به گزارش فکرت، «داستان بریده بریده» نوشته علیرضا نظری خرّم یک کتاب پژوهشی‎داستانی است که به چگونگی شکل‌گیری قیام امام حسین علیه السلام می‌‎پردازد؛ اما  به گونه‌ای کتاب پرحاشیه‌ی ماه محرم امسال بود که در فضای مجازی درباره  این کتاب نقدهایی شد و مخاطب عام و خاص، درگیر این کتاب شدند.

 

این کتاب به همت مدرسه علوم انسانی و اسلامی فکرت با حضور علاقه‌مندان حوزه‌ی کتاب عاشورایی، ابراهیم اکبری دیزگاه، رمان نویس و منتقد و دکتر منصوره رضایی، پژوهشگر ادبیات آیینی در قم برگزار شد.

 

مجری: عرض سلام و احترام خدمت مخاطبان و مهمانان گرامی؛ سرکار خانم رضایی و جناب آقای اکبری. در خدمتتان هستیم با نقد کتاب داستان بریده بریده که تقریبا می‌شود گفت کتاب پرحاشیه‌ی ماه محرم امسال بود که در فضای مجازی درباره این کتاب نقدهای بسیاری شد که شاید هم مخاطب عام درگیر این کتاب شدند و هم مخاطب خاص. ابتدای صحبت‎مان اشاره‎ای به‎این کتاب داشته باشیم که  در ارتباط با ادبیات آئینی و ادبیات عاشورا، پژوهش‎محور است. به گفته نویسنده کتاب از آن‎جایی که سعی داشته است که نوشته‎ی خودش را برای مخاطب جوان و نوجوان عرضه کند، درگیر یک روایت سازی‎های خاص شده است که به‎هرحال تصور ناقدین ما  از کلام و روایت‎سازی و اشارات آن به محاوره نویسی، یک مقداری دور از ذهن بوده است.

 

خانم دکتر رضایی: سلام عرض می‌کنم خدمت حضار محترم و دوستانی که به صورت برخط ما را مشاهده می‌کنند. این کتاب روایت متفاوتی از واقعه عاشورا است و در مجامع مختلف بنده عرض کردم که نقد این کتاب نقد صرفا یک اثر نیست؛ بلکه نقد بنده و سایر دوستان به این جریانی است که در سال‌های اخیر راه افتاده است و قصد دارد که روایت همه پسندتری از دین و وقایع دینی ارائه بدهد و متاسفانه در بعضی از کتب  منجر به یک‌سری روایت سطحی از دین شده است که ما در کتاب‌های همین نشر و نشرهای دیگر مشاهده می‌کنیم. یعنی یک روایت کاملا سطحی و در بعضی موارد روایت سانتی‌مانتال دارد از دین ارائه می‌شود؛ با این توجیه که ما می‌خواهیم مخاطب بیشتری جذب کنیم که در مورد این جذب مخاطب، ما می‌دانیم که دین برای رشد انسان‌ها آمده است و من دوست داشتم که نویسنده حضور می‌داشتند که با ایشان گفتگو می‌کردیم چون تقریبا تمام نقدهایی که به این کتاب شده است یک‌طرفه است و ایشان حضور نداشته‌اند و اگرچه هدف نقد تاثیر بر مخاطب است اما به‌هرحال یک طرف، نقد نویسنده و ناشر است و متاسفانه این دریچه، مدام مسدود و بسته است. یعنی ما قصد حمله به ایشان را نداشتیم که ایشان بخواهند پاسخگو باشند؛ صرفا قصد داشتیم گفتگو کنیم و اصلا شاید ما مجاب می‌شدیم. خلاصه نقد این کتاب نقد این رویه است این که نویسنده به عنوان عنصر فرهیخته جامعه وظیفه رشد سلیقه مردم را دارد نه اینکه بیایید خودش را هم سطح با مخاطب کند. اگرچه که مخاطبین این کتاب واقعا سطحشان خیلی فراتر از این است. 

 

آقای اکبری: من هم سلام عرض می‌کنم خدمت کارشناس و مجری محترم و حضار محترم. من اجمالا در جریان بودم که حول این کتاب یا یک‌سری از کتاب‌هایی که در کتابستان چاپ می‌شود یک‌سری حواشی‌هایی وجود دارد و من خیلی به حواشی کاری ندارم و تصورم این است که این کتاب یک گونه‌ای از ادبیات است و ادبیات را اگر ما در سه سطح در نظر بگیریم، ما یک ادبیات بسیار جدی داریم که ذاتا برای تذکر به اینکه انسان در کجا ایستاده و در این عالم باید چکار کند؟ مثل همه‌ی آثار ادبی‌ که در دنیا است. 

 

یک گونه‌ی دیگری از ادبیات داریم که عامه‌پسند است و به نوعی مشهورات و مقبولاتی را که در جامعه است،  صورت‌بندی و تننظیم می‌کند و با یک زبان شسته رفته‌ای ارائه می‌کند و ساحت‌های مختلفی را هم در برمی‌گیرد. هم ساحت دینی و عاشقانه در آن هست و هم ساحت اجتماعی در آن هست و من می‌توانم در همان ادبیات خودمان صدها نمونه‌اش را برایتان مثال بزنم و اغلب آثاری که الان در ادبیات ما تولید و ترجمه می‌شود و مورد استقبال قرار می‌گیرد در ساحت ادبیات عامه‌پسند است که خیلی آن وجه تذکری و اندیشه‌ای در آن نیست و به نوعی وظیفه آن سرگرمی است. من اصلا ارزش‌گذاری نمی‌کنم که کدام خوب است و کدام بد است! چون لازمه هر فرهنگی این است که همه را داشته باشد. 

 

ساحت سوم، ساحت ادبیات زرد و ادبیات مبتذل است. ادبیات زرد می‌خواهد یک‌سری از مفاهیم مشهورات و مقبولات مسائل اجتماعی و فرهنگی را به کالا تبدیل بکند تا مخاطب آن را مصرف کند. از آن‌جایی که اکثریت جامعه اراده‌شان به‌خواندن متن نیست، بلکه مصرف است، بنابراین معمولا از این متن‌ها استفاده می‌کنند و مصرف می‌کنند تا تمام ‌شود. در هر دوره‌ای نویسنده‌هایی ظهور می‌کنند و آثارشان را تولید می‌کنند و مصرف می‌شود و معمولا این‌ها ماندگاری ندارند و یک طیف وسیعی از ادبیات غرب یا خارج از ایران که به زبان فارسی ترجمه می‌شود و انتشاراتی مثل ققنوس و چشمه و.. این‌ها را چاپ می‌کنند در این ساحت می‌گنجد. 

 

ما اگر بخواهیم کتاب داستان بریده بریده را در این ساحت‌ها صورت‌بندی کنیم، من در ساحت سوم این را قرار می‌دهم. نویسنده محترم ما یک واقعه‌ای را که در درازای تاریخ هزاران جور روایت شده تا رسیده است به انقلاب اسلامی و در انقلاب اسلامی هم مورخ و تاریخ‌نویس و فیلم‌ساز و... هرکس آمده به یک نوع روایت کرده است، این نویسنده و ناشر محترم آمدند، با یک زبانی روایت کرده است. حالا این زبان چه ویژگی‌هایی را دارد من در قسمت بعد که وارد کتاب می‌شوم، دانه دانه می‌گویم. الان مساله‌ای که ما با این کتاب داریم راوی کتاب است نه وقایع. و خانم رضایی گفتند: «این کتاب، کتاب متفاوتی است.» به نظر من متفاوت نیست. کتاب متفاوت یعنی اینکه بیایید یک روایت دیگری از عاشورا ارائه دهید. اما این کتاب تقریبا روایت خاصی ندارد و همان‌هایی که مداحان و روضه‌خوان‌ها می‌خوانند را آمده با یک زبان لمپنی روایت کرده است و من منتقد این کتاب نیستم، من رمان‌نویس هستم و الان آمده‌ام در مورد این کتاب صحبت کنم ولی آیا این کتاب مورد علاقه من است؟ طبیعتا نه! اما آیا این کتاب را برای جامعه مفید می‌دانم؟ بله. در ادامه دلیل مفید بودن آن را هم خواهم گفت.

 

خانم رضایی: من بیشترین مساله‌ای که با این کتاب دارم در مورد زبان و لحن آن است چون نویسنده در مصاحبه‌هایی که داشتند در مورد این کتاب گفته‌اند که من از زبان عامیانه و شکسته‌نویسی و محاوره استفاده کردم تا مخاطب بیشتری داشته باشد و خب خشت اول اشتباه بنا نهاده شده و بنظرم تا ثریا دیوار این کتاب کج رفته است. چون خشت اول تعریف زبان محاوره است که افراد زیادی آن را تعریف کردند. از جمله استاد ابوالحسن نجفی(ره) که می‌گویند: «زبان محاوره یا عامیانه، زبان گفتگوی قشر فرهیخته و نیمه فرهیخته در جامعه است که آن قید و بندهای زبان رسمی را ندارد و برای اینکه ما متوجه شویم می‌گوید زبان محاوره زبانی است که این قشر فرهیخته و نیمه فرهیخته در خانواده از آن استفاده می‌کنند.» حالا برای آن هم یک‌سری مختصات هم گفته‌اند. مثلا در  زبان محاوره لزوما نباید از شکسته نویسی استفاده کرد. به عنوان مثال در آثار جلال آل احمد داریم که خیلی از داستان‌هایش زبان محاوره دارد ولی اصلا شکسته نویسی نیست. اینکه چرا نباید از شکسته نویسی استفاده کنیم، دلائل متفاوت دارد. مثلا مخاطب در خواندن دچار اشتباه می‌شود و یا ورود لهجه‌ها را به دنبال دارد. و در زبان حال هم، شأن افرادی که در حال روایت هستند باید رعایت شود و ما در این کتاب می‌بینم که مبنای تعریف نویسنده از زبان محاوره اشتباه بوده است.اینکه می‌گوید، زبان محاوره زبان مردم کوچه و بازار است، آیا واقعا مردم کوچه بازار باهم این‌گونه صحبت می‌کنند؟ من چون نسخه‌ی الکترنیکی این کتاب را مطالعه کردم و قابلیت سرچ دارد شما فحشی و یا نام حیوانی نیست که در این کتاب نباشد. انگار که به‌جای لحن محاوره‌ای  و عامیانه ما با زبان لمپنی و چاله میدانی مواجه‌ایم که این زبان لمپن نیز منحصر در دشمنان نمی‌شود و همه دارند این‌گونه باهم صحبت می‌کنند. یعنی حتی اصحاب امام نیز با هم این‌گونه صحبت می‌کنند و حتی خود راوی هم دارد این‌گونه حرف می‌زند و در چندتا جمله هم خود امام حسین علیه السلام هم این‌گونه صحبت می‌کند. یکی از تکنیک‌های داستان نویسی لحن است یعنی مخاطب با لحن، شخصیت‌ها را از هم تفکیک می‌کند. که در این کتاب با این لحن صحبت می‌کنند و انگار که دعوایی است و همه دارند سر یک چیز دعوا می‌کنند و این تصویر بخاطر این لحن به ذهن مخاطب می‌رسد. آزاردهنده‌تر این است که چهره‌‌هایی چون حر و حضرت ابوالفضل(ع) و خود امام حسین(ع) هم با این ادبیات گفتگو می‌کنند. 

 

در یک مصاحبه دیدم که توجیه نویسنده این است که من برای شخصت‌پردازی دشمنان از این واژه‌ها استفاده کردم. خب چرا بقیه دارند با این لحن صحبت می‌کند؟ و اصلا چرا خود راوی که ما می‌دانیم نویسنده ما یک عالم دینی است و حجت الاسلام است چرا ایشان از این ادبیات دارند استفاده می‌کنند که این لحن نه در شان راوی است و نه در شان مروی است ونه در شان مخاطب است. از طرفی نویسنده محترم می‌گوید من به خاطر جذب مخاطب از این لحن استفاده کرده‌ام اما من قویا می‌گویم که مشکل مخاصبین ما لحن و زبان نیست. من معتقدم که این کتاب اصلا مناسب کودک و نوجوان نیست چون نوشتن برای کودک و نوجوان مختصات خاص خودش را دارد. از جمله که این کتاب ناهنجاری‌های لفظی و محتوایی دارد و اصلا مناسب کودک و نوجوان نیست. الان فکر کنم هری‌پاتر تا جلد 13 هم چاپش شده است خب مگر زبان هر‎ی‌پاتر محاوره‌ای بود؟  مگر بقیه کتبی که مخاطبین ما در همین حوزه ادبیات آیینی و در همین نشر بوستان می‌خوانند آیا زبان محاوره است؟ یا کتب سیدمهدی شجاعی که اینقدر از آن ها استقبال می‌شود مگر محاوره‌ای هستند؟ پس مشکل از زبان نیست که مخاطب من نتواند با آن ارتباط برقرار کند؛ بلکه مشکل از نحوه ارائه است که اصلا شان مخاطب هم حفظ نشده است و  من وقتی می‌خواهم یک اثری را تولید کنم باید قبل از آن یک تصویر کلی از مخاطبم داشته باشم که مثلا برای چه محدوه‌ی سنی‌ای است یا برای چه قشری از جامعه است؟ من در این کتاب اصلا چنین چیزی را ندیدم و معلوم نیست که این کتاب برای چه مخاطبی نوشته است! 

 

 نکته‌ی دیگر هم اینکه، حتی همان لحن محاوره‌ای و شکسته هم در این کتاب،  یک‌دست نیست. و از طرف دیگر این کتاب، سرشار از غلط‌های علمی است که واقعا من بعضی وقت‌ها باخودم می‌گفتم نکند دارم نسخه قبل از چاپ این کتاب را می‌خوانم یعنی نه تنها ویراستاری علمی نشده است بلکه گویا ویراستاری سوری هم نشده است.

 

اکبری: من عرض کردم که با این‌گونه از روایت چون طبقه‌بندی کردم مساله ای ندارم و آن را هم برای جامعه ادبی و فرهنگی مفید می‌دانم. البته این کتاب می فروشد و دایره چرخه نشر را می‌گرداند. اما وقتی که یک امری قرار است تبدیل شود به کالا و همه‎ی قشرها به این کالا نیاز دارند- در دهه 60 و 70 یا قبل از انقلاب فهیمی و اعتمادی و نسرین ثامنی و... این‌ها بودند و قشر وسیعی از جامعه کتب این‌ها را می‌خواندند و الان هم هستند کسانی که کالا تولید می‌کنند و مصرف می‌شود و در مجامع ادبی هم هیچ‌کس با این‌ها کاری ندارد- و حالا این ساحت آمده است به سمت مذهب و این جامعه هم به هرحال معتقد و مذهبی است و این‌ها هم کالا می‌خواهد و قرار نیست که یک نفر با بیان فاخر ادبی، یک اثر تولید کند که کلا در کشور دو هزار نفر با این ادبیات آشنایی دارند. در دنیا هم همینطور است یعنی در مورد حضرت مسیح(ع) هم کلی کتاب نوشته شده و من این نکته را می‌خواهم بگویم که من می‌توانم با نویسنده در این ساحت بیاییم و با او دست به‌یقه بشوم و بگویم این شلختگی برای چیست؟ که این می‌رود در ساحت ادبیات و نقد ادبی؛ اما در ساحت فرهنگی من نمی‌توانم یقه او را بگیرم که چرا این را نوشتی؟ یعنی، من نگاه رادیکالی سرکار خانم دکتر رضایی را ندارم. (هر چند) به لحاظ ادبی و زبانی و بیانی می‌شود به نویسنده خرده گرفت و به هرکتابی این خرده‌ها وارد است، ولی اینکه این کتاب ضد فرهنگ است؟ نه! آیا ضد امام حسین است؟ نه! اکثریت در جامعه  قرار نیست تدبیر عمیق بکنند و این پشتوانه قرآنی دارد که قرآن می‌گوید بروند فکر کنند اما بعدش می‌گوید اکثر هم لایعقلون. پس متن اساسی متن اقلیت است. یعنی اگر بخواهیم متنی مثل نهج البلاغه تولید کنیم، متن اقلیت است و آن متن‌های جدی‌ که عرض کردم با اینکه در طول تاریخ مانده‌اند ولی مال اقلیت است و اقلیت کسانی هستند که اراده کردند فکر کنند تا دانا شوند. ولی آن اکثریت قرآن را به دستشان بدهی که دیگر عمیق‌تر از قرآن که ندارند و آن را تبدیل می‌کنند به یک کالا و به هرحال تبدیل به یک کالای تزیینی می‌کنند. 

 

خاصیت اکثریت و اراده اکثریت این است که متن اصیل را تبدیل به کالا می‌کند و ساحت کالا ساحت تمطع است، لذت بردن بدون زحمت. و خب مثلا واقعه عاشورا رقم خورده است و اصلی‌ترین پیامش امر به معروف یا آزادگی و یا هر مفهوم دیگری است، ولی وقتی وارد حوزه عمومی و اکثریت می‌شود تبدیل به روضه می‌شود یعنی سرگرمی که برویم بنشینیم در  روضه، یک چایی بخوریم، گریه کنیم و استخوان‌مان نرم بشود و بریم خانه در حالی که حسین شهید شد که شما را به سمت خدا و توحید ببرد. من اصلا نمی‌خواهم ارزش‌گذاری کنم که خوب است یا بد و این ویژگی اکثریت است که یک امر قدسی را به یک امر عرفی تبدیل می‌کند تا بتواند با آن ارتباط برقرار کند. مثال قرآنی هم برایتان بزنم. وقتی حضرت موسی(ع) بنی‌اسرائیل را از دست فرعون نجات داد و از آن دریا و نیل و با آن ظلمی که به آن‌ها شده بود، رها شدند، به محض اینکه از دریا نجات پیدا کردند، موسی گفت خب خدا را پرستش کنید، گفتند آقا نمی‌شود ما یک بت خانه‌ای چیزی درست کنیم و خدایی را که می‌بینیم پرستش کنیم؟ من در ساحت توحید می‌گویم که توحید دو ساحت تشبیه و تنزیه دارد، که اکثریت اراده‌شان معطوف به تشبیه است چون راحت‌تر می‌شود ارتباط با آن برقرار کنند. یعنی اینکه این خدای بی‌نهایت را تبدیل به چیزی کن که من بتوانم با آن ارتباط برقرار کنم یعنی تبدیل به یک کالا بشود. در ماجرای عاشورا هم همین است. مداح‌ها مگر در باره امام حسین چگونه حرف می‌زنند که شما اینقدر به این کتاب گیرداده‌اید؟ و یا این منبرهای ما و سخنران‌های ما درباره عاشورا و امام حسین مگر چطوری حرف می‌زنند؟ اساسا این دستگاه روالش همین است. این متن هم متن گفتاری است و نویسنده در ابتدای کتاب گفته است من با شما دارم شفاهی صحبت می‌کنم. و متن دو حالت دارد یا نوشتار است و یا شفاهی است و نوشتار مربوط به ساحت تفکر است و من اصلا آن را می‌نوسیم که شک ایجاد کنم تا مخاطب برود فکر کند. اما رسالت متن شفاهی اقناع است و این کتاب زبانش و بیانش همه شفاهی است و می‌شود یک جاهایی بدان انتقاد کرد. عرض من این است که متن شفاهی یا گفتار خاصیتش همین است که اساسا می‌خواهد اقناع کند و این کتاب هم مخاطب را اقناع می‌کند و اتفاقا در فرهنگ ما متن مکتوب خیلی کم داریم. مثلا نوشته‌های علامه طباطبایی مکتوب‌اند و اغلب نویسندگان، متن‌شان متن‌های شفاهی است که با محتوای آن که مشکلی نداریم و نویسنده ما یک روای را انتخاب کرده است که زبانش، زبان گفتار است و اتفاقا زبانش خیلی شبیه به هیئتی‌های ماست مثل زبان مداحان و سخنرانان ما که بالای منبر سخنرانی می‌کنند. البته من به این زبان از لحاظ ادبی اشکالاتی دارم مثلا زبان شلخته است و حشو زیاد دارد که خیلی از رمان‎ها هم این مشکل را دارند و این کتاب هم دارد. ولی اینکه این را دست آویز کنیم و نویسنده را بزنیم که او دارد یک کاری می‌کند بر علیه اهل بیت، من این را قبول ندارم.

 

رضایی: من در نکته‌ای که با آقای اکبری مخالفم این است که من یک اثر مکتوب را یک کالای مصرفی نمی‌دانم که تاریخ انقضا داشته باشد که اینچنین اصلا  شأن ادبیات و اثر پایین می‌آید و یا اینکه شما می‌فرمایید این کتاب  همان حرف‌هایی است که مداحان می‌زنند. خب اگر چنین است ما که داریم این روضه‌ها را می‌شنویم دیگر چه لزومی دارد که بیاید مکتوب شود و در حد وسیعی تبلیغ شود؟ اساسا مشکل من با این است که زبان شلخته در این کتاب محتوا را مورد لطمه قرار داده است. ضمن اینکه این کار شپش‌جویی نیست و شما اگر اتفاقی هم، صفحات را باز کنید مکررا با الفاظ ناشایست روبه رو خواهید شد. و وظیفه فرهنگ و نویسنده به عنوان قشر فرهنگ‌ساز جامعه این است که مخاطب را رو به بالا ببرد، نه اینکه مخاطبی را که به زحمت رو به جلو آورده‌ایم آن را دوباره به عقب بکشیم و این بارها که اتفاق بیافتد، منجر به تکرار تاریخ می‌شود. پس وظیفه نویسنده چیست؟ مثلا  در جایی در این کتاب آمده است که حر می‌گوید: « من خریت کنم و برگردم و با شما مبارزه نکنم.»  آیا جای این در کتاب و متن مکتوب است؟ علاوه بر همه این‌ها اساسا رویکرد نویسنده به این کتاب چیست؟ استاد محمد علی مجاهدی چند قرائت ارائه می‌دهند و مثلا می‌گویند که ما یک رویکرد حماسی داریم و یک رویکرد اعتراضی داریم و... . خب اینجا رویکرد این کتاب چیست؟ اگر سوگ و روضه است پس جاهایی که کلام به طنز آمیخته می‌شود چیست؟ که البته در جاهایی به هزل کشیده می‌شود! من اصلا قبول ندارم که این ادبیات، ادبیات هیئتی است و شان هیئت باید حفظ شود.

 

یکی دیگر از مشکلات این کتاب مشخص نبودن قالب آن است. یعنی این کتاب نه قصه است، نه داستان است، نه روایت است و... . این ایراد به ناشر برمی‌گرد که او باید این متن را در اختیار یک ویراستار ادبی و کارشناس ادبی قرار می‌داد، نه اینکه متن بدون هیچ نظارتی چاپ شود. ضمن اینکه نویسنده هیچ تصوری از قالب و زبان و رویکرد و مخاطب نداشته است و صرفا خواسته است با یک زبان متفاوتی واقعه عاشورا را برای جذب مخاطب بیشتر ارائه دهد. خب وظیفه ناشر اینجا چه می‌شود؟ آیا باید این را بدون نظارت چاپ کند؟ در ادبیات، ما بحث تن و مود  را داریم؛ یعنی لحن و محتوای اثر باید باهم تناسب داشته باشد و این لحن شایسته‌ی یک اثر عاشورایی نیست؟ راوی دارد سلیقه مخاطب را به این سمت می‌کشاند به نحوی که چند سال دیگر تمام آثار دینی که ما داریم به این سمت می‌رود.

 

اکبری: من عرض کردم که یک نفر بدون اینکه قرائت خاصی از عاشورا داشته باشد صرفا آن‎هایی را که در مقتل است، بایک زبان هیئتی دارد روایت می‌کند و این نویسنده اصلا عنصر فرهیخته جامعه نیست. صرفا یک کتاب نگارش کرده که جذب مخاطب کند و بفروشد. من صرفا از گونه‎ای از ادبیات دفاع می‌کنم، نه از این کتاب. من بزرگترین نقدم را به این کتاب کردم و گفتم این کتاب زرد است  اما آیا ادبیات زرد را ما باید از گردونه خارج کنیم ؟ من مخالفم و می‌گویم نه! ادبیات زرد باید در جامعه باشد. چون یک عده‌ای دارند مصرف می‌کنند و من اصلا تعبیر قرائت از آن به کار نمی‌برم و می‌گویم مصرف، و بدان اثر نمی‌گویم، می‌گویم کالا و نقد، دیگر باید چگونه باشد؟ حال آیا این کتاب را باید حذف کنیم؟ نه! چون این را یک گروهی می‌خوانند. درباره این کتاب ما یک روای‌ داریم با یک ذهن عامیانه، بازگوش و ورّاج با زبان شلخته و کاملا معاصر در هیئت. امکان دارد یک‌سری کلماتی را به کار ببرد که یک عده خوششان نیاید و من چون که با این زبان آشنا هستم می‌گویم اشکالی ندارد و به ساحت اهل بیت هم هیچ  لطمه‌ای نمی‌زند. (انگار) طیب حاج رضایی و یا مثلا ابوالفضل کاظمی و شعبان جعفری آمده است واقعه عاشورا را برای یک قشری دارد تعریف می‌کند و او که خب با زبان تجلیل حرف نمی‌زند او با زبان خودش حرف می‌زند و این زبان زبانی است که مردم دارند با آن تکلم می‌کنند و این زبان گفتار است که برای مخاطب عام است و مخاطب عام با این زبان همزاد‌پنداری می‌کند. این کتاب خوب است چون نویسنده یک عده‌ای را که کتاب نمی‌خوانند و صرفا کالا مصرف می‌کنند، با آن سرگرم می‌کند. من اعتقادم بر این است که ادبیات زرد بخشی از زندگی بشری است و حال قشر فرهیختگان کمتر با آن سر و کار دارند و عموم و اکثریت بیشتر با آن ارتباط دارند. 

 

منصوره رضایی: من تمام جمع بندی‌ام این است که این اثر مکتوب است و نسبت به سخن که ماندگار نیست، این اثر ماندگارتر است. ولی این شیوه روایت مبتذل و سخیف از دین نباید در آثار مکتوب ادامه پیدا کند و به افراط خواهد رسید. اگر به این شکل پیش برود و اگر با تعقل همراه نباشد، دامن به تحریفات دینی و انحرافات دینی می‌زند. این کتاب از لحاظ نقد ادبی از هیچ جنبه‌ای قابل دفاع نیست و عنوانِ داستان دارد- و داستان که یکی از گونه‌های ادبی است - هیچ کدام از مختصات آن را ندارد. و امیدواریم این گفتگوها و بحث‌ها سبب آگاهی و هوشیاری  بیشتر مخاطبین در انتخاب آثار و داده‌های ذهنی‌شان بشود.
 

گزارشگر: علی عسگری

تاریخ انتشار: 1402/09/06

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil