ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
محمدرضا قائمینیک در گفتگو با مؤسسه رسانهای فکرت به تحلیل توسعه در ایران و چالشهای آن پرداخت. وی با اشاره به تاریخچه برنامههای توسعه از سال 1927، علت ناکامی این طرحها را ضعف زیرساختی و بیتوجهی به فرهنگ دانست و تأکید کرد که انقلاب اسلامی ایران تغییرات بنیادینی در مسیر توسعه ایجاد کرد.قائمینیک همچنین به تفاوتهای الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت با مدلهای توسعه غربی اشاره کرد و بر اهمیت استقلال و مقاومت بهعنوان راهبردی اساسی در برابر توسعه استعمارگرانه تأکید نمود. وی معتقد است که الگوی بومی پیشرفت، متکی بر ارزشهای دینی و فرهنگی، میتواند مسیر توسعه پایدار و متوازن را برای ایران فراهم کند.
محمدرضا قائمینیک به بررسی مسئله توسعه در علوم اجتماعی پرداخت و اظهار داشت: ما در مباحث علوم اجتماعی یک مسئله محوری داریم که در دوره معاصر ایران اهمیت زیادی پیدا کرده و به سایر رشتههای علوم انسانی نیز مرتبط است و آن، مسئله توسعه است. از سال 1927، برنامههای توسعه در دستور کار دولتهای وقت ایران قرار گرفت که مقارن با دوره پهلوی دوم بود. هرچند روند مدرن شدن ایران و گسست آن از جامعه سنتی از دوران پهلوی یا حتی اواسط قاجار آغاز شد، اما برنامهریزی رسمی توسعه بهعنوان یک سیاست ملی، از برنامه عمرانی اول در سال 1927 آغاز شد. وی با اشاره به ناکامی برنامههای توسعه در ایران ادامه داد: برنامههای اول و دوم عمرانی یا همان توسعه در جامعه ایران موفق عمل نکردند، زیرا این دوران همزمان با جنگ سرد و قدرت گرفتن ایالاتمتحده آمریکا در سطح جهانی بود. آمریکا در آن زمان تیمی مطالعاتی از اساتید دانشگاه هاروارد را به ایران فرستاد تا علت ناکامی برنامههای توسعه را بررسی کند. یافتههای این تیم، که در کتابی با عنوان برنامهریزی در ایران به فارسی ترجمه شده، نشان داد که مهمترین عوامل عدم موفقیت این برنامهها، نبود زیرساختهای فنی، فقدان درک فرهنگی از توسعه در میان مردم ایران، و وابستگی آنها به آموزههای سنتی و اسلامی بوده است. قائمینیک همچنین به اصلاحات اقتصادی و اجتماعی دهه 40 شمسی اشاره کرد و افزود: در راستای اجرای برنامه سوم عمرانی، شاه در 6 بهمن 1341 همهپرسی برگزار کرد و این برنامه را با جدیت بیشتری پیگیری کرد، که این اقدامات همزمان با فوت آیتالله بروجردی در ایران بود.
قائمینیک به یکی از ابعاد کمتر مورد توجه در برنامههای توسعه اشاره کرد و گفت: یکی از حوزههایی که در برنامههای توسعه، خصوصاً از دوره پهلوی دوم، بهشدت پیگیری شد اما کمتر درباره آن بحث شده، حوزه فرهنگ و هنر است. در حالی که درباره مسائل اقتصادی در این برنامهها کتابها و تحلیلهای بسیاری منتشر شده، اما برنامههای فرهنگی که ذیل وزارت فرهنگ و هنر پهلوی دوم اجرا شد، کمتر مورد بررسی قرار گرفته است. این برنامهها تا برنامه ششم توسعه ادامه داشت، اما با وقوع انقلاب اسلامی، روند توسعه در ایران دستخوش تغییرات اساسی شد. وی در ادامه خاطرنشان کرد: ایران فرآیند برنامهریزی توسعه را زودتر از کشورهایی مانند کره جنوبی و هلند آغاز کرد، اما با وقوع انقلاب اسلامی، یک چالش جدید در مسیر توسعه ایجاد شد. از سال 1356 تا 1368، عملاً ایران فاقد برنامه توسعه رسمی بود. دهه 60، که یکی از دهههای مهم پس از انقلاب محسوب میشود، تنها دههای است که در آن برنامه توسعهای وجود نداشت. اما از سال 1368، برنامههای توسعه، با تغییراتی متناسب با نظام جمهوری اسلامی، مجدداً اجرایی شد. در دوره دولت سازندگی، این برنامهها با منازعات و چالشهایی میان نیروهای مختلف سیاسی همراه بود، چنانکه این اختلافات در دوره اصلاحات نیز ادامه یافت. قائمینیک همچنین به نقد برخی جریانهای سیاسی به برنامههای توسعه پس از انقلاب پرداخت و افزود: در بازه زمانی 1384 تا 1392، برنامههای توسعه با تأمل و بازنگری مجدد روبهرو شد، بهگونهای که حامیان توسعه این دوره را بهعنوان "دهه سیاه برنامههای توسعه" نامگذاری کردهاند. اما پس از آن، بار دیگر برنامههای توسعه با جدیت بیشتری دنبال شد.
قائمینیک به ارتباط توسعه و علوم اجتماعی پرداخته و بیان کرد: یکی از مهمترین گرایشهای علوم اجتماعی در ایران، جامعهشناسی توسعه است که نهتنها از قدیمیترین رشتههای این حوزه محسوب میشود، بلکه تنها گرایشی است که در مقطع دکتری در دانشگاههایی مانند فردوسی مشهد تدریس میشود. وی افزود: از اوایل دهه ۸۰، یک مسئله محوری در کشور مطرح شد که مقام معظم رهبری نیز بهشدت پیگیر آن بودند؛ یعنی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت. بهمرور، تفاوتهای این الگو با برنامههای توسعهای غربی تبیین شد، تا جایی که در بیانیه گام دوم انقلاب، این تمایز بهطور صریح مورد تأکید قرار گرفت. از این منظر، مواجهه جمهوری اسلامی با برنامههای توسعه صرفاً یک چالش اجرایی نیست، بلکه مسئلهای با ابعاد تمدنی و فلسفی است. این موضوع در نقطه تلاقی انقلاب اسلامی، بهمثابه یک انقلاب تمدنساز، با مباحث فلسفه تاریخ توسعه قرار میگیرد.
قائمینیک ادامه داد: اگر به پشتوانه نظریات توسعه نگاهی بیندازیم، به مفهومی بنیادین تحت عنوان "ایده ترقی" میرسیم که از قرن هجدهم در اندیشه غربی شکل گرفت. این ایده، که زیربنای بسیاری از برنامههای توسعه مدرن را تشکیل میدهد، بر این اصل استوار است که تمدن بشری از ابتدا تا قرن هجدهم یک مسیر تکاملی را طی کرده است. این تکامل در علوم طبیعی توسط دانشمندانی چون داروین، کوویه و لامارک، و در فلسفه تاریخ توسط متفکرانی مانند هگل و ولتر تبیین شد. وی تأکید کرد: در این رویکرد، تاریخ بشر از روایت دینی خود گسسته شده و به یک روایت علمی (scientific) و سکولار تبدیل شده است. بدین ترتیب، تاریخ که پیشتر در روایت دینی حول محور انبیا و کتابهای مقدس شکل میگرفت، در روایت مدرن توسعه، بهعنوان تاریخ عقبماندگی بشر تلقی شد. در این نگرش، هر چه جوامع از انبیا فاصله گرفته و به دانشهای سکولار دست یافتهاند، در مسیر ترقی و توسعه قرار گرفتهاند.
قائمینیک خاطرنشان کرد:این نوع نگرش به تاریخ و توسعه، با مبانی اسلامی در تعارض است و به همین دلیل، الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت بهعنوان جایگزینی برای برنامههای توسعه غربی، در گفتمان انقلاب اسلامی مطرح شده است. بنابراین، نقد مبانی نظری توسعه غربی و تلاش برای تدوین الگویی بومی، نهتنها یک ضرورت علمی بلکه یک اقدام راهبردی در مسیر تحقق تمدن نوین اسلامی است.
محمدرضا قائمینیک در ادامه گفتگوی خود با مؤسسه رسانهای فکرت به تبیین نگاه غربی به تاریخ بشر پرداخت و بیان کرد: آگوست کنت، که شهید مطهری نیز به نظرات او توجه داشته، تصریح دارد که هرچقدر انسان رشد کرده، نیازش به انبیا و وحی کمتر شده و امکان در اختیار گرفتن تاریخ و زندگیاش بیشتر شده است. این ایده، که در قرن هجدهم و نوزدهم در میان متفکران غربی رایج شد، زمینهساز شکلگیری رویکرد شرقشناسی شد. وی افزود: در این دوره، غرب به نقطهای میرسد که میخواهد تاریخ بشر را مطابق جهانبینی خود بازروایت کند. در همین راستا، شرقشناسی بهعنوان یک حوزه مطالعاتی آکادمیک در دانشگاههای غربی شکل گرفت. هدف اصلی این مطالعات، ارائه روایتی از شرق در چارچوب تاریخ غربی بود؛ روایتی که شرق را عقبمانده و نیازمند هدایت و کمک غرب معرفی میکرد. این همان موضوعی است که ادوارد سعید، متفکر فلسطینیالاصل، در کتاب شرقشناسی به نقد آن پرداخته است. قائمینیک ادامه داد: ادوارد سعید توضیح میدهد که شرقشناسی در واقع روایتی غربی از شرق است که هدف آن، قرار دادن شرق در ذیل تاریخ غربی و مشروعیتبخشی به برتری تمدن غرب است. جالب اینجاست که سعید از نقد شرقشناسی آغاز میکند و سپس به مسئله فلسطین میرسد و در این زمینه آثار متعددی مینویسد.
قائمینیک در ادامه به تحلیل جایگاه اسلام در فلسفه تاریخ متفکران غربی پرداخت و تأکید کرد: در آثار بسیاری از فیلسوفان تاریخ، از جمله هگل، ظهور اسلام پس از مسیحیت لحاظ نشده است. هگل اسلام را نه دنبالهای از مسیحیت، بلکه فرقهای از یهودیت میداند. در نگاه او، پایان تاریخ را جهان مسیحی و سپس جهان مدرن رقم میزند. وی افزود: ایدههایی مانند "پایان تاریخ"، که امروزه نیز مطرح میشود، ریشه در همین تفکرات دارد. این نگرش، که تاریخ بشر را مسیری تکاملی از جوامع دینی به سوی جوامع مدرن و سکولار ترسیم میکند، تقلیلگرایانه و ایدئولوژیک است و با مبانی اسلامی و الهیاتی در تعارض قرار دارد.
قائمینیک با اشاره به نحوه مواجهه ایران با تمدن غرب تصریح کرد: در دوران رنسانس و حتی دوره گالیله، ایران و دیگر کشورهای اسلامی، جهان جدید را چندان جدی نمیگرفتند. دربار صفویه به دستاوردهای علمی غرب توجهی نداشت و روایتهای تاریخی حاکی از بیاعتنایی به دانشمندان غربی است. اما این وضعیت در دوره قاجار تغییر کرد. ایران، که در ضعف داخلی و شکستهای نظامی گرفتار شده بود، به شناختی جدیتر از غرب رسید. وی ادامه داد: همزمان، دانش شرقشناسی در غرب گسترش یافت و نگاهی برتریجویانه نسبت به شرق حاکم شد. در این دوران، غرب تمدنهای شرقی را پایانیافته میدانست و خود را در جایگاه هدایتگر آنها قرار داده بود.
قائمینیک با اشاره به شکلگیری مفهوم استعمار اظهار داشت: واژه استعمار، که از ریشه "استفعال" و به معنای طلب عمران و آبادانی است، در این دوره شکل گرفت. تفاوت مواجهه ایران در دوره قاجار با گذشته این بود که این بار، برای حل بحرانها، به همان قدرتهایی متوسل شد که خود عامل این بحرانها بودند. برخلاف دورههایی مانند حمله مغول، که ایرانیان راهحل را در فرهنگ و تمدن خود میجستند، در دوران قاجار، به مشاوره و حمایت کشورهای غربی روی آوردند. این روند، زمینهساز وابستگی ایران شد و تغییری اساسی در شیوه مواجهه کشور با بحرانهایش ایجاد کرد.
قائمینیک در سخنان خود با اشاره به چگونگی بسط و گسترش مفهوم استقلال و مقاومت در برابر توسعه، به نکات مهمی اشاره کرده است. که میگوید بحرانها در ایران از زمانی آغاز میشود که توسعههای استعمارگرانه به اوج خود میرسد، جایی که مسئله مهم استقلال مطرح میشود. بهعبارتی، استقلال بهعنوان راهحل خروج از جهانی که تحت سلطه استعمار است، مطرح میشود. در این دنیای توسعهگرا، که توسعه در حقیقت جنبه استعمارگری دارد، مفهوم استقلال بهعنوان نخستین گام برای ایجاد تغییرات بنیادین در تاریخ و مسیر آینده کشورها معرفی میشود. قائمینیک اشاره میکند که امام خمینی از دهه 1340، بارها بر مفهوم استقلال تأکید کردهاند. این استقلال شامل تمامی عرصهها از جمله اقتصادی، سیاسی، نظامی و حتی فکری است. حضرت امام در این زمینه اصطلاحاتی مانند مغز استقلالی و مغز استعماری را مطرح کردهاند و بهطور مفصل این مفاهیم را توضیح دادهاند.
قائمینیک با اشاره به نقش مقاومت در دنیای استعمارگرانه توضیح داد که ایستادگی در برابر توسعه استعماری، خود به یک پیروزی تبدیل میشود. وی تأکید کرد: در جهانی که کشورهای توسعهیافته، سایر ملل را تحت سلطه خود قرار دادهاند، مفهوم مقاومت اهمیتی اساسی مییابد. مقاومت نهتنها ابزار مقابله با سلطه، بلکه راهی برای تعریف تاریخ جدید و شکلدهی به جهانی مستقل از استعمار است. وی افزود: مفهوم مقاومت که به استقلال گره خورده، به معنای عدم تعامل با جهان نیست، بلکه به معنای تعامل همراه با حفظ استقلال است. در همین راستا، جمهوری اسلامی ایران بهعنوان الگویی از مقاومت و استقلال، در تلاش است تا این مفاهیم را در سطح جهانی گسترش دهد. قائمینیک معتقد است که جمهوری اسلامی میخواهد تجربه انقلاب اسلامی را به سایر ملتها منتقل کند و چالش اصلی، توسعه و بسط مفهوم استقلال و مقاومت در برابر استعمار، بهویژه در سطح بینالمللی است.
قائمینیک همچنین به شهید حاج قاسم سلیمانی بهعنوان الگویی از شخصیت مقاوم و مستقل اشاره کرد و گفت: حاج قاسم در خطابهای خود به ترامپ و دیگر مقامات سلطهگر، همواره بر حفظ استقلال، شخصیت و مقاومت تأکید داشت. او نمونهای از ایستادگی در برابر استکبار و ظلم بود که میتواند چراغ راهی برای گسترش مفاهیم استقلال و مقاومت در جهان باشد.
تاریخ انتشار: 1403/11/13
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.