ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
آنچه در ادامه میخوانید، تلخیصی از سخنان دکتر سعید طاووسی مسرور، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی(ره)و مدرو پژوهشگر تاریخ اسلام و تشیع است که چندی پیش به مناسبت ایام فاطمیه(س)، در نشست تخصصی رسانه فکرت با موضوع «بازنگری در تصویر اقتصادی و اجتماعی حضرت زهرا (س)»مطرح کرده است.
قبل از هر چیز باید توجه داشت که در پرداختن به سیره و سبک زندگی حضرات معصومین(ع) باید نگاهی همه جانبه داشت چرا که به هر حال افراط و تفریط در این باره هر دو مذموم است. اینکه ما از حضرت زهرا (سلامالله علیها) تصویری ارائه دهیم که ایشان فقط در مسائل اقتصادی بودهاند، یک تصویر غلط و آدرس غلط دادن است. از طرفی، این تصویر که بگوییم ایشان دائم در منزل بودند و فقط به ضرورت یک بار آمدند خطبه فدکیه را خواندند و برگشتند، نیز درست نیست؛ حتی نقل است که به خانه مهاجر انصاری هم رفتند. اینها همه تصویرسازیهای غلط است.
حذف زن از مسجد؛ نتیجه تفسیر نادرست از سیره فاطمی
حقیقت این است که حیات و سیره حضرت زهرا را فقط مستندات تاریخی معتبر و گزارشهای متقدم قابل استناد روایت میکند. بسیاری از چیزهایی که ما مطرح میکنیم، تاریخی نیست، بلکه بخشی از "حافظه تاریخی" شیعیان و مسلمانان درباره ایشان است. این حافظه تاریخی لزوماً مطابق واقعیت نیست؛ تصویری است که در اذهان طی تاریخ شکل گرفته و ممکن است از واقعیت فاصله زیادی گرفته باشد.
مثلاً تصویر رایج از ایشان، بانویی با کمترین حضور اجتماعی است، به عنوان نمونه ایدهآل زن خانهدار. این تصویر تا جایی پیش رفته که برخی فقها میگویند رفتن زن به مسجد مکروه است و بهتر است در خانه نماز بخواند. در حالی که حضرت آیتالله سیستانی میفرمایند این فتوا محل اشکال است؛ چرا که قطعاً بر اساس شواهد تاریخی متعدد، زنان پیامبر از جمله حضرت فاطمه به مسجد میرفتند و در آنجا نماز میخواندند و پیامبر هم هرگز آنان را از این کار منع نکردند. حتی روایتی هست که ایشان زنان را به نماز در مسجد تشویق میکردند. یعنی ما در یک نگاه و تفکر خاص، زن را از مسجد حذف کردیم.
یا مثلاً میگویند حضرت زهرا فرمودهاند: "بهترین چیز برای زن این است که مرد نامحرم او را نبیند و او نیز مرد نامحرم را نبیند." این سخن در سطحی قابل درک است، اما اولاً انتساب آن به ایشان ثابت نیست. این روایت برای اولین بار در قرن هفتم نقل شده و سند ضعیفی دارد. ثانیاً گزارشهای تاریخی و روایی نشان میدهد که ایشان با مردان بزرگی از صحابه، مانند سلمان، سخن میگفتند و پاسخ میدادند و ارتباط داشتند. حتی به فرض صحت، این روایت تنها میخواهد بگوید وقتی ضرورتی نیست و فایدهای در کار نیست، اختلاط بیرویه پیش نیاید، نه اینکه هیچ ارتباطی بین زن و جامعهاش که نیمی از آن مردان هستند وجود نداشته باشد.
همین گروه وقتی به خطبه فدکیه میرسند، میگویند این یک ضرورت بود و دفاع از ولایت! من با احترام میپرسم، چه ضرورتی داشت؟ مگر دیگران نمیتوانستند از ولایت دفاع کنند که حتماً ایشان باید میآمدند؟ البته این را به روش جدل میگویم. در پاسخ میگویند بله، ایشان به عنوان یادگار پیامبر اکرم ضرورت داشت که بیایند و از ولایت دفاع کنند. این استدلال خودش نشان میدهد که باب ورود بانوان به مسائل سیاسی و اجتماعی کاملاً باز است. اینطور نیست که در هیچ موقعیتی نخواهند چنین فعالیتهایی داشته باشند. به نظر ما از هر دو سو دچار یک سری افراط و تفریط شدهایم و هر دوی اینها آسیبزا است.
یا مثلاً در مورد نقش اقتصادی حضرت زهرا (سلامالله علیها) ما دچار تناقض هستیم. از یک طرف میگوییم از بزرگیها و نقاط درخشان دین اسلام این است که زن مالک اموال خودش است، استقلال مالی از شوهر دارد و میتواند تجارت کند و خرید و فروش داشته باشد. اما وقتی میرسیم به مصادیق، میگوییم نه، مثلاً دون شأن فلان بانوست که در آن زمان تجارت کند! چه دون شأنی؟! حضرت خدیجه کبری (سلامالله علیها) در همان زمانی که تاجر بودند، به "طاهره" معروف بودند. مگر تجارت با طهارت نفس و اخلاق منافات دارد؟!
در مورد حضرت زهرا (سلامالله علیها) نیز، پس از بخشش فدک به ایشان، شواهد نشان میدهد که بر باغ فدک نظارت اقتصادی داشتند. یعنی هم در آنجا فعال بودند، هم محصولش به فروش میرسید و هم خود حضرت بر آن نظارت میکردند. ایشان میتوانستند شخص دیگری را برای این کار تعیین کنند، اما شواهد حاکی از آن است که خودشان به این کار اهتمام داشتند و بر آن اشراف کامل داشتند.
شواهد عینی حضور حضرت زهرا (س) در فدک
مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی وقتی به عربستان سفر کرده بودند، بسیار اصرار کردند تا از فدک دیدن کنند، چرا که معمولاً به ایرانیها اجازه بازدید از فدک داده نمیشود. فدک فاصلهای قابل توجه، حدود ۲۰۰ کیلومتر در شمال مدینه دارد. خلاصه ایشان با اصرار فراوان و همراهی هیئتی متشکل از آقای حسن روحانی و دیگران، موفق شدند و دولت سعودی موافقت کرد تا با یک راهنما، آنان را به فدک ببرند.
نکته جالب اینجاست که عربستان نام فدک را تغییر داده و به نظرم نام "جوف" را روی آن گذاشته است، اما باغ فدک هنوز پابرجاست. وقتی آقای هاشمی به آن نخلستان رسیدند، در آنجا مسجدی بود. از اهالی محل و راهنمای محلی پرسیدند نام این مسجد چیست؟ گفتند: "مسجد فاطمه الزهرا". پرسیدند چرا به این نام است؟ گفتند چون ایشان به اینجا آمده و در اینجا نماز اقامه کردهاند. همچنین چشمهای بود که آن نخلستان را سیراب میکرد. پرسیدند نام این چشمه چیست؟ گفتند: "عین فاطمه الزهرا" که به نام آن حضرت متبرک است. در فیلم آن سفر دیده میشود که آقای هاشمی گفتند من از این آب میخورم. به ایشان گفتند نخورید، ممکن است آلوده باشد! اما ایشان نوشیدند و گفتند: بسیار هم گوارا بود. سپس به همه ایرانیهای همراه گفتند بیایید و از این آب بنوشید.
میخواهم بگویم که حضور فیزیکی حضرت زهرا (سلامالله علیها) در منطقه فدک، از طریق اسامی اماکنی که به نام ایشان حفظ شده، خود را نشان میدهد و هیچ استبعادی هم ندارد. چرا که ماجرای بخشش فدک در سال ششم یا اوایل هفتم هجری بود و شهادت حضرت در سال یازدهم. در این فاصله سه چهار ساله، حتی اگر ایشان تنها یک بار به فدک سفر کرده باشند، هیچ بعید نیست که برای نظارت بر این نخلستان و فعالیتهایش به آنجا رفته باشند. بسیاری از اماکنی که با چنین اسامیی خوانده میشوند، به دلیل حضور آن بزرگوار در آن محل است؛ مانند قدمگاه امام رضا (علیهالسلام) که نمادین است، اما نشان از حضور واقعی ایشان در آنجا دارد.
حالا فرض کنید کسی اشکال کند که این نامگذاریها فقط به دلیل مالکیت ایشان بر فدک بوده است. همین هم اثبات میکند که حضرت زهرا (سلامالله علیها) برای مدیریت فدک، کارگزارانی داشتهاند و امور تحت مالکیت و نظارت قطعی خودشان بوده است. دیگر قابل انکار نیست که ایشان فدک را به حال خود رها نکرده بودند. فدک یک زمین متروکه نبود، بلکه فعال بود، محصول فراوان و درآمد بالایی داشت. اگر اینطور نبود، در غصب آن اینهمه شتاب نمیکردند. اگر فدک بیاهمیت بود، موضوعیتی نداشت.
خطبه فدکیه نهایتاً حدود ده روز پس از رحلت پیامبر ایراد شد. یعنی از اولین اقدامات خلیفه اول پس از تشکیل حکومتش، شاید حتی اولین اقدام عملی او پس از تثبیت بیعت، غصب فدک بود که حدود سه چهار روز پس از رحلت اتفاق افتاد و حضرت بلافاصله واکنش نشان دادند. این وقایع به وضوح نشان میدهد که حضرت فاطمه زهرا (سلامالله علیها) نسبت به فدک، فعالیت اقتصادی مستقیم و فعالانهای داشتهاند.
حیات سیاسی فاطمه (س)؛ از گریههای اعتراضی تا خطبههای آتشین
از جهت فعالیت سیاسی نیز باید گفت که کل حیات حضرت صدیقه طاهره (سلامالله علیها) پس از رحلت پدر را میتوان یک فعالیت سیاسی تمامعصر دانست. حتی گریههای فاطمه (س)، خودش مبارزه و اعتراض بود. حتی زیارت رفتن ایشان نیز پیامی سیاسی داشت؛ آن حضرت هر دوشنبه و پنجشنبه پیاده به زیارت شهدای احد میرفتند. کسانی که به مدینه مشرف شدهاند میدانند که احد با شهر فاصله دارد و باید با وسیله نقلیه رفت، اما ایشان این مسیر را پیاده طی میکردند.
اگر کسی این شبهه را دارد که با توجه به مضروب شدن ایشان، چگونه چنین کاری ممکن بود، پاسخش روشن است؛ حضرت در همان روزهای اول مضروب نشدند. واقعه هجوم به خانه ایشان، سی روز پس از رحلت پیامبر رخ داد، نه سه روز بعد. در آن یک ماه فاصله، ایشان هر هفته دو بار این سفر را انجام میدادند.
این عمل پیام داشت. اگر این حرکت را در کنار خطبه فدکیه قرار دهید، پیامش آشکار میشود؛ در خطبه فدکیه، ایشان جامعه آن روز را به چالش میکشند و نقد میکنند و میفرمایند: "مردان [واقعی] در احد خوابیدهاند و نامردان در جامعه راست راست راه میروند!" تمام زندگی حضرت زهرا پس از پدر – که به قولی هفتاد و پنج روز و به قول مشهورتر نود و پنج روز بود – سراسر مبارزه بود. کسانی که قائل به هفتاد و پنج روز هستند، میگویند هجوم سی روز بعد رخ داد و چهل و پنج روز بستری بودند. و کسانی که نود و پنج روز میگویند، معتقدند هجوم پنجاه روز بعد اتفاق افتاد و چهل و پنج روز بستری بودند. زیرا مدت چهل و پنج روز بستری بودن در منابع ذکر شده است.
متأسفانه برخی توهم کردهاند که هجوم در همان روزهای اول رخ داده و چهل و پنج روز بعد هم شهادت ایشان بوده، و لذا آن چهل و پنج روز را به عنوان سالروز شهادت میگیرند. همان بهتر که در کشور ما این تاریخ رایج نیست، چون در عراق این روز را گرفتهاند و متأسفانه با ایام ولادت امام حسن عسکری (علیهالسلام) تداخل پیدا کرده است. و از قضا ذائقه ما هم بیشتر به شهادت و وفات گرایش دارد تا ولادت! مثلاً برخی هیئتها به سیزدهم رجب چندان اهمیتی نمیدهند چون پانزدهم رجب را وفات حضرت زینب میدانند! در حالی که هر چه ما گفتیم تاریخ پانزدهم رجب جعلی است و جاعل آن هم بسیار بیذوق بوده، صدایمان به جایی نرسید! و اوج بیذوقی در این بوده که این تاریخ جعلی را تنها دو روز پس از ولادت امیرالمؤمنین قرار دادهاند.
این جعل تاریخ پانزدهم رجب، زیر صدسال قدمت دارد! اما الآن طوری با آن برخورد میشود که گویی از مسلمات است. در حالی که ما اصلاً چنین چیزی در منابع معتبر نداریم. شما را به شیخ عباس قمی در مفاتیحالجنان و به ویژه در کتاب وقایعالایام ارجاع میدهم؛ ایشان در بخش مناسبتهای پانزدهم رجب، حتی به اندازه یک "شاید" یا "به قولی" هم اشارهای به وفات حضرت زینب نکردهاند. در عوض مینویسد پانزدهم رجب به قولی شهادت امام صادق (ع) است، هرچند خودش این قول را هم قبول ندارد. اما همین عدم اشاره، نشان میدهد که موضوع وفات حضرت زینب در آن تاریخ، اساساً در منابع معتبر تاریخی وجود خارجی نداشته است.
خطبه فدکیه و نقد جامعه بدون آرمان
اما بحث اصلی ما این نیست. منظور این است که در فرهنگ مناسبتها، یک جور غلبه موضوع شهادت و وفات بر ولادت وجود دارد. این خطبه (که به نظر میرسد پس از واقعه هجوم و در حضور زنان عیادتکننده ایراد شده) نیز بخشی از همان مبارزه سیاسی تمامعمر حضرت است. ایشان در این خطبه میفرمایند: "از مردان شما و دنیای آنها بیزارم." و تذکر میدهند که تمام این مشکلات از سستی همین مردان به وجود آمده است؛ مضمونی که در خود خطبه فدکیه هم به وضوح دیده میشود.
یکی از اساتید ما میگفت: به این خطبه نباید "فدکیه" گفت، چون به آن جفا میشود؛ این خطبه "ولاییه" است. حالا ممکن است کسی این نظر را نپذیرد و بگوید اگر چنین است، پس سوره بقره را هم نباید بقره نامید، چون فقط به خاطر داستان گاو بنیاسرائیل است. اما نامگذاریها معمولاً به دلیل شهرت یک بخش خاص است. حقیقت این خطبه، محکوم کردن حال و روز آن جامعه است و در عین حال، با تعابیر بسیار بزرگوارانهای همراه است. اگر جای حضرت بودم، با فهم ناقص خودم، احتمالاً با عبارات زشتی از مخاطبان یاد میکردم! اما ایشان خطاب میکنند: "ای مؤمنان، ای یاوران اسلام، ای انصار، ای مهاجران..." و سپس رزومه درخشان گذشته آنان را یادآوری میکنند و میپرسند: "شما که چنین بودید، چرا الآن اینگونه شدهاید؟!"
این فاصله گرفتن جامعه از آرمانهای زمان پیامبر، یکشبه ایجاد نشد. این بحث بسیار مهمی است. مثلاً میگویند در غدیر ۱۲۰ هزار نفر حاضر بودند و دو ماه بعد همه انکار کردند! مگر میشود؟ پاسخ این است: خیر، نمیشود. اولاً تعداد حاضران ۱۲۰ هزار نفر نبود، حدود ۱۰ هزار نفر بودند (این ارقام بعدها بزرگنمایی شده). ثانیاً و مهمتر، آن جامعه از مدتها قبل "نه" گفته بود! در احد "نه" گفت، زیرا اگر "بله" میگفت، شکست احد اتفاق نمیافتاد. شکست احد ناشی از دنیاطلبی و نافرمانی بود.
جامعهای که به پیامبر زنده در چشم نگاه میکرد و جسارت میکرد و اتفاقی هم نمیافتاد، دیگر چه انتظاری دارید؟ نمونه روشن آن در حدیبیه است، وقتی فردی بلند شد و گفت: "من در نبوت شما تردید دارم، چون گفتید خواب دیدهاید ما وارد مکه میشویم ولی نشدیم! و خواب انبیا وحی است. پس یا شما پیامبر نیستید، یا خواب ندیدهاید!" که البته پاسخش در سال بعد با فتح مکه داده شد، چرا که وعده الهی به انبیا لزوماً فوری محقق نمیشود.
اما نمونه دردناکتر، در آخرین پنجشنبه عمر پیامبر (که در دوشنبه رحلت فرمودند) رخ داد. وقتی حضرت فرمودند: "قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی برایتان بنویسم که پس از من گمراه نشوید." اما یکی حاضرین گفت: «إنَّ الرَّجُلَ لَیهْجُرُ» (این مرد هذیان میگوید! درد بر او غلبه کرده است!) و دیگری گفت: «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ» (کتاب خدا برای ما کافی است!). این واقعه به روشنی نشان میدهد که آن جامعه تا چه اندازه از مسیر اصلی خود منحرف شده بود.
جامعهای که حرمت رهبر دینی و سیاسی خود را میشکند، به سخنش ارزشی قائل نمیشود و در چشمانش نگاه کرده و به او جسارت میکند، آیا چنین جامعهای ممکن است به پیام غدیر وفادار بماند؟!
همین رسول خدا سپاه اسامه بن زید را برای اعزام به روم تجهیز کردند و فرمودند: "غیر از اهل بیتم که معاف هستند، همه موظفند با این سپاه بروند." اما آنان نرفتند! و پیامبر کسانی را که نرفتند لعن کردند. وقتی چشمان مبارک را باز کردند، دیدند فلان و بهمان بالای سرشان هستند! فرمودند: "مگر نگفتم بروید؟! مگر لعن نکردم؟!" گفتند: "ما نمیرویم چون نگران جان شما هستیم!" در حالی که تدبیر نبوی این بود که آنان بروند، مدینه خالی شود، ایشان از دنیا بروند و جانشین، امیرالمؤمنین، تثبیت شود تا وقتی آقایان بازگردند، کار تمام شده باشد. اما آنان برنامهریزی کرده بودند. اینها چیزهایی نیست که فقط شیعه بگوید؛ ویلفرد مادلونگ در فصل اول کتاب "جانشینی حضرت محمد" مینویسد که آنان ده سال برنامهریزی کرده بودند!
پس جامعهای که حضرت زهرا آن را مورد خطاب قرار میدهد، جامعهای است که پیام غدیر را نادیده گرفته است. اما این وضعیت یکشبه یا دو ماهه پیش نیامده؛ عقبهای طولانی داشته و در آن مقطع خود را نشان داده است. تمام آیات قرآن درباره منافقان نیز ناظر بر همین واقعیت است. یکی از اساتید ما میپرسید: "عبدالله بن ابی واقعاً منافق بود؟" گفتم: "مگر نمیگویند رهبر منافقان بود؟" گفت: "آن بیچاره که روبرو بازی میکرد! همه چیز را علنی میگفت، در چشم پیامبر نگاه میکرد و میگفت به حرف تو گوش نمیدهم، تو را قبول ندارم، از تو اطاعت نمیکنم. پس چه چیزش منافقانه بود؟ منافقان واقعی کسانی بودند که در ظاهر تبعیت محض و اطاعت نشان میدادند، اما در باطن به چیز دیگری فکر میکردند و اهداف دیگری را پیش میبردند."
حتی در دوره حیات پیامبر، در غزوه تبوک، نقشه ترور ایشان کشیده شد، اما خداوند این نقشه را ناکام گذاشت و منافقان را رسوا کرد. پیامبر اسامی آنان را به حذیفه بن یمان (و به قولی به عمار) داده بودند و فرموده بودند: "اینها منافقان امت من هستند که میخواستند مرا بکشند."
خطبههایی مانند فدکیه، خطبه عیادت و دیگر بیانات حضرت صدیقه طاهره (سلامالله علیها) ناظر به نقد همین جامعه است. مثلاً در خطبه فدکیه میفرمایند: "نماز چرا واجب شده؟" چرا حضرت باید در مورد فلسفه احکام صحبت کنند؟ خودشان پاسخ میدهند: "برای اینکه تکبر نباشد." یعنی در آن جامعه، تکبر وجود داشت. خودبزرگبینی و خودبزرگپنداری حاکم شده بود. این خطبه از حیث بلاغت و محتوا مشابه نهجالبلاغه است و همان سطح ادبی را دارد.
ابن ابی طاهر طیفور در قرن سوم، در کتاب "بلاغات النساء" (سخنان بلیغ زنان)، خطبه فدکیه را به عنوان یکی از نمونههای اعلای بلاغت ثبت کرده است. جالب است که این خاندان حتی در سختترین شرایط نیز بلاغت خود را از دست نمیدادند. حضرت زهرا (س) با مصیبت عظیم رحلت پیامبر مواجه شدند – مصیبتی که امیرالمؤمنین آن را اعظم مصائب دانسته و فرمودهاند: "رابطه زمین و آسمان بریده شد و نبوت برافتاد" – و پس از آن، غصب ولایت و فدک پیش آمد، اما با این وجود، ایشان چنان بلیغانه سخن میگویند.
این امر مشابه خطبههای حضرت زینب (سلامالله علیها) در کوفه پس از فاجعه عاشوراست که گفته میشود: "گویا علی است که سخن میگوید، فقط صدایش زنانه است!" یعنی از حیث بلاغت، خطبههای حضرت زینب همتراز با خطبههای پدر و مادر بزرگوارش است.
چرا سیره فعالان اقتصادی مثل خدیجه(س) ترویج نمیشود؟!
در باب فعالیت اقتصادی حضرت زهرا و حضرت خدیجه میتوان گفت که به طور نظری قابلیت الگوبرداری وجود دارد. در ذهنیت تاریخی زنان شیعه، همواره ارجاع به تجارت حضرت خدیجه (سلامالله علیها) و مالکیت حضرت زهرا بر فدک وجود داشته است. حتی در واقعه عاشورا نیز زنانی مانند آن بانوی بصری که از قیام سیدالشهدا حمایت کرد و نخلستانهای بزرگی داشت، نمونههایی از این حضور اقتصادی هستند.
اما به نظر من این جریان به یک گفتمان مسلط و الگوی عملی پایدار تبدیل نشد. ما اغلب ابتدا نتیجهگیری میکنیم؛ مثلاً میگوییم در قرن بیست و یکم زن نیمی از جامعه است و باید حضور اجتماعی، سیاسی و اقتصادی داشته باشد، سپس در تاریخ میگردیم و حضرت خدیجه را به عنوان مصداق پیدا میکنیم. سؤال اینجاست: اگر حضرت خدیجه نبود، چه کسی را باید الگو قرار میدادیم؟!
به نظر میرسد سیره زنان قدیس، برخلاف مردان، تبدیل به یک جریان الگوساز نشد و شاید عوامل مختلفی در این امر دخیل بودند. اطلاعات ما از بسیاری از این بانوان بسیار اندک است. از حضرت زینب (سلامالله علیها) چه میدانیم؟ جزئیات زندگی ایشان عمدتاً منحصر به واقعه عاشوراست. از حضرت معصومه (سلامالله علیها) تقریباً چیزی نمیدانیم؛ مجموع اطلاعات تاریخی معتبر درباره ایشان شاید در یک صفحه هم نگنجد! بسیاری از داستانهای مشهور، مانند برگزاری مجالس درس توسط ایشان یا پاسخ دادن به سؤالات شیعیان از پشت در، فاقد سندیت تاریخی است و بعدها جعل شدهاند. حتی تنها روایتی که به سند ایشان نقل شده، مورد تشکیک جدی قرار گرفته است.
این کمبود اطلاعات بسیار عجیب است. هر چه به دوره پیامبر نزدیکتر میشویم، اطلاعات از بانوان بیشتر است، اما هر چه دور میشویم، این اطلاعات کمتر میشود. این سؤال مطرح است که چه جریانی پس از پیامبر نمیخواست این حضور ثبت و نقل شود؟
یک فرضیه - که نیاز به پژوهش دقیق دارد - نقش بنیعباس است. وقتی بنیعباس به قدرت رسیدند، زنان خلفا (همسران، مادران و دختران) به شدت در امور سیاسی و حکومتی دخالت میکردند، تا حدی که در عزل و نصب خلفا نقش داشتند. این احتمال وجود دارد که آنان برای محدود کردن این نفوذ، فرهنگی را ترویج کردند که زن را تنها به خانه محدود میکرد و او را از عرصه جامعه، سیاست، فرهنگ و علم دور میساخت. در این راستا، احادیثی نیز در این زمینه جعل و ترویج شد که متأسفانه برخی از آنان حتی به کتابهای شیعه نیز راه یافته است.
در مقابل، حتی فاطمیون مصر که رقبای بنیعباس بودند، در این قضیه دستی داشتند. برای مثال، "الحاکم بامرالله" فاطمی دستور داد کفش زنانه تولید نشود تا زنان کمتر از خانه خارج شوند! این گونه اقدامات نشان از یک جریان فکری گسترده برای حذف فیزیکی و تاریخی زن از عرصه عمومی دارد.
میخواهم بگویم که این فرهنگ که زن را به طور کامل از عرصه سیاسی، اجتماعی و حتی علمی حذف میکند، ریشه در برخی نگاههای خلفا و جریانات خاص تاریخی دارد و متأسفانه ما نیز از این نگاهها تأثیر گرفتهایم.
ببینید، به عنوان مثال، دختر امام سجاد (علیهالسلام)، عَلِیَّه بنت علی بن الحسین، صاحب کتاب حدیث بوده است. این را در منبع معتبر رجالی "نجاشی" میتوان یافت. اما آیا تا به حال دیدهاید که در جایی تبلیغ شود امام معصوم ما دختری را تربیت کرده که کتاب حدیث داشته است؟ اصلاً مطرح نمیشود!
تداوم یک مظلومیت تاریخی
این مظلومیت به گونهای است که در کتاب رجال نجاشی، طبق محاسبه من، از ۱۲۳۸ راوی معرفیشده، تنها دو نفر زن هستند. بقیه چه شدند؟ مگر ما زن راوی نداشتیم؟ زن محدث نداشتیم؟ زن صاحبقلم نداشتیم؟ یا داشتیم اما آنان را نیاوردید؟! این خود یک مسئله بسیار جدی است.
در قرون بعدی نیز همین روال ادامه یافته. بسیاری از علمای ما همسران یا دخترانی با جایگاههای بلند علمی داشتند، اما متأسفانه این چهرهها مطرح نشدند. مثلاً حتماً میدانید در عراق زیارتگاهی به نام "بیبی شریفه" وجود دارد که زائران بسیاری دارد و برای شفا و حاجت به آنجا میروند. اما آیا میدانستید که این بانو، دختر امام حسن نیست، بلکه "شرف الاشراف"، دختر سید بن طاووس است؟ خود سید بن طاووس در آثارش چندین بار از مقام و عظمت علمی و معنوی این دخترش یاد کرده است. اما مردم فکر میکنند او دختر بلافصل امام حسن (ع) است. نمونههای دیگر، مانند "ستّ المشایخ" دختر شهید اول یا "آمنه بیگم مجلسی" نیز وجود دارند.
پس در خانههای علما نیز چنین زنانی حضور داشتهاند، اما صدای آنان کمتر شنیده شده است. وقتی ما به زن امروز، سابقه علمی، فرهنگی، تمدنی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ارائه ندهیم، او این الگوها را کجا خواهد یافت؟ در غرب! در فمینیسم! چرا که نیاز و ضرورت زندگی امروز، ایجاب میکند. وقتی شما چیزی برای گفتن ندارید، او به سراغ دیگری میرود.
تبدیل مهریه از سنت نبوی به بلایی خانمانسوز
نکته عمیقی که خانم دکتر علمالهدی مطرح میکنند، دقیقاً به همان بحران الگوسازی بازمیگردد. ایشان میفرمایند برای پسرانمان الگوهای ملموس و معاصری مانند سردار سلیمانی، شهید همت و شهید باکری داریم و کار را پیش میبریم، اما برای دختران و زنانمان با خلأ الگو مواجهیم. اگر بگوییم حضرت زهرا و حضرت زینب، میپرسند: "چگونه یک دختر جوان امروزی با بانویی عرب و معصوم که قرنها پیش زندگی میکرده ارتباط برقرار کند؟ من که معصوم نیستم!" اینجاست که حلقه اتصال بین نسل جوان و آن الگوهای والا گسسته میشود.
و نکته دقیقاً همینجاست. مشکل وقتی تشدید میشود که حتی تصویر ارائهشده از همان بانوی بزرگ نیز، تصویری محدود و تقلیلیافته است؛ گویی تمام زندگی حضرت زهرا (س) فقط در پختن آش و برگزاری مراسم خلاصه میشود! اگر واقعاً به ایشان علاقه داریم، باید برویم و ببینیم زندگی واقعی آن حضرت چگونه بوده است. حضرت زهرا مظلوم هستند؛ چرا که تنها در ایام فاطمیه به ایشان توجه میشود و حتی در تولدشان نیز، محتوای اصلی تحتالشعاع هدیه و کادو قرار گرفته است. کیست که زندگی جامع ایشان را - با همه ابعاد اجتماعی، سیاسی و اقتصادیاش - مطالعه و تبیین کند؟
مشکل در فهم نادرست از سنتها نیز خود را نشان میدهد. مثلاً در مسئله مهریه، مهریه حضرت زهرا (مهرالسنه) ۴۰۰ درهم بود که حضرت علی (ع) در همان لحظه عقد پرداخت کردند و پیامبر (ص) نیز از همان مبلغ برای تهیه جهیزیه استفاده کردند. این سنت ساده و منطقی، امروز به چه شکل درآمده است؟ ما مسائلی برای خودمان درست کردهایم که در آن گیر افتادهایم. در بسیاری از کشورهای اسلامی، این سنت رسول الله هنوز پابرجاست؛ مهریه در همان لحظه عقد پرداخت میشود و به همان میزان نیز جهیزیه تهیه میشود. بقیه امور زندگی نیز به عهده خود زوجین است.
از قضا، این قوانین دست و پا گیر امروزی، بیشتر به ضرر آقایان تمام میشود، در حالی که خانمها نیز از آن راضی نیستند. من خودم در دادگاه شاهد بودم که خانمی با وجود ازدواج مجدد و داشتن دو فرزند از شوهر دوم، همچنان در پی گرفتن مهریه از شوهر اولش بود! این دیگر چه معنی میدهد؟! مهریه در اسلام این نیست. حتی اگر فرض کنیم نصف اموال باید پرداخت شود، این از کجای اسلام آمده؟ این برداشتی است از فرهنگ غرب که در بستر متفاوتی شکل گرفته است. ما آن را کپی کردهایم و بدون درنظرگرفتن مبانی خود، به کار بستهایم.
همانطور که حاجآقای دانشمند میفرمود: "قائل به تفکیک باشید." باید مداحی را از امام حسین، روحانی را از امام صادق، نمازخوان را از نماز و مسجدی را از مسجد جدا دانست. اگر حساب همه را یکی کنید، دینی برای شما باقی نمیماند. این وضعیت اسفبار مهریه هیچ ارتباطی به اسلام ناب ندارد. اینها قواعدی است که ما خودمان ساختیم و حالا در دام آن گرفتار شدهایم.
ما خیلی کارها میکنیم که هیچ ربطی به اسلام ندارد. مثلاً میگویند آقا اسم خانمها را نگویید! تا آن حد که زن و شوهر جلوی بچه هم اسم یکدیگر را به زبان نمیآورند! این واقعاً از کجا آمده است؟!
مرحوم استاد فاطمینیا میفرمود: سختترین شب عمرم، شبی بود که به خانه یک خشکهمقدس رفتم. گفت به پسرش: "محسن، چای بیاور!" بندهخدا، همه میدانستند اسم مادر خانواده "مژگان" است، اما او میگفت محسن! این تعبیر خود حاجآقاست. باز "محسن" خوب است! بعضیها به "شیء" تعبیر میکنند! مثلاً میگویند: "با منزل برویم منزل!" اینها به اسلام چه ربطی دارد؟ هیچ! حاجآقای فاطمینیا ادامه میداد: اسم همه نزدیکان پیامبر، از همسران و مادران همسر تا دختران و دایه و خاله و عمه، برای همه عالم مشخص است. اما اگر کسی بفهمد اسم همسر فلان روحانی چیست، قیامت برپا میشود! حتی اسم همسرشان را روی قبرش نمینویسند! این در خود بیوت علما هم رایج است! من واقعاً درک نمیکنم این چه ربطی به اسلام دارد؟! بعضیها میگویند "متعلقه"؛ حالا در توجیه میگویند منظور "تعلقخاطر" است، اما مردم که این را نمیفهمند! مردم میفهمند "شیء است؛ متعلق به فلانی است!"
این اسمها را گذاشتهاند که گفته شود، نه که گفته نشود. مثلاً میگویند آقا اسم بچهات را فاطمه بگذار تا اسم فاطمه ترويج پیدا کند. بعد اسم بچه را فاطمه میگذاری، اما فقط خودت او را صدا میزنی! این که ترويج نمیشود! اینها چیزهایی است که ما خودمان را در آن اسیر کردهایم.
خدا پیامبرش را فرستاد و فرمود: "پیامبرم را فرستادم تا غل و زنجیرهایی که به خود بستهاید را باز کند." اما امروز نیاز داریم کسی بیاید و این زنجیرهای ساختگی ما را با آچار باز کند! چون واقعاً یک سری از این چیزها در دین نیست و ما همینطور آن را توسعه دادهایم تا به امروز رسیده است.
حتی این خرافات گاهی مهمتر از خود دین شده است! مثلاً میگویند هر کس شب آخر صفر در هفت مسجد را بزند و به حضرت زهرا تبریک بگوید، فلان میشود! کسانی که در تمام زندگی پایشان را داخل مسجد نگذاشتهاند، اما برای این کار حاضرند! من یک بار از غرب تهران تا شرق تهران، در شب آخر صفر، این صحنه را دیدم. مردم ریخته بودند و در مساجد مختلف را میزدند! اگر کسی در را باز میکرد، باز چیزی! ولی اصلاً در را باز نمیکردند!
یا مثلاً یک مورد خندهدار که فکر میکنم همین دو سه سال است درآمده: هر کس در سیزده صفر طلا بخرد، بهمان میشود! این را خود طلافروشها درست کردهاند! چون در ماه صفر خرید طلا پایین میآید و عروسی نیست. گفتند یک چیزی میسازیم! بعد بقیه اصناف گفتند ما چرا کم بیاوریم؟! من به یک پاساژ رفتم و دیدم همه مغازهها، حتی لباسفروش و لوازمآرایشیفروش، جاسوئیچی میفروشند! پرسیدم قضیه چیست؟ گفتند هر کس در سیزده صفر جاسوئیچی بخرد، ماشیندار میشود! و اگر به نیت خانه بخرد، خانهدار میشود! این چه خزعبلاتی است؟! فکر میکنم قدمت آن از دو سال بیشتر نیست!
آیا این شده دین ما؟! بعد تعجب میکنیم که چرا مسئله مهریه و دیگر سنتها به اینجا کشیده شده؟! طبیعی است؛ وقتی ما اصل سنت مهریه در اسلام را اینگونه زیر خاک پنهان کردیم و با خرافات آلوده ساختیم، برایمان هزاران مشکل ایجاد خواهد کرد.
تاریخ انتشار: 1404/09/06
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.