یکی از کسل‌کننده‌ترین سؤالات ۱۵ سال اخیر برای من، همین سؤال راجع به میزان مطالعه بوده؛ به یاد دارم موقعی که مسئولیتی در نهاد کتابخانه‌ها داشتم، برای مسئول وقت نهاد این موضوع مسئله شد و جلسات و کارگاه‌هایی گذاشتند.

 

مشی اصلی ایشان مشی سیاسی بود، تا مشی فرهنگی؛ این را به‌عنوان نکوهش و نکته منفی بیان نمی‌کنم؛ به هر حال شخصی با مشی سیاسی به حوزه فرهنگی نگاه می‌کند، ممکن است شخصی با مشی فرهنگی به حوزه سیاست نگاه کند؛ برخی اوقات هم اینها را با یکدیگر مخلوط می‌کنند و خرابکاری به‌وجود می‌آید. دلیل بیان این مطلب این بود که چرا یک عنوانی برای ما مسئله می‌شود؛ آیا این مسئله از حوزه سیاست آمده است، یا از حوزه فرهنگ؟ دو نوع پاسخ متفاوت هم می‌گیریم؛ سؤالی که برای ایشان به‌وجود آمده بود از حوزه سیاست آمده بود.شایعه شده بود که سرانه مطالعه در ایران دو دقیقه است؛ ما انقلاب کردیم، موفقیم، خوبیم، باید چکار کنیم! باید بگوییم که نه این حرف غلط است ما خوبیم.

 

 ما در خیلی از مسائل خوبیم. حتما انقلاب و نظام را در این جهانی که می‌بینیم محق و بر حق می‌دانیم و این مسیر را مسیر درستی می‌دانیم؛ ولی وقتی منظر شما صرفا سیاسی شد، آنموقع متوجه نمی‌شوی که گاهی نقدها و مسائلی مطرح می‌شود که حوزه و دعواش، وسط این دعوای ما حق هستیم و دیگران باطل هستند، نیست. این مسئله این‌گونه وارد شد؛ یعنی مسئله در باغچه سیاست تولید شد.

 

وقتی این‌گونه نگاه می‌کنی، دنبال چه هستیم؟ دنبال این نیستیم که تحقیق کنیم واقعاً سرانه مطالعه چقدر است؛ یعنی جواب را از اول می‌دانیم؛ حتما طوری جواب را طراحی کنیم که بگوییم مطالعه بیشتر از دو دقیقه است. همین کار هم کردند. چکار کنیم! جلسات کارگاه‌ها! چرا فلانی این مطلب را گفته! اصلاً از کجا گفته! کسی هم که گفته بود سرانه مطالعه دو دقیقه است مطلقا بی‌راه گفته بود. ولی ما وقتی با عینک سیاست به موضوع نگاه می‌کنیم، همان را هم تبدیل به مسئله می‌کنیم

 

.قرآن خواندن هم جزء مطالعه هست یا نه؟ وقتی مفاتیح می‌خوانیم مطالعه هست یا نه؟ زیرنویس فیلم‌ها را می‌بینیم مطالعه هست یا نه؟ سایت‌ها را نگاه می‌کنیم مطالعه هست یا نه؟ کتاب درسی، غیر کتاب درسی، کمک آموزشی‌ها مطالعه محسوب می‌شود؟ اگر کسی دو بار مطلبی را خواند مطالعه محسوب می‌شود؟ انقدر از این سؤالات وقت و انرژی‌ای از مجموعه گرفت، و خوشحال و خندان با یک نتیجه‌ای که عَلم شکست آن نظریه دو دقیقه بود شد.از قول کسی که می‌شناسم با عرض می‌کنم، خدمت حضرت آقا رسیدند، چون نکته‌ای در حاشیه‌اش آقا گفته بودند که به حوزه مسئولیتی من مربوط می‌شد، این نکته را هم گفتند؛ گفت ایشان اومد و به آقا گزارش داد، که آقا آمار گرفتیم اینگونه است؛ مطالعه اینکه می‌گویند دو دقیقه نیست، اینگونه است؛ توضیح داد؛ گفت آقا خیلی استقبالی از گزارش آماری ایشان نکردند، تحویل نگرفتند و بعد نکته‌ای گفتند؛ گفتند آقای واعظی در انتها می‌خواهید به این نتیجه برسید که کار کنید! خب همین الآن بروید کار کنید، خیلی به این آمارها توجه نکنید. مسئله ما این آمارها نیست.

 

 این نگاه فرهنگی است که می‌گوید اصلا شما بگو سرانه مطالعه ۱۶ دقیقه است؛ کار بکنید.کسی گفت ۱۶ دقیقه؛ کسی گفت دو دقیقه؛ یا یک دقیقه؛ 28دقیقه؛ یا نیم ساعت؛ این است که گفتم کسل‌کننده است؛ مهم است که معیار چیست! فرمودند نسبت به برخی کشورهای همسایه عقب‌تریم؛ معیار چیست؟ می‌گویند در مترو نگاه کن همه کتاب می‌خوانند؛ چه می‌خوانند؟ خیلی از اینها که می‌خوانند کاتالوگ است؛ بسیاری از اینها واقعا کتاب است که می‌خوانند؛ واقعا از برخی کشورها عقب‌تریم؛ واقعاً از بعضی کشورها هم جلوتریم؛ حال چگونه این را مشخص می‌کنیم که ما دقیقا از کدام کشورها عقب‌تریم از کدام کشورها جلوتریم! این کلاً یک بحث انحرافی و بی‌فایده است؛ چون ما مطلقا می‌دانیم که خیلی از چیزی که باید باشیم عقب‌تریم.

 

 آمار در انتها این را به ما می‌گوید؛ آمار یک موقع فشنگی در خشاب حوزه سیاست می‌شود، که بگوییم ما برتریم، بله باید مدام دنبال آمار گشت، آنهم رسانه‌ای کرد، آنهم هی به رخ رقیب کشید؛ خب این چه تأثیری بر فرهنگ ما می‌گذارد؟ الآن من یک آماری تولید کنم، که بگوید ۴۷ دقیقه و ۳۲ ثانیه و فلان صدم ثانیه در وضعیت فرهنگی ما تغییر ایجاد می‌کند؟ من کتابخوان‌تر شدم؟ نه، تأثیری ندارد.

 

اینهم گفتم برای اینکه جسارت نکرده باشم نسبت به سؤالی که مطرح شد. خواستم بگم که این سؤال انتها ندارد؛ اگه انتها داشت در این ۲۰ سال به انتهای آن رسیده بودیم و هنوز مطرح نبود؛ ولی یک مسئله است که می‌توانیم از آن شروع کنیم؛ آیا ما به اندازه کافی مطالعه می‌کنیم؟ اگر مطالعه نمی‌کنیم یا کم مطالعه می‌کنیم علت چیست؟ علت‌های داخلی چیست؟ علت‌های جهانی چیست؟ آیا این مربوط به جامعه ماست، یا مربوط به کل جهان است؟ این سرآغاز بحث می‌تواند باشد؛ لذا من از چیزی که می‌خواهید از حوزه آمار نتیجه بگیرید، روایت خودم را عرض می‌کنم و می‌گویم در انتها می‌خواهیم به اینجا برسیم که نه خوب نیست؛ چه آمار نشان بدهد چه ندهد، فهم همه ما از وضعیت جامعه این است که کتاب نمی‌خوانیم، کم کتاب می‌خوانیم، از کتاب عقب افتادیم؛ این یک بحران است. اینکه چرا بحران است، خود تبیین لازم دارد؛ راه حل برون‌رفت از این بحران چیست، تبیین دیگری لازم دارد.

 

 

طوری روایت نکنیم که انگار الان آزادی وجود ندارد

 

مطالبی که آقای دکتر صالحی فرمودند، بحث‌های خیلی جالبی است و انسان علاقه دارد که وارد این بحث‌ها هم بشود، زیاد وارد آن موضوع نمی‌شوم، چون مربوط به موضوع این جلسه نبود؛ فقط نکاتی عرض کنم.طوری روایت کنیم که انگار آزادی در یک دوره‌ای بوده و باعث تربیت مثلاً شهید مطهری و علامه طباطبائی شده و الآن چون علامه طباطبائی و امثال ایشان را نداریم، به‌دلیل اینکه حاکمیت و هژمونی فضای دینی سنگین بوده؛ خب این مطابق با واقعیت نیست. یک موقعی ما در قم هستیم؛ یک گوشه‌ای از خیابانی هستیم.

 

اگر منظور از آزادی این است که گفتمان‌ها و حرف‌های خارج از فضای دینی، مغایر دین، متنافر با دین، یا حتی با ضدیت با دین در جامعه باشد، که این تزاحم و تضاد به‌وجود آید، که الآن از این جهت ما اوردوز کردیم؛ یعنی ببینید دانشگاه‌ها دست جریان دینیست یا غیر دینی! یک وقتی شما مثلاً استاد معارف هستید، فقط در گروه معارف می‌روید؛ نمی‌دانید که تقریبا حد آن در نسبت با کل فضای دانشگاه، مایل به صفر است. چقدر از کتاب‌ها ترجمه است؟ یعنی حتی کتاب‌های کودک و نوجوان، که در همه کشورها بیشتر مورد سخت‌گیری قرار می‌گیرد، بروید ببینید چقدر ترجمه است، چقدر تولید است! یعنی از بیرون انقدر کتاب می‌آید، چه حوزه علوم انسانی، چه ادبیات داستانی، علوم اجتماعی، علوم فنی و امثال آن؛ حوزه‌های علوم انسانی، ادبیات داستانی، کودک و نوجوان، اینها هم که از بیرون می‌آید.دانشگاه‌ها هم که دست بیرون است.

 

 بیرون یعنی کتاب‌ها و منابع در قم تولید نشده است؛ حتی همین دانشگاه باقرالعلوم که آنجا درس خواندیم؛ مثلا از آنجا دکتری گرفتیم، به‌عنوان کسی که غیر طلبه بودیم. شما سر کلاس‌هایشان بروید ببینید چه منابعی معرفی می‌کنند؛ حتی دوستانی که روحانی هستند منابع از بیرون معرفی می‌کنند. یعنی بنده خدا اگه لباس‌ روحانیتش را در آورد و کراوات بزند، همین حرف‌ها را می‌زند؛ تفاوتی نمی‌کند.

 

پس در مورد آزادی، یک مقدار هم اجازه بدهید این سمت صحبت کند. یک مشکلی اینجا هست؛ مثلا یک کتابفروشی در مشهد بسته می‌شود؛ می‌گوییم خفقان هست؛ آن بخشی که آمده آنجا را تعطیل کرده، (درست غلطش را کاری ندارم) اگر این را علت بدانیم برای اینکه بگوییم در جامعه خفقان هست، معناش این است که نمی‌دانیم چه فضاهای دیگری هست که هرچه که باعث شده این کتابفروشی را شما تعطیل کنید، صد برابر تندترش در فضاهای دیگر با هزاران میلیارد بودجه بیت‌المال الآن وجود دارد و در جریان است، راه به اشتباه بردیم.خب من بگویم این اتفاق افتاد، پس خفقان است! شخصی را بازداشت می‌کنند، خفقان است! خب هزاران نفر دیگر که تندتر صحبت می‌کنند، از پول بیت‌المال هم برداشت می‌کنند چه! ولی اصل حرف درست است؛ منتها وقتی در مصداق دقت می‌کنیم و طوری روایت می‌کنیم که انگار نبوده است، بوده است الآن نیست، یک مقدار ممکن است با واقعیت جور نباشد. در مورد اینکه کتابخوانی ارزش ذاتی ندارد؛ تقریبا کسی قائل به این نیست که ارزش ذاتی دارد؛ یعنی مقصد ماست؛ ولی وقتی که روز کتاب است درباره کتاب باید صحبت کنیم.

 

کتابخوانی قوای ادارکی را تقویت می کند

نکته دیگری فراتر از این وجود دارد و اینکه وقتی رسانه‌ها در مقابل انسان قرار می‌گیرند، کدام یک از قوای ادراکی ما را تقویت می‌کنند؟ با توجه به رقبای کتاب، این نکته‌ای که آقای دکتر می‌فرمایند، بیشتر ناظر بر دوره‌ای است که جامعه بسیط است. حضرت پیامبر اسلام (ص) آیه‌ای از قرآن را برای یکی از اعراب خواندند و فرمودند جاهل آمد، فقیه رفت. اما در جامعه‌ای که قوای ادراکی ما به‌واسطه تخاطبی که با رسانه‌ها داریم، در حال تغییر است، یعنی استفاده از فضای مجازی، فیلم، سریال و اینترنت طوری شده که الآن کتابخوانی، ولو کتاب‌های خنثی (نه کتاب‌های ضاله) ضروری به نظر می‌رسد؛ چون باید مغز را تقویت کنی و ورزش بدهی. یک بحث چند جلسه‌ای که الآن قصد ندارم به آن بپردازم؛ قصد دارم بگویم الآن یک ضرورت مضاعفی هم پیدا کرده است.

 

بسیاری از اوقات به کسانی را سریال‌ها را می‌بینند، که هم‌تیپ من و شما هم نیستند؛ ولی دغدغه‌هایی برای شخص خودشان دارند، می‌گویم آن سریالی که می‌بینی برو کتابش را بخوان؛ قوای ادراکی با هم تفاوت دارند.نکته‌ای می‌خواستم عرض کنم راجع به هوش مصنوعی؛ اساسا اینترنت، حالا وارد فضای هوش مصنوعی نشوید؛ اینترنت که آمد حوزه کتاب برخی اوقات به محاق می‌رود. بله، اصلا کتاب‌های دایره‌المعارفی، وقتی می‌خواهیم لغتی پیدا کنیم، بخشی از کتابای ما در قفسه‌های کتابمان کتاب‌های لغت بود. مدت‌هاست الآن فکر می‌کنم، ما مراجعه به کتاب لغت نکردیم. چون راحت سرچ می‌کنیم و پیدا می‌کنیم. بحث اعتبار منبع بماند؛ مثلا سایت ویکی‌پدیا چقدر اعتبار داره، سایت‌های دیگر چقدر اعتبار دارند، آن بحث دیگری است.

 

تفکر و اندیشه، لازمه اش مجال و فرصت است

 

 

 مسئله ما سر این نوع مطالعه است، یا مسئله ما سر عرصه دیگری است؟ اینترنت و هوش مصنوعی گونه‌هایی از کتاب را حذف کردند و کیفیت گونه‌های دیگر را اضافه می‌کند. این قبول؛ وقتی که شما برای داده و اطلاعات سراغ کتاب می‌روید، اینترنت و هوش مصنوعی مطرح می‌شود؛ اما یک وقتی دنبال تأمل، آرامش و فضیلت می‌روی، این را اینترنت و هوش مصنوعی نمی‌تواند به شما بدهد. چون نیاز به حوصله و تأمل دارد. رسانه‌های جدید تأمل را از ما می‌گیرند. مسئله من سر کاغذ یا مانیتور صفحه مثلاً «بوک‌ریدر» نیست.

 

بحث نوع مواجهه با داده، تفکر، اندیشه و تعمق است که لازمه‌اش آرامش، مجال و فرصت است. هرچقدر که رسانه‌های‌ داده‌محور پیشرفته می‌شوند، به موازاتش می‌بینیم که فضیلت کاهش پیدا می‌کند. می‌بینیم که صبر و حوصله کاهش پیدا می‌کند. حوصله تعمق، تفکر و اندیشه کاهش پیدا می‌کند. یعنی اگر بخواهم بگم چرا در عصری که این امکانات نبود، از شتر و اسب استفاده می‌کردند، باز اگر شهید مطهری و علامه طباطبائی داشتیم، ولی الآن نداریم مقداری دلیلش را در همین می‌بینم. یعنی در این حوزه بیشتر باید فکر کرد، که داده‌ها در اختیارمان است؛ ولی صبوری و رنج لازم برای رسیدن به این داده‌ها، که لازمه‌اش تعمق است از بین می‌رود.

 

انسان قرار است ساخته شود.روایت است که شکم‌سیری با علم‌آموزی جمع نمی‌شود؛ یعنی باید مرارت کشید. من یکی از ایراداتی به تلویزیون می‌گیرم این است که هر روز ضریح امام حسین را نشان ندهید. ممکن است شخصی خوابیده باشد، در شرایط خاصی است، در دستشویی است یک دفعه حرم امام حسین را نشان می‌دهند. این اتفاقا بیشتر به ما اضطراب وارد می‌کند. پس هیچ وقت کتاب به همین شکل کلاسیک از بین نخواهد رفت؛ چون چیزی دارد، که آن اشکالی که به ما ارائه داده می‌کنند، به ما نمی‌دهند.

 

سؤال اصلی اینجاست که مشکل ما در مطالعه نکردن چیست؟ مشکل ما در مطالعه نکردن یا کم مطالعه نکردن یک بحث خیلی اساسی است. من اسمش را «مسیر موفقیت» می‌گذارم. وقتی که جامعه امروز می‌بینند که برای رسیدن به موفقیت، در مسیرشان کتاب ضرورتی ندارد، خب چرا کتاب بخوانند! رنج کتاب خواندن را تحمل کنند! ‌به‌ویژه هر چقدر کتاب مهم‌تر و عمیق‌تر باشد رنج خواندن و فهمش بیشتر است. خب فیلم و سریال نگاه می‌کنند؛ وب‌گردی می‌کنند؛ در اینستا غرق می‌شوند؛ زحمتی هم ندارد.

 

یک سری رسانه‌ها هست برای وهممان کفایت می‌کند، برخی جاها باید تخیل کند؛ آنجا باید کالری بسوزانیم. رنج اندیشیدن سخت است؛ یکی از چیزهایی که غرب به سمت اتوپی کشید. اتوپی‌ها جاییست که رنج اندیشیدن هم بشر ندارد. یکی از مهم‌ترین رنج‌ها رنج فهمیدن و اندیشیدن است. پس اگر کسی مطالعه نمی‌کند، مشکلش این است که لازم و مفید نمی‌داند، در زندگی‌اش ضرورتی احساس نمی‌کند. وقتی گروه‌های مرجع تغییر کردند. فوتبالیست، بازیگر، سلبریتی، آقازاده و هر کسی که به ارزش‌های این را دارد؛ که ما مسابقه گذاشتیم برای رسیدن به دنیا. الآن نگاه می‌کنیم می‌بینیم آنهایی که به دنیا رسیدند، از این مسیر عبور نکردند.

 

آنها قله می‌شوند؛ گروه‌های مرجع می‌شوند. چه لزومی دارد کتاب بخوانند. اگر من می‌توانم طبق معیارهای جهان امروز، بدون اینکه کتاب بخوانم و رنج کتابخوانی را به دوش بکشم، موفق جلوه بکنم، کتابخوانی از بین می‌رود.مفهوم علم از دوره «فرانسیس بیکن» به این سمت یعنی در دوره غرب مدرن تغییر کرد. علم و دانایی فضیلت بود؛ به سمت توانایی آمد. بیکن می‌گفت ارسطو علم را برای شناخت جهان می‌خواست. از این به بعد ما علم را برای تصرف و تمتع از جهان می‌خواهیم؛ یعنی برای توانایی؛ از دانایی رفتیم به توانایی. اگر من به توانایی برسم، یعنی وقتی علم را برای برای توانایی بخواهید، اگر می‌توانیم بدون علم به توانایی برسیم، این علم طریقت پیدا می‌کند، وقتی به مقصود رسیدی، می‌توانی آن را کنار بگذاری.

 

 هرگونه علم‌آموزی را می‌تونی کنار بگذاری. به همین علت است که فرزندان ما از کتاب متنفرند. سیستم آموزش و پرورش ما بچه‌ها را از کتاب متنفر می‌کند. علت اصلی مشکل کتابخوانی در کشور ما، آموزش و پرورش است. چه علاقه‌ای ایجاد می‌کند؟ احتمالا در منازلتان با این مواجه شدید، فرزندی می‌گوید این کتاب تمام شود، من این کتاب را آتش می‌زنم. آنهایی که کتابخوان شدند، در خانواده به‌دلیل یک شعله پرحرارتی که در منزل وجود داشته، حرارت هم کم باشد نمی‌شود. یعنی پدربزرگ، مادربزرگ یا پدر و مادری یا استادی، یک مرشدی در خانواده و اطرافیان وجود داشته که او لذت کتاب خواندن را به او چشانده است.

 

فرزندانمان بعد از دوره‌های اول و دوم تا زمانی که دیپلم بگیرند، چقدر ما انرژی گذاشتیم، اصلا معلم‌هایمان بلدند؟ اصلا خودشان از مطالعه لذت بردند؟ الآن می‌گوییم مسئله حل شد؛ الآن آموزش و پرورش گفت ما این جلسه را شنیدیم، فردا می‌خواهیم اصلاح کنیم. معلمان خودشان این‌گونه تربیت شدند. محصول همین نظام متنفر از کتابند. شخصی می‌گفت کلاس که تعطیل می‌شود، بچه‌ها می‌گویند «جون»؛ معلم می‌گوید «آخ جون». اگر بگویید چهار کتاب نام ببرد، بلد نیست. مسئله قیمت کتاب و کاغذ و اینها که سر جای خودش بسیار مهم است، اینها در درجات بعدی است. شما چرا پیتزا می‌خرید؟ الآن یک رستوران بروید چقدر خرجتان می‌شود؟ اینها گران نیست؛ کسی راجع به گرانی اینها حرف نمی‌زند، فقط راجع به گرانی کتاب حرف می‌زنند. چون آن را احساس نیاز می‌کند و از آن لذت می‌برد. کسانی که کتاب دوست دارند با عشق برای کتاب خرج می‌کنند؛ چون لذت می‌برد. ما این لذت از مطالعه را به فرزندانمان نچشاندیم و کاش فقط این بود. اینها را متنفر کردیم.

تاریخ انتشار: 1403/09/05

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil