آنچه در ادامه می‌خوانید دومین بخش از سخنان دکتر روح‌الله ایزدخواه، نماینده مجلس شورای اسلامی و دکترای مدیریت فناوری است که در تاکشوی تخصصی فکرت با حضور سید روح‌الله وحید کیانی، کارشناس ارشد مدیریت بازرگانی بین‌الملل مطرح شده است؛

 

 قمار بزرگ اجتماعی؛ فاجعه بورس در سال‌های ۹۸ و ۹۹

بلایی که چند سال پیش بر سر بازار بورس آمد را دقت کنید؛ عده‌ای را به تلویزیون فرستادند تا شبانه‌روز مردم را تشویق کنند که «بورس، بورس!». در نتیجه، در سال‌های ۱۳۹۸ و ۱۳۹۹، حدود ۵۰ میلیون نفر وارد بازار سهام شدند و یک سال بعد، اکثر آن‌ها «مالباخته» بودند. من همان زمان گفتم: «آقایانی که مردم را تشویق می‌کردید بی‌محابا سرمایه‌هایشان را به بورس بریزند، بفرمایید و پاسخگو باشید!» افرادی بودند که خانه‌شان را فروختند و در بورس گذاشتند. کارمندی بود که حاصل ۲۰ سال زحمت خود را در بورس سرمایه‌گذاری کرد و در نهایت، بدبخت و بیچاره شد و تمام دارایی‌اش دود شد و به هوا رفت. چه کسی در این میان سود برد؟ به قول پروفسور نقی‌زاده، بازار بورس در دوره و زمانه ما به یک «قمار بزرگ اجتماعی» تبدیل شده است؛ قماری که در آن همیشه ۸۰ درصد بازنده و تنها ۲۰ درصد برنده هستند. این دود حاصل از سوختن سرمایه ۸۰ درصد مردم، به جیب آن ۲۰ درصد خاص می‌رود و این چرخه معیوب همچنان ادامه دارد.

 

بحث من در حال حاضر تحلیل وضعیت مجلس نیست، اما باید بگویم در طول ادوار گذشته، کج‌روی‌هایی در مجلس نهادینه شده است. یکی از آن‌ها این است که مجلس همیشه خودش را در سایه‌ی دولت دیده. من در جایی برای توصیف این وضعیت از اصطلاحی استفاده کرده‌ام: مجلس به‌نوعی شاگرد شوفر دولت شده است. در این روند، مجلس آن استقلال در تشخیص را از دست داده؛ یعنی تشخیص‌هایش عمدتاً بر اساس نگاه و تنظیم دولتی‌ها شکل می‌گیرد، هم در نوع نگاه به مسئله و هم در شیوه‌ی حل آن. عامل دیگر این وضعیت، آن است که بیشترِ ورودی‌های مجلس، سابقه‌ی مسئولیت دولتی دارند؛ استاندار بوده‌اند، مدیر بوده‌اند، وزیر یا معاون وزیر بوده‌اند، و با استفاده از شهرت اداری و موقعیت قبلی‌، نماینده شده‌اند.

 

آسیب دولتی شدن مجلس!

از همین‌جا یک آسیب جدی شکل می‌گیرد؛ آسیب دولتی شدن مجلس که باعث شده مجلس نه‌تنها در موضوع تولید، بلکه در بسیاری از مسائل دیگر، نقش قوه‌ی مستقل و رأس امور خود را تا حد زیادی از دست بدهد. البته این سخن منافاتی با هم‌گرایی و همکاری میان قوا ندارد؛ تعامل و انسجام لازم است. اما در اصل، مجلس باید مجلس باقی بماند و هرگز نباید تبدیل به دولت شود که متأسفانه امروز تا حدی شده است.

 

نکته‌ی اصلی این است که مجلس استقلال فکری، تشخیص و نسخه‌نویسی خود را از دست داده است؛ این سه استقلال، عملاً توسط دولت و دولتمردان و بروکرات‌ها احاطه شده است. آن‌ها بلد شده‌اند چطور سوار بر مجلس شوند و آن را به مسیری که می‌خواهند هدایت کنند. بنابراین باید یک نوآوری اساسی در مکانیزم‌ها، روش‌ها، رفتارها و حتی ساختار مجلس رخ بدهد. من معتقدم یکی از ریشه‌های این مسئله ساختار فعلی کمیسیون‌ها است که تقریباً «نعلا به نعل» با وزارت‌خانه‌ها منطبق شده‌اند و این خود باعث وابستگی ذهنی نمایندگان به دولت شده است. مثلاً کسی که در کمیسیون صنایع است و عضو هیئت‌رئیسه، خودش را تابع وزارت صنعت می‌بیند. در کمیسیون فرهنگ، نماینده خودش را وابسته به وزارت فرهنگ می‌داند. در کمیسیون انرژی، وابستگی به وزارت نفت و نیرو شکل می‌گیرد. این ساختار عملاً دولتی شدن مجلس را تشدید می‌کند و باید تغییر پیدا کند. بحث مفصل دارد، ولی فی‌الجمله عرضم این است که اگر یک جلسه برای این موضوع اختصاص دهید، کشش و ضرورت آسیب‌شناسی مجلس از این زاویه کاملاً وجود دارد.

 

تحریم یک محدودیت واقعی است، تحریم یعنی جنگ، و در جنگ کسی برای ما حلوا پخش نمی‌کند؛ جنگی است علیه ما، با همه‌ی تبعات و فشارهایش. اما واقعیت این است که حتی کشورهای بزرگ مثل روسیه در جلسات اذعان می‌کنند که ایران به هر ترتیب، از پیچ تحریم عبور کرده است. در این چهل‌وچند سال، با وجود تحریم‌های متنوع و سخت، ما توانستیم گلیم خود را از آب بیرون بکشیم؛ هرچند با زحمت، هرچند پرهزینه و همراه خسارت، اما شکست نخوردیم و در برابر تحریم‌ها زانو نزدیم. این یک دستاورد بزرگ ملی است و چه بسا در سایه‌ی همین فشار و ناچاری، توانمندی‌هایی رشد کرده‌اند که در شرایط عادی هرگز اتفاق نمی‌افتاد. رشدهایی که در صنعت نیروگاهی داشتیم، یا توسعه‌هایی که در صنایع نظامی تجربه شد، مصداق روشن این پدیده است.

 

80 درصد مشکلات ما ریشه در خودتحریمی دارد

نکته‌ی اساسی اینجاست که با تمام این شرایط و فشارهای خارجی، به‌زعم کارشناسان و فعالان اقتصادی، حدود ۸۰ درصد مشکلات ما ناشی از خودتحریمی است و تنها ۲۰ درصد از تحریم دشمن بر ما اثر دارد. اگر سبک‌سنگین کنیم، سهم بروکراسی ویرانگر، سهم انحصارات در واردات و تولید، سهم سوداگرایی در نظام بودجه‌ریزی، و سهم مقاومت‌های ساختاری در برابر مردمی شدن اقتصاد بسیار سنگین‌تر از فشار تحریم بیرونی است. نمونه‌ی روشنش را ببینید: بانک مرکزی می‌رود سراغ یک تعاونی کشاورزی موفق که طبق قانون، برای اعضایش صندوق مالی ایجاد کرده تا آن‌ها بتوانند مستقل از بانک، وام و توان مالی بگیرند و بعد به او می‌گوید: «چرا صندوق زدی؟ باید پولت را می‌گذاشتی در بانک!» این صندوق قانونی است، خودش مجوز دارد. اما چون رشد کرده، مثلاً چند همت سرمایه جمع شده، بانک مرکزی می‌گوید: «نه، این دارد جای بانک را می‌گیرد؛ نباید کسی بانک را دور بزند، حتی یک نهاد مردمی!» این یعنی مقابله‌ی ساختاری با مردمی شدن اقتصاد.

 

چنین برخوردی فقط در بخش کشاورزی نیست؛ در صنعت هم هست. صنعت خصوصی که خودجوش به پنجاه کشور صادرات دارد، ناگهان با مقاومت صنایع شبه‌دولتی و نظامی روبه‌رو می‌شود تا زمین‌گیرش کنند. چرا؟ چون انحصارات شکل گرفته‌اند و من می‌گویم که باید با آن‌ها ایدئولوژیک بجنگیم؛ بی‌محابا، با قانون، برنامه، عزم راسخ دولتی، کار فرهنگی و علمی. این فضای انحصاری باید ریشه‌کن شود. مسئله فقط فساد نیست؛ مسئله فرهنگ سوداگری است. فرهنگی که «یافتن» را به جای «ساختن» ارزش کرده است؛ یعنی افتخار به سوداگری زمین و ماشین، نه به تولید و نوآوری. در مقابل باید بگوید: «آقا رفتم دستگاهی ساختم برای برداشت محصول کشاورزی که جلوی پرت چهل‌درصدی را گرفت؛ محصول سالم‌تر شد، سود کشاورز سه برابر شد، کارگاه محلی زدم، ده شغل ایجاد کردم، نخبه‌های روستا برگشتند و کار صنعتی شکل گرفت».

 

به نام مردمی‌سازی، به کام...!

این باید تبدیل به فرهنگ غالب توسعه‌ی روستاها می‌شد و می‌تواند بشود. اما مشکل اینجاست که خصوصی‌سازی، به‌جای مردمی‌سازی اقتصاد، تبدیل شد به شبه‌دولتی‌سازی و خصولتی‌سازی؛ یعنی ایجاد دولتی در دل دولت. وزیر نفت مجبور است برود از شرکت ملی نفت که خودش قرار بود زیرمجموعه‌ی وزارت باشد اجازه‌ی سیاست‌گذاری بگیرد! طنز تلخ این است که وزارت نفت دقیقاً همان شرکت ملی نفت است، فقط یکی از پست‌های زیرمجموعه‌اش شده «وزیر نفت». یعنی ساختار چربیده بر سیاست‌گذاری و مسیرسازی؛ شرکت‌داری مقدم شده بر حاکمیت قانون و تنظیم رابطه‌ی قدرت و مدیریت.

در چنین فضایی، مگر می‌شود اقتصاد مقاومتی واقعی شکل بگیرد؟اصول مصرح و شدنی آن، روی زمین می‌مانند چون نمی‌گذارند شکل بگیرد.

 

باید به تولید، ایدئولوژیک بنگریم

دیپلماسی اقتصادی کارکردش باید این باشد که از فرصت‌هایی که داریم به اقصی نقاط جهان پل می‌زدیم...ببینید، ابزار هست، سازوکار هست، اما پیش از ابزار، تکیه‌ی اصلی من بر ایدئولوژی است. ما نیاز داریم نسلی تازه در حاکمیت شکل بگیرد چه در دولت، چه در مجلس، چه در سایر ارکان تصمیم‌سازی؛ نسلی که به تولید، ایدئولوژیک نگاه کند. مسئله را نباید ساده یا بازاری دید، نباید آن را فقط با کمبود قانون یا نقص سیاست توضیح داد. اینکه هر روز برویم و دوباره قانون بنویسیم قانون حمایت از تولید، قانون جهش تولید، قانون تشویق تولید، اینها تازه‌کاری اداری است، نه اصلاح ریشه‌ای. واقعاً باید خانه‌تکانی اساسی در ساختارها انجام شود. چون وقتی سیاست ارزی و سیاست بانکی کشور ضد تولید طراحی شده باشند، هیچ بسته حمایتی اثر ندارد.

 

سیاست‌های ارزی فعلی ما و نظام بانکی موجود به‌طور مستقیم علیه تولید عمل می‌کنند. اگر بخواهیم واقع‌بین باشیم، باید بپرسیم: چند درصد از واحدهای تولیدی راکد امروز، به‌دلیل مصادره‌های بانکی از چرخه خارج شده‌اند؟ این باید محاسبه شود، اما هیچ‌کس عدد نمی‌دهد. چرا شاخصی به نام «درصد رکود بانکی تولید» در اقتصاد ما وجود ندارد؟ چرا کسی نمی‌خواهد این آمار را منتشر کند؟ همین پنهان‌کاری آماری یعنی ساختار نمی‌خواهد خودش را ببیند، نمی‌خواهد بازسازی شود. تا زمانی که ایدئولوژیِ تولیدمحور جایگزین ایدئولوژیِ بانکی و ارزیِ سودمحور نشود، تمام این قوانین «جهش»، «حمایت» و «تشویق تولید»، فقط اسم‌های زیبا بر روی یک بدنه‌ی فرسوده خواهند بود.

 

من تا جایی که توانستم، از کارخانه‌ها بازدید کردم. هیچ کارخانه‌ای ندیدم که مشکل اصلی‌اش فنی باشد؛ کسی نگفت ماشین‌آلاتم قدیمی بود و به‌همین‌دلیل شکست خوردم، یا در فرآیند تولید کم آوردم، یا روش تولید را نمی‌فهمیدم. چنین چیزی نبود. اغلب مشکلات به بانک مربوط می‌شود؛ کارخانه‌هایی که تسهیلات بانکی گرفته‌اند، گرفتار و بدبخت شده‌اند. از سوی دیگر، مسئله‌ی تفاوت ارزی نیز مطرح است. در واقع می‌بینی صنعت به‌خاطر خودش از کار نیفتاده، بلکه به‌خاطر شرایط اقتصادی و سیاست‌های اقتصادی‌ای است که بر آن حاکم بوده‌اند.

 

لزوم بازبینی سیاست‌گذاری‌های ارزی

بارها در این 5 سال داد زدم که سیاست ارزی را در مجلس باید مورد بازبینی قرار دهیم. ما به امید بانک مرکزی و وزارت اقتصاد و دولت نشستیم و فقط توصیه اخلاقی می‌کنیم. جلسه می‌گذاریم سه شنبه‌های نظارتی. طرح هم ارائه دادیم. هم در دوره قبل من دیدم، و هم در این دوره دوستان برای موضوع ارزی طرح داده‌اند، اما نمی‌گذارند پیش برود. چیزی پشت پرده است؛ اجازه نمی‌دهند مجلس ورود کند و بگوید می‌خواهد یک بار به‌صورت کامل سیاست ارزی را زیر و رو کند.

 

این سیاست ارزی در جهت تولید کار نمی‌کند، در جهت اقتصاد هم کار نمی‌کند. سیاستی تورم‌زا، نوسان‌زا و سوداگرانه است. هر کسی که باشد، من روی اشخاص بحث ندارم؛ اما این چیزی که امروز به نام «سیاست ارزی» غلبه پیدا کرده و سایه بر اقتصاد ما انداخته، قطعاً دارد تولید را زمین می‌زند. یک تولیدکننده یا تاجر واقعی پیدا کنید که از نرخ ارز راضی باشد؛ بگوید: بله، صد هزار تومان خوب است، بگذار جلو برویم. چنین تاجری وجود ندارد. آن‌چه می‌بینیم، دلال و سفته‌باز است، نه تاجری که واقعاً کارش تجارت حرفه‌ای باشد. هیچ تولیدکننده‌ای نمی‌گوید دوست دارم دلار گران شود و موافقم. اما دولت موافق گران شدن ارز است، خصولتی‌ها هم موافق‌اند، چون نفعشان در همین سوداگری و نوسان است. در حالی‌که اقتصاد واقعی و مولد، هیچ نفعی در این شرایط ندارد. تولیدکننده می‌گوید: ارزان باشد، من ثبات می‌خواهم. چرا؟ چون سود اقتصادیِ واقعی در بستر ثبات اتفاق می‌افتد، اما سود حبابی در بستر نوسان رخ می‌دهد. سوداگر عاشق نوسان است؛ اگر اقتصاد با ثبات شود، سوداگر از سوداگری‌اش می‌افتد.

 

از سوی دیگر باید توجه داشت که راه حل لزوما از در افتادن با مردم و مصرف شروع نمی‌شود. عرض من این است که شما کجا زمینِ بازی مردم را فراهم کردید تا مردم وارد عرصه‌ی تولید دام شوند؟ مثلاً آیا گفته‌اید این مراتع آزادند، این بیابان‌ها آزادند؟ با یک اصول و روش علمی اعلام کنید: مردم، بیایید از این بیابان‌ها استفاده کنید و دام پرورش دهید؛ دام‌هایی که بیابان‌دوست هستند و می‌توان با بیابان کار کرد. در مسیرهایی که می‌روم ـ منطقه‌ی ما کویری است دیگر ـ دائماً افسوس می‌خورم. این بیابان، آفریده‌ی خداست برای شتر، و خدا شتر را برای بیابان آفریده است. اصلاً شتر را خدا مخصوص بیابان خلق کرده. خب، این بیابان چرا خالی از شتر است؟ آب نیست؟ دقیقاً خدا شتر را برای بی‌آبی آفریده، برای اقلیم بی‌آب، شتر را خلق کرده. تو رها کن این شتر را، بریز در بیابان، مولد بگذار، تا این منطقه مولد شود.

 

من منطقه شرق کشور رفتم و به دوستان می‌گویم که این جا شتر خیز است، خب شتر وارد کنید. شتر مولد وارد کنید. بلافاصله می‌گویند نمی‌شود. چرا؟ میگویند بیماری می‌آید. بایستی روش‌های مقابله با بیماری را پیدا کرد نه این که صورت مسئله را پاک کنیم.

 

من دیدم که فردی را به‌خاطر بیست رأس بزغاله که از افغانستان به نهبندان آورده بود، گرفتند؛ بزغاله‌هایش را مصادره کردند و خودش را زندان انداختند! مثل اینکه قاچاق یا مواد مخدر آورده باشد. آقا! ایشان آن بروکراسی را طی نکرده است؛ خب، باشد، اشتباه کرده. اما داشت از گرسنگی می‌مرد. بحث، بحث معیشت است. رفته بزغاله آورده، می‌خواهد آن را پرورش دهد، در اینجا به بازار شما کمک کند، و گوشت را در بازار ارزان کند.

 

تولیدکننده امروز، افسر جنگ اقتصادی است

در همین شرایطی که ما گفتیم و جامعه‌ی تولیدی کشور را آسیب‌شناسی کردیم، این جامعه همچنان مشغول به کار است. ما واقعاً یک جامعه‌ی تولیدی داریم که هم کشاورزی، هم معدن، هم صنعت، هم خدمات، هم دانش‌بنیان و هم انرژی دارد. حقیقتاً خداوند عشقی در دل این افراد انداخته است و آن‌ها عاشق تولیدند.

 

یکی از دوستان ما که سن بالا و بیماری دارد، سه کارخانه را اداره می‌کند. به او می‌گویم: «حاجی، ول کن دیگر. الان دیگر باید بروی در ویلایت، در کانادا یا این طرف و آن طرف بنشینی و خلاصه حالش را ببری.» می‌گوید: «پدرم به من یاد نداده است. اگر شش صبح از خانه بیرون نیایم، شرمم می‌شود در خانه بنشینم. اصلاً نمی‌توانم. باید بیایم سر کار.» دلیل دومش این است: «پانصد نفر، هزار نفر دارند نان می‌خورند از قِبل کارخانه‌ی من. این‌ها هر شب برای من دعا می‌کنند که خدا بهش طول عمر بدهد، برکت بدهد به زندگی‌اش، چون دارند از محل این کار نان می‌خورند. من کارخانه را تعطیل کنم و بروم لذت چه چیزی را در کانادا ببرم؟ این لذتش هزار برابر بیشتر است. این همه آدم و خانواده، بچه‌اش را عروس می‌کند، داماد می‌کند. من را دعوت می‌کند، می‌روم در عروسی‌اش. این را از وجود من می‌بیند که توانستم شرایطی را برایش فراهم کنم که درآمدی داشته باشد. من این لذت را با چه چیزی معامله کنم؟»

 

ما متأسفانه ناتوان هستیم از اینکه زیر پوست این جامعه، تولید را به مردم نشان بدهیم. آقا! اگر دنبال مادیات هم هستی، قطعاً مادیات بیشتری در تولید نهفته است. اگر دنبال لذت دنیا هستی، همین است. حالا اگر دنبال آخرت هم هستی، بسم‌الله. این که رهبری می‌فرمایند تولیدکننده امروز «جهادگر فی سبیل‌الله» است، یعنی مثل شهید همت و شهید باکری است. آقا! تو همین‌طور که در وصف این ستاره‌ها فیلم می‌سازی، بزرگداشت می‌گیری و فرهنگ‌سازی می‌کنی و نسلی را با این‌ها پرورش می‌دهی، همین کار را باید برای تولید انجام دهی. امروز جهاد، جهاد اقتصادی است؛ جهادگرش تولیدکننده است؛ خط مقدمش، افسر جنگ اقتصادی ما، تولیدکننده است. این را باید حلوا حلوا بکنیم، باید این را به‌عنوان جانباز جنگ اقتصادی ببری توی مساجد و هیئات و دانشگاه‌ها، و برایش بزرگداشت بگیری. حتما دوبار ورشکسته شده ولی ادامه داده تولید را رها نکرده. در همین شرایط تحریمی از آن طرف دنیا، تجهیزات و ماشین آلات وارد می‌کند.

 

سوداگری باید در کشور ضدارزش شود

در این قضیه همه باید مشارکت کنند: مردم، دولت، نخبگان، نهادهای فرهنگی، و رسانه‌هایی مثل شما. وقتی می‌گویند «جهاد»، جهاد یک امر همگانی است و مخصوص دولت نیست. جهاد سازندگی که امام گفت همگانی بود؛ دولت بود، مردم هم بودند، همه بودند. جهاد اقتصادی هم همگانی است. اساساً جهاد یک امر همگانی است. آن روحانی، آن خانه‌دار، و آن معلم باید نقش خودشان را در این جهاد بازی کنند؛ با گفتن، با تبیین، با هر کاری که می‌توانند انجام دهند؛ با پرورش نسل آینده‌ای که باید جهادگر بار بیاید، یعنی تولیدکننده بار بیاید. به این معنا، رفتن به سمت کارِ سوداگرانه باید در این کشور ضد ارزش شود. باید بگوییم: «تو چقدر بی‌عرضه بودی که رفتی دلالی کردی.» تو باید تولید می‌کردی. اولاً، تولید دانش‌بنیان امروز پانصد درصد، هشتصد درصد سود دارد. اگر دنبال سود هم هستی، خب بیا برو در دانش‌بنیان. دانش‌بنیان مرزهای سود را جابه‌جا کرده است. خیلی هنرمندی؟ برو در دانش‌بنیان. خیلی تاجر موفقی هستی؟ برو به آفریقا صادرات کن، برو به آمریکای لاتین صادرات کن. چرا این‌جا دلالی می‌کنی؟ چرا از جیب کشاورز بدبخت و از رفاه مصرف‌کننده می‌زنی؟ چرا کالایی که باید یک دست می‌چرخید و به بازار می‌آمد، هشت دست می‌چرخانی؟ خیلی هنرمندی و خیلی ریسک‌پذیری؟ خب برو در مرزهای صادرات عملیات کن؛ ما دستت را هم می‌بوسیم، ستاره‌ات هم می‌کنیم، صادرکننده‌ی نمونه‌ات هم می‌کنیم و تشویقت هم می‌کنیم. این را باید یک جهاد همگانی دید. لایه‌های فرهنگی دارد، لایه‌های علمی دارد، لایه‌های اقتصادی و سرمایه‌گذاری دارد، لایه‌های سیاست‌گذاری دارد، و لایه‌های ایدئولوژیک دارد، و لایه‌های امنیتی دارد. آقا! این وزارت اطلاعات ما و دستگاه امنیتی ما نباید بیفتد به جان کارخانه‌دارهای بیچاره. برو به جان دلال‌ها بیفت، برو به جان قاچاقچی‌ها بیفت، به جان اسکلت‌های غیررسمی که به‌صورت رسمی خلاصه لوله را گذاشته‌اند در کشتی و دارند گازوئیل را بار می‌زنند و می‌برند، به جان آن‌ها بیفت. به جان بازار ارزی که دارد سی میلیارد دلار، چهل میلیارد دلار ارز قاچاق را تأمین می‌کند، بیفت. راه‌های ارتزاق بازار قاچاق را ببند، کانال‌های تلگرامی را ببند. در کارخانه‌ها دنبال مفاسد اقتصادی می‌گردی؟ خب برو در آن بازار سوداگرِ مخرّب، ضد تولید، ضد مردم، ضد انقلاب و ضد کشور، دنبال مفاسد اقتصادی بگرد. الی ماشاءالله ریخته است. نفوذی هم می‌خواهی؟ برو در این‌ها دنبال نفوذی بگرد.

تاریخ انتشار: 1404/09/10

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil