ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
هر ملتي براي اينكه به جايي برسد و بتواند حركت بكند حتماً نياز به يك رؤيا دارد. آن رؤيا فانتزي نيست به اين معنا كه هیچوقت تحقق پيدا نكند بلكه يك عامل حركت است. آن وضع مطلوب را از نظر خودش درواقع ترسيم میکند و اين رؤيا حتماً هم بايد رؤياي جمعي باشد يعني به اين معنا كه ممكن است مثلاً يك سياستمدار، يك رئیسجمهور، يك وزير يك رؤيايي داشته باشد آن رؤياي ملت نيست. رؤياي ملت زماني هست كه مردم همه نسبت به يك وضعيت خودشان اولاً آگاهي داشته باشند و بعد براي رسيدن به يك وضعيت مطلوب يك ذهنيتي را پيدا بكنند كه براي رسيدن به آن تلاش بكنند. اين رؤياي ايراني به نظرم از بعد از مشروطه شكل گرفت. قبل از آنکه اصلاً ما متوجه نبوديم كه درواقع وضعمان چه هست و حالا باز از وضع خودمان مطلع نبوديم! ولي بعدازاینکه خلاصه خودمان را در آينه غرب ديديم، متوجه شديم كه وضعمان چيست و براي رسيدن به آن آينده مطلوب، به آن رؤياي ايراني كه داريم میگوییم تلاش كرديم.
من فكر میکنم كه ما سه مرحله را پشت سر گذاشتيم و الآن در مرحله سوم هستيم. رؤياي اولي كه در همان دوره مشروطه شكل گرفته بود و بعد تا زمان رضاخان هم ادامه داشت رؤيايي بود كه ايران خودش را در وضعيتي میدید كه تبديل به يك كشور مدرن شده است. مثل غرب شده است و رؤيا رؤياي مدرن بود. به اين معنا كه من میخواهم مثل اروپا تبديل به يك كشوري بشوم كه همه امور عقلاني باشد، همه امور منظم باشد، زيبايي وجود داشته باشد همان چيزي كه از مدرنيته در نظر است. اين رؤيا به نظر من با پايان حكومت رضاخان شكست خورد و علتش هم اين بود كه برخلاف چيزي كه گفته میشد و تلاشها میشد مردم متوجه شدند كه اين فقط يك روبنا هست و خيلي به آن معناي عميق ما مدرن نشديم و تا يك حدي هم حتي سرخورده شديم.
مرحله بعدي رؤيايي كه اتفاق افتاد به نظرم یکجور بازگشت به سنت و احياء سنت از هر جنسي بود. ممكن است مثلاً قشر مذهبي به دنبال اين بودند كه ما رؤیایمان بازگشت به عصر پيامبر باشد و حالا مثلاً قشر غیرمذهبی هم رؤیایشان اين بود كه يك حكومت ايران باستان را دوباره احياء بكنند و خب پهلوي دوم به نظر من روي همين زمينه كار میکرد كه من میخواهم احياي ايران باستان را رقم بزنم و حكومتي و جامعهای شكل بگيرد كه همان شكوه و عظمت ايران باستان را داشته باشد.
اين هم به نظر من به جايي نرسيد چون از اولش هم معلوم بود اين به شدت عقيم است. چيزي كه ازدسترفته، زماني كه گذشته ديگر قابلبرگشت نيست و مرحله سومش به نظر من بحث انقلاب اسلامي بود كه اين يك نوع تعادل بين مدرنيته و سنت برقرار میکرد و حالا انشاءالله در بخشهای بعدي بيشتر عرض میکنم. ببين من روي اين موضوع اصرار دارم كه ما قبل از دوره مشروطه رؤيايي نداشتيم. اصلاً نیازی به رؤيا نداشتيم. ملتي نياز به رؤيا دارد كه میخواهد وضعش را تغيير بدهد. ملتي نياز به رؤيا دارد كه میخواهد تغييري اتفاق بيفتد. از وضع فعلي خودش راضي نيست. ما قبل از مشروطه راضي بوديم. همه ما داشتيم خوش میگذراندیم. ايران قبله عالم بود و مثلاً در سفرنامههای خارجیهایی كه به ايران آمدند چنين موضوعي هست كه میگوید كه ما را مسخره میکردند! اروپايي را مسخره میکردند وقتي آمديم و در مجلس شاهعباس صفوي حضور پيدا كرديم و صحبت كرديم ایرانیها ما را دست میانداختند و مسخره میکردند! چرا؟ به خاطر اينكه اصلاً میگفتند ايران است كه مركز دنياست و ايران است كه همهچیزتمام است و شما عقبمانده هستيد و شما نه دين درستوحسابی داريد و نه پيشرفت درستوحسابی داريد.
رؤيا بايد همه مردم درگيرش باشند. اينكه يك فردي بخواهد مثلاً مثل عباس ميرزا آن رؤياي ملي نيست. آن رؤياي اين تازه به جنگ رفته است، متوجه شده است كه من توان مقابله با روسيه را ندارم، بله آن نامه را مینویسد و درواقع سؤال میکند كه شما چهکار كرديد كه اینقدر پيشرفت كرديد؟ مگر همان آسماني كه بالاي سر شما هست بالاي سر ما نيست؟ مگر همان خورشيدي كه بر شما میتابد بر ما نمیتابد؟ چرا پس شما اینجوری شديد؟ فرنگي با من سخن بگو. ولي اين رؤياي يك فرد بود نه رؤياي ملي. عرض میکنم از مشروطه بود كه رؤياي ملي شكل گرفت.
بعد از اينكه آن مدرنيته به نوعي به شكست و سرخوردگي انجاميد احياي سنت مدنظر قرار گرفت و به نظرم آن مرحله سوم درواقع تعادل بين سنت و مدرنيته بود و اينكه ما يك كشوري باشيم كه استقلال داشته باشيم. كشوري باشيم كه آزاد باشيم. حكومتي باشد كه مردمي باشد. اين رؤيا شكل گرفت و به نظرم كه قابل نقد میتواند باشد اين است كه در انقلاب اسلامي اين رؤيا محقق شد و اين رؤيا باز هم اصرار میکنم كه آقاي دكتر فانتزي نيست يعني با همان نگاه لكاني بخواهيم نگاه بكنيم در ساحت خيال نيست در ساحت نمادين است. بله در ساحت واقعيت نيست. از جنس واقعيت نيست. اين را قبول داريم. از جنس واقعيت نيست. ولي در ساحت نمادين است به اين معنا كه درواقع ذهن آدم را درگير میکند و ممكن است هیچوقت هم به آن نرسد. ولي انگیزهای براي حركت به وجود میآورد.
اشكالي كه من فكر میکنم الآن دچارش شدهایم اين است كه بعد از انقلاب ما در رؤيا ساختن ناموفق بوديم. نتوانستيم يك رؤياي ملي [داشته باشيم.] تا قبل از انقلاب اين رؤيا براي مردم ساخته شده و مردم ه آن بارو دارند. اگر ما يك حكومتي درست بكنيم كه استقلال، آزادي، دين و همه اینها را تأمين كند حتماً اين حكومتي، حكومتي است كه میتواند باعث تحقق آن رؤيا بشود و متأسفانه بعد از انقلاب اين رؤيا ادامه پيدا نكرد. يعني میخواهم بگويم كه رؤياي جديدي بايد ساخته میشد كه ما اولاً با همديگر يك وحدت ذهني پيدا بكنيم همه مردم به يك سمت حركت بكنند و دوم اينكه انگیزهای براي حركت ايجاد بكند.
اشكالي كه من فكر میکنم الآن وجود دارد و حالا اگر فرصت شد توضيح میدهم اين هست كه ما در ساختن رؤيا و ايجاد يك رؤياي ملي براي مردم آن طوري كه آمريكا توانست رؤيا بسازد، چين توانست رؤيا بسازد و مردم را متحد بكند به سمت آن برنامه حركت بكنند ما ناموفق بوديم! رؤياي ايراني قطعاً سند چشمانداز توسعه و پيشرفت 1404 نيست. رؤياي ايراني برنامه پنجساله ششم و هفتم و اینها نيست. ما از يك جنس ديگري، برنامه نيست، از جنس واقعيت نيست. ما يك چيز ديگري را نياز داريم كه مردم بهعنوان يك ذهنيت درخشان آن را بپذيرند و يك دوره درخشان طلايي در نظر بگيرند و براي رسيدن به آن حركت بكنند.
بنابراين رؤياي ما هم نسبت به بقيه كشورها متفاوت است. خواستن عرض بكنم كه بحث من تعصب و تعصب ملي و اینها نيست میخواستم بگويم اگر میخواهیم موضوع را واقعي بررسي بكنيم متوجه اين تفاوتها هم باشيم كه ايران با خيلي از كشورهاي ديگر فرق میکند و شما مثلاً چند تا كشور هستند كه مثل ايران وجود داشته باشند. ببينيد اگر ما از همان بحث ایرانشهر را در نظر بگيريم خب اين يك رؤيا بود يك نگاه ایرانشهری. بعد نگاه مثلاً اندیشهای كه در صفويه وجود داشت و بعد با تشيع همان انديشه تغيير پيدا كرد و تكامل پيدا كرد. تصور من اين است كه آن رؤيا، عناصر و درواقع يكسري اصول مشخصي دارد و آن هم اين است كه ما میخواهیم يك جهاني را تدبير بكنيم، يك جهاني را به وجود بياوريم كه در آن عدالت خيلي مهم است، در آن آزادي خيلي اهميت دارد و نگاهمان يك نگاهي است كه به كل دنيا تسري پيدا ميكند فقط مربوط به ايران نيست. اين را بايد در موردش صحبت كرد. اجازه بدهيد حالا يك زماني بايد بيشتر روي آن فكر كرد در موردش صحبت كرد. دقيقاً دقيقاً كم بودند انقلابهایی كه اتفاق بيفتند و نگاهشان نگاه جهاني باشد. ما چهارتا انقلاب كبير در دنيا داريم: انقلاب فرانسه بوده، انقلاب چين بوده، انقلاب روسيه بوده و انقلاب ايران.
انقلاب ايران از اين نظر خيلي متمايز است و خيلي خاصتر است كه بيش از اينكه بحثش بحث يعني در كنار اينكه بحثش بحث مسائل داخلي باشد اما يك درصد، آن كتاب آقاي پناهيها جامعهشناسی شعارهاي انقلاب اسلامي نگاه بكنيم شايد نصف شعارهايي كه در دوره انقلاب اسلامي داده میشد مربوط به دنيا بود نهفقط بحث ايران. عليه اسرائيل بود، عليه آمريكا بود. حمايت از كشورهاي مظلوم بود. فلسطين بود. اين يعني اينكه يك نگاه جهاني در رؤياي ايراني وجود دارد و خب يك تأثيراتي هم میگذارد.
من احساسم اين است كه يعني باز هم عرضم قابل نقد است اين است كه ما تا بهدرستی شما فرموديد تا اواخر دهه شصت همچنان اين رؤيا وجود داشت كه به اين دوره میگویند دوره انقلاب ديگر. از 57 تا 67 را دوره انقلاب اسلامي میگویند. بعد ما وارد يك جرياني شديم كه مردمان از عرصه سياست و حكومت كنار گذاشته شدند و بحث اين بود كه متخصصين، تكنوكراتها بهتر میتوانند كشور را اداره بكنند و بنابراين اینها هستند كه تصميم ميگيرند. اینها هستند كه برنامهریزی میکنند. به خاطر همان دوباره برگشتيم يك ارتجاعي بود با همان نگاه برنامهریزی و دقيقاً همان نگاهي كه اتفاقاً حكومت شاه را به اعتقاد خیلیها مثلاً زمان آموزگار و اینها همين زمين زد. اين نگاهي كه مردم ايران خيلي برايشان اهميت دارد كه در برنامهها لحاظ بشوند و رؤياي آنها جدي گرفته شود. وقتي شما مردم را حذف بكنيد بگوييد كه من برنامهریزی میکنم به جاي اينكه رؤیاپردازی كنم، برنامهریزی میکنم. برنامه توسعه براي شما تدوين میکنم و اين برنامه توسعه است كه كشور را [حركت میدهد.] عامل حركت كشور ديگر رؤياپردازي و رؤياي ملي نيست. بلكه يك برنامهریزی خشك و بیروح و مبتني بر اصول مدرنيسم هست. اين باعث میشود كه آن رؤيا کمکم پژمرده بشود و از بين برود! اتفاقي كه براي رؤياي ايراني افتاد الآن اين است و به خاطر اين از دست داديم كه ملت كنار گذاشته شدند. وقتي شما ملتي نداشته باشيد و به اين سمت برويد كه فقط اصول مدرنيته و اصول برنامهریزی را عامل حركت خودت ببيني نه رؤيا، آن موقع رؤيايي اصلاً قابل تحقق نيست.
پس هم ملت كنار گذاشته شدند و هم آن اصول برنامهریزی به جاي رؤيا عامل حركت شد و مجموع اين عوامل باعث شد كه ايران ديگر نتواند آن رؤياي ايراني دنبال بكند و شكل بدهد و پيگيري بكند و خدمت شما عرض بكنم كه مردم ايران هر حركتي كه انجام میدهند، حرکتهای فوقالعادهای كه انجام میدهند از حالا مشروطه بود، انقلاب اسلامي بوده، ملي شدن صنعت نفت بوده، یکچیزهایی غیرقابلتصور بود؛ يعني حركتي كه انجام دادند در چهارچوبهای عقلاني و حداقل در كشورهاي همسايه ما سابقه نداشته و يك حركت فوقالعاده در نظر گرفته میشود. همه آن بر اساس رؤيا بوده و بر اساس باور به يك رؤيايي بوده كه براي رسيدن به آن تلاش میکردند و اگر ما اين قدرت رؤياپردازي را از دست بدهيم مطمئن باشيد كه اتفاقي كه حكومت شاه افتاد براي ما هم میافتد. اینجوری نيست كه ما اگر با مردم همراه نشويم و خلقيات و اصول اجتماعي مردم ايران را ناديده بگيريم اینجوری بشود كه لزوماً كشور بتواند همچنان به آن حركت خودش ادامه بدهد و اطمينان داشته باشيم از ثباتي كه ادامه پيدا بكند.
بنابراين من بازگشت به رؤياي ايراني، تقويت رؤياي ايراني را براي حكومت و جامعه ايراني الزامي و ضروري و حياتي میدانم كه خلاصه نشانههایی از اينكه بخواهيم بله اين برگرديم در ميان سياستمداران ما خيلي به چشم نمیخورد متأسفانه! اين رؤيا براي ملتهایی مثل ايران لازم است و بايد تقويت بشود. آمريكا رؤيا دارد. صهیونیستها رؤيا دارند. با رؤیایشان است كه دارند زندگي میکنند. اینجوری فقط نيست كه مثلاً يك نتانياهو باشد كه فقط بخواهد فلسطینیها را بيرون كند و بكشد و نسلکشی كند. نه كل شهروندان صهيونيست هستند كه براي اين رؤيا دارند تلاش میکنند. اين رؤيا ازاینجهت میگویم كه ملي بايد باشد. همه اقشار آن خلاصه واحد سياسي را درگير خودش كرده باشد و همانطور كه عرض كردم از دهه هفتاد ما داريم اين رؤيا را کمکم از دست میدهیم و خب اين خوب نيست و میتواند آسيب برساند.
اينكه در آينده چه خواهد شد؟ من میدانم كه بدون رؤيا ما نمیتوانیم ادامه بدهيم. حتماً بايد يك رؤيايي داشته باشيم؛ اما آيا میشود اين رؤيا ساخته شود؟ بستگي به خلاصه فهم عمومي دارد. كشورهايي كه به رؤيا اعتقاد دارند و میخواهم بگويم كه تأثير رؤيا در آنها خيلي عامل پيشرفت آنهاست حتماً يكسري قهرمانهایی ساخته میشوند كه اين قهرمانها معمولاً تاريخ را پيش میبرند. ايران هم يكسري قهرمانها داشته و دارد و انشاءالله در آينده خواهد آمد مثلاً شهيد سليماني يكي از كساني است كه رؤيايي براي ایرانیها پديد آورد و تبديل به يك عاملي براي حركت و انسجام و همفکری اقشار مختلف شد. با شناختي كه از مردم ايران و با تاريخ ايران دارم بله، يكسري قهرمانها ظهور خواهند كرد. میتواند در قامت يك رئیسجمهور باشد. میتواند در قامت يك شخصيت ملي باشد كه دوباره اين رؤيا را زنده میکند و مردم را راهبری میکند، امام خميني چه كسي بود؟ كسي بود كه اين رؤياي مردم را دريافت كه اين رؤيا نساخته است رؤيا ملي است ساخته میشود. اين میآید فقط بيان میکند و امام خميني آمد بيان كرد و خب مردم هم همراه شدند.
تاریخ انتشار: 1403/12/19
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.