عرض سپاس از مجموعه فكرت و خيلي خوش وقت هستم از اينكه خدمت آقايان هستم و قطعاً از بزرگواران ياد می‌گیرم. بحثي كه من درواقع با عنواني كه مجموعه فكرت و دغدغه‌ای كه مجموعه فكرت داشت آماده كردم درباره گم‌گشتگی خيال انسان ايراني است و پرسش من اين است كه درواقع كجا انسان ايراني خيال خودش را گم كرد؟ و آيا امكان بازيابي اين گم‌گشته وجود دارد؟ اگر امكان بازيابي وجود دارد اين امكان بازيابي به چه نحو هست؟

براي اينكه به اين پرسش پاسخ بدهم لازم است اول يك وضعيت تاريخي را ترسيم كنم. اين وضعيت تاريخي را خصوصاً از زمان عباس ميرزا به اين طرف ترسيم می‌کنم منتها قبل از آن به صورت پیش‌فرض اين نكته را طرح می‌کنم كه مقصود من اينجا از خيال تلائم آينده و رؤياست. درواقع من در اینجا در بحث خودم به تلائم آينده و رؤيا خيال می‌گویم.

 

واقع امر اين است كه انسان ايراني وقتي خصوصاً با وضعيتي كه با جنگ‌های ايران و روس براي او حادث شد ایده‌ای از توسعه براي آن شكل گرفت و مفهومي از توسعه در تاريخ ايران شكل گرفت كه اين مفهوم به‌شدت عملياتي بود. از اين جهت عملياتي بود كه ناظر به پرسش اصلی‌تری بود كه عباس ميرزا از آن درواقع مستشار فرانسوي پرسيده بود مربوط به دليل و علت عقب‌ماندگی.

 

در اين فضا هست كه وقتي دانش غرب اخذ می‌شود خصوصاً آن بخش تكنيكال و عملياتي دانش غرب هست كه اخذ می‌شود. در اين اخذ دانش تكنيكال و عملياتي غرب حتي وقتي دارد براي علم نهادسازي هم می‌شود مدام مدارس روسيه و تركيه، دارالفنوني تأسيس می‌شود كه اين دارالفنون چندان نسبتي هم با وضعيت دانش پيشيني ما نداشته است و مدام ذهن انسان ايراني مشغول اين پرسش هست كه دليل عقب‌ماندگی من چيست؟ براي مردمي كه مدام درگير جبران و درواقع احياي هويتي هستند كه از دست داده‌اند و جبران عقب‌ماندگی خودشان هستند از اينجا به بعد يك ناجی‌ای شكل می‌گیرد كه آن ناجي و نجات‌دهنده بايد خيلي مقتدر باشد. بايد نگاه از بالا پايين داشته باشد و بايد كليت داشته باشد و بتواند شموليت ملي را درواقع ايجاد بكند. اين وضعيت در شکل‌گیری يك نظام دولتي است كه رقم می‌خورد يعني اصلاح نظام دولتي، برقراري نظم و امنيت اجتماعي از مهم‌ترین مؤلفه‌هایی هستند كه در اين وضعيت و در ايده توسعه دولت‌محور براي انسان ايراني مهم می‌شوند.

 

غرب را تکنیکال فهمیدیم

 

خيلي جالب است كه حتي از اولين اعزامی‌هایی كه ما براي تحصيل علم به خارج از كشور داريم عموم آن‌ها هم در دانش‌هایی دارند تحصيل می‌کنند و براي تحصيل دانش‌هایی به غرب اعزام می‌شوند كه آن دانش‌ها كاملاً وجه عملياتي و فني و تكنيكال دارد. بعدازاینکه اين ايده و اين نگاه درنهایت منتج به انقلاب مشروطه می‌شود حالا با تمام فرازوفرودی كه دارد من از خيلي از بحث‌ها فاكتور می‌گیرم به اين دليل كه درواقع فرصت كم هستم و در اين ربع ساعت بتوانم اين را جمع كنم. ولي درنهایت اين رضاخان هست كه بعدها البته رضاشاه می‌شود كه موفق می‌شود يك ارتش قدرتمند را براي ايران شكل بدهد. اين تفوق رضاشاه بيشتر از اين جهت هست كه آن ايده عملياتي در وضعيت دفاعي انسان ايراني شكل گرفته است يعني انسان ایرانی‌ای كه به دنبال دليل عقب‌ماندگی است و دنبال جبران هست در يك وضعيت و هويت تدافعي قرار گرفته است كه در آن هويت تدافعي كه به دليل تجربه تراژيك و خاطره تراژيك جنگ‌های ايران و روس هم براي او حاصل شده چاره‌ای غير از اين ندارد يك تمهيد نظامي براي خودش دست‌وپا بكند. در اين تمهيد نظامي و با اين تمهيد نظامي هست كه برنامه كلي مدرن سازي انسان ايراني در قرن نوزدهم كليد می‌خورد و خيلي جالب است كه اين وضعيت وقتي می‌خواهد صورت عمومي پيدا بكند به احياگري نحوه شمنيسم ايراني همراه است. از اين جهت كه يك برداشت كاملاً رومانتيك از تمدن ايران دارد يعني درواقع كأن اين وضعيت به‌گونه‌ای هست كه هم می‌خواهد غربي باشد و هم می‌خواهد آن حافظه و گذشته تاريخي خودش را داشته باشد. اين در كنار هم قرار دادن وضعيتي را حاصل می‌کند كه اين وضعيت خصوصاً وقتي دارد نظام دانش و آگاهي را در جامعه ايراني شكل می‌دهد اين صورت عملياتي اين همچنان هست يعني وقتي وارد سياست هم می‌شود به دنبال قانون هست. وقتي دارد حقوق را بررسي می‌کند ترسيم نظام حقوقي مدنظرش هست. كاملاً عملياتي، صرف‌نظر از بنيادها. اين نكته خيلي مهمي است كه من به آن توجه دارم ولي صرف‌نظر از بنيادها و در يك صورت ترجمه‌ای و در يك صورت دست‌دومی این‌ها را مدنظر قرار می‌دهد.

 

در كنار همه این‌ها اين موضوع را هم داشته باشيم كه اين ايده تمدن بزرگي كه در دولت پهلوي شكل می‌گیرد و اين دولت‌محوری كه انسان ايراني آن را ناجي خودش قلمداد می‌کرد وقتي در كنار ادبيات چپ می‌نشیند مفهوم جهان سوم گرايي را شكل می‌دهد. درواقع در مفهوم جهان سوم گرايي كه ادبيات چپ آن را خصوصاً از دهه 1340 تا 1350 فراگير می‌کنند يك نحوه ماركسيسمي در ايران شكل می‌گیرد كه آن نحوه ماركسيسم ديگر اتفاقاً صورت ايراني دارد. يعني مثلاً در خود روسيه چون آن ادبيات علل عقب‌ماندگی و امثالهم نبوده اين فضا هم نيست. منتها باز نمی‌تواند راه‌حل بدهد و باز نمی‌تواند ناجي باشد.

 

از اينجا به بعد است كه با، خصوصاً با دستيابي دولت پهلوي به نفت و رها شدن هر چه بيشتر دولت از تعلقش به مردم، ببينيد دولت قاجار به دليل اينكه كاملاً منبع مالي آن وابسته به مردم بود هنوز در آن بافت سنتي خودش ما تعلقي را به مردم می‌بینیم. اين نفت است كه در ايده دولت‌محور پهلوي كاملاً دولت را منفك از مردم می‌کند و لذا وقتي هم كه دارد فرهنگي در زمان پهلوي دوم شكل می‌گیرد فرهنگي كه تلاش می‌شود فرهنگ مدرني باشد اين فرهنگ يك رويكرد از بالا به پايين و دستوري و كاملاً برنامه‌ریزی شده دارد يعني تلقي اين است كه با برنامه می‌شود پيشرفت را حاصل كرد. با برنامه‌ای كه از ايده تأسيس سازمان برنامه در سال 1324 اگر اشتباه نكنم شكل می‌گیرد و اين نگاه همين طور امتداد پيدا می‌کند تا اينكه از یکجایی به بعد آن هويت استقلالمند انسان ايراني به شدت مخدوش می‌شود.

 

امکان‌مندی خیال برای تحول آینده

 

مخدوش شدن آن هويت استقلالمند و عزتمند باعث می‌شود كه جريان اسلام‌گرا بتواند بر اساس سنتي كه داشته يك بازخواني از سنتي داشته باشد و با ايده بازگشت به خويشتن بتواند قرائت جديد و امكان جديدي از شکل‌گیری امكان زيستي را روي ميز بگذارد. نحوه اين درواقع امكان زیست در جهان مدرن را، در جهاني كه كاملاً ساختارها دارند تغيير پيدا می‌کنند يعني ديگر آن ساختارهاي سنتي جامعه ايراني پاسخ نمی‌دهند.

 

این‌ها را، اين تاريخچه را عرض كردم به چه دليل؟ به اين دليل كه اين نكته را عرض بكنم كه در چنين بستري هست كه عملاً انساني كه ديگر مدام دنبال جبران گذشته خودش هست و دنبال جبران فرصت‌های ازدست‌رفته‌اش هست و ايده آن همچنان ايده عقب‌ماندگی است امكان خيال ورزی‌اش را از دست می‌دهد. امكان خيال ورزي، امكان بسيار مهمي است. چرا امكان خيال ورزي مهم است؟ من براي اينكه توصيف بكنم چرا امكان خيال روزي مهم است چند نكته را خدمت شما عرض بكنم.

 

ببينيد خيال نيرويي هست كه به شما امكان آينده را می‌دهد. امكان طراحي آينده را می‌دهد. از چه جهت؟ خيلي جالب است يعني حتي مفاهيمي مثل رؤيا، حافظه، تخيل و يادآوري مفاهيم هستند كه در سنت روشنگري هم مورد توجه قرار مي‌گيرند و خيلي جالب است كه كانت وقتي دارد سنجش خرد ناب را مي‌نويسد آن را دو بار مي‌نويسد. بار دوم كه آن را مي‌نويسد مدلي را ارائه مي‌دهد كه به صورت حسگاني فهم و خرد آنجا دسته‌بندی‌اش از فهم را آرايش می‌کند. از معرفت، دسته‌بندي‌اش را از معرفت به صورت حسگاني فهم و خرد درواقع صورت‌بندي مي‌كند و آنجا فاصله بين حسگاني و فهم را نيرويي به اسم نيروي تخيل پر مي‌كند؛ يعني نيروي تخيل درجایی ايستاده است كه دقيقاً محل نزاع علومي هست كه قرار است مفهوم محور باشند با علومي كه متكي به تصاوير هستند.

 

يك چهارچوب مفهومي خصوصاً با توجه به كشفي كه ويكو در كتاب منطقه تخيل خودش دارد در علوم انساني صورت مي‌گيرد كه اين منطق تخيل و نيروي تخيل درواقع به نحوي كمك دست دانشمندان علوم انساني مي‌شود و امكان سنجش تفكر مفهومي را حاصل مي‌كند كه آن اتفاقي است كه ديگر مكتب بازل به‌عنوان يكي از مكتب‌هاي علمي مي‌آيد در آن چهارچوب قرار مي‌گيرد؛ يعني در سنت روشنگري خيال در يك چنين جايگاه ايستاده است؛ يعني نسبتي با علم دارد. نسبتي با آينده دارد و در سنت خودمان هم دقيقاً به همين نسبت هست. شما ببينيد حتي اشراقيون، حتي صوفيه عالم خيال را عالم بين مجردات و عالم ماديات مي‌دانند و عالم خيال تنها عالمي هست كه امكان جمع اضداد در آن ممكن است. جمع اضداد به چه معنا؟ جمع اضداد به اين معنا كه در دلالت داشتن بر حق تبارک‌وتعالی از ساير عوالم عالم خيال نزديك‌تر به‌واقع هست. چرا؟ چون خداوندي كه هم اول هست هم آخر، خداوندي كه هم ظاهر هست و هم باطن و جمع اضداد است در عالم خيال بهتر قابل فهم است.

 

 خيلي جالب است كه ابن عربي هم معتقد است كه من قدرت الهي را به چيزي عام‌تر و بزرگ‌تر از خيال نديده‌ام و از حضرت خيال نام مي‌برد. اين تعبير از حضرت خيال را نام مي‌برد كه مي‌تواند جمع بين عالم حس و عالم عقل و جمع ميان اضداد را حاصل كند.

 

آن خيالي كه انسان ايراني داشت خصوصاً در جهان سنت با نظر به ادبيات، با نظر به درواقع متون ادبي كه شكل مي‌گرفت توسط حكماي ما، آينده‌اي را و امكان‌هايي را براي زيست جمعي انسان ايراني حاصل مي‌كرد. حالا من در ادامه مثلاً مثال مي‌زنم كه در هفت‌پیکر نظامي براي بهرام، نظامي گنجوي چه نقشه‌اي را مي‌چيند با نظر به عالم خيال و با نظر به جهاني كه در آن مي‌شود از پادشاه انتقاد كرد و حتي مي‌شود پادشاه را بازي داد. در ادامه خدمت شما عرض می‌کنم ولي كل بحث من اين است كه به‌رغم اينكه ما با اين پيشينه تاريخي وارد فضاي جمهوري اسلامي شديم ولي محدوديت‌هايي كه داشتيم مثل تحريم، محدوديت‌هايي كه داشتيم مثل جنگ، محدوديت‌هايي كه داشتيم باعث شد كه دولت در جمهوري اسلامي همچنان آن سويه عملياتي و سويه دفاعي خودش را بگيرد و آن سويه پررنگ‌تر بشود و امكاني براي پرداختن به مبحث مهم خيال انسان ايراني و توانمندي خیال‌انگیز انسان ايراني حاصل نشود. عذرخواهي می‌کنم.

 

 

ما اسیر اکنون شده‌ایم

 

اصولاً وقتي ما مدام در وضعيت سلبي خودمان ناظر به عقب‌ماندگی هستيم امكان تخيل انسان ايراني دچار گم‌گشتگی مي‌شود؛ ولي اگر بخواهيم در جدال بين علوم اجتماعي و علوم فرهنگي صورت‌بندی‌ای از رؤياي ايراني ارائه بدهم درواقع به تنش بين مفهوم و تخيل اشاره مي‌كنم. فلسفه تاريخ را هگل در منطق مفهوم صورت‌بندي مي‌كند و ارتقا مي‌دهد و با منطق تخيل حالا اگر بخواهيم تاريخ بنويسيم يعني در صورت، در دانش فرهنگي و با منطق تخيل اگر بخواهيم تاريخ را بنويسيم اينجا ديگر بايد به‌جای تاريخ دولت ما تاريخ فرهنگ را بگذاريم و وقتي مي‌خواهيم تاريخ فرهنگ را بگذاريم ديگر مواد تاريخي ما خيلي متفاوت مي‌شود. اين آن وجه ايجابي و درواقع پاسخ به امكان تغييري هست كه حضرت‌عالی فرموديد.

 

 اينجا ديگر مواد ما شعر هست. بیوگرافی‌ها هست. روایت‌های مختلف هست. رمان‌هاي مختلف هست و در اين فضا پيش مي‌رود. جالب است كه خود انسان غربي هم دقيقاً همين كار را كرده است يعني خود انسان غربي هم وقتي فرويد كتاب معناي رؤيا را مي‌نويسد وقتي دارد درباره آينده فكر مي‌كند، در علوم فرهنگي خودش دارد فكر مي‌كند و آنجا سراغ رمان مي‌رود و رمان مي‌نويسد. اصلاً ببينيد تخيل در انسان غربي به دليل حالا مثلاً ديدگاه‌هاي مختلف هم در اين مسئله مطرح است مثلاً مرحوم دکتر محمدعلی مرادي اينجا بسيار بر شكل گرفتن من انديشنده انسان ايراني تأكيد مي‌كنند و معتقد هستند كه اين من انديشنده بايد شكل بگيرد تا بتواند تاريخ جديدي را اين بار نه بر اساس منطق فهم، كه بر اساس منطق تخيل بنويسد. چرا؟

 

 به دليل اينكه خود غرب هم شما ببينيد دور دنيا در هشتاد روز را دارد مي‌نويسد. سفر به مركز زمين را مي‌نويسد. آن انسان كه بعداً امكان حركت كردن از طريق هواپيما براي او حاصل مي‌شود. امكان حركت كردن از طريق قطار براي او حاصل مي‌شود. مي‌تواند به كره ماه برود؛ يعني اين تخيل كاملاً مبتني بر تصوير هست.

 

 در اهميت تخيل مبتني بر تصوير اين نكته را هم عرض بكنم كه من مفاهيم را رؤيا نمي‌دانم. ضمن احترامي كه به بحث آقاي نعيمي قائل هستم عدالت، استقلال و مواردي از اين دست مفاهيمي هستند كه وقتي رؤيا مي‌شوند كه امكان تصويرسازي داشته باشند و اين در صورت و در صور مخيله انسان به آن تعبير فلسفي آن امكان‌پذير است. شما ببينيد پهلوي مي‌آيد تمدن بزرگ را مي‌گويد جمهوري اسلامي در مقابل آن تمدن اسلامي مي‌گويد؛ ولي در همه اين احوالات و اكوانات مثلاً ما خصوصاً بعد از جمهوري اسلامي، داشتم فكر مي‌كردم كه آيا ما فيلمي داريم يا سريالي يا حتي يك روايت كوتاهي كه در مورد جهان بعد اسرائيل باشد؟ جهان بعد از آمريكا باشد؟ جهان بعد از انگليس باشد؟ جهان بعد از روسيه باشد؟ جهان بعد از چين باشد؟ يعني گويا اصلاً وارد آن حيطه تخيل نمي‌شويم! این‌قدر كه اسير اكنون هستيم! هنوز اسير مسئله عقب‌ماندگی هستيم و اين براي من عجيب است! مي‌دانيد ما تا وقتي این‌قدر درگير هستيم و تا وقتي من انديشنده ما اصلاً شكل نگرفته است نمي‌توانيم وارد اين ساحت تخيلي بشويم. چه زماني وارد اين ساحت تخيلي مي‌شويم؟ آنجايي كه آن من این‌قدر قدرتمند بشود كه براي خودش امكان تصرفي حاصل ببيند، براي خودش امكان كنشگري حاصل ببيند، براي خودش امكان نقشي را در نظر بگيرد. من اگر فرصت دارم آن بخش هفت‌پیکر را هم عرض بكنم.

 

تصویرسازی بهرام گور، نمونه خیال‌انگیزی انسان ایرانی

 

 خيلي جالب است نظامي به‌هرحال حكيم است و از طبقه دهقان است. از طبقه‌اي كه امكان فكر كردن داشته است به دليل فراغتي كه داشته و كمتر درگيري كه با سياست داشته است. وقتي دارد ماجراي بهرام گور را تعريف مي‌كند در يك قصه خيلي خيال‌انگيز و با ادبياتي بسيار حیرت‌انگیز مي‌آيد قصه بهرام گور با كنيزكش را می‌گوید. بهرام گور با كنيز خودش كه ظاهراً چيني بوده حالا این‌طور كه آمده است به شكارگاه مي‌رود. بعد حالا مي‌خواهد جلوي اين كنيز كه خيلي براي او محبوب و عزيز هم بوده است خودش را شيرين بكند مي‌گويد كه من اين گور را چطور شكار كنم كه براي تو شيرين باشد؟ مي‌گويد كه سر و پاي گور را به هم بدوز. اين را این‌طور شكار كن.

 

بهرام از طريق كمان به گوش او سنگي مي‌زند تا گور پايش را سمت گوشش می‌آورد بهرام تير را مي‌زند و سر و سم گور به هم يكي مي‌شود. بعد كنيز اينجا مي‌گويد كه تو كه كاري نكردي اين نتيجه ممارست است! تمرين است كه به تو اين امكان را داد. بهرام ناراحت مي‌شود. پادشاه است. ببينيد پادشاه در وضعيتي است كه يك كنيز چيني مي‌تواند به او اعتراض بكند و بعد پادشاه به قدر عصباني مي‌شود كه به يكي از سرهنگ‌هاي خودش مي‌گويد كه اين را از پيش من ببر و اين را بكش. سرهنگ اين را مي‌برد ولي كنيز كه كنيز دانايي بوده است مي‌گويد كه من را نكش. الآن پادشاه عصباني است بعداً بر تو خشم خواهد گرفت به خاطر اينكه من را کشته‌ای. من را نگهدار. شايد روزگار برگشت و پادشاه دوباره ياد من كرد. بعد تو از كرده خودت پشيمان مي‌شوي! ضمن اينكه تنبيه خواهي شد.

 

 اين در سراي سرهنگ مي‌ماند و كارش چه مي‌شود؟ كارش مي‌شود محافظت و دامداري و این‌ها و يك گوساله كوچكي را مراقبت كردن؛ ولي سراي سرهنگ شصت‌تا پله داشته است و اين بايد مدام اين گوساله را مثلاً از طبقه پايين به طبقه بالا مي‌برد. به‌مرور اين كنيز به وضعيتي مي‌رسد كه وقتي آن گوساله گاو مي‌شود هم اين را مي‌تواند روي شانه‌هاي خودش بگذارد و بالا برود و دوباره پايين بيايد از اين شصت پله! يعني يك تصوير اعجاب‌آوری را اصلاً نظامي اينجا مي‌آيد ترسيم مي‌كند.

 

 بعد اين كنيز مي‌گويد كه حالا وقتي هست كه تو پادشاه را به منزل خودت دعوت ‌كني. به حيلتي پادشاه را مي‌آورند در سراي و باغ سرهنگ و در آن فضا و فضايي كه چيده‌اند سرهنگ شروع مي‌كند و مي‌گويد كه من كنيزي دارم كه به‌قدری قدرتمند است كه مي‌تواند كاري را بكند كه هیچ‌کدام از سربازان تو و لشكريان تو نمي‌توانند انجام بدهند براي بهرام سؤال انگيز مي‌شود و او مي‌گويد من كنيز زني دارم كه مي‌تواند يك گاو سنگين و تنومندي را از شصت پله بالا ببرد درواقع به آن سراي شاه برساند. كنيز صورت خودش را مي‌پوشاند گاو را روي شانه‌اش مي‌گذارد و نزد بهرام مي‌رود و بهرام آنجا پادشاه است ديگر مي‌گويد تو كه كاري نكردي اين نتيجه ممارست! اين نتيجه تمرين است و بعد كنيز نقابش را باز مي‌كند و ياد پادشاه مي‌اندازد كه سر و سم گور را به هم دوختن هم نتيجه ممارست و تمرين است.

 

 يعني تصويري را نظامي می‌سازد كه در آن يك كنيز می‌تواند شاه را بازي بدهد به نحو اينكه به او حكمتي بياموزد. ببينيد ما كجا این‌چنین فضايي را در ادبيات سياسي خودمان، در ادبيات هنري خودمان، در سينماي خودمان، در تصوير خودمان داريم كه در عين مراقبت و توجه به نكات ادبي و هنري بتواند نغز‌ترین رويكردها و توجهات سياسي و اجتماعي را هم طرح بكند.

 

من بسيار معتقد هستم كه فقط در وضعيتي كه آن من انديشنده انسان ايراني فعال بشود كه آن در دسته‌بندی و توجه به علوم انساني حاصل می‌شود امكان حرف زدن و سخن گفتن از رؤياي انساني و فرا رفتن از وضعيت اكنوني دفاعي، وضعيت اكنوني رهايي از عقب‌ماندگی حاصل می‌شود.

 

 

 

 

 

تاریخ انتشار: 1403/12/13

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil