد سینمایی باید به سه سؤال محوری توجه کرد:

  1. فیلم چه می‌خواهد بگوید؟ این مربوط به توصیف محتوای فیلم است، اما باید مراقب بود که در نقد، فیلم اسپویل نشود.
  2. چطور این پیام بیان می‌شود؟ این سؤال به توضیح عناصر فرمی و تکنیکی فیلم مربوط می‌شود. به تعبیر خبرنگاران، این همان "چرایی" و "چگونگی" است.
  3. آیا اثر در رساندن پیامش مؤثر بوده است؟ این سوالی است که گاهی در نقدها نادیده گرفته می‌شود. در سال‌های گذشته، مجلاتی مانند مجله 24 یا گزارش فیلم با ارزیابی‌های خود از پنج ستاره نمره می‌دادند که متأسفانه این شیوه کمرنگ شده است. به موازات این روند، سلیقه و ذائقه مخاطب در سینمای ایران افت کرده و نقدها به‌طور کلی سطحی‌تر شده‌اند. این وضعیت به گونه‌ای است که فرق بین دوغ و دوشاب دیگر برای بسیاری از مخاطبان قابل تشخیص نیست.

این روند باعث شده است که بسیاری از نقدهایی که در فضای مجازی و رسانه‌ها منتشر می‌شود، بیشتر حالت ریویو دارند و به جای تحلیل مبانی فیلم، به بحث‌های احساسی و سطحی پرداخته‌اند.

در نقد سینمایی، باید فرم و محتوا را به‌طور همزمان بررسی کرد و نمی‌توان آن‌ها را از هم جدا کرد. به نظر من، این یک جنگ اشتباه و دور باطل است.
اگر در نقدنویسی به این نکات توجه کنیم و کارها را به صورت عمیق‌تر و جدی‌تر بررسی کنیم، بدون تأثیر از حب و بغض‌ها یا نگاه‌های سیاسی، نقد واقعی شکل می‌گیرد و موفق خواهیم بود. نقد، به‌عنوان یک دانش، باید همراه با مهارت باشد، اما چاشنی اصلی آن، "شم انتقادی" است. مهارت و دانش، هر دو مهم هستند، اما شم خبری و انتقادی یک ویژگی ذاتی است. منتقدان واقعی در سینما کم هستند، اما این بدان معنا نیست که باید نسبت به نقد سینمای ایران ناامید شویم.

هدف نقد باید این باشد که ضمن نقد آثار سینمایی، مطالبات خود را از مسئولین نیز مطرح کنیم. وقتی یک مسئول در برنامه هفت می‌گوید که "من ریل‌گذاری سینمای ایران را انجام می‌دهم"، باید از او پرسید: کجای کار هستید؟

 

نقد سریال داریوش

محمدرضا نصیری

 

 

اگر بخواهم سریالی را در این چند سال اخیر، پس از سریال فوق‌العاده آکتور نیما جاویدی نام ببرم، باید به سریال داریوش اشاره کنم. نه اینکه داریوش بدون نقص باشد، بلکه به دلایلی خاص، من از این سریال دفاع می‌کنم. چرا داریوش سریال خوبی است؟ اولین نکته‌ای که در مورد خوبی سریال داریوش می‌توانم بگویم، فیلم‌نامه‌اش است. فیلم‌نامه داریوش به مخاطب احترام می‌گذارد. شخصیت‌پردازی به‌خوبی انجام شده و در قسمت اول، کاراکتر داریوش برای من به‌طور کامل شکل گرفت. با همان ویژگی‌هایی که در ابتدا از او دیدیم، وارد درگیری‌ها و حوادث شد و این نکته‌ای است که در داریوش برجسته است.

یک بدمن فوق‌العاده در این سریال داریم. بعد از بدمن فیلم قلاده‌های طلا ساخته طالبی، به یاد نمی‌آورم که در سینمای ایران چنین بدمن درستی را دیده باشیم. بدمن فیلم قلاده‌های طلا که علیرام نورایی در آن نقش‌آفرینی کرده بود، فوق‌العاده بازی کرد. درست و اندازه بازی کردن در نقش بدمن خیلی مهم است. اگزجره نکردن در این نقش اهمیت زیادی دارد و این اتفاق در شخصیت بهرام، با بازی محسن قصابیان به‌خوبی افتاد. در این سریال، به‌خاطر مشکلات اقتصادی، خیلی از بازیگران بزرگ ما از حضور در چنین نقش‌هایی بازمانده‌اند و اجازه نمی‌دهند این افراد به بدنه سینما وارد شوند. در حالی که بازی‌هایی مانند این، واقعاً باعث رشد سینما می‌شود. بهرام هیبت و عظمت دارد، اما در عین حال هیچ داد و فریادی نمی‌زند. تمام این ویژگی‌ها به‌درستی در کاراکتر بهرام اجرا شده است.

یک نکته‌ای که قبلاً هم گفته بودم، این است که در فیلم‌های ضعیف‌تر، خشونت اغلب با داد و فریاد و عربده‌کشی نشان داده می‌شود. اما در داریوش، خشونت از مسیر درست و با تعلیق ایجاد می‌شود. زمانی که بهرام از چیزی ناراحت می‌شود، این ناراحتی با یک نگاه به دست‌های سیفی که چای می‌ریزد، منتقل می‌شود و این احساس ترس و دلهره‌ای را در مخاطب ایجاد می‌کند. کارگردان به‌خوبی با این جزئیات بازی کرده است. در چنین لحظاتی، ما نه‌تنها از رفتار بهرام نگران می‌شویم، بلکه به‌نوعی به شخصیت او جذب می‌شویم. این همان تعلیق و کاراکترسازی درستی است که داریوش به آن نیاز داشت.

در ابتدا، داریوش یک شخصیت ترسو بود، اما به‌مرور زمان، این ترس را کنار می‌گذارد و برای انتقام حرکت می‌کند. این تحول در شخصیت او، نشان‌دهنده سیر تعالی و تکامل است که در فیلم‌نامه به‌درستی انجام شده است. فیلم‌نامه به‌طور واضح و دقیق، تحول داریوش را از یک انسان ترسو به یک شخصیت انتقام‌جو نشان می‌دهد. علاوه بر این، رابطه داریوش با نوه‌اش و نحوه فرار کردن او از درگیری‌ها در فیلم‌نامه به‌خوبی به تصویر کشیده شده است.

یکی از ویژگی‌های مثبت داریوش این است که رابطه احساسی بین داریوش و ساقی به‌طور بسیار نجیبانه و غیرمبتذل نمایش داده می‌شود. در هیچ‌کدام از سکانس‌ها، ما ابراز علاقه صریحی از طرف داریوش و ساقی نمی‌بینیم، اما به‌وضوح متوجه می‌شویم که این دو نفر به یکدیگر علاقه دارند. به‌عنوان مثال، در سکانس املت‌فروشی، داریوش از ساقی می‌پرسد که تخم‌مرغ را شل یا سفت دوست دارد و ساقی هم جواب می‌دهد که شل دوست دارد. این گفتگو به‌سادگی نشان‌دهنده پیوند عاطفی آنهاست، بدون اینکه نیاز به کلمات اضافه باشد. چنین نمایش غیرمبتذلی از عشق، واقعاً در سینمای ایران کم‌نظیر است.

کاظم، که عباس جمشیدی‌فر نقش آن را به‌خوبی ایفا کرده است، هم شخصیت جذابی دارد. کاظم یک سیر تحول از ترس به شجاعت را در سریال طی می‌کند. ترس او از داریوش به‌وضوح در بازی جمشیدی‌فر دیده می‌شود. همچنین، سکانسی که او آزمایش می‌دهد تا بداند می‌تواند بچه‌دار شود یا نه، در حقیقت در خدمت فیلم‌نامه است. زمانی که کاظم از این خبر خوش باخبر می‌شود، اما به‌خاطر انتقام از داریوش آن را نادیده می‌گیرد، این لحظه به‌شدت روی مخاطب تأثیر می‌گذارد.

خشونت در داریوش به‌گونه‌ای به تصویر کشیده شده که هیچ‌گاه از حد اعتدال خارج نمی‌شود. برخلاف سریال‌هایی مانند پوست شیر که خشونت را به‌شدت برجسته می‌کنند، داریوش از خشونت در حدی استفاده کرده که تنها به پیشبرد داستان کمک می‌کند. حتی در سکانس‌های درگیری، این خشونت نه اغراق‌آمیز است و نه احساس بدبینی به مخاطب القا می‌کند. در همین راستا، در سریال بازنده، خشونت به‌شدت اغراق‌شده بود و صحنه‌هایی مانند پاشیدن خون روی صورت یک کودک برای نشان دادن وحشت، واقعاً غیرقابل قبول بود.

در نهایت، داریوش در مقایسه با سریال‌های مشابه در ایران، یک حرکت رو به جلو است. فیلم‌نامه این سریال به‌شدت تحسین‌برانگیز است و نشان‌دهنده احترام به شعور مخاطب است. در حالی که کارگردانی در برخی نقاط کمی ضعیف‌تر عمل کرده، فیلم‌نامه داریوش یک اثر برجسته است که باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد. در دوران حاضر، سینمای ایران نیاز به تقویت فیلم‌نامه‌ها و پیش‌تولیدهای درست دارد. به نظرم تنها راهکار برای نجات سینمای ایران از این وضعیت، تقویت فیلم‌نامه‌ها و توجه به داستان‌های قوی است.

 

آقای موسوی،
سریال ضعیف نیست، اما در مجموع یک اثر متوسط است که پارامترها و مؤلفه‌های خاص خود را دارد. نمی‌توانیم تنها به اثر نگاه کنیم. وقتی این سریال را می‌بینیم، ناخودآگاه از خود می‌پرسیم: "این را کی ساخته است؟" و در نهایت به هادی حجازی‌فر می‌رسیم. در مورد سریال «موقعیت مهدی»، با اینکه ساختار اپیزودیک داشت و نقدهایی به آن وارد بود، هنوز هم یک اثر آبرومند بود. نمی‌گویم فاخر بود، چون از نظر من آثار فاخر همانند «آژانس» یا «هامون» هستند. شاید خودم هامون‌باز نباشم، ولی به اعتقاد من «هامون» یک اثر فاخر است. در مجموع، «موقعیت مهدی» یک اثر خوب بود.

در مورد کاراکتر «داریوش»، که هادی حجازی‌فر آن را ایفا کرده است، باید بگویم که شخصیت اصلی سریال به‌خوبی طراحی شده بود. بعد از «پوست شیر»، شاید انتقاداتی به آن وارد باشد، اما در کل یک اثر پرتعلیق و جذاب بود. نمی‌توانم بگویم شاهکار است، اما قطعاً اثر خوبی بود. با این حال، در بعضی قسمت‌ها بازی‌های فرمی و تصنعی در سریال دیده می‌شود که به عنوان یک ضعف می‌تواند در نظر گرفته شود. به‌ویژه زمانی که مخاطب این سریال را با آثار قبلی حجازی‌فر مقایسه می‌کند، ممکن است احساس کند که این سریال یک عقب‌گرد است. اگر حجازی‌فر چنین پیشینه‌ای نداشت، این اثر به‌عنوان یک سریال آبرومند قابل‌قبول بود، ولی در مقایسه با آثار قبلی او، کمی ضعیف‌تر به نظر می‌آید.

در برخی قسمت‌ها، سریال لحن طنز غیرمنتظره‌ای پیدا کرده بود، به‌ویژه در قسمت‌های اول و دوم که بیشتر شبیه فضای «پوست شیر» به نظر می‌رسید. به نظر می‌رسید سازندگان تلاش کرده‌اند از موفقیت «پوست شیر» استفاده کنند، ولی این هم یک حرکت بدیهی بود که در نهایت طنین طنز پیدا کرد.

بازی هادی حجازی‌فر در کنار نوه‌اش در بعضی صحنه‌ها شیرین و دل‌نشین بود، اما در کل، بازی‌ها بالانس مناسبی نداشت. عباس جمشیدی‌فر که نقش «بهرام» را ایفا کرده بود به‌عنوان بدمن فیلم، به نظر من بازی ضعیفی داشت. اما نقش «کاظم»، که توسط عباس جمشیدی‌فر بازی شده بود، بسیار قابل‌تحسین بود. جمشیدی‌فر در طول زمان رشد خوبی در بازیگری داشته و این را می‌توان در فیلم‌هایی مثل «بچه مهندس» یا حتی در کارهای نسبتاً ضعیف‌تر مانند «تمساح خونی» مشاهده کرد. در میان بازیگران دیگر، رامین راستاد شاید بازی‌ای کمی کلیشه‌ای داشت، ولی «وحید حجازی‌فر» با کمترین دیالوگ‌ها در فیلم، بازی فوق‌العاده‌ای ارائه داد.

در مورد سایر بازیگران، کیوان ساکت در نقش «رامین» خوب ظاهر شد و ژیلا شاهی، هادی حجازی‌فر و نسرین مقانلو به نظرم بازی متوسطی داشتند. سحر دولتشاهی به‌عنوان یکی از بازیگران اصلی، به نظر من بازی ضعیفی داشت و مهرداد صدیقیان نیز با وجود اینکه بازیگر خوبی است، نتوانست در این نقش اثرگذار باشد.

در نهایت، به سریال «داریوش» از پنج، دو و نیم می‌دهم و از ده نهایتاً پنج یا شش می‌زنم. می‌خواهم بگویم که اثر افتضاحی نیست، اما به‌طور کلی مشکل اصلی آن این است که «پوست شیر» را دیده‌ایم که پر از تعلیق بود و دوز خشونتش بالاتر از «داریوش» بود. به‌طور معمول، سریال‌ها و فیلم‌های خوب زمانی تعریف می‌شوند که شما حین تماشای آن‌ها حتی به ساعت‌تان نگاه نکنید. برای مثال در «پرویزخان»، من هرگز به ساعت نگاه نکردم و این یکی از ویژگی‌های مثبت آن سریال بود.

 

آقای موسویان،
چیزی که به شدت به ذوق من زد، صحنه‌های طنز و کمیک ناخوشایند بود. مثل وقتی که در حال صحبت جدی هستم و شما شوخی نامناسبی می‌کنید.
جدا از این موضوع، تم کلی این سریال را نمی‌پسندم. در بحث قبلی اشاره کردید که سازندگان توانسته‌اند «سوراخ فروش» را پیدا کنند و حالا سراغ دهه شصت رفته‌اند، چون مخاطب این فیلم‌ها را دوست دارد. اما در شبکه نمایش خانگی، بیشتر شاهد ورود به دنیای لمپنیسم و لات‌بازی هستیم. داستان‌هایی که از سریال‌هایی مانند «سیاوش»، «یاغی»، «پوست شیر» و دیگر آثار به این سبک می‌آیند. حتی «قورباغه» هم در میانه مسیر تغییر مسیر داد.
اما اینکه تم کلی داستان حول لات‌بازی و لمپنیسم بچرخد، به هیچ وجه در دنیای من نمی‌گنجد.

برای مثال، در «شنای پروانه» ببینید چطور برای شخصیت اصلی‌اش تیزر می‌سازند. این شخصیت شبیه به یکی از لات‌های معروف ایران است که سال‌ها پیش فوت کرده و در تیزر، با همان تیپ و استایل، ویدئوهایی پر از فحش و ناسزا منتشر می‌شود. همان‌طور که داستان پیش می‌رود، این ویژگی‌ها ادامه پیدا می‌کند و در نهایت این‌طور تمام می‌شود. این همان «مغزهای زنگ‌زده» است.

من در این فضا نیستم. من در فضای واقعی و معمولی جامعه زندگی می‌کنم و این‌طور نمی‌بینم که از پایین شهر بیایند و به این شکل شخصیت‌ها را برجسته کنند. نمی‌خواهم فرزندم در چنین جهانی باشد. اما فردا می‌بینم که کت‌اش را باز کرده، راه می‌رود و حتی چاقویی در جیبش می‌گذارد. این تأثیرگذاری نیست که یک شخصیت لات را کاریزماتیک و جذاب نشان دهیم. اتفاقاً چنین نمایشی در سریال «پوست شیر» افتاده است و این همان چیزی است که من با آن مشکل دارم.

 

تاریخ انتشار: 1403/10/04

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil