ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
اشاره: پس از انتشار کتاب سلمان رشدی، اعتراضات گستردهای در کشورهای مختلف اسلامی و خصوصاً پاکستان و هندوستان علیه آن صورت گرفت؛ اما هیچکدام به اندازه فتوای امام خمینی(ره) بازتاب جهانی نداشت؛ حال آنکه رسانههای غربی بیانِ ابتدایی فتوای امام را ارتداد نامیدند و شگفتانگیز اینکه همین بیان به داخلِ کشور نیز راه یافت، تبعاً گروهی از جمله خودِ رشدی بلافاصله در اینکه از اصل رشدی مسلمان بوده باشد، تشکیک کردند؛ طرفه اینجاست که امام بر مبنای ارتدادِ رشدی، فتوای قتل او را صادر نکرده بود، بلکه به دلیل ساب النبی بودن، وی را مهدورالدم دانسته بودند.
سلمان رشدی، تخیل را با واقعیت در آمیخت تا به سهولت، بزرگان دین را در معرض توهین قرار دهد.
در همین راستا محمد کرمینیا، محقق و دانشجوی دکتری کلام امامیه گفتوگویی با تحریریه فکرت داشته است که متن تفصیلی آن تقدیم میشود.
*میدانیم دشمنان غربی اسلام از قرنهای گذشته تاکنون بارها راه اهانت و تمسخر را در رویارویی با اسلام پیش گرفتهاند و مکرر سلمان رشدیها از میان آنها ظهور کرده است، در این باره بیشتر توضیح میدهید؟
باسمه تعالی، با سلام و رحمت خدمت مخاطبان و خوانندگان محترم رسانهی فکرت. بعد از جنگهای صلیبی، مسیحیان افسانههای دروغین و زنندهای درباره پیامبر (ص) ساختند و پرداختند. در قرون وسطی گاهی پیامبر اسلام را اُسقفی رومی معرفی میکردند که به دلیل نرسیدن به مقام پاپی، به عربستان گریخته و آیینی ناصواب بنیان نهاده است. در سوی دیگر، «ژیبردونُوژان» مورخ دروغپرداز مسیحی حکایت میکند که وفات پیامبر اسلام از شدت مستی صورت گرفت و خوکها پیکر او را خوردند، از همینرو آشامیدن شراب و خوردن گوشت خوک در زمان حیات پیامبر اسلام تحریم شده بود و آیات مربوط به آن دو در قرآن کریم آمده است و فکر نمیکنم واقعاً او خبر نداشته باشد که پیامبر گرامی اسلام، هنگامی وفات کرد که هزاران تن پیروان جدی و سربازان مجاهد داشت که پیکر او را محترم شمردند و گروه گروه بر وی نماز گزاردند و خاندانش با احترام تمام او را دفن کردند؛ لکن افتراء و تهمت، دلیل و برهان نمیشناسد و مدرک و مأخذ هم نمیخواهد. مُنتِسکِیُو که از فلاسفه و قانونگذاران شهیر غرب در نیمه اول قرن هجدهم به شمار میرود، پارهای از دروغهای شاخدار را در آثار خود تکرار نموده است و مسئولیت صحت آنها را هم به عهده گرفته است.
اینها چندین نمونه از آگاهی و انصاف دشمنان غربی اسلام در قرون گذشته پیرامون پیامبر گرامی اسلام و آیین او که تاریخ بشر را متحول ساخته و بر جهان معرفت و اخلاق پرتو افکنده است. به قول قرآن کریم: «ذَلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَی». (نجم: 30)
*آیا این دشمنیها با دین مبین اسلام، منجر به پشیمانی نگردیده است؟ آیا اندیشمندانی که تهمت و افتراء بیاساس و بدون ارجاع در آثار خود آورده، پشیمان گردیدهاند یا خیر؟
دروغپردازی درباره شخصیتهای نامدار تاریخ، برای همه مردم جالب نیست و همیشه مورد استقبال قرار نمیگیرد. از اینرو در غرب، تهمتهایی که به پیامبر بزرگوار اسلام زده شد، مورد قبول دانشوران واقع نشد.
البته در همان غرب هم مانند سرزمینهای دیگر، اشخاص متفکر، محقق و شجاعی یافت میشود که به پژوهش در احوال شخصیتهای برجسته عالم، علاقه نشان میدهند. این افراد از قبول شایعات بیاساس معمولاً خودداری میکنند و چنانچه در خلال پژوهشهای خویش دریابند که بزرگان تاریخ، مورد تهمت قرار گرفتهاند، دامن همت به کمر زده و سخت از آنها دفاع میکنند و دروغهای دشمنان را افشاء میسازند.
بهعنوان مثال «وُلتر» که پیامبر اسلام را هجو کرده بود، چون به اطلاعات بیشتری پیرامون اسلام دست یافت، در اواخر عمر خود چنین نوشت که حضرت محمد (ص) بیگمان مردی بسیار بزرگ بود و مردانی بزرگ نیز در دامن فضل و کمال خویش پرورش داد.
*در این میان و با ظهور سلمان رشدی، چه اتفاقاتی رخ داد؟
کار سلمان رشدی از مقوله دیگری است. وی رماننویس و قصهپردازی را بهانه قرار داد تا به مقدسات دینی ناسزا گوید. او تخیل را با واقعیت در آمیخت تا به سهولت، بزرگان دین را در معرض توهین قرار دهد. او در پی مدارک و مأخذ برای سخنان خود بر نمیآمد، به همین جهت صفحات کتاب وی از ارجاع به منابع سترگ و تاریخی خالی است. چیزی که برای «سلمان رشدی» اهمیت داشت و پیامِ نهایی او شمرده میشود، انکار دیانت و سَبُک شمردن اخلاق و تشویق خواننده به ثروت اندوزی و عشرتطلبی است.
البته در پشت سر او، سیاستهای شوم غربیان ایستاده و از وی حمایت میکردند. بنابراین کار او پیرامون پیامبر گرامی نوعی ارتجاع و واپسگرایی شمرده میشود. بازگشتی انحطاط آمیز به قرون وسطی است، بازگشت به روزگاری است که استشهاد و استدلال در برابر اسلام، جای خود را به افتراء و استهزاء داده و خیالبافی و افسانهسرایی بهجای پژوهشهای تاریخی حکومت میکرد.
«سلمان رشدی» به هنگام یادآوردن نام پیامبر، واژه «ماهوند» به معنای تاریکی را به کار میبرد؛ زیرا این واژه چنانکه پروفسور انگلیسی «مونتگمریوات» در کتاب «محمد، پیامبر و سیاستمدار» آورده و در اروپای قرون وسطی برای استهزاء پیامبر گرامی بهکار برده میشد و «سلمان رشدی» نیز نویسندهای کهنهاندیش و قرون وسطایی است که خود را هندی مترقی و انگلیسی متجدّد نشان میدهد.
اما شگفت از سیاستمداران عقب افتادهای که «سلمان رشدی» را برای رویارویی با اسلام و مسلمان برگزیده یا تشویق کردهاند، آیا آنها پهلوانی نیرومندتر از وی برای پای نهادن در این میدان سراغ نداشتند؟ آیا آنها، یهودی حدیثسازِ چون «ایگناس گلدزیهر» در مؤسسات شرقشناسی خود پیدا نکردند که دست به دامن «سلمان رشدی» زدند؟
حال ما خوب میدانیم که نگارش کتاب «آیات شیطانی» به قلم «سلمان رشدی»، به منزله واکنشی خاصمانه در برابر انقلاب اسلامی شمرده میشود و همانگونه که پس از جنگهای صلیبی، سیاستمداران غرب دشنامنامههایی را بر ضد اسلام و پیامبر بزرگش انتشار دادند، امروزه نیز در صدد همین موضوع میباشند. چنانکه در کتاب «سلمان رشدی» به وضوح از انقلاب اسلامی ایران بدگویی میکند، لکن:
اول؛ کشور ایران تنها کشور اسلامی در جهان نیست تا سیاستمداران غرب بهمحض خشمناک شدن از ایرانیان، با اسلام به خصومت برخیزند. اسلام فرهنگ عظیم و گستردهای است که بیش از یک میلیارد انسان را در سراسر گیتی زیر پوشش خود دارد.
دوم؛ رویاروییِ بیظفرمندانه با یک فرهنگ ریشهدار و ژرف و پهناور که هزاران دانشمند چون بیرونی، ابنسینا، ابنرشد، خواجه نصیرالدین، غزالی، رازی و... را پرورش داده، هرگز با زشتگویی و استهزاء و دروغپردازی غیرممکن نیست. آیا سیاستمدان غرب و بهویژه دیپلماتهای انگلیس (پناهگاه سلمان رشدی) این معنای ساده را نفهمیدند؟
سوم اینکه بزرگان گفتهاند: «آزموده را، آزمودن خطا است» آری، بدخواهان اسلام در غرب، پیش از این تجربه کردند که مبارزه با پیامبر گرامی از راه استهزاء و افتراء بهجایی نمیرسد و چندی نمیگذرد که پژوهشگرانی منصف از میان خودشان بر میخیزد و به نفی و ردِّ تهمتها همت میگمارند و عذر تقصیر به پیشگاه حضرت محمد و قرآن مینگارند.
و چهارم اینکه «سلمان رشدی» در آیات شیطانی خود، نهتنها پیامبر والامقام اسلام و همسران و یاران او را به استهزاء گرفته؛ بلکه بنیاد دیانت را انکار نموده و تشویق چنین کسی در اینروزگار که مغرب زمین از ضعف خداپرستی و اخلاق، ضربههای زیانبار میخوردند، به مصلحت غرب تمام نمیشود و اقدامی است که بر آتش الحاد و فساد دامن میزند و بحران معنویت را در آنجا افزونتر میکند.
*ترفند و شگرد سلمان رشدی در نگارش و قلمفرسایی چگونه بود؟
«سلمان رشدی» در نگارش کتاب آیات شیطانی از سبک «رئالیسم جادویی» پیروی کرد. وی اسامی تاریخی را تغییر میدهد و رویدادها را گوناگون میسازد و تخیل را با واقعیت میآمیزد و در این کار هیچ قانون و ضابطهای را هم رعایت نمیکند و به تعبیری «دل تنگش هرچه میخواهد، میگوید». سبک مذبور اگر هم در داستاننویسی و افسانهسرایی مفید باشد؛ لکن بیتردید برای شرح احوال بزرگان به هیچوجه مناسب نیست. به ویژه برای بیان سیرت پیامبری که تاریخ زندگی و سوانح حیاتش در دسترس همه قرار دارد، بهکلی بیمعنی شمرده میشود. چه لزومی دارد ما در شرح زندگانی حضرت محمد به پنداربافی و حادثه تراشی روی آوریم و هرچه دل خواهمان باشد به زبان بیاوریم؟
روشن است که گزینش این سبک از سوی «سلمان رشدی»، نوعی حیله و ترفند به شمار میرود تا از اینراه به آسانی بتواند به پیامبر پاک اسلام اهانت ورزد یا کسانی را در معرض اتهام قرار دهد و در عین حال، راه انکار و حاشا کردن هم بهرویش باز باشد. گواه این مقام، سخن خود «سلمان رشدی» است که در کتاب «شرم» پیرامون اسلوب نوشتارش میگوید:
«خوشبختانه آنچه مینویسم نوعی افسانه امروزی است، بنابراین مسأله ندارم، به کسی بر نمیخورد، گفتههایم را خیلی جدی نمیگیرند. در نتیجه لزومی هم ندارد که علیه من اقدامی بکنند، چه راحت». (رشدی، کتاب شرم، ص 81)
این تعلیل نشان میدهد که «سلمان رشدی» درصدد بوده تا مسائلی را مطرح سازد که اگر آنها را بیپرده ابراز میداشته بیم آن میرفته است که اقداماتی خطرناک بر ضد وی صورت پذیرد و پیدا است که مسائل مزبور از نوع مخالفتهای خاورشناسان با اسلام یا مطلق دیانت نبوده است؛ زیرا در اینصورت حداکثر بیم «سلمان رشدی» بدانجا میانجامد که کسی از مسلمانان پاسخی به وی دهد یا یکی از دینداران بر ضد سخنانش، رسالهای بنگارند. پس نوشتاری که اقداماتی خطرناکی در پی داشته، چه سخنانی میتوانست باشد؟
حقیقت این است که «سلمان رشدی» تصمیم داشته تا راه بدگویی به شخصیتها و متهم ساختن آن را در پیش گیرد؛ چنانکه کتاب آیات شیطانیش بر این تصمیم گواهی میدهد و گواه دیگری که این مقصود را روشنتر میسازد، برخورد اتهامآمیز «سلمان رشدی» با نخست وزیر وقت هندوستان، «ایندیرا گاندی» است.
ما اگر از طرفداران «سلمان رشدی» در غرب بپرسیم که اگر نویسندهای مثلاً به نگارش بیوگرافی «آلبرت اینشتین» فیزیکدان بزرگ جهان، دست بزند و در خلال آن به تصریح و کنایه، دانشمند نامبرده را مورد سخریه و اهانت قرار دهد و ادعا کند که «اینشتین» تئوری نسبیت را مثلاً از فلان دانشمند شرقی دزدیده وگرنه خود، یک قاچاقچی بوده است؛ آیا شما مردم متمدن، کار این نویسنده پریشان گفتار را زشت نمیشمرید و او را در خور ملامت و مذمت نمیدانید؟
یقیناً کسی که به دانش و تحقیق ارج میدهد و حکیمان و دانشمندان را محترم میدارد، به پرسشهای گذشته پاسخ منفی خواهد داد و هرگز نمیپذیرد که نویسندگان کجاندیش به بهانه «خیالپردازی» دانشمندان جهان را مورد اهانت قرار دهند و از احترام و اعتبار ایشان در نظر مردمان بکاهد. پس چگونه توقع دارند که مسلمانان اجازه دهند کسی همچون «سلمان رشدی»، به پیامبر گرامی اسلام و همسران و یارانش اهانت ورزد و آنگاه عذر آورد (به هنگام مصاحبه با رادیوی رسمی هند):
«این کتاب، ساختار خیالی و رویاگونه دارد».
ما گمان نمیکنیم که حتی خود «سلمان رشدی» بپذیرد که نویسندهای در شرح زندگانی وی قلمفرسایی کند و در خلال نوشتارش، اعمال زشت و تنفرانگیزی را به او نسبت دهد و عذرش این باشد که من آن بیوگرافی را در عالم تخیل و رویا تهیه کردهام. مگر آنکه «سلمان رشدی» اساساً بدی و زشتی را باور نداشته باشد و هرکاری را نسبت به خود خوب و زیبا بشمارد که در اینصورت فتوای قتلش را نیز باید اقدامی برازنده تلقی کند.
*به عنوان سؤال آخر، حقارت «سلمان رشدی» در چه بود؟
«سلمان رشدی» که در کار نویسندگی، نه از ذوق «ولتر» برخوردار است که لااقل بهدستاویز تحریف تاریخ، افسانهای هنرمندانه بیافریند و هیجان خواننده را بر انگیزد و نه حوصله مطالعه و تتبع «لامنس» و «گلدزیهر» را دارد که کتاب خود را از مراجع و مأخذ گوناگون پر کند.
هنر او در آیات شیطانی، تغییر نامها و دشنامگویی به شخصیتها و پر کردن فضای داستان از رویدادهای جنسی است. آری «سلمان رشدی» کتاب خود را با دشنامهای گوناگون به یاران پیامبر اسلام، همچون مثلث تُفاله (برای سلمان و خالد و بلال) و کودنها، دلقکها، لندهورسیاه (برای بلال محرومیت کشیده و شکنجه دیده) و امثال این ناسزاها آراسته است و این أمر بر حقارت «سلمان رشدی» در کار نویسندگی دلالت دارد؛ چرا که آمیختن واقعیت با تخیلات شهوانی و انباشتن کتاب از زشتگویی، پستترین نوع نویسندگی بهشمار میآید.
در پایان، از خدای بزرگ میخواهم که دیدگان اهل ادراک و انصاف را در سراسر گیتی بهروی اسلام راستین بگشاید تا برترینهای این آئین خدایی را به چشم بصیرت ببینند و با پیوستن به آئین ناب محمدی (ص) سعادت حقیقی را دریابند.
تاریخ انتشار: 1401/11/25
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.