فیلم «زیبا صدایم کن» برساختی روایی از «جنون و تمدن» فوکوست. در این نگاه، گفتمان حاکم که ساختارهای «قدرت» و «دانش» را در اختیار دارد، مرزهای جنون را تعیین و مجانین را از عاقلان تفکیک کرده و کنترل می‌کند.

 

خسرو، مردی پاکدل، به اجبار در آسایشگاه روانی نگهداری می‌شود. روان‌پزشک آسایشگاه معتقد است او هنوز برای زندگی در جامعه آماده نیست، اما مشاور آسایشگاه نظر دیگری دارد. فرار خسرو از آسایشگاه و تجربه‌ی یک‌روزه‌ی او در جامعه، بطلان نظر روان‌پزشک را نمایان می‌کند. آسایشگاه و روان‌پزشکش در حقیقت همان ساختار دانش‌اند که قدرت گفتمان حاکم را تقویت می‌کنند؛ گفتمانی که رژیم حقیقت خاصی را مستقر کرده و بر اساس آن، «درست و غلط» را صورت‌بندی می‌کند.

 

خسرو در روز تولد شانزده‌سالگی دخترش از آسایشگاه می‌گریزد و در طول این روزِ پر فراز و نشیب، به‌خوبی از پس زندگی در جامعه برمی‌آید. اما از آنجا که ساختار فکری و رفتاری او با گفتمان مسلط همخوان نیست، طرد شده و در طبقه‌ی مجانین جای می‌گیرد؛ سپس در زندانی سراسربین تحت نظارت و کنترل قرار می‌گیرد. حضور گسترده‌ی سربازان در فیلم، مؤید این مراقبت همه‌جانبه است؛ گفتمان حاکم خاطیان را همه‌جا زیر نظر دارد، از بستن خیابان برای دستگیری دختران کم‌حجاب گرفته تا حضور در فلافلی کوچکی که خسرو و زیبا برای صرف غذا و گفت‌وگو انتخاب کرده‌اند یا حتی در زیر بارانی که پدر و دختر در کنار هم قدم می‌زنند.

 

خسرو مردی اخلاق‌مدار است؛ هنگامی که خانم مشاور با همسرش گفت‌وگوی خصوصی دارد، خسرو با ضربه‌ای به ماشین حضورش را اعلام می‌کند تا سخنان خصوصی آن‌ها را بیش از این نشنود. اما همین مرد اخلاق‌مدار برای سرپا ماندن در این جامعه، ناگزیر به هنجارشکنی است، زیرا نمی‌تواند حق خود را از گفتمان مسلط بگیرد؛ گفتمانی که دخترکان گریان را با خشونت به داخل ون گشت ارشاد می‌کشاند، گفتمانی که ساختار بانکی‌اش خانه‌ی خسرو را مصادره می‌کند، گفتمانی که خیرینش برای کمک به دختران بی‌پناه، هزار بار منت آقای خیر را بر سر آن‌ها می‌گذارند و در نهایت، گفتمانی که در آن، مظلوم هیچ‌گاه قادر به گرفتن حق خود از ظالم نیست.

 

زیبا پس از ماه‌ها کار برای پسر پولدارِ صاحب ورزشگاه، نمی‌تواند دستمزد خود را دریافت کند و تنها با این جمله‌ی تحقیرآمیز روبه‌رو می‌شود: «پولت را می‌خواهی؟ برو شکایت کن.» و زیبا، مستأصل، پاسخی تلخ می‌دهد: «به کجا شکایت کنم؟»

 

امین حیایی با «زیبا صدایم کن» رسول صدرعاملی در جشنواره فیلم فجر چهل و سوم |  پایگاه خبری جماران

 

در این بی‌سروسامانی و تضاد طبقاتی است که خسرو ناچار می‌شود با رفتاری اعتراضی و حتی خشونت‌بار، حق دخترش را از پسر متکبر بگیرد؛ او مجبور می‌شود ون پلیس را بدزدد و دخترکان گریان را از چنگال ظلم برهاند، یا برای شبانگاه، با گرفتن اجباری (بخوانید دزدی) یک موتور از پیک موتوری، دخترش را با لذت موتورسواری آشنا کند.

 

حال، قضاوت با مخاطب است:

آیا خسرو دیوانه است یا این گفتمان حاکم است که او را دیوانه خوانده؟

آیا او دیوانه است یا پلیس چاق و موحنایی که در تعقیب دخترکان، خیابان را بند آورده؟

آیا او دیوانه است یا روان‌پزشکی که او را از دخترش، زیبا، جدا کرده؟

آیا او دیوانه است یا خانم سردوزامی، با آن نام خانوادگی و رفتار عجیبش؟

 

فیلم در مانیفست خود بیان می‌کند: شاید این گفتمان، که داروهای خاصش را هم از داروخانه‌ی شیر و خورشید تأمین می‌کند، باید در شیوه‌ی تعامل با خسرو و امثال او تجدیدنظر کند؛ وگرنه نسل جدید، که زیبا نماینده‌ی آن است، دیگر مانند خسرو در آسایشگاه باقی نمی‌ماند. این نسل برای آرزوهایش می‌جنگد، و این جنگ می‌تواند رژیم حقیقتِ مسلط را دگرگون سازد.

تاریخ انتشار: 1403/11/19

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil