ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
آنچه ملاحظه میکنید مشروح سخنان دکتر مجید بهستانی در سومین پنل از سلسله نشست های۷۰۰ روز پس از ۷ اکتبر است که با عنوان "از نبرد بقا تا قرارداد صلح" به همت رسانه فکرت برگزار شدهاست.
انقلاب اسلامی و تلاش برای بازیابی هویت تاریخی ایران
هر کشوری دارای شخصیتی تاریخی است. ملت ایران نیز پس از بیش از یک قرن تجربه دخالتهای بیگانگان و حکومتهای فاسد، ناکارآمد و وابسته، در سال ۱۳۵۷ با نهضت امام خمینی(ره) تلاش کرد تا شخصیت ایرانی خود را بازیابد. این نهضت کوشید تا هم هویت تاریخی ملت ایران احیا شود و هم تصویری حماسی از خویش بسازد. ملت ایران در آن مقطع تاریخی، با ارادهای سترگ خود را به عنوان ملتی قهرمان تعریف کرد؛ ملتی که ممکن است شکمش گرسنه و دستانش تهی باشد، اما در برابر اراده بیگانگان سر تسلیم فرود نمیآورد.
یکی از شعارهای اصلی انقلاب اسلامی، شعار «استقلال» بود که در درون خود شعار «نه شرقی، نه غربی» را جای داده بود؛ به معنای نهگفتن به سلطه هر دو بلوک قدرت جهانی، از جمله آمریکا و اسرائیل از یکسو و شوروی و چین از سوی دیگر، با همین روحیه، ملت انقلابی ایران با تمام بیتجربگی وارد عرصه سیاستگذاری و مدیریت کشور شد. از دل همین تلاشهای ابتدایی، نهادهایی چون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی و واحدهای اطلاعاتی شکل گرفتند که بعدها بنیان وزارتخانهها و ساختارهای رسمی شدند. در همان زمان، گروهکهای متعددی که عموماً با سرویسهای اطلاعاتی خارجی در ارتباط بودند—برخی وابسته به مسکو و چپ جهانی، برخی دیگر پیوندخورده با بلوک غرب و سرویسهای انگلیسی و آمریکایی—در کشور فعال بودند. در برابر آنان، جوانان بیست تا بیستوپنج سالهای ایستادند که بهروشنی تاریخ جدید ایران را نوشتند.
برای نمونه، هنگامی که آقای محسن رضایی واحد اطلاعات سپاه را برای مقابله با جریانهای ضدانقلاب تأسیس کرد، حدود ۲۵ سال بیشتر نداشت و میانگین سنی نیروهای او تنها نوزده تا بیست سال بود. این جوانان در برابر مبارزان کهنهکار دوران پهلوی قرار گرفتند؛ در برابر جریانهای مسلحی چون چریکهای فدایی خلق، پیکار، مجاهدین خلق، فرقان، حزب توده و دیگر گروهکهایی که مستقیماً در مدار بلوک شرق و سرویس KGB پرورش یافته بودند. این نسل نوپا اما مؤمن، توانست با دست خالی و اراده راسخ، کشور را از آنها پاکسازی و ثبات امنیتی نوینی را رقم بزند.
در جنگ تحمیلی نیز همین الگو تکرار شد. هرچند ممکن است امروز پرسشهایی درباره امکان کاهش تلفات یا دستیابی زودهنگام به آتشبس مطرح شود، اما فارغ از این مباحث، نتیجه نهایی، پیروزی اراده ملی بر تجاوز خارجی و ترسیم موفقیت بزرگ ملت ایران بود.
از فراموشی روح قهرمان تا غفلت از اراده ایستادگی
اما از سال ۱۳۶۶ بهتدریج و بهویژه پس از رحلت امام خمینی(ره) و آغاز دورهای جدید در جمهوری اسلامی، رویکردی متفاوت در میان برخی از مسئولان و نخبگان سیاسی شکل گرفت. اندیشه غالب آنان این بود که دوران انقلابیگری به پایان رسیده و زمان نهادسازی و همکاری با جهان، بهویژه غرب، فرا رسیده است. بهتدریج این نگرش در بدنه مدیریتی کشور رسوخ کرد و ایران آرامآرام «شخصیت قهرمان» خود را فراموش کرد.
نتیجه این تغییر درونی، پراکندگی در اراده مقاومت بود. دیگر ذهنیت قهرمانانهای که در دهه ۶۰ ایران را ساخته بود، جای خود را به محافظهکاری، عافیتطلبی و ترس از مواجهه با قدرتهای جهانی داد. در حالیکه امروز مقاومت یمنی با همان روحیه ایثار و ایستادگی، پهپادی را به سمت اسرائیل پرتاب میکند تا تکلیف تاریخی خود را ادا کند، در ایران این روحیه کمرمق شده است.
وقتی «شخصیت قهرمان» از دست میرود، عرصههای اقتصاد، فرهنگ و حجاب بهانهای برای ضعف میشوند. اختلافات داخلی و بیوفاقی، معلول همان گمکردن اراده قهرمانی است. به باور من، علت اصلی کاهش نقش ایران، لبنان و سوریه در دو سال اخیر در مقابله با اسرائیل، همین گمشدن آن شخصیت مبارز و «اراده معطوف به قدرت» است. این گمشدن، تصادفی نیست؛ بلکه در سالهای اخیر نوعی تمرین مستمر برای سازگاری با نظم بینالمللی شکل گرفته است. در حالیکه نظم جهانی از غرب به شرق در حال چرخش است، هنوز بسیاری از رجال سیاسی ایران دل در گرو آشتی با غرب دارند. وضعیت از آنچه تصور میشود بسیار وخیمتر و دراماتیکتر است، و این موضوع تنها به سیاست خارجی محدود نیست بلکه در بخشهای دیگر حاکمیت نیز نفوذ کرده است.
حزباللهی بهمعنای عام؛ نیروی پنهان حیات ایران
موتور محرک حیات ایران نیروهای حزباللهیاند؛ البته نه تنها در معنای سازمانی آن، بلکه بهمعنای عام؛ یعنی هر انسانی که در هر جایگاه اجتماعی-از معلم و هنرمند گرفته تا پژوهشگر و پاسدار-دل در گرو آرمان انقلاب و باور به خویش دارد. حزباللهی بودن نه یک ژست خاص، نه متعلق به دهه شصت، و نه محدود به لباس و نهاد خاصی است؛ بلکه نیرویی تاریخی و درونی در ذات ملت ایران است که اگر فعال شود، ایران میتواند فراتر از منطقه، در مقیاس تمدنی حرکت کند.
مشکل امروز ما پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی، فقدان جایگزین نیست؛ مشکل آن است که «چشمِ سیستم» ترسیده است. ساختار نظام، برای مرحله جدید پس از حاج قاسم برنامهای نداشت و گویی باور نمیکرد که دشمن بتواند در خاک عراق، میهمان رسمی دولت، با پاسپورت دیپلماتیک را هدف قرار دهد. در برابر این شوک، ساختار حاکمیتی حالت انفعال گرفت و ترجیح داد از درگیری مستقیم پرهیز کند. این انفعال به دشمن پیام داد که ایران عزم پاسخ سخت ندارد؛ نمونهاش پاسخ موشکی به عینالاسد بود که بهرغم قدرت نمادین، بخش زیادی از پتانسیل بازدارندگی را نشان نداد. این «پالس ضعف» میتواند به دشمن جرئت حملههای بعدی دهد.
اکنون باید دگرگونی از پایین شکل گیرد. ساختار فعلی، بهواسطه فساد و ناکارآمدی، مانع ورود نیروهای سالم شده است. افراد شایسته یا منزوی میشوند یا در صورت مقاومت، حذف. راه اصلاح، تقویت گروههای مدنی حزباللهی و احیای پایگاههای اجتماعی است. مساجد، که روزگاری خاستگاه انقلاب و سنگر آگاهی بودند، اکنون خاموش و خستهاند. امام خمینی(ره) در آغاز جنگ تأکید کرده بودند که انقلاب با مساجد پیروز شد؛ امروز باید همان مساجد را زنده کرد. مسجد نباید تنها به محل حضور سالمندان تبدیل شود، بلکه باید کانون حیات اجتماعی، فرهنگی و انقلابی جامعه باشد.
لزوم حاکمیت مدیریت انقلابی و حزباللهی
همچنین سپاه، بهعنوان ستون اقتدار ملی، باید از شعارزدگی و مدیریت غیرحکیمانه فاصله بگیرد و خود را از درون احیا کند. منابع، امکانات و رهبری حکیمانه در اختیار ایران هست؛ کافی است این منابع بهدرستی بهکار گرفته شوند تا آرامآرام مدیریت انقلابی و حزباللهی بر عرصههای مختلف کشور دوباره حاکم شود.
در سطح منطقه نیز آتشبسهای موقت، بهویژه میان اسرائیل و مقاومت، عمر کوتاهی خواهند داشت. بهاحتمال زیاد، نتانیاهو مجدداً تجاوزات خود را از سر خواهد گرفت و ترامپ نیز از این روند حمایت خواهد کرد. کشورهای عربی در پی خلع سلاح حماس و بازسازی غزه خواهند بود و در این میان پرسش اساسی مطرح میشود: آیا ایران در این روند نقش فعال ایفا خواهد کرد؟
به نظر میرسد در وضع فعلی، اراده سیاسی لازم برای ایستادگی در برابر فشارها هنوز در میان رجال سیاسی ایران وجود ندارد. احتمالاً در مراحل آتی، ترکیه و قطر نقش پررنگتری در طرح خلع سلاح ایفا کنند و همانجا لحظه سرنوشتساز فرا میرسد: زمانی که حماس دیگر اسیر اسرائیلی در اختیار ندارد و دشمن، بیمحاباترین حملات را آغاز میکند. آن زمان است که اخوانالمسلمین و حامیان ظاهری، پشت حماس را خالی خواهند کرد و حماس تنها راه بقای خود را در پیوستن دوباره به محور مقاومت خواهد یافت. امیدوارم آن روز، ایران، حزبالله و حشدالشعبی عراق لحظه تاریخی را درک کنند و تشخیص دهند که «سمت درست تاریخ» در کدام سو است.
تاریخ انتشار: 1404/08/05
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.