ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
آنچه ملاحظه میکنید، مشروح سخنان دکتر داریوش رحمانیان، نویسنده و دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تهران در نشست تخصصی فکرت با عنوان«بحران آب؛ پرسشی درباره راه و نگاه ما» است که با حضور دکتر کاوه فرهادی همراه بوده است؛
نظریه"کر آبی" و نهادسازی در حوزه علم
پرسشی که مطرح است این که چرا ما در زمینه بحث آب به شرایط کنونی رسیدهایم؟ چندي پيش مفهوم نظريه" كَر آبي" را مطرح كردند. مسئله خيلي مهمي كه من میخواهم به آن ورود بكنم اين است كه آن كَر آبي مفهوم نظریهای براي تبيين و روايت كردن همين تاريخ نشنيدن است كه ما را به اين بحران رسانده است، اما الآن ما وقتي بخواهيم به مسئله آسیبشناختی نگاه كنيم و اگر بخواهم روي بعضي از موارد دست بگذارم كه شايد بتواند به راهحل بينجامد، مسئله نهادسازي در حوزه علم است.
آب میبایست موضوع علم قرار میگرفت و قرار گرفته است اما مسئله مهم اين است كه اگر ما تاريخ اين چند دهه را كه با مسئله آب، سپس بحران آب و بعد در اين دو، سه دهه اخير با ابربحران آب روبرو شديم اگر ما مطالعه دقيقي بكنيم میبینیم بيشتر آنهایی كه به اين حوزه ورود کردهاند اهالي جغرافيا و محیطزیست و رشتههای همسايه آنهاست. در بین اهالي علوم انساني نادر بوده كساني كه وارد اين حوزه شدهاند و سرآمد همه اینها از نظر من آقاي دكتر مرتضي فرهادي است؛ يعني ايشان يك نگاه تيز و ژرفي دارد. كار ميداني هم كرده است. فقط در خانه خودش يا در دانشگاه، در كتابخانه ننشسته است مطالعه بكند! در دل دشت و بيابان و كوه رفته است و مطالعه ميداني در جاهاي مختلف كرده است.
چرا مورخ آب نداریم؟!
از سوی دیگر، ما اگر بخواهيم به مسئله آب از نظر نظام دانشمان، نظام علم، آنچه كه در دانشگاه اتفاق افتاده است نگاه كنيم با يك كمبود و خلأ جدي مواجه میشویم يعني اينكه میبینیم كه آب موضوع اهالي علوم انساني و اجتماعي نبوده است! اهالي علوم انساني و اجتماعي يعني نميتوانند كاري بكنند؟! حرفي ندارند؟! مطالعات آنها نبايد بيايد در اين حوزه به راهحلهای عيني و عملي و مؤثر براي پيشگيري از اين بحران بينجامد؟! جامعه شناسان كجاست؟ عالم علوم سياسي كجاست؟ انسانشناس كجاست؟ روانشناس حتي كجاست؟ اهالي مطالعات فرهنگي كجا هستند؟
و اينجا من روي اهالي تاريخ دست ميگذارم. رشته خودم، مورخان كجا هستند؟! من سالهاست دارم ميگويم ما چرا مورخ آب نداريم؟! مگر با آب مسئله نداريم؟ مگر آب بنا به رأي و نظريه بعضي كه البته اين قابل مناقشه است اساساً هويت تمدن ايراني را تحت تأثير قرار نداده است تا آنجايي كه بعضيها مثلاً از تمدن آبي، دولت آبي، سياست آبي، فرهنگ آبي، و امثال اينها سخن گفتهاند و مگر نه اين است كه ما از نظر ترمينولوژيك مثلاً يك ترمها، يك اصطلاحاتي مثل تمدن كاريزي اساساً داريم! اين تمدن كاريزي كه مال ديروز و امروز و پريروز نيست! اين مال چند هزار سال است. مورخ كجاست؟!
ببينيد مثلاً كساني مثل دکتر مرتضي فرهادي، جواد صفي نژاد، مرحوم پرویز كردواني و یا هوشنگ ساعدلو كه به یک معنا پدر مطالعات روستايي ايران است در این زمینه كار کردهاند و چيزهايي را گفتهاند. آنها هم در همان حوزه علوم انساني چندان نتوانستند در نظام دانش و در رشتهها و در گرايشها در درون دانشگاه مؤثر واقع بشوند! يعني نهادهايي ساخته بشود. نظام درسي مثلاً يك جايي براي موضوع آب باز بكند؛ ولي اهل تاريخ چطور؟ ما چند نفر از اهل تاريخ را داريم كه در رأس آنها، بالاتر از همه آنها مرحوم باستاني پاريزي است. مرحوم باستاني پاريزي به مسئله آب و كاريز و آبانبار و يخچال و همه اينها توجه دارد و بهویژه در آن كتاب معروف حماسه كوير كه مجموعه گفتارهايي بود كه بعداً جمع شد و به شكل يك كتاب منتشر شد.
لزوم توجه به مطالعات میانرشتهای در زمینه آب
نكته خيلي مهم اين است كه آب اساساً حتي موضوع مطالعات تکرشتهای تخصصي نبايد تنها قرار بگيرد. درست است هر رشتهاي بايد بيايد از منظر خودش مثلاً جامعهشناس، انسانشناس، مورخ بيايند از منظر رشته خودشان با رويكردها، روشها، توانمنديها ابزاري كه آن رشته در خدمتشان، در دستشان قرار ميدهد وارد مطالعات آب بشوند ولي سرانجام ما به يك سطح بالاتر و ژرفتر و گستردهتر از اين هم در مطالعات آب و آبشناسی نياز داريم. آن هم مطالعات میانرشتهای به معناي اعم كلمه؛ يعني آب ميبايست در دانشگاههای ما موضوع طراحي و تأسيس رشته قرار ميگرفت؛ میانرشتهای كه خودش يك رشته بشود و در آنجا همافزایی صورت بگيرد و كارهايي انجام بشود كه از توان تکتک متخصصان به تنهايي در درون رشتههاي خودشان بيرون است؛ و چرا اين تاكنون انجام نشده است؟! به اين بايد خيلي انديشيد.
اهمیت توجه به سنتهای ایرانی
ما نياز داريم كه تاريخ انديشه و عمل اصلاحي، نوسازي، تجددخواهي در ايران را از اوايل عصر قاجاريه از زمان عباس ميرزا و قائممقام تاكنون بخوانيم. دقيق بايد بخوانيم. وقتي اين تاريخ را شما ميخوانيد ميبينيد كه اولاً آنجا گفتم مردم درواقع انگار فرع ميشوند درحالیکه مردم بايد بنياد باشند. دانش مردم ما، سنتها و عادات و آدابورسوم و تجربههايي كه مردم آموختهاند از هزاران هزار گنجينه الماس و طلا ارزشمندتر است. ملت ايران يك ملتي است تاريخ بزرگي دارد، سنتهاي زيبا و نيرومندي دارد و يك دانش مردمي دارد. درواقع يك فهم عميق مردمي وجود دارد كه در طول هزارهها آن بوده است كه ايران را نگه داشته است. ایرانیها با همان دانش خودشان بوده است كه توانستند با جهان و مشكلات آن روبرو بشوند. خيلي از مسائل را حلوفصل بكنند.
الآن شما جایجای اين ايران زيباي ما ميرويد آثار اين هنر، اين دانش، اين سنتها، اين عادات و آدابورسوم در همه چيز نمودار است. در خانهسازی، شهرسازي، معماري، در همين مديريت آب، كاريز، خود كاريز واقعاً يك پديده شگفتانگیزی در مسائل ریزودرشت زندگي است. ببينيد ما در عصر جديد يك گسست داريم! يعني درواقع یکجور نظريه زدگي، یکجور صرفاً، من نميگويم حتماً ما بايد از علوم جديد و فنون جديد [تنها استفاده كنيم!] معلوم است اينكه اصلاً بديهي است بايد اخذ و اقتباس كنيم؛ اما نه بدون تكيه بر سنت خودمان؛ يعني ما بايد توانايي اين را پيدا ميكرديم. مثلاً اينجا در ربط با بحران آب آن سنت قديم قويم ريشهدار كارآمد خودمان را بتوانيم با دانش و فن و صنعت مدرن پيوند بزنيم. يك امتزاجي، يك درهمآمیختگی، يك پيوند خجستهاي بايد بين اينها فراهم ميآورديم.
ارجاع به یک کتاب مهم
دقيقاً شصت سال پيش در سال 1345 يك مهندس ايراني به نام ناصر معتمدي يك كتابي را به نام ايران يك كشور كشاورزي نيست بايد صنعتي شود نوشته است. او در آنجا دارد ميگويد كه ما اگر بخواهيم برويم روي كشاورزي و خودبسندگی كشاورزي و اينها، اين كشور اين آبخانههای آن، اين شرايط اقليمي آن، اين درواقع توانمنديهايي كه جغرافياي خشك ايران دارد كفاف نخواهد داد براي اينكه ما بتوانيم مثلاً مثل هلند، مثل بعضي از كشورهاي ديگر با تكيه بر كشاورزي شكوفا بشويم! اگر در قديم اين كار را ميكرديم قديم يك جهان ديگري بود. يك دنياي ديگري بود. دنياي امروز دنياي صنعت و فن است.
من البته نه اينكه در بست بخواهم آن نظر را بپذيرم ولی به هر حال آن نقد و نظر اصلاً جدي گرفته نشد! يعني آن كتاب درواقع توسط متخصصان ما، محققانمان ما، صاحبنظران ما خوانده نشد! و شما به من گفتيد كه مسئله ما اين است كه ما چطور به اينجا رسیدهایم؟!
خودبسندگی در تولید کشاورزی و پیامدهای آن
يكي از مسائلي كه ما داشتيم اين پندار ناصواب بود كه ما بايد در گندم و اینها مثلاً خودبسنده و خودكفا بشويم. كشاورزي ما بايد جوري باشد ما نياز نداشته باشيم مثلاً گندم از كشورهاي ديگر وارد كنيم! نتيجه آن اين شد كه ما ناچاراً به حفر چاهاي عميق روي آورديم! حفر چاهاي عميقي كه در دهه چهل استاد باستاني پاريزي دارد فرياد ميزند! دارد در مقالاتش مينويسد ميگويد اين از ايلغار مغول بدتر است!
شما گندم وارد نكن و صادركننده گندم هم باش ولي وقتي پدر آب و خاكت را درمیآورید چون فقط مسئله آب نيست! وقتیکه پستان زمين، سينه زمين بيرحمانه دوشيده ميشود به تعبير آقاي دكتر فرهادي خونش مكيده ميشود خاك مستهلك ميشود! آبي كه ميليونها سال رفته است در اين آبخانهها گرد آمده است اولاً آن آب ارزش طبي دارد. ما آن را هندوانه و خربزه و خيار میکنیم و بعد آن را به كشورهاي عربي صادر میکنیم! اين چه نوع خودبسندگی و خودكفايي است؟!
بنابراين يك جاهايي كه شما يك زماني مثلاً خيلي عالي راحت كشت ميشدند و شما چند تا دانه ميپراكندهايد و از هر كدام مثلاً هفتصد خوشه بيرون ميزد امروزه هر كاري ميكنيد ديگر امكان كشت وجود ندارد چون خاكي كه از بين رفت ديگر به اين سادگيها قابل كشت نخواهد بود.
واقعيت اين است كه اين موضوع خيلي پيچيدهتر از آن است كه به نظر ميآيد يعني يكي از خطرهايي كه همواره مسائل و موضوعاتي از اين قبيل را تهديد ميكند و اتفاقاً چهبسا اگر گفتگوها و نوشتهها، پژوهشها به اين خطر دامن بزنند و در اين راه بروند درواقع نتيجه عكس خواهد داد اين است كه ما امر پيچيده را ساده بكنيم! سادهسازی امر پيچيده همواره خيلي خطرناك است...!
یک ایراد مهم به ساختار نظام آموزشی
ببينيد الآن شما نظام دانش رشته تاريخ را كه ببينيد نظام رشتهای آن را ببينيد برنامه درسي آن را كه ببينيد اولاً در برنامه درسي رشته تاريخ در دوره كارشناسي و در دوره كارشناسي ارشد و در دوره دكترا تقريباً مباحث مربوط به تاريخ كشاورزي و روستايي ما اگر نگويم كلاً مغفول و مسكوت است به درجات تحتالشعاع وسايل ديگر است! يعني در ذيل مسائل ديگر مطرح ميشود! ما هيچ درسي در نظام رشته تاريخ نداريم كه مثلاً دانشجو برود در آنجا چهار واحد در مورد تاريخ روستاهاي ايران بخواند! تاريخ روستايي ايران را بخواند!
از اين يك سطح بالاتر برويم. گرایش بندی رشته تاريخ الآن چگونه است؟ گرايش ايران باستان، گرايش تاريخ اسلام، گرايش تاريخ ايران دوره اسلامي، بعد يك گرايشهاي ديگري مثل تاريخ مطالعات قفقاز و آسياي مركزي، تاريخ خلیجفارس، گرايش اسناد و نسخههاي خطي، گرايش تاريخ انقلاب اسلامي، گرايش تاريخ تشيع، يك گرايشي هم اخيراً چند وقت پيش در دانشگاه اصفهان طراحي و تأسيس كردند تاريخهاي محلي.
البته که رسالههاي درباره تاريخ آب، راجع به مسائل روستاها، كاريز اينها نوشته ميشود؛ ولي وقتي شما الآن اين ويترين كلي را ميبينيد اين گرایش بندی، اين عنوانها را ميبينيد واقعاً اين به نظر شما نميآيد كه مثلاً آيا نميشد ما يك گرايشي هم به نام تاريخ روستايي داشته باشيم؟! مثلاً مورخ روستاشناس داشته باشيم. متخصص تاريخ روستايي ايران بشود.
خب آنوقت در آن گرايش قطعاً چون روستاي ايراني بر پايه آب و اصلاً مفهوم آبادي از كجا آمده است؟ ما چرا آبادي ميگوييم؟ آبادي يعني جايي كه آب هست. يعني آب بايد باشد تا آبادي بيايد. بدون آب آبادي و عمران نيست. مفهوم آباداني از كجا آمده است؟ مفهوم آباداني كه يك مفهوم و تعبير زيبايي در زبان ماست، يك مفهوم واژه بسيار زيباست دقيقاً مترادف با آن چيزي است كه به آن در قديم ابنخلدون عمران گفته است. امروزه مثلاً به آن تمدن و توسعه و همه اينها ميگويند. آباداني يعني شكوفا شدن جامعه، يك سرزمين، آبادان شدن آن. اينها همه در ذهن و زبان بر پايه آب ماست.
معلوم است اگر يك كسي بيايد مثلاً فوقلیسانس و دكترايش را در مورد تاريخ روستايي بگيرد به اين دردها بايد بپردازد. به همين مسائل بايد بپردازد. درس اين را بايد بخواند. در همين زمينه بايد برود رساله و پایاننامه بنويسد و الآن من از شما ميپرسم آيا يك حس غيبت در اينجا نميكنيد؟!
نقش تاریخ و مورخ و غیبت آنها!
اين سوال مطرح است كه تاريخ چه بايد ميكرده و نكرده است؟ چه نقشي ميبايست ميداشت و نداشته است؟ در اینجا ما با دو مفهوم روبرو هستیم: مفهوم غيبت مورخ رشته تاريخ و غيبت ترازو؛ ترازو يعني چه؟ اينجا ترازو به معناي ترازوي بقال و قصاب و اينها نيست. اينجا منظور منطق علمي است كه يعني مورخ هم البته يك ترازو ميخواهد. ترازو به چه معنا؟ نه اينكه دقيق ما در تاريخ كه نميتوانيم همه چيز را دقيق بسنجيم ولي ما ميتوانم در تاريخ بهگونهای پژوهش كنم كه دكتر كاوه فرهادي حرف من را به درجات معتبر بداند و تحت تأثير آن قرار بگيرد. بداند رحمانيان تاريخ را تبديل به قصه و افسانه و جنگ فرقهای و اينها نميكند. مثلاً اگر از دوره قاجاريه سخن ميگويد حب و بغضي ندارد. دارد روشمند، يك ترازوي علمي وسط است دادهها را در آن ميگذارد و ميسنجد. روش دارد. نظريه دارد. مفهوم ، چهارچوب و منطق دارد.
شکاف عمیق نظام حکمرانی با نظام دانشی
ما اساساً بين نظام دانشمان و دانشگاهمان با نظام حكمراني ما يك شكاف عميق محسوس ملموس دردناك وجود دارد! يعني مديريت كشور ما به يك معنا مثل اين است كه اصلاً نميخواهد به علم گوش بگيرد! مثل اينكه به نظام علم باور ندارد! ببينيد من علم پرست نيستم. به اين معنا ساينتيست به اين معنا نيستم؛ ولي واقعيت اين است ما گويي كه فكر ميكنيم با شعار و با دو تا فرياد و چند تا طرح از اينجا آوردن ميتوانيم دردهاي كشورمان را علاج بكنيم!
خب تاريخ اين چند دهه اخير نشان داده كه شما نياز به تخصص داريد؛ يعني الآن شما ميگوييد تعهد، به قول شهید مصطفي چمران اگر يك كسي واقعاً تعهد داشته باشد بدون تخصص نميآيد وارد يك كاري بشود! مديريتي را بپذيرد!
کلامی راهگشا از امام صادق(ع)
من نه محدث هستم و نه زياد اینجور چيزها را بلد هستم ولي من ميگويم اين يك حديثي كه اين را چند بار جاهاي ديگر گفتم از زبان مبارك امام جعفر صادق (علیهالسلام) نقل شده که هر ملتي، هر جامعهاي، هر كشوري، هر دولتي اين يك حديث را فقط عمل بكند بلاشك آقاي جهان ميشود. آن هم اين است ميگويد ملعون است، از رحمت خدا دور است هر كس امري از امور مردمان را بر عهده بگيرد درحالیکه نمیتواند از عهده آن بربيايد، درحالیکه از او بهتري هم هست!
ببينيد اين چقدر تکاندهنده است! شما از من ميپرسيد من نميخواهم كلان روايت بسازم، نميخواهم سادهسازی بكنم بخش مهمي از بحران ما، ولي نه همه آن ريشه در سوء مديريت، در ناتواني مديران، در بیدانشی آنها، در ناشنیدنهای آنها و در روابطي كه دارند طرف مثلاً فرض میگیریم رشته پزشكي خوانده است رفته در حوزه آب يك کارهای شده است! يك مديري شده است! طرف كشاورزي خوانده است رفته در وزارت خارجه ديپلمات شده است! و اين بحران مديريت است! اين گرفتاري مديريتي است كه بايد به آن توجه كنيم. اين از كجا دارد درمیآید؟
به نظر من از بيباوري به نظام دانش؛ يعني مديران ما، در مديريت خُرد ما، در مديريت كلان ما گويي توجه به اين ندارند كه مثلاً تو ميخواهي راجع به يك مسئله تاريخي حرف بزني سراغ مورخان برو. خب اينها دارند از بیتالمال حقوق فراواني را ميگيرند براي اينكه يك روزي به درد تو بخورند. تو مثلاً در حوزه سياست خارجي در روابط مسئلهاي را دنبال ميكني خب سراغ مورخ برو، سراغ عالم علوم سياسي برو. شما ميبينيد كه يك نوع شكاف به معناي واقعي كلمه بين بدنه دانشگاه و بين جامعه و از يك سو و بين مديريت عالي ما، حكمراني ما وجود دارد.
و در حوزه آب هم ببينيد خب ما ميشنويم بله بزرگان اين كشور آمدهاند از بيست سال پيش همين را مطرح كردهاند، در سخنان آنها هست، ولي مسئله اين است اگر فرض ميگيريم يك رئیسجمهوری بيايد اين مسئله را مطرح بكند صرف اينكه تو فقط سخن بگويي كه شدني نيست! شما بايد بر اساس اين قانون بسازيد، نهاد بسازيد، موسسه به وجود بياوريد، زيرساختهاي لازم را فراهم بكنيد، بعد مسئوليت بايد ايجاد بشود، مثلاً من كار را به آقاي نصيري بسپارم با يك تيم در يك نهاد، در يك نظام رشته، در چند تا مؤسسه و بعد هم براي آن زمان بگذارم بگويم آقاي نصيري شما قرار است مثلاً فلان منطقه را كه از نظر بحران آب خيلي ريشهدار شده است حل كنيد ولي تا در فلان موقع.
بحرانی که تبدیل به اَبربحران شده است
واقعيت اين است به اينها نميتوانيم بيتوجه باشيم. در عين اينكه اين بحران تبديل به ابر بحران شده است... شما تاريخ سقوطها و فروپاشیها را در ايران اگر بخوانيد ميبينيد بسياري از سقوطها و فروپاشيهاي نظامهای سياسي و حكومتي بر اثر ناتواني در همين برخورد با مسائل آب بوده است؛ يعني آب عملاً يك عامل سياسي در تاريخ ماست. يك تاريخ سياسي بسيار پررنگي دارد. شما نتوانيد بحران آب را حل بكنيد نتيجتاً ممكن است منجر به فروپاشي حكومت بشود، تعارف هم ندارد!
لزوم تغییر نظام دانش به سمت تحول محسوس
نشست ها و همایش ها و برنامه های متعدد در نهایت بايد منجر به اين بشود نظام دانش به سمت تغييرات ملموس و محسوس حرکت کند تا در نهایت در نظام مديريت زمینه ساز تغییراتی در روح مديريت شود.
ببينيد تا زماني كه حكمراني تن به يك شيفت پارادايميك ندهد، واقعاً ميگويم تن به يك گذار پارادايميك ندهد و مسائل جامعه را، فقط هم ابر بحران آب نيست ما الآن گرفتاریهای ديگر هم داريم! شما ببينيد ما سالهاست مدام از ترافيك مینالیم البته فقط مختص به كشور ما هم نيست. كشورهاي ديگر هم از اين بحرانها دارند. ولي خب شما مدام از آلودگي هوا بنال! مدام حرف بزن! مدام دادوهوار كن! مدام بيا مثلاً بزرگراه بزن! میبینید حل نشده است! خب اين يك جايي بايد شما برگرديد مثل فیلها كه راه میروند برمیگردند بعد پشت سرشان را نگاه میکنند چه مسيري آمدهاند! مسير آمدن را دوباره بررسي كنيد. اگر میبینید كه نتيجه نگرفتيد تغيير بدهيد.
و آخرين عرض من اين است شما شايد الآن آب را از خلیجفارس بياوريد، از درياي مازندران بياوريد حل بشود، اما باید توجه داشت که مشكل مهم اين است که خاكي كه نابود شد ديگر با آمدن آب هم درست نخواهد شد.
تاریخ انتشار: 1404/09/01
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.