ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
در قدم اول شايد نياز باشد كه يك مقداري به اين نكته اشاره بكنيم كه واژهای مثل رؤيا يك مفاهيم همسایهای دارد كه بعضاً ممكن است حالا به درست يا به نادرست به جای رؤيا به كار گرفته شوند اعم از ايده، آرمان، اميد يا اشكال ديگري كه يك وجه مشترك همه آنها میتوانند داشته باشند. آن وجه مشترك آنها اين است كه به نحوي گويي به دنبال تحقق امري در آينده هستند يعني محتاج نحوي اراده كردن به سمت چيزي براي تحقق آن هستند.فلذا اینها حالا میتوانند مجموع واژگاني باشند كه حالا دايره آن هم میتواند از اين كه من گفتم البته گستردهتر هم باشد. در همسايگي مفهوم رؤيا قرار بگيرند.
اما در مورد اين موضوع كه آيا ما واقعاً رؤياي ايراني داريم؟ خب يكي از نكاتي كه میشود بر اساس آن قضاوتي در مورد وجود يا عدم وجود رؤياي ايراني داشت همين است كه پيدايش مفهوم رؤياي ايراني گويي نحوي تقليد يا از آن خود سازي يك چيز ديگري به اسم همان مثلاً الگوي رؤياي آمريكايي است. كما اينكه الآن صحبت از رؤياي چيني هم مثلاً میشود يعني گويا همه اين خلأ را احساس میکنند كه اگر بخواهند تبديل به يك قدرتي در دنيا بشوند آن چيز، يكي از چيزهاي مهم كه به آن نياز دارند اين است كه يك تصوير رؤيايي داشته باشند. يك رؤيايي داشته باشند.
اما حالا اگر بخواهيم با خود مفهوم رؤياي آمريكايي يك مقداري اين را بسنجيم ببينيد رؤياي آمريكايي درست است كه الآن يك تصويري پيدا كرده و ما وقتي حرف از رؤياي آمريكايي میزنیم اگر بخواهيم آن را نشان بدهيم مثلاً اين لايف استايل يا سبك زندگي مثلاً، آن مثلاً شيوه شهرسازي معماري، اين اقتصاد، آن مثلاً تكنولوژي يا صنعت، مجموعه اینها يك چيزي به اسم رؤياي آمريكايي را ممكن است در ذهن ما فیالجمله بسازد.
اما آن چيزي كه رؤياي آمريكايي را دست كم بر اساس تعاريفي كه ارائه میشود در نقطه پيدايش آن به وجود آورده است اين گزاره يا اين مفهوم اساسي بوده است كه انسانها به نحو برابري با همديگر خلق شدهاند و اين برابري به آنها امكان اين را میدهد كه با استفاده از فرصتهایی كه در اختيار آنها قرار میگیرد آن رؤياي خودشان را و آن فرصتي را كه پيش روي آنها گذاشته شده يا آن امكاني را به تعبير آقاي دكتر وجود دارد را محقق بكنند و حالا با تعاريفي كه از ليبراليسم هم میشود يكي از وجوهي كه در ليبراليسم برجسته است كه با اين طرح مفهوم رؤياي آمريكايي هم سازگار است همين است كه در تعريف انسان انسانها با استعدادها و توانمندیها و خلاصه ویژگیهای يكسان خداوند آفريده است، خلقت يكساني دارند، عقل به طور مساوي به تعبير دكارت بين اینها توزيع شده است. مسئله اصلي روش به كار بردن درست عقل است و آن چيزي كه دكارت در عنوان كتابش به كار میبرد در نقطه رؤياي آمريكايي تبديل به استفاده از فرصتها میشود يعني اينجا آن فرصت كه به آمريكا سرزمين فرصتها میگویند اين دقيقاً قرين آن رؤياي آمريكايي است. اگر كسي بلد باشد از آن فرصت به درستی بهره ببرد رؤيايش را محقق كرده است.
در نقطه رقابت بين تئودور روزولت و وودرو ويلسون، اين نقطه نقطهای است كه دقيقاً دارد تفسير آزادي بهعنوان نقطهای كه زمینهساز حضور شما در نقطه استارت استفاده از اين فرصتهای برابر يا تواناییهای برابري كه در انسانها هست شما را قرار میدهد. آنجا مناقشه چه بود؟ مناقشه اين بود كه روزولت در طرح ملت آمريكايي جمهوري آمريكا به دنبال حفظ كردن چهارچوبهای آزادي اجتماعي سياسي بود و به همين دليل در تقابل با ديدگاه كسي مثل ويسلون كجا ايستاده بود؟ اينكه يكي از موارد مهمش اين بود كه اجازه نمیداد انباشت سرمايه در آمريكا شكل انحصاري پيدا بكند يعني فكر میکنم مورگان بود كه اين شبكه حملونقل سراسري آمريكا را آن موقع داشت پایهگذاری میکرد و براي اينكه آن شبكه سراسري حملونقل را بتواند اجرا بكند نياز به يك سرمایههایی بيش از آن چيزي كه در اختيارش بود داشت. منتها انباشت كردن اين سرمايه از طريق سازوکارهایی كه آن موقع وجود داشت عملاً براي او غيرممكن بود و يكي از جاهايي كه روزولت مقاومت میکرد همینها يعني قوانيني را تصويب كرد كه اجازه انحصار سرمايه را بگيرد. چرا؟
چون میگفت وقتي كه قدرت اقتصادي در دست كسي باشد آزادي اجتماعي و آزادي سياسي بقيه را محدود میکند و روي اين نقطه ايستاده بود و اصرار میکرد. درحالیکه ويلسون براي اينكه بتواند آمريكا را وارد يك تراز ديگري از قدرت در سطح جهاني بكند آمد اين مفهوم آزادي را به چه چيزي تفسير كرد؟ گفت آزادي يعني خودشكوفايي، يعني به منصه رساندن استعدادهاي شما و اتفاقاً در چهارچوب ایدهای و ساختاري مانند شركت شما میتوانید همه استعدادهاي فردي خودت را به منصه ظهور برساني و البته برآيند آن، آن شركت را هم قویتر میکند؛ ولي آزادیهای شما هیچوقت شكل سياسي و اجتماعي نمیگیرد. شما آزادي را در آن ابعاد و چهارچوبهای فردي خودت میتوانی با بالفعل كردن استعدادهاي خودت به دست بياوري. رؤياي آمريكايي به نظرم شايد بشود گفت كه نقطه تولدش در آمريكا يك چنين گزاري است.
ببينيد قطعاً مشروطه در تاريخ ايران يك نقطه عطف محسوب میشود و حتي به يك معنا آغاز تاريخ معاصر ايران را از مشروطه شروع میکند يعني وقتي میخواهند بگويند تاريخ معاصر میگویند از مشروطه به اين طرف. حالا گر چه شايد بشود مثلاً همان جنگهای ايران و روس را نقطه جدیتری براي آغاز تاريخ معاصر دانست؛ ولي قطعاً مشروطه يك نقطه عطف است.
بر اساس شاخصهاي فردي يعني اگر واحد اندازهگيري را افراد در نظر بگيريم در نظم گلوباليستي امروز جهان و آن نظم سرمايهدارانه، همه آدمها ميتوانند فرصتهايي براي رشد داشته باشند؛ اما هرگز به يك ملت، يعني اگر واحد اندازهگيري ملت باشد به معنايي اينكه آقاي دكتر از دولت نرمال تعريف كردند؛ البته خب در آن تعريف ديگر دولت نرمال دولتي است كه در اين نظام تقسيم كار جهاني وظايفش را به عهده بگيرد و انجام بدهد؛ ولي دولت نرمال به معناي واقعي كلمه آن تعريف دومي است كه الآن ميخواهم از دولت عرض بكنم؛ يعني تعين اراده سياسي مردم، تعين اراده سياسي يك ملت. چيزي كه در دوره مدرن هم در اروپا هم اگر معنايي پيدا كرد اين بود؛ يعني دولت تعيين اراده سياسي مردم بود نه صرفاً يك پلتفرم ارائه خدمات. بله چرا؟
چون نظم و قواعد و سازوكارهايي كه دارد در اين جهان، جهان را اداره ميكند را به هم ميزند. ببينيد الآن چرا داريم به سمت فروپاشي اين نظم ميرويم؟ يك اتفاق مهم افتاده است. در مبدأ خود اين نظم يك اتفاق افتاده است؛ يعني آمريكايي كه مديريت كننده اين نظم بوده يا به عبارتي سكوي مديريت اين نظم بوده است تا قبل از اين تكيه به اراده ملت داشته يعني يك ملتي آنجا پديد آمده است بهمرورزمان با همه آن جنگها و منازعاتي كه وجود داشته است تا شكلگيري اين ملت با همين شكل فدرال آن و ايالتي و اینها، كه دولت آمريكا به آن تكيه داشته است و توانسته است از نقطهاي كه حالا دولتهاي اروپايي و بعد از آن مثلاً شوروي تضعيف ميشوند آن نظم را در ابعاد جهاني گسترش بدهد. در اين گسترشي كه ميدهد اتفاقي كه ميافتد اين است كه خب با جهاني شدنش و خصوصاً با تكيه بر آن واحد اندازهگيري كه فرد است شما ميتوانيد به هر كسي از هر مليتي فرصت بدهيد كه بيايد در اين نظم حضور پيدا بكند و اتفاقاً به ارتقا اين نظم و به فرايند قدرت گرفتن، به فرايند انباشت سرمايه و غيره كمك بكند؛ اما درنهایت ما به نقطهاي رسيديم كه امروز آمريكايي كه زماني تكيه بر آن اراده داشت و از دل آن اراده توانست اين نظم را به جهان تحميل بكند الآن وضعيتي معكوس پيدا كرده است؛ يعني يك جرياني در آمريكا به كسي رأي دادهاند كه اتفاقاً ميگويد ما ميخواهيم ملت آمريكا باشيم. ما نميخواهيم مثلاً فرض كنيد فرصتها در اختيار ديگران باشد.
ايران در طول تاريخ خودش شايد برخلاف تجربهاي كه به لحاظ جغرافيايي و تاريخي مثلاً آمريكا داشته است يا انگلستان داشته است هميشه به تعبيري كه در بحث دوستان هم مطرح شد در يك موقعيت تحت فشار بوده است به لحاظ جغرافيايي، يعني موقعيت ژئوپلیتیک ايران هميشه در ميانه يك چهارراهي بوده است؛ اما جالب اين است كه ایران در همين موقعيت تحت فشار يك تمدن را بنا كرده است و جغرافيايي را ساخته است كه امروز الآن ما به آن اطلاق جغرافياي فرهنگي ايران را ميكني و كه از غرب چين آغاز ميشود و تا شرق آفريقا ادامه دارد و تا مرزهاي اروپا ادامه پيدا ميكرده. اینچنین قدرتي از كجا پديد ميآيد؟ از همان نيرويي كه در انديشه و فكر ايراني در مورد آينده وجود داشته است.
ما زماني با يك دستگاه و ديسيپلين الهياتي جهان را از نظر خودمان سامان داديم و اين در انديشه ايراني قبل از اسلام و پس از اسلام هم مثلاً در فلسفه اسلامي به يك معنايي سازماندهی شده است؛ يعني به عبارتي ميشود گفت كه ما نظم جهان را توضيح داديم. گفتيم جهان اين شكل است و كسي كه از عهده بيان كردن چنين چيزي بربیاید يك قدرت فكري پيدا ميكند يعني هژموني پيدا ميكند. حالا ما الآن داريم از اين حرف ميزنيم كه دويست و خوردهاي كشور در جهان وجود دارند ولي واقعيت اين است كه ده، پانزدهتا كشور واقعي بيشتر در جهان وجود ندارند! بقيه كشورهايي كه پديد آمدند و يا ساخته شدند عملاً ترفندي بودند براي اينكه ما چيزي به اسم جامعه جهاني را بتوانيم بسازيم كه بعد بر اساس آن به آنهایی كه ممكن است يك موقعي اين اراده و خواست عمومي در آنها شكل بگيرد كه تبديل به آن دولت نرمالي بشوند كه آقاي دكتر فرمودند تو آن را در مقابل جامعه جهاني بگذاري. جامعه جهاني دارد چه ميگويد؟ ما كه ميدانيم جامعه جهاني چيزي به جز سه، چهارتا كشور قدرتمند نيست. همان چيزي است كه ما در ساختار شوراي امنيت به صورت متعين ميبينيم.
فلذا اين به يك نحوي كنترل كردن اين فضا است. حالا ايران در تجربه خودش تبديل به يك كشوري شده است كه توانسته است فكر و انديشه و قدرت خودش را تثبيت بكند.
واقع آن را اگر بخواهيد نگاه بكنيد شايد به راحتي نشود شايد در عداد همان مثلاً ده كشوري كه، تمدنهاي بزرگي كه وجود داشتند بشود نامهايي را اسم برد كه در عداد حافظ و مولوي و سعدي و فردوسي و يا در عداد فيلسوفان ديگر ما باشند. اين را هم از جهت تفاخر به آن نميگويم كه مثلاً بگويم ما يك چيزي داريم بقيه [ندارند.] چين هم مثلاً فرض بكنيد لائو تسه دارد كنفوسيوس دارد؛ ولي مسئله اين است كه وقتي موقعيت ما را در نظر ميگيريم در اين نقطه جغرافيايي چهارراهي، رسيدن به چنين تمدني و تاريخي با يك چنين ستونهاي محكمي، كار دشوارتري است. تا چيني كه در شرق دنيا است يا مثلاً فرض كنيد اروپايي كه در غرب دنيا است و آمريكايي كه در غرب دنياست.
اگر ما در دورههای ديگر تاريخمان كه بخشي از آن را مثال زدم مثلاً يك بار در طرح يك بنيان عظيم الهياتي اين كار را كرديم يا در دورهای با هنر اين آينده و آن حقيقت را پيش كشيديم و تبديل به يك دوره متنابهي از هنر در جهان شديم. امروز به واسطه شكلي كه جهان دارد اين تنها از مسير سياست و امر سياسي محقق میشود؛ يعني جستجوي حقيقت از مسير سياست، اين نقطه تمايز امام به نظر من با تمام شخصیتهای ديگري هستند كه در دوره معاصر جهان و در خود ايران وجود داشتهاند و توجه به اين سياست يك چيزي را پررنگ میکند اين نکتهای كه در مورد اميد گفته شد ببينيد يك نسبتي بين سياست، آينده و اميد وجود دارد. اميد بهنوعی يك اشتياق بي تصوير است. اميد قرار نيست تصوير خاص متعيني را پيش روي شما بگذارد. میدانید يك چيزي شبيه ايمان به غيب. مگر ما نمیگوییم دنبال حقيقت هستيم ولي قرآن میگوید ايمان به غيب داشته باشيد. اگرچه كه ما در اين ايمان به غيب ممكن است به تعبيري طرحافکنیهایی هم بكنيم اما بايد از اين طرح مراقبت بكنيم. بايد بدانيم كه اين طرح، هر طرحي كه ما میافکنیم در نسبت با حقيقت شكست میخورد. آيا آمادهایم در اين شکستها دوباره اراده بكنيم؟ اينكه میگویم سياست مسير جستجوي حقيقت است از اين جهت است كه آيا ما دوباره اراده میکنیم به اينكه پس از اين شكست باز هم اين اشتياق بي تصوير را پي بگيريم؟ دنبال بكنيم؟ اين چيزي است كه جمهوري اسلامي به نظر من مدعي آن است و البته پيمودن اين مسير در چنين جهاني خيلي دشوار است يعني ادعاي كمي نيست و لزوماً ضمانتي هم براي آن وجود ندارد كه بشود آن را ادامه داد. بايد پاي آن ايستاد.
تاریخ انتشار: 1403/12/20
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.