آنچه ملاحظه می‌کنید، تلخیصی از سخنان دکتر حسن بلخاری در نشست "مبانی ایران شناختی پیشرفت" است که در مرکز الگوی ایرانی- اسلامی پیشرفت برگزار شده است.

 

 اساساً بدون فهم جایگاه هنر در شکل‌گیری حافظه تاریخی، امکان تحلیل تداوم تمدن ایرانی وجود ندارد. هالبواکس معتقد است که هویت جمعی ملت‌ها نه صرفاً در متون تاریخی، بلکه در حافظه زیسته و نمادین آنها شکل می‌گیرد؛ حافظه‌ای که از طریق آیین‌ها، اسطوره‌ها، معماری، هنر، ادبیات و فضاهای شهری بازتولید می‌شود. از این منظر، آنچه تمدن‌ها را ماندگار می‌کند، نه قدرت سیاسی یا نظامی، بلکه توان آنها در تثبیت حافظه جمعی است.

 

ایران از معدود تمدن‌هایی است که توانسته حافظه جمعی خود را در طول هزاران سال حفظ و بازتولید کند. این امر، اتفاقی یا صرفاً محصول سیاست نبوده، بلکه ریشه در ساختار عمیق فرهنگی و هنری این سرزمین دارد؛ ساختاری که پیوسته میان دین، حکمت، زیبایی و زندگی روزمره پیوند برقرار کرده است.

 

فرهنگ، در معنای دقیق فلسفی و فیلولوژیک خود، مقدم بر سیاست، اقتصاد و حتی علم است. واژه culture در زبان‌های اروپایی و «فرهنگ» در زبان فارسی، هر دو ناظر به فرآیند پرورش، بالندگی و فعلیت‌بخشی به استعدادهای انسانی‌اند.

 

هر جامعه‌ای پیش از آنکه نظام سیاسی یا اقتصادی خود را شکل دهد، دارای یک «نظام فرهنگی» است؛ این نظام فرهنگی است که تعیین می‌کند چه چیزی ارزش است، چه چیزی زیباست، چه رفتاری فضیلت محسوب می‌شود و چه چیزی مذموم است. از همین‌رو، اگر فرهنگ دچار اختلال شود، سیاست و اقتصاد نیز به‌طور طبیعی دچار بحران خواهند شد.

 

یکی از خطاهای رایج در تحلیل هنر ایرانی، تقلیل آن به معنای مدرن و زیبایی‌شناسانه است. در حالی که «هنر» در سنت ایران، به‌ویژه در متون اوستایی و پهلوی، به معنای فضیلت، توانمندی روح و کمال انسانی است.وقتی فردوسی می‌گوید «هنر نزد ایرانیان است و بس»، منظورش صرفاً نقاشی، موسیقی یا معماری نیست؛ بلکه هنر به‌منزله مجموعه‌ای از فضایل انسانی چون خرد، شجاعت، دادگری، وفاداری و معنویت مطرح است. این معنا، بعدها در حکمت اسلامی و عرفان ایرانی نیز تداوم پیدا می‌کند.

 

در سنت ایرانی اسلامی، هنر هرگز از اخلاق و حکمت جدا نیست. به همین دلیل است که در معماری، خوشنویسی، نگارگری و حتی شهرسازی ایرانی، نوعی آرامش، توازن و معنابخشی عمیق وجود دارد که صرفاً حاصل تکنیک نیست، بلکه نتیجه یک جهان‌بینی است.

 

معماری، زبان خاموش تمدن‌هاست. بناها، میدان‌ها، مساجد، پل‌ها و فضاهای شهری، حامل پیام‌های عمیق فرهنگی و اعتقادی‌اند و بدون سخن گفتن، جهان‌بینی یک ملت را منتقل می‌کنند.اگر به معماری ایرانی اسلامی بنگریم، درمی‌یابیم که محورهایی چون توحید، نظم کیهانی، تناسب، نور، مرکزیت و حرکت از کثرت به وحدت، در همه آثار شاخص آن حضور دارد. این مفاهیم، نسل به نسل منتقل شده و بخشی از حافظه ناخودآگاه جمعی ایرانیان را شکل داده است.

 

یکی از رازهای ماندگاری ایران، پیوند عمیق و تاریخی دین و هنر است. برخلاف برخی تمدن‌ها که میان امر قدسی و امر زیبایی‌شناختی جدایی قائل شدند، در ایران، هنر همواره یکی از زبان‌های دین بوده است.

 

خوشنویسی قرآنی، معماری مساجد، آیین‌های مذهبی، تعزیه، شعر عرفانی و حتی موسیقی آیینی، همگی نشان می‌دهند که هنر در ایران نه ابزار تزئینی، بلکه رسانه انتقال معنا، ایمان و حکمت بوده است.

 

حافظه جمعی، صرفاً یادآوری گذشته نیست، بلکه نیرویی فعال برای مقاومت فرهنگی است. ملتی که حافظه تاریخی خود را از دست بدهد، به‌راحتی دچار ازخودبیگانگی و سلطه فرهنگی می‌شود.

 

ایران در طول تاریخ، بارها با تهاجم نظامی، سیاسی و فرهنگی مواجه شده، اما به‌واسطه حافظه جمعی غنی خود توانسته عناصر بیگانه را هضم، بومی‌سازی یا طرد کند. این همان چیزی است که امروز از آن به‌عنوان «قدرت نرم فرهنگی» یاد می‌شود.

 

اگر پیشرفت را صرفاً به معنای رشد اقتصادی یا فناوری بدانیم، دچار خطای راهبردی شده‌ایم. پیشرفت واقعی، بدون پیوست فرهنگی و هنری، پایدار نخواهد بود.الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، زمانی می‌تواند موفق باشد که به هنر، زیبایی، هویت و حافظه جمعی به‌عنوان مؤلفه‌های بنیادین توسعه نگاه کند. هنر، نه حاشیه پیشرفت، بلکه متن آن است.

تاریخ انتشار: 1404/10/10

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil