آنچه در ادامه ملاحظه می‌کنید، بخش نخست مناظره دکتر بیژن عبدالکریمی و دکتر علیرضا شجاعی‌زند با محوریت بحث"ایران و ایمان" است؛

 

کنشگری عبدالکریمی را می‌ستایم!

دکتر شجاعی‌زند: عرض سلام خدمت حضار محترم و دوستانی که بعدا از تصویر یا صوت این برنامه استفاده خواهند کرد. بحث من درباره امر ملی ناظر به آنچه در بدنه اجتماعی یا حتی در جهت گیری‌های نظام بروز و ظهور پیدا کرده، نیست و یک بحثی در سطح نخبگانی و فکری است. هر فضایی اقتضائاتی دارد ممکن است آنجا ملاحظاتی مطرح باشد و اینجا ملاحظاتی دیگر. کسانی که امروز بحث ملی را علم کردند و دنبال می‌کنند، یکدست نیستند یعنی از خاستگاه و مبانی واحدی نیستند و بعضا علیه هم وارد شدند. مثلا آقای دکتر عبدالکریمی که یکی از علمداران این بحث محسوب می‌شود، با سید جواد طباطبایی در این باب محاجه داشتند و مرزبندی دارند. اکنون هم شجاعانه وارد میدان شدند، با ضد انقلاب وابسته و بی اعتنا به امر ملی، در مقابله هستند. این فعالیت‌های شجاعانه‌ای که پس از جنگ، آقای دکتر در پیش گرفتند، من پشت سر آقای دکتر عبدالکریمی هستم و تحسین می‌کنم. نمی‌خواهم کوچکترین خدشه‌ای به تلاش‌های دکتر از آن حیث وارد بشود. امیدوارم فضای مجازی این بلا را سر بحث نیاورند و بیشتر به محتوای بحث توجه بکنند و امیدوارم در آن موفق باشیم.

 

من پرسش‌ها و تعریضاتی دارم مطرح خواهم کرد تا آقای دکتر فرصتی پیدا کنند با توضیحات و تصریحاتشان کمک کنند ماجرا قدری روشن بشود. امر ملی چیست؟ یعنی جنسش چیست؟ با عنوان امر ملی می‌شود منظورهای مختلفی را تعقیب کرد. اینکه اگر کسی جنسش را مشخص بکند طبعا هر انتظاری و هر اقتضا و هر حرفی را ذیلش نمی‌شود مطرح کرد. در مقابل چه چیزی، امر ملی را مطرح می‌کنیم؟ امر ملی چه ظرفیتی دارد و قرار است جای چه چیزی را بگیرد و خلایی را پر کند؟ این لبّ عرایض بنده در این نشست است.

 

امر ملی و امر دینی متضادند؟

مقدمه اول عرضم اینست که دوییت، یعنی دوگانگی و غیریت، غیر از تعارض و تقابل است. طبعا دایره وسیع‌تری را در بر می‌گیرد. تعارض و تقابل مربوط به یک جایی است که با دو پدیده هم‌سنخ مواجه باشیم و آنها مدعی قلمروی همسانی باشند. شاید به همین دلیل است که سعدی می‌گوید دو پادشاه در اقلیمی نگنجند، هشت درویشی در گلیمی بخسبند. بحث سر دایره قلمرو است که دو پادشاه در یک اقلیم نمی‌گنجند. این بحث مهمی است و در هر بحثی قابل مصرف است و در بحث امر ملی جنبه روشنی است که مطرح می‌کنم چرا با دوییت و غیریت طرف هستیم نه تقابل. لزوما هر دوگانه تقابل نیست، خود این دوگانه‌بینی و دوگانه‌سازی، یک جور ساده‌سازی‌کردن مسائل است.

 

این دو نکته کجا مصرف می‌شود؟ در بحث امر ملی و امر دینی. اتفاقا هر دو مفهوم را از دیگران شنیدم و تعبیر رایجی است. ولی از آقای دکتر دو تا را شنیدم. هم امر ملی را در یک فصلی تعقیب می‌کردند و فکر می‌کنم تلاشهایشان منجر به تالیف یک کتاب و مجموعه‌ای شد. هم امر ملی را در این اواخر مطرح می‌کردند. جلوتر عرض می‌کنم، می‌تواند یکی از بزنگاه‌های ما اتفاقا همین دوگانه باشد. اینها دو امر متمایزند و غیر از هم هستند. اما لزوما معارض نیستند و مقابل هم نمی‌نشینند. یعنی نسبت یایی ندارند. چرا نسبت یایی ندارند؟ چون ناهمجنس هستند و همسنخ هم نیستند. آن دو پادشاه را در نظر داشته باشید. بنظرم یکی منظر و مبناست و دیگری موضوع است. موضوع هر چقدر مهم باشد و هر چقدر به اهمیتش در موقعیت خاصی داده بشود، تبدیل به مکتب و مصدر نمی‌شود.

 

اگر بشود موضوع امر ملی را با چیزی تشبیهش کرد، این هیومنیزم است. خیلی بنظر ظاهر بی‌ربطی دارد اما دقیقا هیومنیزم همین است. در هیومنیزم یک خلطی است که با ادبیاتش در علوم انسانی آشنا هستیم؛ در فضاهای آشنایی با غرب و مدرنیته از این تعبیر استفاده شده و هر کسی درکی از این ماجرا دارد. در هیومنیزم مواجه با یک خلط میان موضوع و رویکرد هستیم. آنجا هم همین اتفاق رخ داده است. در حیات انسانی همه چیز ذیل همین موضوع انسان، اهمیت و موضوعیت پیدا می‌کند. در باب اهمیت موضوع انسان هر چه بگویم، کم گفتم، یعنی بحث قابل تعقیب است. موضوع چی است؟ موضوع امری است که بهش اهتمام می‌کنیم و درباره‌اش صحبت می‌کنیم و نظر می‌دهیم. ممکن است مورد تجلیل و تقدیس ما قرار بگیرد اما به هر حال موضوع است. با همه تجلیل‌ها و تقدیس‌ها، انسان در اسلام موضوع است، نه مکتب و مبنا؛ نظیر همین بحث را می‌شود در باب مردم هم دنبال کرد. حالا بعضی‌ها ممکن است مردم را تبدیل به ایدئولوژی هم بکنند ذیل عنوان ملت، ملیت، ایرانیت و از این قبیل. اما با این بیان ناقص بنده، اینها موضوعند ولو بسیار مهم. درباره مردم، خلق و توده‌ها فراز و فرودهای تاریخی عدیده داشتیم. در یک دوره این عناوین به اوج نرسیده و در یک دوره تنازل پیدا کرده و مردم به امر مذموم و پوپولیستی تبدیل شده. مع الوصف در همه این شرایط، چه در اوج و چه در افول بوده، چه بی اعتنا ازش گذشتند، چه لابلای بحث‌ها مطرح شده است، موضوع بوده‌‌اند.

 

امر ملی، مکتب‌ساز نیست..!!

امر ملی، مردم، ملیت، هیومنیزم، انسان، همه اینها موضوع هستند. امر ملی موضوع است و بالاتر رفتن اهمیتش در شرایط جنگ و تهدید، آن را به مکتب و مصدر و منظر تبدیل نمی‌کند. اگر چنین کاری بشود نقض غرض است. عجیب است. یعنی اگر بخاطر اهمیت دادن به این عنوان، به دلیل شرایط خاص که همه درگیرش بودید و همه تحت تاثیرش قرار گرفتیم، آن را به مبنا و مکتب و مصدر تبدیل بکنید نقض غرض است و علیه این موضوع و امر ملی و انسجام ملی خواهد بود. اگر ابژه را به سابژکت تبدیل کنید گویا مقامش را بالا بردید، اتفاقا می‌گویم علیه آن پدیده تبدیل می‌شود این ارتقای موقعیت. اگر امر ملی و ایرانیت و ملت را به منظور وحدت و انسجام اجتماعی مطرح کردیم، اتفاقا تبدیل کردن امر ملی به سابژکت و مکتب و مصدر، علیه انسجام ملی عمل می‌کند. هر گونه تلاش برای فلسفه‌تراشی و ایدئولوژی سازی پدیده‌هایی از این قبیل، موجب افتراقات جدید می‌شود و مسئله‌آفرینی می‌کند. همان بلایی که سر هیومنیزم آمد. هیومنیزم به مثابه ایدئولوژی علیه انسان تمام شد. همانطور که ایدئولوژی‌کردن دموکراسی، علیه دموکراسی تمام شد و می‌شود. ملی‌گرایی نیز، نه امر ملی، علیه ملت و امر ملی تمام خواهد شد.

 

اسب تروای ایدئولوژیک

دو دلیل مشخص دارد: اولاً این مقولات از ظرفیت و قابلیت‌های خاصی برخوردارند. اینکه آنها را تبدیل به ایدئولوژی بکنید و متافیزیکی برایشان بسازید، این ظرفیت را ندارند. انسان، ظرفیت تبدیل‌شدن به ایدئولوژی و امر متافیزیکی را ندارد. اگر این کار را کردید علیه انسان عمل کردید. یعنی اگر این مقولات را بدون در نظر گرفتن ظرفیت و قابلیت‌های‌شان بخواهید شارژ ایدئولوژیکی و متافیزیکی بکنید، علیه‌شان عمل خواهید کرد. چگونه عمل کردید؟ چون محملی برای ترویج ایدئولوژی‌های رقیب می‌شوند. به اسب تروای ایدئولوژیک تبدیل می‌شوند. طبعا جریان ایدئولوژی حاکم با این به مثابه یک موضوع برخورد نمی‌کند بلکه به مثابه اسب تروا برخورد می‌کند. لذا اصل موضوع را با همه اهمیتش از دست می‌دهد؛ به دلیل اینکه احساس می‌کند در لوای چنین عنوانی، تلاش می‌شود برای ترویج ایدئولوژی رقیب، اصلش را هم وا می‌گذارد. ایراد دومی که پدید می‌آید این قبیل تصرفات درباره موضوع، باعث تقابل و تفارق می‌شود. باعث ادبار پیروان ایدئولوژی‌های رقیب نسبت به این موضوعات می‌شود. یعنی وقتی ببینید دموکراسی تبدیل شده به یک پوستین و پوشش برای لیبرالیزم، شما لقای دموکراسی را به عطایش می‌بخشید. مهمترین دشمنان دموکراسی کسانی بودند که دموکراسی را به ایدئولوژی تبدیل کردند. یعنی امکان بهره‌مندی را از بسیاری از دیگران سلب کردند. همین اتفاق درباره امر ملی اتفاق خواهد افتاد.

 

دو روایت از ایرانیت..!

دکتربیژن عبدالکریمی: عرض سلام و ادب دارم خدمت حضار مجلس و همچنین شنوندگان آتی در فضای مجازی. حقیقتا افتخار دارم چندین بار با آقای دکتر شجاعی زند در برنامه‌هایی بودم. همین جا اعلام کنم دکتر شجاعی زند و دکتر پارسانیا از بانیان این برنامه از فکورترین نمایندگان گفتمان انقلاب هستند. اگر 4 تا از این عزیزان داشتیم وضعیت کشور و گفتمان انقلاب بنظرم خیلی بهتر بود. تمام نکاتی که دکتر شجاعی زند گفتند، ممکن است ادبیاتش با ادبیات من متفاوت باشد ولی حقیقتا من هم تمام آن مواضع را تایید می‌کنم. فقط برای اینکه یک مقدار بحث روشن‌تر بشود اجازه می‌خواهم با زبان و ادبیات خودم هم طرح مسئله بکنم.

 

حقیقتش اینست که پرسش از امر ملی یک بحث واقعی است که رفتار و خط مشی و آینده واحد سیاسی اجتماعی امروز ملت ما را مشخص می‌کند. به اعتقادم دو روایت کلان، دو کلان روایت از ایرانیت وجود دارد. تایید نمی‌کنم، ولی در جامعه است. ملی‌گرایی از یک سو و اسلام‌گرایی و شیعه‌گرایی از سوی دیگر وجود دارد. به اعتقادم تکیه بر هر کدام از اینها تبعات سیاسی و فرهنگی و دینی و اجتماعی و حتی تمدنی دارد. حال مسئله اینست میان امر دینی و ملی چه نسبتی وجود دارد. آیا نسبت تعارض و تباین است یا می‌شود این دو روایت را با هم جمع و تلفیق کرد؟

 

نکته دیگر، بحث از هویت ایرانی در جامعه ما خیلی شدت و حدت پیدا کرده است. گرایش‌ها و خوانش‌های غیراسلامیستی به صحنه آمدند و با مسائل سیاسی و جریانات ضدانقلاب و پهلوی و سلطنت‌طلبان گره خورده است. به همین دلیل همه اینها دست به دست هم داده که نشان می‌دهد در زمینه امر ملی و هویت ایرانی نیازمند مفهوم‌پردازی هستیم. در عین حال اینکه این بحث‌ها در جامعه ما شدت و حدت پیدا کرده است یک نشانه است. از نظر نشانه‌شناسی نشان می‌دهد در زمینه تبیین من جمعی ایرانی دچار مشکل هستیم و بنظر می‌آید روایات رسمی و حاکمیت باید به اصطلاح آسیب‌شناسی بشود و نشان بدهد امروز در زمینه منِ جمعی ایرانی با یک بحران مواجه هستیم و طرح امر ملی از جانب چهره‌هایی مثل من می‌کوشد به معضله منِ مای ایرانی در دوران کنونی به نحوی پاسخ بدهد.

 

امر ملی یعنی چه؟!

وقتی نسبت امر ملی و امر دینی صحبت می‌کنیم بحث بر سر اینست که امر ملی به چه معنا و امر دینی به چه معنا. تا این دو مولفه روشن نشود نمی‌توانیم از نسبتشان در افق روشنی صحبت بکنیم. چون درباره امر دینی با دکتر شجاعی زند زیاد اختلاف نداشته باشم، مفروض می‌گیرم امر دینی را با دکتر شجاعی زند در معنای مشترک می‌فهمیم. فرصت نیست در این جلسه به تبیین امر ملی بپردازیم و هم به سرشت و ماهیت دین بپردازیم. لذا در بحث امروزم از امر دینی صحبت نمی‌کنم گرچه در بعضی سیاه مشق‌ها درباره امر دینی و تلقی خودم صحبت کردم.

 

درباره اینکه امر ملی چیست، حقیقتا پاسخ‌های بسیار بسیار گوناگونی وجود دارد. از شریعتی گرفته، مطهری گرفته، مسکوب گرفته، جلال آل احمد گرفته، پورداود گرفته، کسروی گرفته. یک پاسخ واحد به امر ملی نداریم. می‌کوشم پاسخ‌هایی که به امر ملی داده شده، در چند مقوله کلی خلاصه کنم. گرچه ممکن است مواردی باشد در این مقوله بندی من نگنجند. این را هم حتما بگویم که آریایی‌گرایی یعنی پاسخ نژادی به پرسش ملی نمی‌دهم چون فکر می‌کنم این تلقی نژادپرستانه و خاک پرستانه است که به نوعی فاشیست و جاهلیت قومی و نژادی و به یک نوع شوونیسم احمقانه می‌انجامد که بسیار بسیار تنگ نظرانه است و یک نوع بازگشت به جمود قبیله گرایی و ارتجاعی است. همچنین از ناسیونالیسم و باستان‌گرایی هم صحبت نمی‌کنم که در جامعه ما به نحو خیلی سطحی و مبتذل وجود دارد. قهرمانان مردم ما، شخصیت هایشان، نبوغ هایشان، افتخاراتشان و اساطیر آن دوره در زندگی امروز ما هیچ گونه حیاتی و تپشی ندارند و البته قیچی تمدن اسلامی فاصله عظیمی بین ما و آن دوره ایجاد کرده است.

 

به هر حال آنچه بنظر من حقیقت فرهنگی هویتی ماست و باید به منزله امر ملی رویش دست گذاشته باشد، آنچه در دانشگاه‌های هزارساله ما حضور داشته و با ادبیات هزارساله اخیر ما عجین است، با علم هزارساله اخیر ما عجین بوده است، با افتخارات و تاریخ تمدن و نبوغ و استعدادهای گوناگون نظامی، ریاضی، علمی، نجومی، ادبی و عرفانی ما در هزار و پانصد سال اخیر، آمیخته است و خودش را به صورت یک فرهنگ بزرگ جلوه‌گر کرده تا در برابر یک اروپایی، یک امریکایی، یک هندی و یک ژاپنی بگویم من هم فرهنگ و تمدن دارم، من ایرانی هستم و شخصیت‌ها و فرهنگ خاص خودم را دارم. حالا فکر می‌کنم به مرادم از امر ملی و تکیه ام به امر ملی نزدیک شدم.

 

امر ملی به مثابه هویت مستقل فرهنگی

براساس فهمی که من از جهان کنونی دارم، به واسطه سیطره‌ی فرهنگ غربی، در واقع همه‌ی فرهنگ‌ها به نحوی اصالت‌های‌شان انکار شده و یک فرهنگ اصالت مطلق دارد و آن فرهنگ غرب است. یک فرهنگ است که ارزشه‌ایش ارزش مطلق پیدا کرده است. در جهان کنونی یک تمدن داریم و آن تمدن غرب است. غرب می‌خواهد نشان بدهد در برابر همه جوامع دو راه وجود دارد. شما وحشی هستید یا به فرهنگ و تمدن غربی تن می‌دهید و راه دیگری وجود ندارد و شق سومی وجود ندارد. وقتی می‌گویند غربی، برای ما غیر غربی‌ها یعنی مصرف کالای غربی. ایدئال این انسان باید چیزی جز مصرف کالاهای غربی نباشد.

در واقع امروز با یک مونوکالچر و یک تک فرهنگی و با یک روند جهانی سازی و با یک نوع امپریالیسم فرهنگی و با یک استعمار فرهنگی مواجه هستیم. در مقابل، تا ملتی به سطح استقلال معنوی نرسد، تا ملتی به تولید معنوی و فکری و فرهنگی نرسد، تا ملتی خودباور نباشد و در خودش احساس شخصیت نکند، امکان ندارد به دموکراسی و توسعه و تولید اقتصادی و صنعتی و تمام آرمان‌هایی که در دهان مردم به عنوان مطالباتشان بیان می‌شود، برسد. جامعه تولیدکننده جامعه‌ای است که خودش بیندیشد و روی پای خودش بایستد و احساس خودینگی داشته باشد و به خودش باور داشته باشد و بتواند از شخصیت‌های انسانی سرشار برخوردار باشد. تکیه من بر امر ملی در برابر امر امپریالیسم فرهنگی، نوعی تکیه بر خودباوری، استقلال شخصیت و اتکا به خویشتن است.

 

امروز با دیالکتیک سوردل مواجه هستیم. دیالکتیک سوردل دیالکتیکی است که نفی شده است و از هراسش به دامن کسی می‌رود که نفی شده است. این دیالکتیک را در رابطه فرزند و مادر داریم. مادر بچه‌اش را می‌زند و بچه از ترس مادر، خودش را به دامان مادر می‌اندازد. امروز بخشی از رابطه جهان با تمدن غرب، براساس دیالکتیک سوردل است. غرب امروز همه انسان‌ها را از پایگاه ذاتی و فرهنگی و تمدنی و انسانی و خودزایی و خودجوشی‌اش تهی کرده و بخش بزرگی از جهانیان را به برده‌های نیازمند و ذلیل و زبون تبدیل ساخته است. در برابر چنین فهمی از جهان، راه حل فردی مثل من چیست؟ تنها تنها یک راه حل است. خودآگاهی انسانی و اجتماعی. نوعی خودآگاهی تاریخی یعنی باید به فرهنگ و اصالت‌های خودمان بازگردیم.

 

ببینید نمی‌خواهیم بگوییم هنر نزد ما ایرانیان است و بس. به هیچ وجه نمی‌گوییم ما ایرانیان برتر از دیگرانیم. فقط می‌گوییم ما مردمانی در کنار دیگر مردمان هستیم. ما نیز انسانی هستیم همچون سایر انسانها. همه فرهنگ‌ها اصالت‌ها و زیبایی‌هایی دارند. هند عظیم است. چین و ژاپن عظیم است. غرب عظیم است و دستاوردهای بزرگی برای بشریت داشته است اما منِ ایرانی نیز آدمی هستم همچون دیگر آدم‌ها. من هم برای خودم فرهنگ داشتم. من هم برای خودم تمدن داشتم. فرهنگ من هم ویژگی‌هایی دارد.

 

هویت دینی برای همه‌ی ایرانیان..!

حالا اسلام در این وسط چه کاره است؟ در اینجا با اسلام چه نسبتی داریم؟ تکیه من بر امر ملی، تکیه بر هویت فرهنگی است. هویت ما یک هویت دینی و هویت فرهنگی و هویت اسلامی است. این تکیه بر امر ملی، به هیچ وجه در تقابل با امر دینی و تفکر دینی و اسلام نیست. تفکر دینی و معنوی و اسلامی، هویتی است که از همه دیگر هویت‌ها به ما نزدیکتر است. این فرهنگ اسلامی در واقع همان روحی است که در جامعه ما الان حضور دارد و به جامعه ما روح و حیات و ایمان می‌بخشد و باید بهش توجه بکنیم.

 

خود این اسلام را البته باید از آن سنت‌های تکراری و ناآگاهانه نجات بدهیم که خود آن اسلام سنتی عامل انحطاط و بحران است. این اسلام باید بنحوی آگاهی‌بخش بتواند کل ایرانیان را به خودآگاهی برساند. از آنجایی که بخشی از جامعه ما سوبژه مدرن است و نمی‌تواند با فرهنگ اسلامی ارتباط برقرار بکند و نمی‌تواند با حاکمیت و گفتمان ارتباط برقرار بکند، باید با تکیه بر امر ملی به سوبژه خودم بگویم اگر با اسلامیت و انقلاب ارتباط برقرار نکردی، اما تو یک شخصیت داری، تو یک ایرانی هستی که حامل یک فرهنگ و تمدن هستی و ارزش‌ها و عظمت‌هایی داشتی و از این وضعیت زبون و بردگی و فلاکت زدگی خودت را برهانی اگر می‌خواهی به آن خواسته‌هایت برسی. تکیه بر امر ملی ایجاد یک غذایی برای بخشی از جامعه است که به شدت تحت استعمار فرهنگی غرب است. این گروه نه فقط جامعه را در مقاومتش در برابر استعمار، کمک نمی‌کنند، بلکه از پشت خنجری به این مقاومت می‌زند.

 

امر ملی ناسیونالیسم نیست...!

دو گونه تکیه بر امر ملی یا دو گونه ناسیونالیسم داریم. یک شکلش بسیار منفی است. ناسیونالیسم در این معنا همان معنای کهنه و معهود است یعنی کهنه‌پرستی و قبیله‌گرایی. حق داریم آن را نپذیریم. خود ناسیونالیسم منفی، یکی در شکلِ قبیله گرایی جوامع جاهلی گذشته بود و یک ناسیونالیسم منفی دوره جدید داریم که ناسیونالیسم غربی است. این ناسیونالیسم غربی در واقع ملت‌پرستی که نیشن جدید شکل گرفت، در واقع نوعی واکنش در برابر انترناسیونالیسم دینی و مسیحی بود. واتیکان می‌گفت یک دین و یک فهم و یک کتاب و یک زبان وجود دارد و همه اقوام را نفی می‌کرد. این ناسیونالیسم در واقع در دوران رنسانس شکل گرفت و نهایتا به یک نوع راسیسم و نژادپرستی آمیخته شد. یک نوع جهان بینی ارتجاعی بود و خودش را به یک نوع تنازع میان انسان‌ها آشکار کرد. جنگ‌هایی که بین ملل مختلف در اروپا بود، خودش را به صورت ضد یهود نشان داد و در آخر در امروز به صورت صهیونیسم نشان می‌دهد. البته همانطور که آقای دکتر گفتند ناسیونالیسم مدرن غربی با مدرنیسم، اومانیسم و سکولاریسم هم نسبت دارد که با خرد ایرانی که روحش یک نوع روح دینی و معنوی است، سازگار نیست.

 

این ناسیونالیسم منفی، اومانیست‌ها نقدش کردند و گفتند این ناسیونالیسم یک نوع خودستایی ارتجاعی است و به فاشیسم منتهی می‌شود. یک عده از موضع انترناسیونالیسم و اومانیسم می‌گویند ما بر روح جمعی انسان‌ها و روح مشترک انسان‌ها دست بگذاریم. البته خود این یک بهانه شده است و در صحنه عمل به فجایع بزرگی مثل صهیونیسم و حوادث دیگرش منتهی می‌شود. چپ‌ها معتقدند ملیت همیشه سرپوشی برای تضادهای طبقاتی است. آنها از موضع دیگری با ناسیونالیسم مخالفت می‌کنند. اما در واقع تکیه بر ناسیونالیسم به معنایی که من می‌فهمند به معنای نادیده گرفتن شکاف‌های طبقاتی نیست گرچه الان مسائل ما مسائل طبقاتی نیست. در جامعه ما طبقات به معنایی که در غرب شکل گرفته، شکل نگرفته است. یکی اینکه مسئله ما بیش از آنکه استثمار فرد از فرد و سرمایه دار از کارگر باشد، مسئله استثمار غرب از ماست.

 

معنای مثبت ناسیونالیسم

اما معنای مثبت ناسیونالیسم ملی گرایی که می‌خواهم رویش دست بگذارم و معتقدم تمام آن معانی منفی را از ذهنتان پاک بکنید، در واقع آنچه به منزله امر ملی می‌گویم، تکیه بر اصالت خاک و خون و عصبیت نژادی و تفاخرات اجدادی نیست. تکیه بر امر ملی که رویش دست می‌گذارم، بیشتر یک مفهوم طرد و عکس است و یک واکنش است. در واقع این امر ملی، اصالت مطلق ندارد. یک ضدیت جبری و ضروری دیالکتیکی در برابر غرب استعمار و برده‌ساز است. به قول پاره‌ای از صاحبنظران، ملیت از آن زمانی که ملت بوجود می‌آید، شکل نمی‌گیرد. ملیت از زمانی شکل می‌گیرد که شما مورد تهدید واقع می‌شوید. درست همانجوری که شعوبیه در ایران زمانی شکل گرفت که خلافت اموی و بنی عباس، تحت عنوان انترناسیونالیسم اسلامی، هویت ایرانی را نفی کرد و ایرانی دست به واکنش زد.

 

امروز در برابر یک قدرت قاهری هستیم که همه ملت‌ها را نفی می‌کند و می‌خواهم بگویم هندی بر روی ارزش‌های فرهنگی دست بگذار. ژاپنی حامل یک فرهنگ بزرگی هستی. ایرانی برای خودت مردمی هستی و نه چیزی بیش از این. به هر حال ناسیونالیسم یک واقعیت قائم به ذات نیست. یک عکس العمل منطقی، یک اعتراض در رابطه با تهاجمی است که غرب به همه ملل کرده است. در واقع ناسیونالیسم در شکل منفی‌ اش یک آدم خودپسند را در نظر بگیرید که رگ گردنش را باد می‌دهد و افتخارش اینست قجر هستم، مثلا از خاندان طباطبایی‌ها هستم، مثلا از فلان خاندان‌ها هستیم. فیس و افاده دارد. این چیزی نیست که رویش دعوت می‌کنم. آنچه دعوت می‌کنم حس آزادگیست که یک فرد خودآگاهی، مثالی که شریعت می‌زند می‌گفت وقتی علامه طباطبایی را در برابر هانری کربن می‌بینم احساس می‌کنم مثل خیلی از روشنفکران خودباخته نیست، احساس می‌کند او حامل یک فرهنگ است. آنچه رویش دست می‌گذارم، ممکن است بنظر بیاید به ناسیونالیسم در معنای منفی‌اش نزدیک است، ولی بسیار بسیار فاصله دارد. آنچه می‌گویم ناسیونالیسم به معنای فاشیسم ایتالیایی و نازیسم آلمانی نیست، آنچه ازش می‌گویم، بیشتر در واقع به نهضت آزادیبخشی ضد استعماری مردم فلسطین شبیه است، به مقاومت سیاهان آفریقایی مثلا در آفریقای جنوبی در برابر استعمارگران فرانسوی و انگلیسی شبیه است.

 

چرا توجه به امر ملی مهم است؟!

چرا باید به امر ملی توجه بکنیم؟ یک بخش‌اش اینست که بخش وسیعی از جامعه ما، شخصیت و اصالت و ایمان به خودش را از دست داده است. احساس لیاقتش را که می‌تواند در جهان سیادت داشته باشد از دست داده است و به یک نوع حقارت تبدیل شده است. تکیه من بر امر ملی، فریادی است بر این بخش جامعه که البته روشنفکران هم متاسفانه دچار این خودباختگی شدند و این روشنفکران را نمی‌بخشم و خود روشنفکران هم این خودباختگی را تشویق می‌کنند. پس یک دلیلش خو کردن بخشی از جامعه ماست که عمدتا سوبژه مدرن است نه سوبژه سنتی. در واقع به ذلت خو کرده است.

 

نکته دوم، استعمار فرهنگی است که تحت عنوان جهانی‌سازی بخش وسیعی از جهان را در دهه‌های اخیر گرفته است. این استعمار غیر از استعماری است که در قرون قبل شکل گرفته است. فکر می‌کنم در شرایط کنونی، ملی‌گرایی می‌تواند یک پادزهری در برابر امپریالیسم فرهنگی باشد.

 

نکته مهمتر اینکه من را وا داشت روی امر ملی دست بگذارم، اینست که امروز در یک جنگ موجودیتی مواجهیم. یعنی امروز ایران عزیز ما به شدت در خطر است. ما نیازمند وحدت و انسجام ملی در برابر تهاجم گسترده بیگانگان هستیم. امریکا و اسرائیل. بخشی از مردم با مقاومت همراه نیستند. نمی‌توانم الان اینجا درگیر بحث‌های متافیزیکی بشوم و بگویم اگر از امر ملی، ایدئولوژی بسازم، ممکن است در آینده، اینها را توجه دارم در فضای آکادمیک با توده‌های وسیع چی کار بکنیم. با توده‌هایی که به این سطح از فهم نرسیدند، چی کار بکنیم.

تاریخ انتشار: 1404/09/03

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil