weblog_showcase

تا انتخاب (٣٦) دکتر لک‌زایی در نشست جمهوری متعالیه:

بی‌توجهی به «مردم» و «نقش مردم» نقض غرض انقلاب اسلامی است

عضو هیأت علمی پژوهشکده علوم و اندیشه گفت: وقتی که می‌گوییم جمهوری اسلامی، به آن وجه فلسفی اشاره نکرده‌ایم، اما وقتی می‌گوییم جمهوری متعالی، وجه فلسفی هم دارد. طبیعتاً حکمت متعالیه هم خارج از مباحث اسلامی و ارزش‌های دینی نیست.

اشاره: جمهوری متعالیه به‌عنوان یک مدل حکومتی، همان جمهوری معروف با تعریف خودش است، امّا به‌لحاظ مبانی انسان‌شناختی متفاوت با جمهوری‌های دیگر است. یعنی به‌لحاظ ماهیّت متفاوت می‌شود. وقتی که شما پسوند دموکراسی، لیبرال و یا سوسیالیسم می‌گذارید با وقتی که جمهوری اسلامی می‌گویید، ماهیتش متفاوت می‌شود. نقطه اصلی تفاوت جمهوری متعالیه و تعریفش از مردم به‌لحاظ فردی و اجتماعی و جایگاه انسانیت با مدل‌های دیگر جمهوری متفاوت است.  

 

وقتی که می‌گوییم جمهوری اسلامی، به آن وجه فلسفی اشاره نکرده‌ایم، اما وقتی می‌گوییم جمهوری متعالی، وجه فلسفی هم دارد. طبیعتاً حکمت متعالیه هم خارج از مباحث اسلامی و ارزش‌های دینی نیست. آن بخشی که فرمودید در مقابل جمهوری متعالیه چیست، تمام جمهوری‌های دیگر می‌توانند در مقابل آن باشند، و در عرض آن مورد توجه قرار بگیرند.


متن کامل گفت‌وگوی فکرت با دکتر شریف لک زایی؛ عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی تقدیم نگاه شما فرهیخته گرامی می‌شود.

 

* به‌عنوان پرسش اول، جمهوری متعالیه در مقابل چه نوع جمهوری قرار می‌گیرد؟ آیا در عرض جمهوری‌های دیگر تعریف می‌شود، یا با دموکراسی رایج تقابل دارد؟

 

بحث را از پرسش مهم و خوبی شروع کردید. بنده جمهوری متعالیه را 12 سال قبل مطرح کردم. عمده آنچه که مطرح شد، در باب نسبت و مناسبات فلسفه اسلامی و فلسفه متعالیه با انقلاب اسلامی بود که در اینجا یک وجه خاصی پیدا می‌کند. بنابراین وقتی که بنده اشاره می‌کنیم جمهوری متعالیه؛ وقتی که از حضرت امام پرسیدند که جمهوری یعنی چه، ایشان فرمودند: «جمهوری به همان معنایی است که همه‌جا است».


هر کجا که گفته می‌شوند جمهوری، یعنی پشت‌بند آن مردم هستند. حضور مردم، نقش مردم، مشارکت مردم و زمینه‌بندی یک جامعه و مناسباتی که با حضور مردم تحقق پیدا می‌کند و شکل می‌گیرد. ما در انقلاب اسلامی این را به وجه اتم داریم. یعنی حضور میلیونی مردم در انقلاب کبیر اسلامی وجود داشت و این حضور پنهان شدنی یا پنهان کردنی نیست.


بخش متعالیه بر می‌گردد به یک بخش ارزش‌هایی که وجود دارد، که به هر حال اسلامی است. ولی به‌صورت خیلی ظریفی اشاره به پشتوانه فلسفی جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی دارد. هم به‌لحاظ ارزشی به نقطه تعالی اشاره می‌کند و هم به‌لحاظ پشتوانه بودن فلسفه متعالیه، یک وجه نظری در اینجا به آن می‌شود. و هم ارزش‌هایی که در اینجا می‌تواند مورد توجه باشد. وقتی که می‌گوییم جمهوری اسلامی، به آن وجه فلسفی اشاره نکرده‌ایم ولی وقتی می‌گوییم جمهوری متعالی، وجه فلسفی هم است. طبیعتاً حکمت متعالیه هم خارج از مباحث اسلامی و ارزش‌های دینی نیست.


اینکه مطرح کردید در مقابل آن چیست؛ تمام جمهوری‌های دیگر می‌توانند در مقابل آن باشند، می‌توانند در عرض آن مورد توجه باشند. اگر شما جمهوری سوسیالیست فلان را بگیرید، جمهوری لیبرال دموکراسی‌های فلان را بگیرید، پشتوانه نظری و فلسفی آنها چیز دیگری است. وقتی می‌گوییم جمهوری متعالی یا جمهوری اسلامی، پشتوانه نظری، فلسفی و ارزشی آن چیز دیگری می‌شود. به‌تعبیری که بنده در صحبتی هم داشتیم و آنجا مطرح کردم، درست است به‌لحاظ جمهوری هیچ تفاوتی وجود ندارد. یک وجود می‌تواند.

 

* آیا به‌عنوان مدل حکومتی، این جمهوری همان جمهوری است؛ امّا به‌لحاظ مبانی انسان‌شناختی؟

 

به‌لحاظ ماهیّت متفاوت می‌شود. وقتی که شما پسوند دموکراسی، لیبرال و یا سوسیالیسم می‌گذارید و یا جمهوری اسلامی می‌گویید، ماهیتاً متفاوت می‌شود. یعنی با این پسوندی که می‌آید، آن ماهیّت خودش را.

 

* آن محل نزاع و تفاوت‌ آنها کجا است؟ ما می‌گوییم که اصلی‌ترین عنصر تشکیل دهنده جمهوری، مردم و به‌لحاظ فردی، انسان‌ها هستند. تعریفی که جمهوری متعالی از انسان دارد، با تعریفی که سایر مدل‌های جمهوری، از سوسیالیستی و دموکراتیک و غربی دارند، اگر درست فهمیده باشم، نقطه اصلی انشقاق و فاصله گرفتن از هم، بر می‌گردد به تعریفی که آنها از جایگاه انسان دارند.

 

انسان اهمیت دارد. در خود فلسفه متعالیه هم انسان متفاوت تعریف می‌شود. وقتی که ملاصدرا در آغاز اسفار اربعه فلسفه را تعریف می‌کند، می‌گوید: «این فلسفه استکمال نفس انسان است». در حکمت نظری می‌شود: «اللهُمَّ، اَرِنِی الاَشیاءَ کَما هِیَ». ما به کنه اشیا پی ببریم. ما حقیقت اشیا را بفهمیم. و به‌لحاظ عملی می‌شود: «تَخَلَّقُوا بِأَخْلاَقِ اَللَّه». ما متّصف به اخلاق الهی بشویم و اخلاق الهی در جان ما ریشه بدواند. این انسان، انسانی است که دائم در حال شدن است، دائم در حال صیرورت است، دائم در حال تکمیل، تکامل و اصلاح خودش است. وقتی که می‌گوییم متعالی، این برتری که در فضای حکمت متعالیه ترسیم می‌کنیم، خودش را نشان‌می‌دهد.
انسان تراز انقلاب اسلامی، دائم دارد خود را ارتقا می‌بخشد. دائم دارد خود را تعالی می‌بخشد. بنابراین در فضای نگاه انسان شناسانه، کاملاً متفاوت می‌شود و کاملاً وجه تفاوت آن را می‌بینیم. برای همین است که ما در اینجا جمهوری متعالیه می‌گوییم. یعنی حضور مردم و نقش مردم، یک نقش تزئینی نخواهد بود. یک نقش واقعی و عینی است. به‌تعبیری که شهید بهشتی در بحث آزادی می‌فرمایند: «یک واقعیت اجتماعی است». این حضور مردم که آزادانه اتفاق می‌افتد و آزادی که ما به‌عنوان یک واقعیت اجتماعی به آن می‌پردازیم و تلقّی می‌کنیم، یک واقعیت عینیِ حقیقیِ بیرونیِ انضمام است، که دائم دارد خود را تکمیل می‌کند.


بر اساس انسان تراز انقلاب اسلامی مبتنی بر حکمت متعالیه، دائم در حال شدن است. نمی‌خواهم در اینجا بحث حرکت جوهری و ارادی را مطرح کنم؛ ولی به‌لحاظ پشتوانه، در اینجا حرکت جوهری ارادی هم می‌تواند مورد توجه و تأمل باشد. کما اینکه استعاره سفر و استعاره حرکت می‌تواند برای انسان در اینجا محمل گفتگو و محل بحث باشد. چون این انسان در سفر است. دنیا اساساً سفر است. سفری است که از یک مبدأ آغاز می‌شود و به یک معادی و به یک مقصدی ختم می‌شود. این انسان در این مسیر، دائم دارد خود را تعالی می‌دهد. حرکت در اینجا همان شدنی است که دارد به‌لحاظ ارادی اتفاق می‌افتد. هم به‌لحاظ جوهری درونی این اتفاق رقم می‌خورد.
اگر این انسان تحولات خودش را در نظر بگیرد، می‌بیند که این مسیری که طی کرده است کاملاً متفاوت است. در روایات هم داریم. در جایی فرمودند: «اگر دو روز یک انسان مساوی باشد، در خسران است». این به این معنا است که دو روز ما هم یکسان نباشد. این حرکت، تراز بودن انسان را برساند. سیاست‌ها و تصمیماتی که در جمهوری اسلامی گرفته‌می‌شود، خیلی می‌تواند مؤثر واقع شود و در اینجا انسان را تحت‌تأثیر قرار بدهد. یعنی حال این انسان را خوب کند یا متفاوت کند.

 

* شما وجه تمایز متعالیه بودن جمهوری را این قرار دادید که این جمهوری دارد از اسلام تغذیه می‌کند. جمهوری اسلامی است که می‌تواند متعالیه باشد. و این موضوع یک مرزبندی می‌کند با جمهوری‌های غیر اسلامی. حالا وقتی می‌آییم نگاه اسلامی و درون اسلامی به آن می‌اندازیم، می‌بینیم که به تفاوت قرائت‌هایی که ما از اسلام داریم، از سلفیت گرفته تا اسلام لیبرالیستی؛ پس می‌شود گفت که در درون جوامع اسلامی هم جمهوری‌های اسلامی داریم که متعالیه نیستند.

 

می‌توانیم داشته‌باشیم که اسلامی نباشند.

 

* نه، جمهوری اسلامی باشد، امّا متعالیه نیست. مثلاً ما یک جمهوری داریم که از خاستگاه فکری اخوانی، سلفی و وهّابی تغذیه می‌کند. یا سایر مشرب‌های فکری مانند جریان عثمانی و بعد نواندیشان دینی که در ترکیه و یا حتی در ایران، که دایه اسلام ملی مذهبی را هم داشته‌اند؛ امّا اسلام آنها، اسلام بر مشرب حکمت متعالیه نبوده است.

 

ما در اینجا قرائت حضرت امام، قرائت استاد مطهری و قرائت شهید بهشتی را می‌گوییم. حداقل وقتی که بنده می‌گویم جمهوری متعالیه، این سه قرائت از اسلام در ذهنم است. قرائت علامه طباطبایی را عرض می‌کنم. فیلسوفان متعالیه در دوره معاصر. قرائت علامه جوادی عاملی را عرض می‌کنم. وقتی که ما خدمت ایشان رسیدیم برای مباحث فلسفه سیاسی متعالیه، ایشان برای اولین بار بحث سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه را مطرح کردند که عنوان همایشی بود که ما در سال 87 برگزار کردیم و مبنای تأسیس و یا توانمند سازی فلسفی سیاسی متعالیه شد که دارد آثاری در این زمینه ارائه می‌شود. بنابراین قرائت این بزرگواران از اسلام مد نظر ما است که مبتنی بر نگاه فلسفی هم است.


امام راحل به‌عنوان کسی که مدرس اسفار اربعه بوده، کسی که مدرس و شارح شرح منظومه بوده؛ به هر حال بارها تدریس کرده‌اند. آثار تقریرات ایشان که منتشر شده، در آنجا کاملاً مشهود است که ایشان کاملاً به مباحث فلسفه صدرایی اشراف داشته است. البته این به آن معنی نیست که امام دستگاه فلسفه صدرایی را نقد نکرده‌است. اگر کشف اصرار امام را ملاحظه کنید، در آنجا بحث‌های خیلی مهمی راجع به فلسفه سیاسی مطرح کردند. مثلاً راجع به بحث رابطه نفس و بدن، مهم‌ترین تلقی خود را در حوزه سیاسی و اجتماعی در آنجا ارائه کرده‌اند. در آنجا بحث رابطه دین و دولت، روحانیت و سیاست را توضیح داده‌اند. این کاملاً مطابق مشرب حکمت متعالیه است. وقتی که ما داریم در مورد رابطه دین و سیاست صحبت می‌کنیم، با ابتناء این نگاه امام از این رابطه، صحبت می‌کنیم. بنابراین این قرائت اهمیت پیدا می‌کند.


این قرائت در شاگردان امام هم است. حتی شاگرد امام مانند آقای مطهری که شاگرد فلسفی امام هم نبوده؛ ولی مطهریِ شاگرد فلسفی علامه طباطبایی دارد با همان قرائت مسیر را جلو می‌برد. شاید دیدگاه‌های استاد مطهری در این قسمت و راجع به تحلیل انقلاب اسلامی از منظر فلسفی، تبیین نشده است. بنده یک موقع یادداشت‌هایی راجع به این کار بر می‌داشتم، دیدم که دقیقاً همین تلقی را استاد مطهری داشته‌اند. البته این نگاه باید تبیین و تدوین بشود. در مورد شهید بهشتی هم یک اشاره کوتاهی بکنم. کتاب «مواضع حزب جمهوری» و درس‌هایی که به‌لحاظ جهانی بینی ارائه می‌کردند را اگر از همان ابتدا ملاحظه کنید، می‌بینید که درس‌ها نظری و فلسفی ارائه شده‌است. این نگاه فلسفی و نظری می‌تواند منشأ اقدامات متفاوتی باشد در کسانی که دارند کار تشکیلاتی و کار حزبی می‌کنند. آن چیزی که ایشان در درس‌های فلسفی و در درس‌های جهان‌بینی، معرفت شناسی و هستی شناسی ارائه می‌کرده، از این منظر و از این پایگاه بوده است.

 

* شما وجود یک نگاه جامع به انقلاب اسلامی و اداره جامعه را متوقف بر آن نگاه و فهم متعالیه از اسلام و از پدیده‌های اجتماعی می‌دانید. اگر بخواهیم یک مقایسه بکنیم و بگوییم فلان حکومت اسلامی هم داعیه  حکومت اسلامی دارد؛ امّا چون برای ما متعالیه است، یک جامعیت بیشتر و شمولیت بیشتری برای رفع نیازهای بشر دارد. مثلاً ما جمهوری اسلامی پاکستان هم داریم. برخی از حکومت که مال قبل‌تر بودند که داعیه جمهوری اسلامی و یا داعیه حکومت اسلامی داشتند. این وجوهی که در جمهوری متعالیه اسلامی، آن جامعیت نگاه انقلاب اسلامی و اداره جامعه را متضمن است. ممنون می‌شوم اگر نکته‌ای را اشاره کنید که بحث مقداری برای مخاطبین انضمامی‌تر بشود.

 

در این نگاه؛ اولاً وقتی که می‌گوییم حکمت متعالیه پشتیبانی می‌کند یا یک نگاه جامعی باید داشته‌باشیم، به این معنا است که در این جامعه هم نگاه‌های فقهی وجود دارد، هم نگاه‌های اخلاقی وجود دارد و هم باید نگاه‌های فلسفی و نظری وجود داشته‌باشد و هم دیگر دیدگاه‌ها و تلقی‌های دانشی که وجود دارد. یعنی وقتی که شما می‌خواهید یک تصمیمی بگیرید و یک سیاستی را اتخاذ کنید، این سیاست و تصمیم نمی‌تواند در قالب یکی از اینها اتفاق بیفتد. مثلاً وقتی مجلس شورای اسلامی دارد یک سیاستی را به‌صورت قانون‌گذاری وضع می‌کند، این نمی‌تواند فقط مبنای فقهی داشته‌باشد. مثلاً برنامه هفتم توسعه که بحث شد. یا موضوعاتی دیگری که مبتلا به جامعه هم است. مثلاً همین بحث حجاب که یک وجه آن فقهی است. حجاب ابعاد فلسفی هم دارد، ابعاد جامعه شناختی هم دارد، ابعاد روانشناختی هم دارد. آیا کسی که دارد سیاست گذاری می‌کند، به این اضلاع توجه دارد یا ندارد؟


به‌تعبیری که استاد مطهری دارند، می‌گویند: «چهار راه الهیات و کلام، فلسفه و عرفان، فقه و قرآن، برهان است». تعبیری که خلاصه‌تر و فشرده‌تر است می‌شود: «برهان و قرآن و عرفان». می‌گوییم که این حکمت، حکمتی است که سه بُعد ادراکی انسان و سه بُعد معرفتی، باطنی و رفتاری انسان را دارد نظریه پردازی می‌کند.
مجری: مجرای تجربه چه؟

 

*ذیل قرآن و عرفان و برهان که شما فرمودید.

 

شاید ذیل فقه بتوانیم. چون رفتارها است. یک بخش از رفتارها، تجربه هم بشود. حتی در بحث اخلاقی هم ما می‌توانیم این را امتداد بدهیم تا تجربه‌های اخلاقی را هم شامل بشود. چون حکمت متعالیه حکمتی است که یک تکثر روشی را می‌پذیرد و یکی از نکات بسیار مهم و مثبت حکمت متعالیه این است که روش تجربی را نفی نمی‌کند. روش تجربی روشی است که قابل استفاده است و می‌تواند در خیلی از امور دیگر تأثیر گذار باشد.

 

* ضمن اینکه حکمت متعالیه به این توجه دارد که هر کدام از این مجاری و منابع معرفتی یک قلمرویی دارد. تجربه یک قلمرویی دارد. فرض کنید که یک لیوان آبی اینجا است. برای اینکه بفهمیم که این لیوان آب در چه درجه‌ای به جوش می‌آید، هر چقدر تفلسف و تفقه بکنیم، برای ما تسهیل حاصل نمی‌کند و باید این را تجربه کنیم. ضمن اینکه به این تفکیک توجه دارد که قلمرو هر کدام از این منابع معرفتی کجا است، یک مفصل بندی و پیوندی هم بین اینها ایجاد می‌کند. یعنی قائل به تفکیک نیست.

 

حضرت آیت الله جوادی آملی یک سخن لطیفی دارند که می‌تواند چیزی که بنده می‌گویم را خیلی خوب توضیح بدهد. ایشان فرمودند: «انقلاب اسلامی با معارف نهج البلاغه به پیروزی رسید؛ ولی می‌خواهیم با رساله توضیح المسائل جامعه را اداره کنیم». این نمی‌شود. رساله توضیح المسائل بخش رفتاری ما را مطرح می‌کند؛ ولی در آنجا بخش اعتقادی و بخش اخلاقی وجود ندارد. البته ممکن است که ما در آنجا و در برخی از مواقع اخلاق را هم ببینیم که درون آن وجود دارد، ولی بخش فلسفی آن مفقود است.


حتی بخش قرآنی آن هم مفقود است. رفتار است دیگر. یعنی در حوزه عبادات و غیر عبادات که در آنجا مطرح می‌شود چگونه رفتار کنید. باید و نبایدهای رفتاری فردی، البته آنجا فقط فردی هم نیست. بحث‌های دیگری مانند امر به معروف، نهی از منکر، خمس و زکات هم هست.

 

* قبل از انقلاب اسلامی، جریان علما و عملاً جریان شیعی بعد از دولت نبوی و علوی، غالباً در موضع اپوزوسیون بوده است. آن فقه اپوزوسیون ما که اگر ولایت حاکم جائر اگر بود، مکلّف چگونه رفتار کند؟ خیلی خوب شکل‌گرفته و فربه شده. یک رگه‌هایی در طول تاریخ داشته، امّا بعد از مشروطه و خصوصاً بعد از انقلاب اسلامی، بدنه فقه سیاسی و حکمرانی توانسته است که مقداری تناور بشود. وقتی که ما می‌گوییم امر به معروف، یک موقع در ساحت این است که یک فرد چگونه امر به معروف کند و یک موقع این را به یک حکومت، نهاد، ارگان و یک گروه توسعه می‌دهیم که اینها چگونه باید امر به معروف کنند.

 

شما فلسفه این نگاه را مطرح می‌کنید و در مورد آن بحث می‌کنید. مثلاً راجع به خمس یا زکات، فقه گفته‌است که شما به‌عنوان یک انسان متدیّن، در چه شرایطی و با چه ضوابطی خمس یا زکات پرداخت کنید، ولی چه چیزی این فلسفه را بیان می‌کند؟ اصلاً فلسفه خمس چیست.

 

* چه تفاوتی با مالیات دارد؟

 

تعبیر لطیفی امام موسی صدر دارند و در مباحث تفسیر قرآن فلسفه خمس را توضیح می‌دهند و می‌گویند: «خمس حقی است که من نسبت به جامعه بر گردن دارم و باید به جامعه ارائه کنم و به جامعه برگردانم». این‌همه مواهب، نعمت‌ها، دانش و پیشرفت در جامعه وجود دارد و من به‌راحتی و رایگان از اینها استفاده می‌کنم. محصول یک تجربه چند قرنِ است. از ابتدا تا الان و من به‌راحتی از اینها استفاده می‌کنم. برای اینکه همچنان این چرخه حفظ شود، تداوم داشته‌باشد و رو به پیشرفت باشد، من باید حق جامعه را ادا کنم. این، راجع به فلسفه این احکام.


ملاصدرا هم در شواهد الربوبیه، در یکی از اشراق‌های مشهد مشهد پنجم، بحث فلسفه احکام، فلسفه حج، فلسفه جهاد، فلسفه نماز، فلسفه روزه و فلسفه‌های دیگر را مطرح می‌کند. این یک بخش است. من می‌خواهم عرض کنم که ما به نگاه فلسفی نیاز داریم، برای اینکه بتواند اقناع نظری را برای ما ایجاد کند، این امکان نظری و توجیه نظری را برای ما ایجاد کند که وقتی ما بحث فقهی را در آنجا مطرح می‌کنیم، در آن موقع برای ما قابلیت استفاده و بهره برداری داشته‌باشد. بدون این جهات و نگاه‌ها، امکان بهره بردی را نخواهیم داشت و یا ناقص خواهیم داشت. این بحث مهمی است.


ما در نشست‌هایی که راجع به حکمت سیاسی متعالیه خدمت حضرت آیت الله جوادی آملی داشتیم، این سؤال را مطرح کردیم و گفتیم: یک فقیهی که فلسفه خوانده و فلسفه بلد است، آیا این فلسفه در فقه او تأثیر می‌گذارد یا نه؟ این خیلی متفاوت می‌شود و تحت‌تأثیر می‌گذارد. ایشان مثالی که زدند بحث بطلان نماز در مکان غصبی است. ایشان در آنجا بحث مساوقه و بحث مساوات را مطرح می‌کند. ایشان می‌گوید: «نماز در آنجا باطل نیست». بله کار خطایی انجام داده که در آن مکان غصبی است، ولی کسی که این نگاه فلسفی و بحث مساوقه و بحث مساوات را داشته‌باشد، نتیجه‌ای که می‌گیرد و فتوایی که در آنجا می‌دهد، یک فتوای دیگری خواهد بود.

 


ما این را در بحث‌های دفتر اول سیاست متعالی از منظر حکمت متعالی آورده‌ایم. ایشان مفصّل در آنجا بحث می‌کنند، ولی به‌صورت اجمالی می‌پذیرند که اگر کسی نگاه فلسفی داشته‌باشد، در بحث‌های فقهی او تفاوت ایجاد می‌کند. البته بنده خودم در درس خارج فقه ایشان شنیده‌ام و در آنجا فهمیدم که مرزهای این دانش‌ها باید محفوظ بماند و مداخله نداشته‌باشند. ولی این تأثیرگذاری و یا این فضایی که ممکن است نگاه‌های فلسفی و رویکردهای فلسفی در اندیشمند ایجاد کند، به نظرم خیلی واجد اهمیت است. تفاوت کسانی که فلسفه خوانده‌اند با کسانی که فلسفه نخوانده‌اند کاملاً در مسائل اجتماعی آشکار است. این تفاوت نگاه‌ها، تفاوت بحث‌ها و حتی موضع گیری های آنان، کاملاً مشهود است که متفاوت است.

 

* حتی تجربه‌های اجتماعی افراد. برخی از علما فرموده‌اند فهمی که حضرت امام از پدیده‌ها داشت؛ ما هم همان متون و همان منابع دینی که به‌بیان حکم آقا، روح الله خوانده‌بودند را خوانده‌بودیم. امّا ایشان از یک منظر خیلی پیچیده‌تری مسائل را فهم می‌کردند. چون توجه ویژه‌ای به تحولات اجتماعی داشتند. روزنامه می‌خواندند، حضور داشتند، در زمان مرحوم مدرس در برخی از تحولات مجلس می‌رفتند. حتی این تجربه‌های اجتماعی به فهم آن آیه و روایت صدر اسلام هم کمک می‌کند. من جمله خود اینکه شخص تسلط بر حوزه دانش فلسفه هم داشته‌باشد.

 

مرحبا به ناصرنا. این همین نگاه جامعی است که ما توقع داریم کسی که بر فضای عمومی تصمیم می‌گیرد، سیاست وضع می‌کند و اداره جامعه را به عهده گرفته، باید داشته‌باشد.

 

* این متقابل است. کسی که به معارف و مبانی الهی اتکا دارد، حتی پدیده‌های اجتماعی را هم از یک ابعاد بیشتر و از مناظر بیشتری نسبت به کسی که به آنها اشراف ندارد، درک می‌کند. حال اگر بخواهیم از اینجا پیوند دوم بحث، یعنی همراهی پیوند نظر و عمل. اول اینکه چگونه ارزیابی می‌کنید در اینکه حکمت متعالیه چگونه انقلاب اسلامی را پشتیبانی کرده؟ همراهی پیوند نظر و عمل را، هم به‌لحاظ توصیفی چگونه ارزیابی می‌کنید و هم اینکه تجویز شما برای اینکه این همراهی بیشتر شود چه هست؟

 

یک مسأله‌ای که معمولاً مطرح می‌شود این است که ما آموزه‌های خیلی خوبی راجع به آزادی، عدالت، امنیت، خیرات اجتماعی و خیلی از ارزش‌ها داریم. ما بحث‌های خیلی خوب و زیبایی داریم ولی اینها در مرحله عمل و اقدام محقق نمی‌شود و زمین می‌ماند. مشکل در اینجا چیست؟ آنچه که درباره آن صحبت می‌شود این است که یک گسست و یک جدایی بین نظر و عمل وجود دارد. ما متفکران و صاحب نظرانی داریم که یک‌جور فکر می‌کنند و جور دیگری عمل می‌کنند. اگر بخواهم از یک متفکری یاد کنم که همان طور که فکر می‌کند عمل هم می‌کند، امام موسی صدر است.


همینطور متفکران بزرگ انقلاب مانند استاد مطهری، شهید بهشتی که نزدیک‌ترین و رفقای امام موسی صدر هم هستند. خود حضرت امام، همان طور که فکر می‌کند و به یک نتیجه‌ای در نظر و فکر می‌رسد، در حوزه اجتماعی هم به همان عمل می‌کند. آنطور نیست که بگوییم یک گسستی است. برآیند عمومی آنچه که در جامعه ما می‌گذرد، ما این خلأ را مشاهده می‌کنیم. مثلاً ما قانون اساسی تصویب کردیم و این قانون اساسی اصل 44 یعنی بحث خصوصی سازی دارد. ما چقدر به این اصل عمل کرده‌ایم؟ همین خصوصی سازی که اتفاق‌افتاده چقدر توانسته به این قانون عمل کند؟ این یک مثال بود که زدم و خیلی نمی‌خواهم وارد بشوم.


معتقد هستم که از منظر حکمت متعالیه اینها همراه هم است. یعنی وقتی که می‌گوییم حکمت و فلسفه، به تعبیر ملاصدرا، نظر و عمل را توامان در خود دارد. اینطور نیست که بگوییم حکمت نظری و حکمت عملی. نه، وقتی که حکمت گفته‌می‌شود، هم آن حقایق و دستیابی به حقایق و رسیدن به حقایق در آن وجود دارد که به‌اصطلاح بُعد نظری می‌شود و هم اتّصاف به اخلاق الهی که بخش عملی آن می‌شود.

 

* این را می‌شود یک مقدار ظریف‌تر در قالب یک مثال بگویید. اگر من بخواهم یک پرسش خیلی ساده ابتدایی کنم، مثلاً ما می‌گوییم که توکل کردن به‌لحاظ نظری می‌گوییم عمر دست خدا است و همین طور امنیت جان و مال و عاقبت ما. از طرفی می‌رویم و در عمل ماشین و خودمان را بیمه هم می‌کنیم. اینجا بر حسب ظاهر یک متناقض نمایی است. می‌گوییم که اگر شما قائل هستید و توکل و توسل کرده‌اید، دیگر اینکه می‌روید پول می‌دهید و بیمه می‌کنید چیست؟

 

بگذارید من یک جمله‌ای بگویم. پیامبر فرمودند: «با توکل زانوی اشتر ببند». این حرف ضرب المثل هم شده. توکل کن ولی زانوی اشتر هم ببند. اگر زانوی اشتر را نبندید، فرار می‌کند و می‌رود.


امام موسی صدر وقتی با این پرسش مواجه می‌شود می‌گوید: دو تلقی است. یک عده‌ای می‌گویند که شما اصلاً دعا نکنید و راز و نیاز نداشته‌باشید کاملاً سکولار است. از آنطرف هم می‌گوید که شما اصلاً کاری نداشته باش و فقط دعا کن. می‌گوید که ما اصلاً این دو را قبول نداریم. یعنی به یک تعبیری آرمان گرایِ واقع‌گرا می‌شود. شما هم آن دعا و نیایش خود را دارید، اتصال خود را با معبود و حق تعالی حفظ می‌کنید، ارتباط خود را و نزدیکی و تقرب خود را، که آن اتّصاف به اخلاق الهی در وجود انسان شکل بگیرد، و هم اینکه از این فضای مادی عبور نمی‌کنید. شما نمی‌توانید همین طور به امان خدا رها کنید و مثلاً در منزل خود را باز بگذارید. نمی‌توانید در خیابان ماشین خود را قفل نکنید. بالاخره آسیب می‌خورد. این جهات بشری، دنیایی و مادی را باید مراعات کنید. اینطور نیست که شما بگویید من توکل کرده‌ام و دیگر تصادف نمی‌کنم. نه اینطور نیست. من خودم را به خدا سپردم و من صدقه داده‌ام. اگر قواعدی که وجود دارد را رعایت نکنید، ممکن است به شما آسیب بخورد. این یک‌دو دو تا چهار تا است.

 

* شما معتقد هستید که عدم همراهی پیوند نظر و عمل در ساحت یک فرد بیشتر است، یا اینکه می‌گویید که در ساحت یک فرد به‌کنار، ما یک انشقاقی هم بین اندیشمندان و سیاستمداران و یا متفکرین و مدیران هم داریم؟

 

در همه ساحات قابل مشاهده‌است. مثلاً در فقه یک مرجع، یک فقیه و یک مجتهدی به یک نظری می‌رسد ولی این نظر را ارائه نمی‌کند و می‌گوید که احتیاط کنید. خب من سال‌ها زحمت‌کشیده‌ام، چرا باید بگویم که احتیاط کنید. چرا دامنه این احتیاط‌ها را زیاد کنیم. اگر من به یک نتیجه‌ای رسیده‌ام، جرأت و جسارت این را داشته باشم که آن را اعلام کنم. نمی‌خواهم مباحثی که استاد مطهری در بحث صنف روحانیت مطرح کرده‌اند را مطرح کنم، ولی این هست دیگر. همین به یک معنا گسست است.

 

* اگر اشتباه نکنم حضرت امام هم دارند که احتیاط زیادی، خود خلاف احتیاط است.

 

خلاف احتیاط است. من بر اساس مطالعات، تحقیقات و نظر اجتهادی خودم به یک رأی می‌رسم. دلیل ندارد که بعد بگویم که احتیاط کنید. در حوزه مباحث اجتماعی، مناسبات اجتماعی و تعاملاتی که باید در جامعه شکل بگیرد هم همین است. وقتی من در قانون اساسی گفته‌ام که احزاب آزاد هستند که شکل بگیرند، من به‌عنوان جمهوری اسلامی باید به این اقتضا عمل کنم و زمینه‌های آن را فراهم کنم.


تسهیل کنم، تنظیم کنم و مداخله هم نکنم. اینها می‌خواهند ذیل همین قواعد قانون اساسی عمل کنند، پس چوب لای چرخ آنها گذاشته نشود تا ما یک احزاب قوی داشته‌باشیم که الان نداریم. این در حوزه سیاسی و فقط یک بحث حزبی. در حوزه فرهنگی هم همین است. وقتی که در حوزه فرهنگی یک کار فرهنگی می‌کنیم، باید به لوازم این کار فرهنگی هم ملتزم باشیم. وقتی که شما در آموزش و پرورش می‌گویید آموزش انسان تراز انقلاب اسلامی، باید به لوازم آن هم ملتزم باشید. معلم ما مشکل معیشتی نداشته‌باشد. به‌جای یک شغل معلمی، دو سه تا شغل داشته‌باشد.

 

* مثلاً در اسنپ هم کار کند.

 

از بعضی از دوستان شنیده‌ام که متأسفانه اساتید ما در هیأت علمی دانشگاه هم شغل اسنپی را دارند. ما از او توقع کار علمی داریم. ما بعضی از مسائل را به‌لحاظ فرم گرفته‌ایم ولی به‌لحاظ محتوا رها کرده‌ایم. خیلی هم علاقمند هستیم و می‌گوییم که ما حزب زیاد داریم. من موقعی یک آماری را درآوردم که ما بیش از دویست حزب رسمی ثبت شده داریم. چند تا از آنها کارکرد اصلی خود را که برنامه‌ای سازی و تولید برنامه برای اداره کشور و تربیت نیرو است را انجام می‌دهند؟ بنده که سراغ ندارم. این در همه لایه‌ها وجود دارد. در این صورت یک‌جور ظاهر گرایی می‌شود.


اینکه بنده گفتم فرم و محتوا. اگر برخی از رساله‌های ملاصدرا را ببینید، گلایه دارد. از حضرت امام را ببینید، گلایه دارد. تحجر و فلان و اینها را. در عرصه‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، اینها خودش را تحمیل می‌کند. اینها همین بحث نظر و عمل است. این گسست و جدایی که بین اینها ایجاد می‌شود. کسی ممکن است بیاید با بهره‌گیری از فضای ظاهرگرایانه‌ای این کار را انجام بدهد و یک کسی از یک منظر دیگر و فضای دیگر این کار را انجام دهد. به نظر بنده اینها آسیب است.


چیزی که در اینجا تأکید می‌کنیم این است که اینها همراه هم باشند. اگر من یک اعتقادی دارم، بر اساس این اعتقادم عمل کنم. اگر بر اساس اعتقاد، آموخته‌ها و براساس اندیشه‌ام عمل نکنم، یک‌جور نفاق است. یعنی این گسستی که می‌تواند در ظاهر اتفاق بیفتد. تأکیدی که من در اینجا عرض می‌کنم هم ‌بر اساس حکمت است که توأمان نظر و عمل را دارد و هم‌بر اساس آموخته‌های دینی و ارزشی ما است تا این اتفاق رقم نخورد. پیامدهای هنگفت سیاسی و اجتماعی منفی هم برای ما دارد که ما در جامعه مشاهده می‌کنیم.

 

* محور سوم این گفتگو را تحت عنوان پشتیبانی انقلاب اسلامی به‌وسیله حکمت متعالیه داریم. پنج فرایندی که برای تمدن سازی و تمدن نوین اسلامی برشمرده می‌شود، جان انقلاب اسلامی برای تحقق انقلاب و کنار زدن رژیم طاغوت، از حکمت متعالیه شارژ شده و این حرکت را رقم زده‌است. در حوزه نظام سازی هم از حکمت متعالیه بهره‌مند بوده است. الان که در مرحله سوم هستیم، گویا با یک توقف و قفل شدگی در حوزه دولت‌سازی، به آن میزانی که در نظام سازی و خود انقلاب به منابع تراث حکمت متعالیه که مشتمل بر قرآن، برهان، عرفان و تجربه‌های تاریخی است، گویا دیگر آن‌قدر از آن ارتزاق نمی‌کند و از آن شارژ نمی‌شود. چگونه می‌شود این را هضم کرد که دولت ما بیش از اینکه متأثر از اسناد بین المللی بشود؛ ما می‌بینیم که سند 2030 می‌آید و همه گاردها را پایین انداخته‌اند و بدون اینکه این را به‌لحاظ معرفت شناختی این را بررسی کنند و نسبت آن را با فرهنگ اسلامی_ایرانی بسنجند، به اجرا در می‌آید. امّا در حوزه دولت‌سازی دیگر خیلی از انبان حکمت متعالیه بهره‌ای نمی‌بریم. دیگر یک قانون اساسی شکل‌گرفته، احزاب و رسانه‌ها و.. شکل گرفته‌اند و این مسیر هم ادامه پیدا می‌کند. اگر بخواهیم به این فضا بازگردیم که به همان اندازه که در حوزه نظام سازی و انقلاب از انبان حکمت متعالیه استفاده کردیم، در دولت‌سازی هم از این استفاده کنیم. چه باید کرد در این موقف؟

 

این چیزی که فرمودید درست است. اگر بخواهد اینجا اتفاقی بیفتد و حتی آن دو لایه‌ای که در مورد صحبت کردیم، یعنی بحث نظر و عمل و بحث جامعیت نگاهی که باید وجود داشته‌باشد، ما در آنجا چاره‌ای نداریم که دانش‌های موجود خودمان را قوی و تقویت کنیم. به دانش‌های مورد نیاز برای اداره جامعه بپردازیم. باید علوم انسانی ما قوی باشد. علوم انسانی ترجمه‌ای که به درد ما نمی‌خورد. درست است که ما آنجا تعامل می‌کنیم. مرحوم شهید بهشتی فرمودند: «در بحث لیبرالیسم، آنها منتقد استبداد هستند و استبداد را نفی می‌کنند. ما در اینجا با آنها مشترک هستیم و ما هم استبداد را نفی می‌کنیم. این خوب است و در این قسمت مشترک هستیم. ولی وقتی که شما راجع به انسان نگاه می‌کنید، آیا این انسان را هم مانند آن مکتب لیبرالیسم توضیح می‌دهید؟ آیا جامعه اسلامی مطلوبی که دارید در مورد آن صحبت می‌کنید، مانند همان جامعه‌ای است که لیبرالیسم دارد از آن صحبت می‌کند؟» آن یک وجه است.


به تعبیر ایشان «یک مستبد را از کشور بیرون انداخته‌اید و فرار کردند؛ ولی ما ذهن‌های استبداد زده‌ای در جامعه داریم که این ذهن‌ها باید تربیت شوند و باید اصلاح بشوند». اینها جز با تقویت و تولید دانش علوم انسانی مبتنی بر ارزش‌های این مرز و بوم امکان‌پذیر نیست. در اینجا باز هم یک سخن لطیفی را حضرت آیت الله جوادی آملی دارند. ایشان فرمودند: «انقلاب اسلامی تا حدودی علوم و معارف وحیانی و اسلامی را آزاد کرد». یعنی مسیر باز شده برای اینکه این اتفاق رقم بخورد و این دانش‌ها متناسب با جامعه ما شکل بگیرد و بسط پیدا کند.


طبیعتاً به فرمایشی که در ابتدای صحبت داشتیم بر می‌گردم. ما باید بتوانیم در اینجا بر اساس حکمت متعالیه نظریه‌هایی را شکل بدهیم. نظریه آزادی، نظریه عدالت، نظریه امنیت، نظریه دولت. شما وقتی که دارید راجع به دولت صحبت می‌کنید، بر اساس کدام نظریه صحبت می‌کنید. اصلاً دولت یعنی چه؟ الان خیلی از افراد در مورد دولت صحبت می‌کنند. از دولت به معنی state صحبت می‌کنید یا از دولت به معنی government صحبت می‌کنید؟ آیا منظور شما حکمرانی است؟ منظور شما چیست؟ حالا وقتی که نظریه شد، می‌توانید بر اساس آن نظریه بحث‌های خود را ارائه کنید. بنده معتقد هستم که نگاهی که در اینجا وجود دارد.. یعنی اگر بگوییم که حکمت متعالیه پشتوانه فلسفی انقلاب است، باید بتواند در فضای دانش‌های ما هم تأثیر گذار باشد. مثلاً دانش سیاسی که ما داریم تولید می‌کنیم، این حکمت بتواند آن را پشتیبانی کند.

 

* تا حدودی سیاست متعالیه در ساختاربندی حکومت کشور، حکومت به‌معنای عام آن. جان انقلاب اسلامی در حوزه سیاسی به نسبت حوزه اقتصادی، توفیقات متعالی بیشتری داشته است. مثلاً در حوزه سیاسی یک شاه و سلطنتی که بوده برداشته شده و یک نظریه ولایت فقیه را که اتکاء به همان حکمت متعالیه دارد جایگزین کرده است. از طرفی مردم را هم در قالب جمهوریت دیده. این رفت و برگشتی که بین اسلامیت و جمهوریت نظام است را جمع بسته‌است؛ امّا ما در حوزه اقتصادی نمی‌بینیم که به‌سمت اقتصاد متعالیه حرکت کرده باشیم. حتی یک مصداق را هم مشاهده نمی‌کنیم که بگوییم این جریان اقتصادی دارد به‌سمت اقتصاد متعالیه حرکت می‌کند.

 

اینکه بگوییم اقتصاد متعالیه خوب است. اینکه چنین ادبیاتی تولید بشود. در واقع یک مشکلی که در انقلاب اسلامی ایجاد شده و ادامه پیدا کرده این است که، بر ساختارهای به‌جای مانده از پهلوی حضور پیدا کرد و همچنان تداوم پیدا کرد. بر اساس همان ساختارها. خود جمهوری اسلامی برخی از ساختارها را تولید کرد. مثلاً ًجهاد سازندگی، بسیج مستضعفان و سپاه پاسداران را تولید کرده است. اینها نهادهای برخواسته از انقلاب اسلامی بودند. متأسفانه ما به‌مرور با این مواجه می‌شویم که نهادهایی که برجای مانده از دوره پهلوی هستند، تغییر و اصلاح آنچنانی مطابق با ارزش‌های انقلاب اسلامی پیدا نکردند و بلکه بعضاً نهادهای ارزشی هم که تولید شده‌اند هم مقداری به آن سمت غلتیده‌اند. مثلاً جهاد سازندگی کلاً نابود شد.

 

* یا در حوزه نظام پولی و بانکی و بانکداری، ما بعد از انقلاب اسلامی شاهد بانک خصوص به این کثرت بودیم. یعنی به‌جای اینکه به یک سمت و سوی بهتری پیش برود، نمی‌خواهم دفاع کنم ولی در دوران پهلوی در فضای اقتصاد، این غلبه تفکر لیبرالیستی و نئولیبرالیست که بر بازار سرمایه، داد و ستد، اقتصاد و عرضه و تقاضا، موجب شده‌است که الان جمهوری اسلامی با بلیه ای به نام بانک‌های خصوصی طرف است که خودش به وجود آورده و خودش هم حریف آن نمی‌شود.

 

بر خلاف قانون اساسی هم است. مانند صدا و سیما که نباید خصوصی باشد، آن هم همین است. این چیزی است که اتفاق‌افتاده. یعنی زیرساخت‌هایی که می‌توانست این ارزش‌ها را تولید، توزیع و ترویج کند، تغییر و تبدیلی پیدا نکرد.

 

* این فاصله گرفتن از حکمت متعالیه برای ما عواقب و پیامدهای بدی داشته است. من می‌خواهم یک مقدار به‌جای اینکه در مورد حکمت متعالیه و سیاست متعالیه صحبت کنیم، در مورد حکمای متعالیه و سیاست مدارانی که غیر متعالیه هستند صحبت کنیم. آیا یک اشکال به قم بر نمی‌گردد؟ به کسانی که قائل به اندیشه حکمت متعالیه هستند؟ کسانی که مدعی هستند این می‌تواند به‌لحاظ محتوایی و به‌عنوان یک سیستم عامل و یا نرم‌افزار، ساختار حاکمیت را تغذیه کند. سیاستمداران که سراغ اندیشمندان نمی‌آیند. چون پیش غازی و معلق بازی سخت است. حضرت امام یک عبارتی دارند که می‌فرمایند: «من از آن دسته افرادی نیستم که بنشینم و فتوا بدهم». فتوا می‌دهم، بلند می‌شوم و این فتوا را اقامه می‌کنم. در قم اندیشمندانی هستند که حرف‌ها زدند، کتب‌ها نوشتند، سخن دارند، ایده دارند، طرح دارند، ولی اینطور نیست که بلند بشوند و این را پیگیری کنند. در قالب یک نهضتی که از دولت مطالبه کنند. اینکه شما حرف می‌خواهید، بسم‌الله. چرا باید سند 2030 بیاید و خیلی راحت تا مدارس شهرستان برود و اجرایی بشود، امّا اسنادی که در قم و یا حتی در دانشگاه تهران تولید می‌شود اجرایی نشود؟ یک بخش از اشکال هم‌بر می‌گردد به حکماً یا اساتیدی که معتقد به حکمت متعالیه یا حکمت‌های اسلامی هستند.

 

این بخش همان فرمایش حضرت آیت الله جوادی آملی بود که گفتند: «دانش‌ها آزاد شده‌ است». ما از این فضا کمتر استفاده کردیم. من صریح‌تر بگویم که مدرسان فلسفه اسلامی ما باید بیشتر به این مباحث می‌پرداختند. الان بحث حکمت سیاسی متعالیه که به‌عنوان فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی طرح شده‌است، حالا ممکن است که عده‌ای آن را قبول نداشته‌باشند و ممکن است نقص‌هایی هم داشته‌باشد. به هر حال محمل بحث و گفتگویی ایجاد شده‌است که به هر حال این فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی چیست. نه‌تنها بعضی از دوستان مشارکت نکرده و نمی‌کنند، بلکه معتقد هستند که فلسفه اسلامی ما راجع به این مباحث حرفی برای گفتن ندارد و ملاصدرا هم این چیزهایی که شما می‌گویید را نگفته است. ما کد می‌آوریم که ملاصدرا اینها را گفته‌است.


در طرح بحث‌های مانند جمهوری متعالیه با دو طیف منتقد، مخالف و ضد مواجه هستیم. یک عده دوستان، اساتید و بزرگوارانی هستند که دارند همین فلسفه را تدریس می‌کنند و می‌گویند که اینها ربطی به سیاست ندارد، ربطی به اجتماع و انسان ندارد، پس چرا باید به آن بپردازیم. یک عده هم دوستان، اساتید و بزرگوارانی که در فضای سکولار و در فضای فلسفه غربی و فلسفه سیاسی غرب هستند و می‌گویند که این چیزهایی که شما می‌گویید شبه علم است و در فضایی دیگر است و قابل اعتبار و اعتنا نیست. این دو نگاه وجود دارد و مانند دو لبه قیچی هر چیزی که می‌خواهد تولید شود را دائم قیچی می‌کنند.

 

* در حالی که می‌بینیم که برخی از اندیشمندان مطرح اروپایی، متأثر از فارابی و ابن‌خلدون در حوزه دانش‌های اجتماعی بوده‌اند.

 

حتی رسانه‌هایی در آن موقع داشتیم. رساله‌های منحول. یعنی شخص نمی‌توانسته حرف خود را بزند، حرف خود را می‌زده و می‌گفته که این رساله‌ای برای مثلاً ابن‌سینا است. در آنجا به اسم ابن‌سینا مطرح می‌شده. ولی عرض بنده این است که اگر بخواهیم به این مباحث بپردازیم، اینها همان چیزی است که جزو الزامات آن است. یعنی گفتگو بشود. ما داریم این ادبیات را تولید می‌کنیم. تصور ما این است که در دو جریانی که خودشان را هم خیلی محق می‌دانند، این می‌خواهد یک فضای سومی را ایجاد کند. به نظر بنده این فضای سوم دارد رسالت انقلاب اسلامی را طرح می‌کند. این دارد تراز بودگی دانش‌های اسلامی را طرح می‌کند. ما در همه دانش‌ها ادعایی نداریم. فقط می‌گوییم که در بخش فلسفه سیاسی حرف‌هایی برای گفتن داریم. این باید گفتگو شود، نقد شود، ارزیابی شود، بتوانیم راجع به ابعاد مختلف آن صحبت کنیم و بعد از دل اینها نظریه‌های مورد نیاز ما در بیاید.


یعنی ما بیاییم در فلسفه سیاسی متعالیه بگوییم که نظریه دولت ما چیست، نظریه آزادی ما چیست. ذیل آن نظریه آزادی چیست، نظریه امنیت چیست، نظریه عدالت چیست و اینها متأثر از مکتب حکمت سیاسی متعالیه باشد. تا این را نداشته باشیم، طبیعتاً اتفاقی رقم نمی‌خورد. بنابراین جمهوری متعالیه که عرض کردم حدود 12 سال پیش آن را مطرح کردم، در واقع همین را بیان می‌کند. ما نعمت حضور مردم در عرصه انقلاب اسلامی را ارج بگذاریم و بر اساس آن مسائل‌شان را سامان بدهیم. مسائل همین مردمی که پای کار انقلاب اسلامی بوده‌اند و در این 45 سال هم حضور داشته‌اند. اگر این اتفاق رقم نخورد نقض غرض می‌شود و کسی که همیشه پشتیبان انقلاب اسلامی بوده ناامید می‌شود و این جامعه نمی‌تواند کار خود را پیش ببرد. عرض بنده این است که پشتوانه نظری اینجا است. بنده در ادامه این بحث‌ها، بحث جسمانی الحضور را مطرح کردم. بحث جسمانی الحضور یعنی پدیده حضور مردم به‌عنوان یک واقعیت بیرونی و عینی که ملموس است و انتزاعی هم نیست. در همه صحنه‌ها وجود داشته، حضور داشته و نقش آفرینی کرده. مهم‌ترین حامی جمهوری اسلامی هم همین جمهوری بوده است.


بنده معتقد هستم که به صلاح نیست که ما جمهوری اسلامی را به انتخابات متصل کنیم. این یک وجه مشارکت سیاسی است. رأی دادن در ادبیات سیاسی، پایین‌ترین سطح مشارکت سیاسی است. البته رأی گرفتن بالاترین عرصه مشارکت سیاسی است که اینجا در انتخابات هر دو را با هم داریم.


اینکه رهبری فرمودند که سلایق مختلف حضور داشته‌باشند، طبیعتاً یکی از نکاتی که می‌تواند این عرصه جسمانی الحضور بودن را گسترش بدهد، همین عرصه سلایق مختلف است.


بنده، جناب‌عالی و یا دوستانی که این گفتگو را می‌شوند در ذهنشان است که افرادی احراز صلاحیت نشدند ولی افراد بسیار خوشنام، متعهد، متدین و انقلابی بودند جامعه باید قانع بشود. عملکرد این دوستان باید طوری باشد که این جمهوری متعالیه از فرآیند اقداماتی که در این زمینه صورت‌گرفته، رضایت داشته‌باشد. البته ممکن است که یک بخشی را هر کاری هم بکنید رضایت نداشته‌باشد، ولی بالاخره عمده این افراد و عمده مردم بتوانند از آن اتفاقی که رقم خورده قانع بشوند.

 

* در فضای سیاسی هم مسأله‌، مسأله‌ قدرت است. اساتید و اندیشمندان نجیب و متواضعی که به ساحت نظریه مسائل التفاط دارند، می‌بینیم که عملاً در یک فضای شبه شارلاتانیزمی که در فضای رسانه‌ای و سیاسی است؛ طرف می‌گوید که اگر من برای حرف زدن در این فضا ورود پیدا کنم، اینها بنده را از حیّز انتفاع ساقط می‌کنند. تهمت و نسبت‌های ناروا می‌زنند و یک بلبشو و تشویشی را درست می‌کنند که طرف می‌گوید که اگر من بنشینم و کتابم را بنویسم خیلی بهتر است. انشاءالله قومی بیایند و این حرف‌ها را عملیاتی کنند.

 

همین بحث‌هایی که ما امروز داشتیم، همان بحث نظر و عمل است دیگر. من به‌عنوان کسی که در حوزه فلسفه سیاسی‌کار می‌کنم بتوانم ابراز نظر و رأی کنم و دیگرانی که در حوزه‌های متخصصانه هستند بحث کنند.

 

* در گفتگوهای رسمی صدا و سیما هم گام‌هایی را برمی‌دارد ولی یک مقدار موسمی است. یعنی دم انتخابات مناظره و... برپا می‌شود. این اگر در طول سال ادامه داشته‌باشد که اساتید مرتب در شبکه‌ها حضور داشته‌باشند. این مباحث اندیشه‌ای قبل از اینکه فضای ملتهب انتخابات بیاید، برای مردم حل شده باشد. تا آن تشنج و التهاب فضای انتخابات، مسئولین و مردم را دچار خطای محاسباتی نکند.

 

به نظر بنده بحث معیشت مهم است. چون خیلی از این مسائل با این مسأله‌ گره می‌خورد و مسأله‌ معیشت مردم، مسأله‌ مهمی است که اگر این مسأله‌ در جمهوری اسلامی حل بشود، خیلی از مسائل دیگر هم حل می‌شود. این اعتمادی که از دست رفته یا کمرنگ شده و یا کاستی‌هایی که در اینجا وجود دارد؛ این اعتماد بازگردانده می‌شود.

 

* یعنی حکمت متعالیه در حوزه سیاسی، امنیتی و یا فرهنگی توفیقاتی داشته است و اگر به معیشت و به فضای اقتصادی توجه نشود ممکن است که این توفیقات و دستاوردها را هم به حاشیه براند و یا از ارزش آنها در افکار عمومی بکاهد.

 

امام موسی صدر می‌گویند: «محبوبیت من در لبنان به سه دلیل است. یکی بحث صداقت است. من تا حد ممکن با همه صادق هستم و به هیچ‌کس دروغ نمی‌کنم (همان چیزی که عرض کردم، همان طور که فکر می‌کند و می‌اندیشد، عمل می‌کند)، یکی اینکه چیزی را به دیگران تحمیل نمی‌کنم و یکی هم اینکه من حقیقت دیگران را درک می‌کنم. یعنی سعی می‌کنم وارد عرصه زندگی و عرصه زیست آنها بشوم و ببینم که آنها از چه منظری دارند صحبت می‌کنند و بعد من راجع به آنها موضع بگیرم و با آنها گفتگو کنم».


به نظرم این چیزی است که الان در حکمت متعالی می‌گویم. ایشان حکیم حکمت متعالیه هست دیگر. امام موسی صدر در فلسفه شاگرد علامه طباطبایی بوده است. شاگرد برادر خود آیت الله سیّد رضا صدر در قم بوده است. سه یا چهار سالی که در نجف حضور داشتند هم‌شاگرد مرحوم صدرا بادکوبه‌ای بودند و بحث‌های فلسفی را تکمیل کردند. در لبنان هم که ایشان در سور حضور داشتند، شرح منظومه تدریس کردند.


آقای اختری فرمودند: «من در نزد ایشان شرح منظومه خوانده‌ام. من در ایران خوانده بودم ولی ایشان که در آنجا می‌گفتند، رفتم دیدم که خیلی قشنگ‌تر، روان‌تر و بهتر است». این نشان‌می‌دهد که خیلی به بحث اشراف داشته. کسی که قبلاً شرح منظومه خوانده و بعد پای درس ایشان می‌رود، می‌بیند که صورت بندی بهتری از بحث ارائه می‌کند. این‌جور اندیشمندی برای اینکه با جامعه تعامل کند می‌گوید که من این سه ویژگی را دارم و براساس این ویژگی‌ها تعامل می‌کنم. در لبنان هم توانسته که یک تحولی را ایجاد کند. این به‌عنوان حُسن ختام بحث ما

 

* انشاءالله که هم خود ما و هم دولت‌مردان و کسانی که علاقمند به انقلاب اسلامی هستند و داعیه ی دولت اسلامی و تمدن اسلامی را دارند، همگی به این سه ویژگی متخلق بشویم. ممنون و متشکرم. لطف فرمودید و حضور پیدا کردید در این برنامه.

 

تشکر می‌کنم از جناب‌عالی و دوستان .

 

* انشاءلله در برنامه‌های دیگر بیشتر از خدمت حضرت‌عالی استفاده کنیم. از مخاطبین و بینندگان عزیز هم کمال تشکر را دارم. ممنون که در این قسمت از برنامه هم با ما همراه بودید. تا برنامه‌ای دیگر همه شما را به خدای بزرگ می‌سپارم، در پناه حق باشید، خدانگهدار.

تاریخ انتشار: ١٤٠٢/١٢/٠٤

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil

آنچه ممکن است بپسندید

همراه فکرت باشید.

شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !

ویژه‌های فکرت

مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالب‌های متنوع رسانه‌ای به تصویر بکشد.