ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
رسانه فکرت | سمیه رستمی، طنزنویس و پژوهشگر حوزوی
یکی از نظریههای فلسفی این اواخر «کنش ارتباطی» است. جهت جلوگیری از گریپاژ مغز، هنگام زور زدن برای فهمش، این نظریه به زبان خودمانی یعنی وقتی انسانها، زبان همدیگر را میفهمند که مثل آدم و منطقی با هم حرف بزنند.
این نظریه از ذهن فیلسوف آلمانی، یورگن هابرماس تراوشیده که وی اندکی از فسیل دایناسورهای دوره ژوراسیک جوانتر است. او در تاریخ ۱۸ ژوئن المُئَژَن سال 1929 متولد شده و این اواخر، روز تولدش آتشنشانی محله در آمادهباش به سر میبرد تا جلوی آتشسوزی حاصل از شمع کیک تولد ایشان را بگیرد. انصافاً هر بشری با شنیدن نظریات این فیلسوف بزرگ با خودش میگوید چه نظریهای؟! قطعاً از روحی عاشق و قلبی مهربان سرچشمه گرفته و طبیعی است که میرود تهوتوی این آدم را پیدا کند.
ویکیپدیا درباره این فیلسوف آلمانی اطلاعات خاصی نداده و حتی دین و ایمانش را هم نگفته. فقط در عین ناپرهیزی، گرا داده: یورگنجان وقتی دهسال داشت و هنوز جوشهای بلوغ، پلاغ پُلوغ روی صورتش، شرف حضور پیدا نکرده بودند، نازبچه به سازمان جوانان هیتلری پیوسته و در جنگ جهانی دوم به نبرد فراخوانده شده که نشانهای است برای اهل خرد.
شاید تأثیر همین جنگرفتن بود که بعدها هابرماس نظریاتی در باب مذاکره، گفتوگو و رسیدن به تفاهم را مطرح کرد و سیس خرس مهربون را برداشت؛ البته نمیتوان نظر قطعی داد که شرایط زندگی متأهلی وی در نظریاتش نقش داشته یا نظریاتش در زندگی زناشویی او. ویکیپدیا هم فقط گفته که زنی داشت و سه فرزند از آبوگل درآمده که چشموچراغیاند برای ننه ـ بابا. آنقدر زندگی خانوادگی او بیغلوغش بوده که میشود گفت که هابرماس از همین نظریه برای خانواده خودش برده و راضی بودند. این هم نشانهای است برای اهل خرد.
یورگن هابرماس میگوید: بشر از طریق زبان مشترک میتواند به درک یکدیگر و در نهایت تفاهم برسد؛ یعنی طبق گفتهاش هر فروشنده دورهگردی میتواند فقط از طریق گفتوگو و چربزبانی، رینگاسپرت تراکتور قرن چهارم میلادی، متعلق به لویی شماره فلان را به جناب هابرماس غالب کند؛ طوری که وی احساس کند حیات و مماتش در گرو همین رینگاسپرت است ولاغیر. احتمالاً فقط مشکل قانعکردن همسرش برای ضرورت خرید این شیئ، کمی مشکلساز بوده که امید داشته از طریق گفتوگو حلش کند.
بهظاهر نظریه آقای یورگن خیلی بدیهی است؛ ولی وجداناً آدم اینهمه عمر کند، در دانشگاه گوتینگن، بن، زوریخ تحصیل کند، حرفهای فلاسفهای مثل وبر، دورکیم، مید، فروید، مارکس، نیچه، کانت، هگل، هایدگر، پیاژه، مارکوزه و دیگر فلاسفه قرقره کند، تازه مدتی شاگردی آدورنو (کلهگنده مکتب فرانکفورت) را بکند تا خودش را بچسباند به مکتب فرانکفورت و در نهایت ببیند همه فلاسفه غربی تهِ دیگِ نظریات بشری را چنان با زبان لیس زدهاند که وقتی نوبت به او رسیده، فقط مقادیری پژواک صدای جیر، جیر به او میماسد. نظریات هابرماس از همین جنس صداهاست؛ ولی وی آنقدر محکم به تهِ دیگ نظریات غرب قاشق کشیده که صدای قییییژ بلند شده. او از مجموعه قیژقیژهایش کتابی با نام دگرگونی ساختاری حوزه عمومی منتشر کرد که کتاب بترکانی بود و پرخواننده شد. بعد از انتشار این کتاب در سال ۱۹۸۱ او بزرگترین اثر خود یعنی نظریه کنش ارتباطی را رونمایی کرد.
صدای قیژ این نظریه که بر پایه تفاهم و گفتوگو بود به گوش عدهای در ایران خوشآمد. اینها همانهایی بودند که میگفتند حتی آواز دهل هم از غرب خوش است؛ پس پیرمرد را با کمال احترام خِرکش کردند آوردند ایران و گفتند: آی آدمهایی که توهم توطئه دارید! دوره دعوا و یقهگیری با غرب تمام شده؛ چون اینها دارند از گفتوگو، تفاهم و گلوبلبل حرف میزنند. یورگنِ بابا! بگو صلح! بگو تفاهم! بگو کنش ارتباطی! عموییها ببینند. آنقدر در جایجای بدنشان شادی جفتک میزد که ندیدند جناب مولوی گوشهای نشسته و منگوله کلاهش را میجود و با غرولند میگوید: پس عمه من بود، سرایید از محبت خارها گل میشود؟ تازه! همدلی از همزبانی بهتر است چی پس؟ فقط شعر ما خار داشت؟ فردوسی هم در جوابش گفته بود: البته شعر شما که خار داشت؛ ولی منو بگو که بسی رنج بردم در آن سال سی که اینا به اسم کنش ارتباطی لگد بزنن به زبان فارسی. کاش یه جوری شاهنامه رو مینوشتم که افراسیاب میآمد خاک ایران رو به توبره میکشید؛ نه ز تاک، نشان میماند نه تاکنشان!
این اهل خرد، خیلی نرم از بغل حمایت هابرماس در حمله آمریکا به صربها رد شدند و نخواستند خردشان را خرج کنند تا بفهمند اگر هابرماس به گفتوگو معتقد است چرا از جنگ حمایت کرد؟ و اگر مذاکره همه مشکلات بشر را حل میکند، چرا مذاکرات فلسطین اینقدر طولانی شده که استخوان فک رهبران فلسطین و اسرائیل سایید و لولایش دررفت؛ ولی ثمر نداشت. جناب هابرماس در این آخرین شاهکار، یا نظریه خودش را درست فهم نکرده یا دیده مسئله فلسطین ناقض نظریهاش شده و با حمایت از نسلکشی اسرائیل نگذاشت که همان پیرمرد نایس و گوگولی مگولی در ذهن همه جماعت اهل خرد باقی بماند. گویا پیرانه سرش، عشق جوانی به سر افتاد. انگاری روح هیتلر را در وجود او زورچپان کرده باشند و بیچاره هیتلر هرچه التماس کرده باشد، پدرآمرزیدهها! این کالبد برای من تنگه؛ گفته باشندش: اشکال نداره! جا باز میکنه!
برای اهل خرد واضح و مبرهن است، این موضعگیری غافلگیرکننده، فریاد خفتهای است از اعماق جان در پس تحمل سالها ضرباتِ تابه همسرجان وقتی با گفتوگو و مذاکره برای ضرورت خرید آن رینگاسپرت قانع نشده بود.
تاریخ انتشار: 1402/11/02
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.