به گزارش فکرت، رسول لطفی، پژوهشگر علوم‌اجتماعی نوشت:


«استقلال ملّی به معنی آزادی ملّت و حکومت از تحمیل و زورگویی قدرت‌های سلطه‌گر جهان است و آزادی اجتماعی به‌معنای حقّ تصمیم‌گیری و عمل کردن و اندیشیدن برای همه‌ی افراد جامعه است؛ و این هر دو از جمله‌ی ارزش‌های اسلامی‌اند و این هر دو عطیّه‌ی الهی به انسان‌هایند و هیچ‌کدام تفضّل حکومت‌ها به مردم نیستند. حکومت‌ها موظّف به تأمین این دواند». (بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی)


پیش از هر چیز به نکته توجه باید کرد که سخن گفتن از آزادی، محصول انقلاب 57 است. اینکه جامعه و ملتی به یک خودآگاهی تاریخی نائل شوند که در باب آزادی پرسش کنند، خود محصول فرایندی تاریخی و ترقی بینش و آگاهی آن جامعه است.


جامعه‌ای که حس نقش‌آفرینی مسئولیت‌پذیری در عرصه تاریخی را پیش روی خود می‌بیند. اینکه نسل جوان ابتدای انقلاب به رهبری امام‌خمینی (ره) توانستند کلیت نظام قدرت پیشین را به چالش کشیده و حاکمیتی جدید بر پایه دین را به وجود آورند، موجب شد که احساس متفاوتی از توان و قدرت خویش داشته‌باشند.


 بی چون و چرا این خودآگاهی و بینش‌ی که در جامعه ایرانی شکل گرفت، محصول انقلاب خمینی (ره) عزیز بوده است. طرح پرسش اینکه «ما آزادی داریم یا خیر؟» خود محصول انقلاب اسلامی است، چرا که پیش از انقلاب، جامعه ایرانی اساساً نمی‌توانست چنین پرسشی را طرح کند. سوژه ایرانی بعد از انقلاب است که به خودآگاه رسید و درباره آزادی یا عدم آزادی فکر می‌کند.


خودآگاهی به آرمان آزادی ارمغان انقلاب 57 بود، اما این همه مسئله نبود. انقلاب 57 علاوه بر آن، «آزادی» که غرب در ذیل نگاه لیبرالیستی یا مارکسیستی طرح کرد را به چالش می‌کشید. به تعبیر شهید آوینی: «آزادی میان ما و آزاد انگاران مشترک لفظی است... آن آزادی که می‌گویند رهایی از هر تقید و تعهدی است و این آزادی که ما می‌گوییم نیز آزادی از هرتعلقی است. تفاوت در آنجاست که ما حقیقت انسان را در خلیفه اللهی او می‌جوییم و بنابراین انسان کامل و عبدالله را مشترک معنوی می‌دانیم، اما آنان بندگی خدا را نیز از خود بیگانگی می‌دانند.»


فارغ از این تفاوت بنیادین، به‌راستی چه شد که امروز بعد از گذشت 44 سال از انقلاب اسلامی، کمتر از آن آرمان آزادی دم می‌زنیم و احساس و ادراک ما از مقوله آزادی کمرنگ شده‌است؟ چرا باید روایت و شعار آزادی در دست گفتمان رقیب انقلاب باشد؟! حال آنکه ما باید مطالبه‌گر اصلی آزادی باشیم.


شهید بهشتی در سخنانی می‌گوید: «بر طبق آنچه ما از اسلام می‌شناسیم هیچ حکومتی تحت هیچ شرایطی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از دست مردم بگیرد. این در اسلام دُگم است.» این دست از اندیشه‌ها که از سوی متفکران امثال شهید بهشتی و شهید مطهری و علامه مصباح یزدی و... کم نبوده و نیست، چگونه است که از این حالت فعالانه نسبت به آرمان آزادی، به‌سمت انفعال پیش رفته‌ایم؟!


مقام معظم رهبری نیز بارها در سخنرانی‌ها و در جمع نخبگان و دانشجویان از مسئله آزادی سخن گفته‌است. ایشان معتقدند که نقد را نباید تبدیل به کالای قاچاق و تشریفاتی کرد و در جای دیگر فرمودند: «اگر در جامعه، آزادی فکر، آزادی بیان، آزادی اندیشه، آزادی عمل وجود نداشته‌باشد، رشد در جامعه متوقّف خواهد شد.»


ایشان با نگاهی راهبردی در جمع نخبگان به اعتراض می‌فرمایند: «هیچ طرح نو، ایده نو، هیچ منظومه فکری نو مربوط به آزادی به وجود نیامد.» همچنین در جلسه‌ای با دانشجویان در سال 1396 از آن‌ها می‌خواهد که مطالبه‌گر آزادی باشند: «مسئله‌ی آزادی جزو کلیدواژه‌های اصلی کشور است؛ آزادی را درست باید تبیین کنید.»


این موضع منفعلانه ما در نسبت به آزادی موجب شده که آزادی سنبل مخالفت با نظام اسلامی تلقی شود. گویی اساساً نظام اسلامی، آزادی را در حد یک شعار و تعارف می‌داند نه یک آرمان حقیقت‌خواه. زمانی که آرمان آزادی در جامعه تبیین نشود، چهره‌هایی نقاب زده و توخالی، به‌عنوان آزادی‌خواه برجسته می‌شوند که هیچ سنخیتی با آزادی ندارند. همچنین مرز مطالبه‌ی آزادی معقول و مشروع با آزادی به‌معنای ولنگاری و بی‌اخلاقی مشخص نمی‌شود و آن‌گاه این غبارآلودگی موطن سوءاستفاده‌های ناصواب می‌شود.


مواجهه‌ی تمدنی مدرنیته و سلطه‌ای که مدرنیته بر کشورها ایجاد کرده است، همچنین چالش‌هایی که روندهای تکنولوژیک و غیر تکنولوژیک برای آینده جوامع به بار آورده و می‌آورند از ریشه‌های این احساس انفعال بوده است. به نظر می‌رسد در کنار این مسئله رفتارهای سلیقه‌ای و شعارزده از ناحیه حکمرانی و تعارضات که در ادعا و عمل ایجاد شده یک حالت نامتوازن و ناپایداری از آزادی را به وجود آورده است و همین امر یکی از علل احساس انفعال ما درباره آزادی بوده است.


در کنار این‌ها، محدودیت‌های تاریخی در اعمال آزادی به مردم نقش ویژه داشته‌اند. ساخت دولت امنیتی از زمان هاشمی رفسنجانی، ضعف در رواداری در زبان رسمی رسانه‌ای، تفاوت‌های بین نسلی، پمپاژ رسانه‌ای از سوی دشمنان، ضعف در ایدئولوگ آزادی در جمهوری اسلامی و... همه این‌ها نیز در ایجاد این حس انفعال دخیل بوده‌اند که توضیح هر کدام از عوامل بحث مفصل و جدایی می‌طلبد که در این مقال نمی‌گنجد.
نباید گذاشت حدود آزادی در جامعه ما به آن میزان چارچوبی که قانون اساسی مشخص کرده و قانونی است، اعتبار اجتماعی خود را از دست بدهد تا در جوانان نسل جدید احساس قدرت و آزادی‌خواهی حقیقی تداوم یابد.


به‌تعبیری برای نسل جدید جامعه باید تلاش شود توسعه اختیار بر اساس موازین قانونی و اسلامی از لحاظ ساختاری صورت گیرد و آن‌ها همانند جوانان ابتدای انقلاب در خود نقش تأثیرگذاری برای ساخت آینده ببینند. این مسأله اساسی برای گام دوم انقلاب است. نخبگان باید مجدد بر اساس آرمان آزادی انقلاب 57 بازاندیشی صورت بدهند و با تولید ادبیات آزادیِ متناسب با جامعه امروز ایرانی در پیشبرد گام دوم انقلاب اسلامی سهیم باشند.

 

پی‌نوشت:
1. شهید آوینی، کتاب آغاز یک پایان
2. شهید بهشتی، اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا، ص ۱۲۷
3. بیانات مقام معظم رهبری، 7 / خرداد / 1397
4. بیانات مقام معظم رهبری، 17/خرداد/1396

 

تاریخ انتشار: 1401/11/18

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil