این نوشتار در سال ۱۳۹۹ و به مناسبت چهلمین سالگرد تأسیس «شورای عالی انقلاب فرهنگی» به فرمان امام خمینی(ره) نگاشته شده است؛ اما امروز نیز، در سالگرد دیگری از تأسیس این شورا، بازخوانی آن خالی از فایده نیست. زیرا مسائلی که چهار سال پیش موضوع این تحلیل بوده‌اندیعنی چالش‌های نظری، ساختاری و اجرایی پیش‌روی این نهاد فراقوّه‌اینه‌تنها همچنان پابرجا هستند، بلکه در پرتو تحولات اخیر فرهنگی، رسانه‌ای و حکمرانی، ابعاد تازه‌تری یافته‌اند.

 

 بازمرور این یادداشت، از این جهت اهمیت دارد که ما را با ریشه‌ها و لایه‌های عمیق‌تر «مانع‌سازی‌ها» و «تحریف‌های کارکردی» شورای عالی آشنا می‌کند و نشان می‌دهد چگونه چهار مؤلفۀ بنیادین این نهادشورایی بودن، عالی بودن، انقلابی بودن و فرهنگی بودنپیوسته در معرض تضعیف و تقلیل قرار گرفته‌اند.

تا اینجا عنوان چهارکلمه‌ای «شورای عالی انقلاب فرهنگی» با چهار دسته مانع‌تراش در بیرون و درون حاکمیت مواجه است که از اثرگذاری شورا باصفت «عالی»، «انقلابی» و «فرهنگی» به اشکال گوناگون تا توانسته‌اند جلوگیری کرده‌اند.

 

«شورای عالی انقلاب فرهنگی»، چهار مانع در درون و بیرون حاکمیت داشته است: یک) خلط «شوری» با گروه مشاوران، دو) جایگزینی تدریجی «شورای عادی» به‌جای «شورای عالی»، سه) نگاه لائیک به مسئولیت «دولت» در فرهنگ وآموزش و چهار) رویکرد غیرفرهنگی به «انقلاب» و رویکرد غیرانقلابی به «فرهنگ».

 

یک) خلط «شورا» با گروه مشاوران:

آنان‌که این شورا را «شوری» نمی‌خواهند، نگاه‌شان به اعضای شورا گرچه همچون سران قوا منصوب رهبری درشورا هستند، همچون نگاه به اعضای «هیات دولت» است، به آنان چون کارگزار خود دستور می‌دهند و از آنان اطاعت می‌طلبند، اعضای شورا را مشاور یدکی خود، بدون‌حق نقد و استیضاح دانسته، برای خود، حق وتوی مصوبات، تعریف کرده و اگر میل نکنند، مصوبات شورا را امضا یا ابلاغ نمی‌کنند.

 

مواجهه‌ای تشریفاتی و بدون پاسخگویی به آن حد که به‌خود اجازه دهند در ملی‌ترین سیاست‌های فرهنگی، به اراده شخصی یا سلیقه جناحی و گاه حتی از سر انفعال محض دربرابر تحمیل بیگانگان بدون تصویب یا حتی طرح در شورا و گاه بدون اطلاع‌رسانی به نهادهای قانونی، بی‌سروصدا پروژه‌ای کشوری را به اجرا گذارده، بودجه بیت‌المال را خرج اجرای فرمان دیگران کرده و قانون را دور زنند، مواردی چون ۲۰۳۰ و بعضی دیگر از کنوانسیون‌های تحمیلی آمریکا و اروپا.

 

دو) تبدیل تدریجی «شورای عالی» به «شورای عادی»:

 آنان که تفاوت «شورای عالی» را با «شورای غیرعالی» نمی‌دانند یا مصلحت است که ندانند، این عالی‌ترین «شورای فرا قوه» در سیاستگذاری علمی و فرهنگی کشور را در عرض شوراهای عادی تحت فرمان قوا، نشانده و گمان یا تظاهر می‌کنند که حضور سران سه‌قوه و همه نهادهای علمی و آموزشی و فرهنگی و رسانه‌ای کشور در این شورا از باب «دید و بازدید» است و سران سه قوه و سایر مدیران و شوراهای پایین‌تر در حوزه‌های فرهنگی و علمی، همه از پاسخگویی معافند.

 

گردن‌های کلفت آموخته‌اند که چگونه باصدای کلفت مدیریت کنند، بدون عذاب وجدان، خود را ببخشند و بدون ترس از پیگرد قانون، تصمیم‌ها را بگیرند. می‌دانند که در ایران سیستم نظارت دنبال دردسر نمی‌گردد، خجالتی و اهل تعارف است، «آمد نیامد» دارد و دربرابر ارباب قدرت، جا می‌زند. دیدید چگونه در این سال‌ها دزدی واختلاس‌ها به هزارمیلیارد رسید و رسیدگی نمی‌شد. ضعیفان عرصه فرهنگ واقتصاد، البته وضع دیگری دارند و اگر صدی‌صد قانونمند نباشند قاطعانه و عادلانه مجازات خواهند شد!

 

سه) نگاه غیر‌دینی به «مسئولیت دولت» در فرهنگ و آموزش:

 آنان که حتی با لفظ «انقلاب فرهنگی» مشکل دارند، «شورای عالی انقلاب فرهنگی» را با «شورای عالی فرهنگی» در سایر کشورها اشتباه گرفته‌ و کلمه «انقلاب» را در این میان زائد، تشریفاتی و محصول جوزدگی دهه ۶۰ دانسته و معتقدند فرهنگ، مقوله‌ای اصولا غیرانقلابی است و جایی برای انقلاب و رویکرد انقلابی در «فرهنگ» نیست، نه «ارزش»‌های انقلابی و توحیدی و نه «روش»‌های انقلابی و کارآمد، هیچ نسبت فامیلی با فرهنگ ندارند.

 

پچ‌پچ‌هایی هم شد که کلمه «انقلاب»، کم‌کم باید از عنوان شورا، حذف و به یک «شورای عالی فرهنگی» از نوع عادی با رویکردی بی‌ربط با انقلاب اسلامی و صرفا در حد یک دبیرخانه برای هماهنگی‌های روتین تبدیل شود. این جماعت در دولت‌های گوناگون در این ۴۰ سال، انقلاب را مقوله‌ای اورژانسی و اضطراری و بنابراین مقطعی، دفاعی و دفعی می‌دانند، نه یک فرهنگ فراگیر و پروژه‌ای ملی و تاریخی (بلکه فراملی و فراتاریخی) درجهت برداشتن گام دوم تمدن‌سازی.

 

چهار) عدول از «انقلاب فرهنگی» به «فرهنگ غیرانقلابی» و «انقلاب غیرفرهنگی»:

آنان که نه‌تنها انقلاب فرهنگی و فرهنگ انقلابی را بلکه اساسا جنس «فرهنگ» را امری بی‌ربط با حکومت و حکومت را عاری از هرگونه مسئولیت نسبت به شعور اجتماعی و فرهنگ عمومی و خرده فرهنگ‌ها در سبک زندگی اجتماعی می‌دانند، گرایش لائیک دارند و صدایش را فعلا درنمی‌آورند، «لائیسیته» را با «مسلمانی» در یک ماهیتابه، به‌مقدار کافی حرارت داده و ترکیب کرده‌اند، فرهنگ را «کالایی اقتصادی» و صرفا تابع «قانون عرضه و تقاضا» می‌دانند که باید چون سایر بازیچگان، وارد بازی بازیگران حرفه‌ای شود.

 

 «دولت بی‌مسئولیت و بلاتکلیف» را با پوشش شعار «دولت بی‌طرف»، تئوریزه می‌کنند و عملا حتی بی‌طرف نیستند و بودجه بیت‌المال را به‌جای گسترش فرهنگ اسلامی و ملی، حتی مصرف کارگزاران داخلی غربیان یا فرهنگ‌نمایی جناحی و حتی تبلیغ شخصی می‌کنند. چه باید کرد که کاسبان فرهنگ، وقتی کاتولیک‌تر از «پاپ» ولیبرال‌تر از «لاک» شدند که حتی دولت‌های قبله غربی نیز علی‌رغم این شعار«عوام رنگ‌کن»، بی‌کم‌وکاست درخدمت فرهنگ «سرمایه‌داری» و کارگزار «ایدئولوژی لیبرال» و حتی مفتش لامذهبی و بی‌اخلاقی شده و در هیچ قلمرویی، بی‌طرف نیستند.

تاریخ انتشار: 1404/09/19

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil