ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
به گزارش فکرت،متن این یادداشت به شرح زیر است:
مقصود فراستخواه در گفتگویی سابقا به تحلیل وضعیت روشنفکری و سلبریتی شدن پرداخته است. او با بررسی تحولات مهم در کلانروندها، تغییرات فرهنگی واجتماعی، تحول در سپهر معرفتی و نیز تحولات گفتمانی و پارادایمی برخی از اسباب تغییر وضعیت موجود را ارائه میدهد. در نتیجه معتقد است جامعه ما با بحران مرجعیت روشنفکری مواجه شده است و هنرمندان و ورزشکاران جای روشنفکران را گرفتهاند.
تغییر در کلانروندها
بحران روشنفکری از زمینهها و مگاترندها یا کلان روندهایی ناشی شده است. یکی غلبه منطق وایدئولوژی بازار است. یعنی عرضه و تقاضاییشدن همه چیز. فضای اجتماعی ما زیر بلیت عرضه و تقاضا رفته است و زندگی ما بیشتر تحت سیطره عرضه و تقاضاست. دوم کالایی شدن. همه چیز ارزش کالایی دارد. سوم جهانی شدن، چهارم فناوری اطلاعات و ارتباطات (ICT)، اینها کلانروندهاست که زمینهساز بحران شده است. پنجم رسانهای شدن؛ در گذشته جهان بود و رسانه هایی، اما الان جهانْ رسانهای شده است. ششم شبکههای اجتماعی وهفتم عصر شتاب است. هشتم انبوه شدن، مسئله انبوهگی. اینها به نظرم کلانروندهاست. هر کدام از اینها داستان مفصلی دارد.
دگرگونیهای فرهنگی - اجتماعی
اولی اوقات فراغت است. زندگی امروز خیلی بیش از گذشته اوقات فراغتی شده است، چون ساختار کار و نظام تحصیلی عوض شده و دگرگونیهایی که به وجود آمده است که اوقات فراغت را پراهمیتتر کرده است اوقات فراغت بخش بزرگی از زندگی امروز است. در گذشته بچهها کمی که بزرگ میشدند در خانه با پدرشان شروع به کار میکردند. آلان تحصیلات فرصت بزرگی است و اوقات فراغت به وجود میآید. همینطور تکنولوژی مثلا گاهی در اتوبانها میبینم مردم میخواهند به سرعت به خانه برسند اما کاری برای انجام ندارند و اوقات فراغت به میان میآید.
دوم اهمیت یافتن سبک زندگی، بگذار تا زندگی کنم. در واقع این هم قدری از ناکارآمدی سیاست است. اینکه گروههای اجتماعی میخواهند خودشان را عیان و بیان کنند (خودابرازی) سبک زندگی، سیاست را درسایه قرار داده است. خیلی وقتها مردم حس میکنند سیاست برایشان حاصل چندانی ندارد و درنتیجه سبک زندگی اهمیت پیدا کند. سوم سرمایهداری فرهنگی است. چهارم مصرفگرایی جدید است.
پنجم صنعت فرهنگ است، آن فرهنگ والا وفرهنگ الیت، تحتالشعاع فرهنگ بازاری شده است. ششم مکدونالدی شدن همه چیز و هفتم غلبه منفعتگرایی جدید است. منفعت و سود بر حقیقت وزیبایی وفضیلت سیطره پیدا کرده است و در حالت کلی دنیویت و رفاه و سرگرمی خیلی اهمیت پیدا کرده و لذت ها و حسهای آنی. حالا این را در نظر بگیرید که کلانشهرهای امروزی به تعبیر زیمل حیات ذهنی وضعیت راحتی ندارد ودرهم شکسته است و خیلی حوصله شنیدن از الیت روشنفکری ندارد پس این هم شد هشتمین تغییر فرهنگی واجتماعی.
تحولات در سپهر معرفتی
نخست اینکه حس پنهان پوچی است که براساس مطالعاتی که دارم کم و بیش بر افکار سایه انداخته است. حس مبهمی از بیهودگی و نابحقی امور این جهان. شما به عنوان یک جوان حس میکنید امور این جهان خیلی نابحق و بیهوده و الابختکی است و نابرابریها و خشونت را میبینید. عمق و ابعاد شرارت بشر را میبینید، اتفاقاتی که در سطح منطقه و جهان میافتد اینها در معناداری جهان و نیز در کُنده بشریت ، تردید ایجاد میکند. مثل اینکه این کنده بشریت به تعبیر کانت کج است و اینکه خوشبختی و بدبختی تصادفی است.
وجود شکافها و نابرابریها و استیصالی که گروههای اجتماعی دارند ، مجموعه اینها، برای خیلیها جهانی ترسیم میکند که «کی به کیه» است و در نتیجه وضعیت سوژهگی بشر رنگ میبازد یعنی فلسفه روشنگری کمرنگ میشود. زمانی دکارت میگفت میاندیشم پس هستم، یعنی سوژگی. یا کانت میگفت ای انسان دلیری دانستن داشته باشد چون میگفتند اگر به دانایی وعقلانیت و آگاهی جدید برسیم بدانیم همه چیز حل است. امروزه اما این امر تا حدودی رنگ باخته و نتیجهاش میشود حس درماندگی سوژه یعنی شما به عنوان سوژه این حس کافی را ندارید که میتوانید دنیا را درست کنید. میخواهم به اینجا برسم که چطور یک ستاره سینما یا ورزش که عایدات عجیب وغریبی هم دارد برای مردم اهمیتی بیش از روشنفکر جدی پیدا میکند. چون سوژه درمانده شده است. انسانها سوژههای فرتوت و خستهای شدهاند.
خود روشنفکران نیز سوژه های خسته ای شده اند به استیصال و ناکارآمدی خود واقف شده اند . دشواری بهبود عالم و مواجهه با شرارت آنها را از پای انداخته است. ببینید یکی بازگشت جریان عاطفه و هیجان به جهان ماست. جامعهشناسی معرفت وبر در اواخر قرن نوزده گفت دنیا وارد جریانی شده است که عقلانیت جلو میرود، عاطفه حاشیه میشود. در قرن 19 این را میگوید. وبر میگوید عقلانیت، جریان اصلی دنیای جدید ست و روزبهرو جلو میگوید و دنیا پیشرفت جریان عقلانیت است و مرتب عاطفه و هیجان به حاشیه میرود همان بحث افسونزدایی و راززدایی. اما الان وضعیتی به وجود آمده که میشود گفت بازگشت جریان عاطفه... از سوی دیگر شاهد خودشیفتگی جدید بشر هستیم؛ یعنی سیستمها آنقدر بر حیات فردی شما سیطره دارند که شما در مقابل این همه سیطره، میخواهید خودتان را اثبات کنید در نتیجه خودشیفتگی جدید بخش مهمی از سپهر معرفتی زمانه شده است. اینها تحول در سپهر معرفتی زمانهاند.
تحولات گفتمانی و پارادیمی
مثلاً گفتمان پایان تاریخ و گفتمان پایان ایدئولوژی و شیفت پسامدرن و نیز تحولات نسلی را درنظر بگیرید همه سبب تحولات گفتمانی می شود که به بحران روشنفکری میانجامد. از سوی دیگر جامعه هم نمایشی شده است که به تعبیر گی دوبوار که در آن دیگر «میاندیشم پس هستم» نیست بلکه «دیده میشوم پس هستم». جامعهای است که میخواهد ویژوالایز بشود اینکه دیده میشوم مهم است.
تغییرات کارکردی در حیات اجتماعی
این چهار عمل یعنی کلان روندها، تغییرات فرهنگی واجتماعی، تحول در سپهر معرفتی و تحولات گفتمانی و پارادایمی سبب میشوند در حیات اجتماعی من و شما یک رشته تغییرات کارکردی اتفاق میافتد.
اولین آن کارکردهای نوپدید ارتباطی است. در گذشته در اجتماع جمع میشدیم، گفتوگو میکردیم، فرصت گفتگوهای جدی رخ میداد ولی آلان لایک و فالوور و هشتک و ترند کردن هشتگها و کمپین ها به وجود آمده است. اصلاً کارکرد حیات اجتماعی ما عوض شده است اینها بازتابهای حس یک ذهن بیخانمان است. کسی که لایک میکند در حقیقت به طور ناخودآگاه حسی از بی خانمانی دارد و می کوشد خودش را با این لایک کردن اثبات کند. فردی که احساس میکند ذهن بیخانمانی دراین عالم است تنها راه برای ابراز خودش سبک زندگی و لایک و هشتگ است.
از دیگر تغییرات کارکردی در حیات اجتماعی مسئله مد و فشن است، کارکرد شومنی است؛ الان کارکرد شومنی مهم است کسی که میتواند شوینگ بکند و اجرا کند. اجازه دهید بگویم ارائه. الان شما میگویید میخواهم درس را ارائه کنم ، الان تدریس نیست ارائه درس است. اجرا مهم است. سلبریت یعنی همین اجرا به جای کنش خودآگاه. یک زمانی اکشن و عمل اجتماعی جدی مهم بود. شما میگفتید من میخواهم کنش خودآگاه داشته باشم الان میگویید این مهم نیست ، اسپانسر داشته باش و اجرا کن! سخنرانی را اجرا کن.
الان در دانشگاهها نیز مقاله های ISI بخشی از همین اجرا وارائه است ونه آفرینش جدی دانش ومعنا. با ترفندهایی مقالات را اجرا میکنید. برای اینکه رزومهام را تنظیم کنم و مقالهها را پیوست کنم و برای شما بفرستم و شما در هیات ممیزه برای من ارتقا دهید. پس کارکرد های حیات اجتماعی عوض شده. ابن سینا یا زکریای رازی و پاستور تحقیق میکردند ، علم ورزی می کردند و نه اجرای علم. زندگی سیاسی هم اینطور است یعنی سیاست، کارناوالی شده است. در این جامعه پروپاگاند اهمیت پیدا کرده و همه چیز نمایشی شده است. شما میتوانید نمایشی از کمپین انتخاباتی داشته باشد. همچنین کارکرد فان اهمیت یافته است ، لحظه حال و «move on» مهم شده است ، یعنی کسی که وارد حوزه سیاست میشود الان خیلی حوصله ندارد خیلی جدی با مسئله درگیر شود و میخواهد چیزی را سریع جلو ببرد و تأثیر بگذارد. مجموع اینها به تبعات وپیامدهایی منجر شده است.
پیامدهای این ماجرا
یکی از این پیامدها نئوپراگماتیسم است. یعنی امر اقتضایی مهم شده است. یعنی پیشامد و بازی. هر چه پیش آید . بنیانها رنگ باخته است. وقتی میگویید مرجعیت روشنفکری در فرهنگ و سیاست دچار مشکل شده است علتش این است که بنیان ها دچار مشکل شده است. مرجعیت مبتنی بر یک رشته بنیان هاست. مثلاً حقیقت. فضیلت، عدالت، سعادت، سعادت به معنی شادی فاخر خودآگاه و اصیل. اگر این بنیانها رنگ ببازد، امر اقتضایی اهمیت پیدا کند، هر چه اقتضا میکند، هر چه مفید شود و نتیجه دهد، و گاهی از این به آمریکایی شدن فرهنگ و سیاست و زندگی و ترامپی شدن سیاست تعبیر می شود. پدیده ترامپی شدن سیاست در آمریکا بخشی از این داستان است.
از دیگر تغییرات کارکردی در حیات اجتماعی ما سیطره برندها بر زندگی ما و نیز اشکال جدید پوپولیسم است . شکلهای تازه پوپولیسم بر زندگی ما سایه میاندازد . از سوی دیگر یک نوع از خودبیگانگی در دنیای امروز وجود دارد، زمانی فوئر باخ می گفت خودبیگانگی انسان سبب می شود کمالات وارزش هایی را که باید در خودش جستوجو کند ، در آسمان ترسیم می کند و آن را میپرستد. الان به جای آسمان بزرگ کائناتی که کمالات خودمان را در آنجا ترسیم کنیم و بپرستیم، در آسمانی دنیوی پر از ستارهها ترسیم می کنیم واین بت پرستی مدرن ماست، ستارهها مطرح میشود نگونبخت مردمانی که دچار ازخودبیگانگی عمیقی هستند تمام ارزش های گمشده خود را در همین ستارهها دنبال می کنند و با اینها خودشان را اثبات میکنند . در جامعه امروز به تعبیر هرویو لژه ، نسیان جمعی وجود دارد، یعنی بشر نسبت به یکسری ارزشها دچار نسیان جمعی شده ایم. انگار به طور جمعی تبانی کردهایم که در مورد ارزشها فکر نکنیم و این نسیان جمعی ، این واکنش را دارد که دنبال حافظههای کوچک و خرد هستیم. یک ستاره برایش حافظه ایجاد میکند و با این حافظه زندگی میکند. چون دچار نسیان جمعی است . امر موقت اهمیت پیدا میکند و هنجارهای موقت. هر کدام از سلبریتیهایی که در ایران مرجعیت پیدا کردهاند در فضاهای موقتی به وجود میآیند و در دوره موقتی کار خودشان را میکنند و سیاست به معنای کنش پیگیر و ادامهدار جایش را به فضاها و هنجارهای موقت داده است و از اینجاست که چهرهها به جای کنشگرها آمدهاند. زمانی کنشگرهایی بود که منتقدان جدی بودند الان به جایشان چهرهها آمده است، به جای اندیشههای والا، شاهد انبوهه و غوغا هستیم.
به نظرم نتیجه این شده که الان به جای اینکه شاهد کنشهای روشنفکرانه و عمیق سیاسی باشید شاهد سلبریزه شدن سیاست و فرهنگ و دانشگاه و حتی روشنفکری هستیم. برخی از این جماعت سیاسی و روشنفکری نیز اتفاقا ستاره بازی در می آورند و ادا واطوار سلبریتی کم وبیش از خود نشان می دهند و در روزنامه ها ومحافل وشبکه ها دست وپا می زنند تا حس مبهم بحران را بر خود هموار سازند.
روشنفکری به پایان خودش رسیده!
قبلاً روشنفکران ماشین جامعه را هل میدادند و آلان جامعه به راه افتاده و روشنفکران عقب مانده اند و نمیتوانند به آن برسند. در نتیجه روشنفکری به معنای آن روزی به پایان خودش رسیده و الان جامعه در بحران پروراندن نسل های جدید روشنفکری به سیاق دنیای متفاوت امروز است، آن روز هم بازرگان وسارتر را متن جامعه پرورش داده بود. الان هم کنشگران آینده و مؤثر اجتماعی، در متن جامعه پرورش مییابند و با الگوهای تازهای شروع به کنش میکنند. در مقالهای مفصل توضیح دادم روزنامهنگاران روشنفکر، یک روزنامهنگار میتواند کنش روشنفکرانه داشته باشد. خلاصه شما ومن ایماژهایی از روشنفکری داریم که در حال زوال است و الان دچار حس حسرت و نوستالژی روشنفکری هستیم. کسانی که از روستا به شهر میآیند، بعد از گذشت 10 سال باز دلشان هوای کوچه باغهای کاهگلی را میکند اما نمیتوانند یک لحظه در آنجا زندگی کنند.
لازم به ذکر است این یادداشت برگرفته از مصاحبه لیلا ابراهیمیان با مقصود فراستخواه درباره درباره مرجعیت فرهنگی و سیاسی روشنفکران؛ هفتهنامه تحلیلی صدا، ش 130، 25 شهریور 1396 می باشد.
تاریخ انتشار: 1403/06/24
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.