ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
به گزارش فکرت، زهرا راد، نویسنده و پژوهشگر در نقد فیلم «هفت بهارنارنج نوشت»:
«هفت بهارنارنج» فیلمی به نویسندگی احمد رفیعزاده، کارگردانی فرشاد گل سفیدی و بازی درخشان علی نصیریان، جزء فیلمهای راهیافته به بخش سودای سیمرغ جشنواره چهل و یکم بود. این فیلم داستان پیرمردی به نام شمس را روایت میکرد که هفت سال پس از مرگ مغزی شدن همسرش همچنان او را بهشکل مصنوعی و تحت نظارت پزشک، به زعم خود زنده نگاه داشتهبود و با عشقش زندگی میکرد و هر سال به یاد آن عشق بهارنارنجی میکاشت.
اما سؤال اساسی اینجاست که آیا هفت بهارنارنج داستان یک عشق را روایت میکند؟! به نظر میرسد هفت بهارنارنج که بهشکل استعاری نام شمس را بر پیرمرد عاشق نهاده تا داستان عشق شمس و مولانا را برای مخاطب تداعی کند، در واقع داستان انسان سرگشته جهان امروز را روایت کرده است و شاید حتی فیلمساز، خود گمان دارد که این نمایش عشق است. اما حقیقت این است که این فیلم انسان آشفته منقطع از مبدأ را بهخوبی روایت کرده است، انسانی که برای مقام خلیفه اللهی خلق شده و باید عشق ازلی و ابدیش را با حضرت دوست بشناسد، از فرط خودناشناسی و دوری از منشأ عشق لایزال، دیوانهوار دل در گروه انسانی منقوص چون خود نهاده است و بیش از عشق، به او تعلق و وابستگی مذموم دارد. حالا که امر پروردگار بر جدایی از او تعلقگرفته، نمیتواند رهایش کند و به قیمت خودخواهی، میخواهد او را در این زمین محدود و متناهی اسیر امیال خویش نگهدارد، آنگونه که تمام بدن زن بیچاره عفونت کرده و حتی جسمش هم دیگر تاب ماندن جبری در این عالم را ندارد.
«هفت بهارنارنج» در نگاهی کلانتر داستان تعلقات دنیایی بشر است که به عصر حاضر نیز محدود نمیشود و تمامی حیات بشر را دربرمیگیرد. تعلقات دنیایی همه آن «اِصر و اَغلالی» هستند که بهقول قرآن کریم در آیه ۱۵۷ سوره مبارکه اعراف با تبعیت از نبی اکرم(ص) باید از دست و پای بشر باز میشدند و او را در ملکوت عالم سیر میدادند. همین «اِصر و اَغلال» (بارهای سنگین و زنجیرهای سخت) بود که مانع دل کندن بشر از جهان پیرامونش شد و با نبی اکرم(ص) و اولیای خاصش همراه نشدند و در ظلمت دنیا و مشغول به تعلقاتش ماندند. از آنجا که جنس دنیا، امر زوالپذیر فناشدنی است، انسانها از دست دادنها و رفتنها را تاب نمیآورند و به هر راهی برای جدا نشدن از آن متوسل میشوند. اما حقیقت آن است که ذات ممکنات، ذاتی فناپذیر است و در ید قدرت پروردگار ذیوجود قرار دارد که به ارادهاش مخلوقات جان میگیرند و جان میدهند.
اما خواستنها و دلبستنهای انسان متأله چگونه است؟ آیا انسانهای موحد، حب و محبوب نمیشناسند؟ بیشک چنین نیست؛ پاکترین و خالصانهترین محبتها را در نزد عشاق خدا میتوان یافت. با این فرق که محور حب مؤمنین، حبالله است که در جهان عینی دایر مدار حب ولی خداست. اصل حب مؤمن موحد از چشمه جوشان محبت امام سرچشمه میگیرد و بر محور میل و رضایت حضرتش به متعلقین و خانواده و دوستان تعلق خواهد گرفت. این عشق خالص از شائبه هر خودخواهی و خودپرستی است و هر انسانی را بنا بر اقتضائاتش مورد محبت و لطف قرار میدهد و در موقع مقتضی برای محبت برتر، از حب و تعلق دنیا و مافیها دل میکند. چنین انسانی وجودش پر از لطف و کرامت است و همه از محبت خالص و الهیش بهره میبرند و کسی مورد آزار او نیست. چنین انسانی بندگی و عشق الهی را بر هر تعلقی مقدم میدارد و باقی تعلقات را در نسبت با آن تعریف میکند.
انسانِ «هفت بهارنارنج» حتی پس از تحویل سال برای تحول حالش به حال رقص و پایکوبی منتقل میشود، چنانکه تمام سالهای آخر عمرش در وهم و خیال جوانی زنی سپری کرد که دیگر حیاتی عقلانی نداشت و چون نباتات و به ضرب دستگاههای پزشکی نفس میکشید. ترس از دست دادن و تنها شدن، این انسان سرگشته را از مواجهه با واقعیت مرگ همسرش، منع میکرد و او را با وهم حیات این عشق نافرجام زنده میداشت. این نمیتواند تصویر حیات یک پیر وارسته باشد، گویا این پیرمرد بهاندازه عمرش، نزیسته بود و با شعر و حکمت پارسی که گویا استاد آن بود، مسیر کمال را نپیموده بود که پیر طریقت بر مسیر حقیقت نلغزد و گرچه در فراق یار وفادار عزاگیرد و اشک ریزد اما در وهم حیات او نماند و دل به معشوق برتر، یار موافق را تا منزلگاه ابدی بدرقه کند و منتظر دیدار او در جهان جاویدان، در این دیار به بندگی و تربیت شاگردان اشتغال یابد تا امر پروردگار به توفی او تعلق گیرد و از این جهان به سرای جاویدان پرکشد.
نهایت کلام اینکه اگر فیلمساز درک درستی از معنای و مفاهیم متعالی نداشتهباشد، امکان نمایش آن بر پرده سینما را هم از دست خواهد داد. انقلاب اسلامی، انقلابی در معنای زندگی بشر بود و هدف از آن تولد معانی تازه برای عبور از حیات مادی بود. اینکه بشر خود را بزرگتر و بالاتر از دنیا ببیند و بخواهد به ملکوت عالم و حیات طیبه برسد و در پرتو این نگاه کلان، همه مفاهیم حیات انسانی را تغییر دهد. در این نگاه دیگر عشق در حد آویزان شدن پیرمردی سالخورده به جسم بیجان یک زن معنا نخواهد شد. عشق مفهومی والاتر و فراتر از دلبستگیهای ناکام دنیایی معنا میگیرد و حیات بشر را دگرگون خواهد کرد. فیلمسازی بر این مبنای بلند نیز میسر نیست مگر آموزههای ناب اسلامی بر جان فیلمساز وطنی بنشیند تا بتواند از افقی بالاتر به جهان و انسان بنگرد و روایتهای فاخری از زندگی بشر بر پرده نقرهای بنشاند. وگرنه هفت بهارنارنج چیزی بیش از یک داستان هالیوودی نیست و حتی از منظر طرح یک مسأله اجتماعی نیز راهکار کارآمدی را بهدست مخاطبان نمیدهد؛ چراکه انسان مبتلی به این آسیب را به هدفی بالاتر و نقطهای فراتر از حال کنونیاش رهنمون نمیشود. سکانس آخر فیلم روح پیرمرد در گوشهای از عالم ناسوت بر لبه بلندی نشسته و به همین جهان ناسوت مینگرد!
تاریخ انتشار: 1401/11/19
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.