۹ دی فقط یک «روز» در تقویم معمولی ایران نیست؛ یک رخداد است. رخداد به این معنا که چیزی را در ساحت فهم ما جابه‌جا کرد، نسبت‌ها را تغییر داد و امکان‌های تازه‌ای را پیش روی تاریخ انقلاب گشود. با این حال، این روز هر سال تکرار می‌شود، گرامی داشته می‌شود اما هنوز «فهم» نشده است. گویی این رخداد بزرگ، بیش از آنکه وارد دستگاه معرفتی ما شود، در سطح مناسک و یادبود متوقف مانده است.

 

در سال‌های اخیر، نوعی گرایش مسلط وجود دارد که رخدادهای مردمیِ معنادار را یا به حاشیه می‌راند یا در بهترین حالت، آنها را از ظرفیت نظری تهی می‌کند. ۹ دی نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. در حالی که این روز، بالقوه می‌توانست یک نقطه عزیمت تازه باشد، عملاً به یک «نشانه سیاسی» تقلیل یافت؛ نشانه‌ای که مصرف رسانه‌ای دارد، اما تولید نظری نمی‌کند.

 

اگر بخواهیم ۹ دی را جدی بگیریم، باید آن را از سطح واکنش خیابانی یا بسیج احساسی فراتر ببریم و به‌مثابه یک چرخش تئوریک ـ هویتی در تاریخ معاصر ایران تحلیل کنیم. نزاع سال ۱۳۸۸، صرفاً یک بحران سیاسی یا رقابت انتخاباتی نبود؛ این نزاع، تلاقی دو دستگاه معرفتی بود. پروژه‌ای که در بستر ترجمه، بازآرایی سکولار مفاهیم دانش سیاسی و اجتماعی مدرن شکل گرفته؛ پروژه‌ای که به‌طور خزنده، ایده انقلاب را تهی، خنثی و نهایتاً قابل جایگزینی می‌کرد و از سوی دیگر پروژه هویت ایرانی اسلامی انقلاب.

 

از این منظر، ۹ دی را می‌توان لحظه‌ای دانست که بنیاد تئوریک آن نیز باید بازبینی شود. تئوری‌ای که از مسیر عقلانیت‌سازیِ سرمایه‌دارانه، نهادینه‌سازی نخبگانی و تغییر زبان مفاهیم دنبال می‌کرد. بحران ۸۸، تجلی سیاسی این پروژه بود؛ و ۹ دی، پاسخ اجتماعی ـ تاریخی به آن.

 

نکته مهم اینجاست که در سال ۸۸، جریان روشنفکری مسلط به یک بن‌بست تاریخی رسید. اتحاد اجتماعیِ ۹ دی، صرفاً یک صف‌بندی سیاسی نبود؛ نوعی «ابطال اجتماعی» یک افق نظری بود. اما این به معنای پایان آن جریان هم نبود؛ بلکه به معنای پوست‌اندازی و عقب‌نشینی موقت آن بود. روشنفکری‌ای که دیگر نمی‌توانست با همان زبان و همان ادعاها ادامه دهد!

 

پیام فضلی‌نژاد یکی از معدود کسانی بود که کوشید نزاع ۸۸ را نه در سطح هیجان سیاسی، بلکه در سطح صورت‌بندی نظری و گفتمانی «کودتای سبز» تحلیل کند. فضلی‌نژاد کوشید نشان دهد آنچه در سال ۸۸ رخ داد، بر بستری از سیاست‌های پشت‌صحنه، شبکه‌های نخبگانی، ترجمه مفاهیم خاص علوم سیاسی مدرن و بازآرایی گفتمان دموکراسی، جامعه مدنی و حقوق شهروندی شکل گرفت که هدف نهایی‌اش، استحاله ایده انقلاب و جایگزینی آن با عقلانیت لیبرال ـ سرمایه‌دارانه بود. با این حال، این تلاش نیز در نیمه راه متوقف ماند.

 

مسئله اساسی این است: ما در همان نقطه متوقف ماندیم. ۹ دی می‌توانست آغازی باشد برای بازسازی ایجابی یک روایت انقلابی از توسعه، سیاست و جامعه. می‌توانست لحظه تغییر «دست فرمان» مدل توسعه ایرانی باشد؛ مدلی که نه در مسیر نئولیبرالیستی توسعه، بلکه در نقد بنیان‌های معرفتی آن شکل بگیرد. اما این اتفاق نیفتاد.

 

تأملات ما درباره ۹ دی، بیش از آنکه به آینده وصل شود، در گذشته منجمد ماند. ما نتوانستیم از دل این رخداد، فضایی را بسازیم که بتواند زمینه‌ساز یک نظریه اجتماعیِ کارآمد برای امروز باشد؛ نظریه‌ای که نسبت انقلاب با توسعه، عقلانیت، پیشرفت و نظم اجتماعی را دوباره تعریف کند. به همین دلیل است که ۹ دی، با همه اهمیت تاریخی‌اش، هنوز در سیاست‌گذاری، علوم اجتماعی، «به کار» نیامده است.

 

شاید امروز، بیش از هر زمان دیگری، به بازخوانی ۹ دی نیاز داریم؛ نه برای تکرار شعارها، بلکه برای بازاندیشی در ایده‌ای که می‌توانست مسیر توسعه جامعه ایرانی را اصلاح و بازجهت‌دهی کند. ۹ دی هنوز یک ظرفیت نظریِ فعال است؛ اگر جرأت کنیم آن را وارد ساحت فکر کنیم، نه فقط حافظه.

تاریخ انتشار: 1404/10/09

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil