اشاره: اگر بشر نتوانسته همه‌ی ضوابط و روابط اجتماعی را کشف کند، به‌خاطر شهوات عملی است؛ از این رو نظامی که براساس این حقوق بشر چیده می‌شود، براساس هژمونی قدرت خاصی چیده شده‌است نه برای منافع کل بشر.


حجت الاسلام محمد عابدی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و استادیار گروه قرآن شناسی پژوهشکده حکمت و دین پژوهی در گفت‌وگو با تحریریه‌ی «فکرت» به تبیین رابطه دنیای مدرن و امام معصوم پرداخت و گفت: انسان به‌گونه‌ای آفریده شده‌است که از حیث معرفتی دارای محدودیت است و نمی‌تواند این مصالح را تأمین کند. انسان برخلاف خداوند که دارای علم بی‌نهایت است.


این استاد حوزه و دانشگاه معتقد است که خداوند از قانون‌گذاری آی که برای بشر انجام می‌دهد، سود نمی‌برد. تنها کسی که در عالم سود نمی‌برد، خداوند است. پس او بهتر می‌تواند بدون درگیر شدن در تعارض و منافع بشر قانون‌گذاری کند. وقتی ما برخی از آیات قرآن را در افق اجتماعی فهم می‌کنیم یا آنها را در افق سیاسی فهم می‌کنیم، در می‌یابیم که ظلمات ما در حوزه‌ی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی چیست که خداوند ما را از آن ظلمات به‌سمت نور هدایت می‌کند.


نوشتار زیر حاصل گفت‌وگو با این پژوهشگر و کارشناس دینی و علوم اجتماعی است که تقدیم مخاطبان محترم فکرت می‌شود.


* در منظومه‌ی دنیای مدرن امام معصوم کجای این دنیا قرار گرفته است و توصیف او در چنین دنیایی چگونه خواهد بود؟


به نظرم این بحث را می‌توانیم با سؤال ملموس‌تری طرح کنیم و به آن نزدیک شویم. آن سؤال این است: اساساً در این دنیایی که مدرن است و انسان احساس می‌کند که عقلش کامل شده‌است و یا در آستانه‌ی تکمیل شدن است و انسان به‌تنهایی قادر به اداره‌ی دنیای خود است پس انسان چه نیازی به امام معصوم دارد؟ آیا فلسفه‌هایی که وجود امام را در دنیای قدیم و غیر مدرن توجیه می‌کردند، الان هم همان فلسفه‌ها مورد نیاز هستند؟ به‌خصوص امامی که غایب است و حضور ندارد، در کجای این رابطه و دنیای مدرن قرار می‌گیرد و می‌تواند نقش ایفا کند؟


پاسخ این است که ما همان دلایلی را که برای قانون‌گذاری آسمانی و تعیین مجری قوانین از سوی خدا در گذشته نیاز داشتیم، به آنها تمسک می‌جستیم و می‌گفتیم که قانون الهی و دخالت خداوند به این دلیل نیاز است که وجود داشته‌باشد، همان دلایل و فلسفه‌ها به‌مراتب شدیدتر و زیادتر در عصر غیبت نیز وجود دارد؛ این یک پاسخ کلی است که باید به آن توجه داشت.


ما فکر نمی‌کنیم در دنیایی که مدرن است فلسفه از بین رفته باشد. اگر بخواهیم به‌صورت تفصیلی به این مسأله نگاه کنیم، چند راه بیشتر نداریم. باید مبنا محور و براساس مبانی پیش برویم. مبنای اولی را از قرآن دریافت می‌کنیم؛ چون امام زمان (عج) را به‌عنوان یکی از دوازده امام معصوم که وجودشان ریشه‌ی قرآنی دارد و آیات متعددی از قرآن اصل امامت و ولایت را تبیین کرده‌اند، قبول داریم.


جریان امامت به امامت حضرت حجت (عج) ختم می‌شود و ما ایشان را از این جهت دارای منشأ قرآنی می‌دانیم. اگر بخواهیم بحث قرآنی را مطرح کنیم ناچاریم ابتدا به سراغ مبانی برویم.


*انسان عصر امروز چگونه باید به فهم وجود امام معصوم برسد؟


اولین مبنایی که ما از قرآن به‌دست می‌آوریم که لازمه‌ی آن وجود امام است و این لازمه به‌شدت در عصر حاضر وجود دارد، محدودیت علمی و عملی انسان‌ها است. انسان از منظر خداوند و قرآن به‌گونه‌ای آفریده شده‌است که هم محدودیت علمی دارد (علم قلیل به او داده شده) و هم محدودیت‌های عملی دارد؛ یعنی انسان دارای یک دسته از قوا و قدرت‌ها است که او را محدود می‌کند. ما در انسان یک محدودیت معرفتی داریم.


براساس آیات متعدد قرآن انسان هم جسم مادی دارد و هم روح الهی دارد؛ هم حیات دنیوی دارد و هم حیات اخروی. هدف از خلقت انسان تأمین سعادت مادی و معنوی او است؛ یعنی خداوند براساس آیات، انسانی را خلق کرده است که هم مادی است و هم معنوی؛ چون فعل خداوند نمی‌تواند بی‌هدف باشد، این خلقت هدف دارد. هدف خلقت تأمین نیازهای روحی و جسمی انسان است. مصالح حیات روحی بشر در کنار مصالح حیات جسمی بشر باید تأمین شود وگرنه خلقت بی‌غایت می‌شود و چون خداوند فعل بی‌غایت انجام نمی‌دهد پس خلقت بشر، غایت دارد.


ما می‌بینیم که انسان به‌گونه‌ای آفریده شده‌است که از حیث معرفتی دارای محدودیت است و نمی‌تواند این مصالح را تأمین کند. انسان برخلاف خداوند که دارای علم بی‌نهایت است، دارای علم اندک است و توانایی اینکه تمام مصالح خود را تشخیص دهد، ندارد. او نمی‌تواند مصالح روحی خود را به‌طور کامل تشخیص دهد و به آنها عمل کند.


علم موجود که علم تجربی است، در نهایت می‌تواند نیازهای مادی انسان را تأمین کند؛ البته تاریخ ثابت کرده است که همین بعد مادی را هم نتوانسته تأمین کند. بنابر این چون انسان از حیث کیفیت دارای ابعاد متعدد روحی و جسمی است، برای اداره‌ی او و تدبیر حیات مادی و معنوی او، علم انسان ناکارآمد است. هم قرآن این محدودیت علمی را مورد تأکید قرار داده است و هم واقعیت خارجی اثبات کرده است که این محدودیت علمی باعث اشتباه در فهم معادلات جهان شده‌است.


معادلات جهانی (جهان مادی و معنوی) عظیم است. روابط پیچیده‌ای که بین حیات بشری وجود دارد. انسان به‌رغم تلاش‌های علمی در سده‌های زیادی همچنان در حل و فصل آنها دچار حیرت است. شبهات علمی زیادی حیات بشر را احاطه کرده است و اگر ما علم اقتصاد را در نظر بگیریم، می‌بینیم تدابیری که توسط انسان‌های متخصص این علم اعمال شده‌است، به کجا منتهی شده‌است. وقتی ما این مسأله را در کنار روایتی که می‌فرماید: «وقتی که قائم می‌آید، شکوفایی اقتصادی، علمی و... ایجاد می‌شود.» می‌گذاریم، می‌بینیم که نوعی نگاه اعتراضی وجود دارد. اعتراض به اینکه ظرفیت‌هایی که بشر و طبیعت دارد، به اندازه‌ای است که می‌تواند انسان را به شکوفایی اقتصادی و سعادت فرهنگی برساند؛ ولی این ظرفیت‌ها به‌دلیل شبهات علمی و نواقص علمی، عملی نشده است. ناقص بودن گستره‌ی معرفت بشری مورد تأکید قرآن کریم است.


بنابر این وقتی می‌خواهیم از حیث مبانی معرفت‌شناختی بحث کنیم انسان دارای توان اندکی است و توان اینکه به‌صورت کامل بتواند همه‌ی مصالح مادی و فرامادی خود را تأمین کند، ندارد. این یک بخش از بحث بود. بخش دیگر بحث، شهوات عملی است؛ یعنی وقتی از لحاظ عملی انسان را بررسی کنید، طوری خلق شده‌است که دارای شهوت و قدرت است. انسان دارای سودمحوری و قدرت‌محوری است. در عین کرامت عجول است و طغیان می‌کند.

براساس آیات قرآن انسان دارای غرایز و شهوات است. همین حس سودمحوری هنگام تصمیم اقتصادی خود را نشان‌می‌دهد. وقتی می‌خواهید قضاوت کنید یا قانون‌گذاری کنید، حس سودمحوری خود را نشان‌می‌دهد. اصلاً برای همین است که قانونی که در مجالس دنیا تصویب می‌شود هرچند وقت یک‌بار اصلاح می‌شود. نقصان معرفتی که بشر داشته و نتوانسته همه‌ی ضوابط و روابط اجتماعی را کشف کند، به‌خاطر شهوات عملی است. نظامی که براساس این حقوق بشر چیده می‌شود، براساس هژمونی قدرت خاصی چیده شده‌است نه برای منافع کل بشر. عامل ناکارآمدی همین موارد است. بنابر این از حیث انسان‌شناختی و معرفت‌شناختی انسان دارای این دو مشکل و نقیصه‌ی بزرگ است و باید بتواند آنها را رفع کند.


*یعنی مبانی دینی و وحیانی از انسان بیش از خودش آگاه است، او را بیشتر می‌شناسد و ایده آل را برای او تعریف کرده است؟


وقتی انسان دارای این مشکلاتی که گفتیم، است، خدای متعال است که توانایی قانون‌گذاری و اعمال ولایت را دارد؛ زیرا خود انسان دچار شبهات معرفتی و نقصان عملی است، خداوند خود اقدام به قانون‌گذاری و ربوبیت می‌کند؛ یعنی هم قانون‌گذاری می‌کند و هم ولایت می‌کند. هر روز می‌گویید: الحمدلله رب‌العالمین؛ یعنی ربوبیت عالم با خداوند است خواه ربوبیت تکوینی و خواه ربوبیت تشریعی؛ یعنی ربوبیت خداوند در عرصه‌ی قانون‌گذاری است؛ باید و نبایدها را خداوند طراحی می‌کند. هم ربوبیت را انجام می‌دهد و هم اعمال ولایت را از طریق پیامبر اکرم (ص) و اولوالامر انجام می‌دهد.


وقتی ما برخی از آیات قرآن (مانند یخرجونهم من النور الی الظلمات) را در افق اجتماعی فهم می‌کنیم یا آنها را در افق سیاسی فهم می‌کنیم، می‌فهمیم که ظلمات ما در حوزه‌ی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی چیست که خداوند ما را از آن ظلمات به‌سمت نور هدایت می‌کند.


این مسائل دو پله برای بحث ما هستند. پله‌ی اول این است که خدای متعال انسان را به‌گونه‌ای خلق کرده است که از لحاظ علمی دارای نقصان معرفتی است و از حیث عملی دچار شهوات عملی است. پله‌ی دوم این است که خداوند خود حاکمیت و ربوبیت و ولایت را برعهده می‌گیرد؛ چون تنها شخصی است که احاطه‌ی علمی کامل دارد و به‌دور از هر نوع شهوت عملی است. خداوند از قانون‌گذاری آی که برای بشر انجام می‌دهد، سود نمی‌برد. تنها کسی که در عالم سود نمی‌برد، خداوند است. پس او بهتر می‌تواند بدون درگیر شدن در تعارض و منافع بشر قانون‌گذاری کند. ما قصد داریم از طریق این دو پله نیاز به امامت در دنیای مدرن به‌ویژه در عصر غیبت را اثبات کنیم.


بحث سوم این است که بشر اساساً برای بقای حیات خود، نیازمند قانون است. بشر نمی‌تواند بدون قانون زندگی خود را اداره کند و حتماً ولی اداره‌کننده‌ی حیات بشر باید از سوی خداوند متعال باشد. بنابر این اگر بشر بخواهد حیات خود را بقا دهد نیازمند قانون است و ضرورت عقلی دارد که برای اجرای این قوانین باید حکومت شکل بگیرد. خدای متعال چون علم بی‌نهایت دارد و صمدیت (بی‌نیازی) دارد تنها کسی است که صلاحیت دارد برای بقای حیات بشر قانون‌گذاری کند.


خداوند در قالب کتاب‌های آسمانی این قوانین را در اختیار بشر می‌گذارد؛ یعنی فلسفه‌ی ارسال رسل و انزال کتب این است که بشر چون برای اداره‌ی زندگی خود نیاز به قانون و مجری قانون دارد، رسل و کتب ارسال و انزال می‌شوند؛ البته خداوند مستقیماً نمی‌تواند بر مردم حکومت کند؛ مستقیماً می‌تواند کتاب بفرستد و ربوبیت خود را اعمال کند؛ اما در مقام اجرا اگر بخواهد ولایت خود را اعمال کند از مجری‌های زمینی استفاده می‌کند؛ یعنی وقتی می‌خواهد پیامبر بفرستند، به این توجه دارد که بشر نیازمند مجری‌ای بشری است که بتواند خواسته‌های خدا و مصالح زندگی انسان را تأمین کند؛ لذا فرمود: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ».


امام‌رضا (ع) فرمود: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یُدَانِیهِ أَحَدٌ وَ لَا یُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا یُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِیرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ کُلِّهِ مِنْ غَیْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ...» و تا آخر این روایت؛ یعنی امامان چنان مطیع خدا هستند که کوچک‌ترین خطا و انحرافی در مسیر ابلاغ پیام الهی و مدیریت حیات بشری براساس این قوانین ندارند. لذا خداوند تأکید می‌کند که برگزیدگان او نمی‌توانند در مسیر ابلاغ وحی کوچک‌ترین سرپیچی داشته‌باشند.


تا اینجا روشن شد که بشر حداقل تا زمانی که پیامبران می‌آمدند نیازمند این بود که هم خداوند قوانین زندگی او را ارائه دهد و هم مجری این قوانین را خود خداوند تعیین کند؛ زیرا مجری‌های زمین دارای شهوت هستند دچار تعارض منافع می‌شوند. پس بشر نیازمند قوانین و مجریان آسمانی است. این همان نیاز بشر به وحی و امام است.


*چه نسبتی بین وحی و امام برقرار است؟


ویژگی وحی این است که به علم مطلق الهی متصل است؛ یعنی برآیند علم مطلق و علم کامل الهی وحی است. کسی وحی را ارائه می‌دهد که نه شبهات علمی دارد و نه شهوات عملی. به‌علاوه احاطه‌ی کامل به زندگی بشر دارد؛ یعنی خدایی که خالق است، رب است. خدایی که بشر را خلق کرده است، حکم می‌دهد. آیه‌ای که می‌فرماید: حکم فقط از آن خداست به همین معنا است؛ یعنی من که تو را خلق کردم حالا که به تمام زوایای وجودی تو مسلط هستم فقط من می‌توانم برای تو قانون بگذاریم.


شهید استاد مطهری دو بحث را مطرح می‌کند؛ یکی می‌گوید ولایت به چه معنا است و دیگری در مورد امامت است. می‌گوید: ولایتِ منفی است مثلاً مسلمانان ولایت غیرمسلمان را نپذیرند یا ولایت عام است؛ یعنی اینکه مسلمانان به‌صورت یک جامعه‌ی واحد در بیایند و یکدیگر را مورد توجه قرار دهند تا نظام اجتماعی آنها حفظ شود؛ اما ولایت خاصی داریم که همان ولایت اهل بیت (ع) است. می‌گوید: یکی از ولایت اهل بیت (ع) ولایت محبت یا قرابت است؛ یعنی ما باید محبت و قرابت داشته‌باشیم با امیرالمؤمنین (ع) و این دوازده فردی که از این خانواده هستند. یکی دیگر از این موارد ولای امامت است.


در ولای امامت ما باید ولایت امام را قبول داشته‌باشیم. در توضیح این نوع ولایت می‌فرمایند: یعنی مرجعیت و زعامت دینی و اینکه این افراد در درجه‌ای قرار دارند که ما باید در دین خود از آنها پیروی کنیم. آنها زعیم دین ما هستند. آنها اشخاصی هستند که می‌توانند دین را در خدمت ما قرار دهند. ولایت دیگری به نام ولای زعامت را مطرح می‌کند؛ یعنی حق رهبری اجتماعی و سیاسی. در واقع امامی که شیعه مطرح می‌کند با امامی که در اهل سنت مطرح می‌شود، تفاوت دارد.


*درک درست امامت از سوی انسان در گرو فهم کدام مسائل است؟


امامت به چند معنا است؛ اول اینکه یک امامت به‌معنای زعامت اجتماعی است. در آیات متعدد بحث زعامت اجتماعی و جکومت‌داری آمده است و اهل سنت مانند ما شیعیان قبول دارند که امام به‌عنوان زعیم اجتماع لازم است؛ لذا بعد از پیامبر همه جمع شدند و سریع زعیم پیدا کردند.


و دوم امامت به‌معنای مرجعیت دینی است؛ یعنی پیامبر لتبین للناس بود و قرآن را برای مردم تبیین می‌کرد. حالا بعد از پیامبر که به‌طور قطعی با علم الهی آیه‌ها را تبیین می‌کرد، این نیازها آیا روی زمین معطل می‌ماند؟؛ یعنی در زمان حیات پیامبر مشکلاتی که بشر با آنها مواجه بود حل می‌شدند؛ اما حالا که پیامبر از دنیا رفته آیا این نیازها دیگر مطرح نیستند یا اینکه روی زمین می‌مانند؟ گروهی این‌طور جواب دادند که بشر از این به‌بعد هر سؤالی داشته‌باشد، بی‌پاسخ است. شیعه می‌گوید: ما مرجعیت دینی داریم؛ یعنی پیامبر در حالی از دنیا رفت که این شئون خود را به شخصی بعد از خود سپرد که آن امام کامل بود و توانایی القای این مفاهیم را از پیامبر داشت؛ لذا مقام تبیین دین و پاسخ به سؤالات متعدد انسان توسط امام صورت‌می‌گیرد.


سومین نوع ولایت نیز ولایت انسان کامل و حجت زمان است؛ یعنی امام به‌معنای کسی که حجت زمان است؛ به‌معنای انسان کامل است؛ یعنی حجتی که هیچ زمانی از آن خالی نیست؛ یعنی اگر حجتی در زمین نباشد، زمین اهل خود را فرو می‌بلعد. علامه مطهری در این مورد می‌فرماید: انسان‌ها در سایه‌ی عبادت و اطاعت به درجه‌ای می‌رسند که بر ضمایر و دل‌ها تسلط پیدا می‌کنند.  


روح کلی ایشان محیط بر همه‌ی روح‌ها است و حجتی است که زمین از آن خالی نمی‌ماند؛ یعنی با عبادت انسانی که توان تکامل دارد، تکامل خود به فعلیت می‌رسد؛ عبادت قرب می‌آورد؛ یعنی انسان با عبادت به کمالات‌ی می‌رسد که این کمالات حقیقی هستند و انسان واقعاً به خدا نزدیک می‌شود؛ لذا انسان‌های کاملی هستند که به این مقام قرب رسیده‌اند و وقتی به مقام قرب رسیدند، ولایت کامل به آنها داده‌می‌شود که بر جهان ولایت پیدا می‌کنند. اگر این‌ها نباشند زمین از هم می‌پاشد. رابط بین زمین و آسمان این‌ها هستند. حجت‌های خدا این‌ها هستند. اگر این‌ها نباشند دیگر بین زمین و آسمان رابطه‌ای نیست و خداوند از طریق آنها روابط خود با بشر را تنظیم می‌کند.


شهید مطهری این ولایت را ولایت معنوی یا ولایت تکوینی می‌نامند. امام واجد این نوع ولایت است. امام صرفاً حکومت نمی‌کند؛ بلکه دارای ولایت تکوینی است. به همین خاطر است که امام باوجودی‌که غایب است و حکومت نمی‌کند، بر ما حجت دارد و در واقع رابط بین آسمان و زمین و ضامن بقای زمین و اهل زمین است. پس امام در نگاه شیعه چیزی فراتر از حاکم و رهبر سیاسی جامعه است. اثر تکوینی امام در نظام هستی این است که اگر نباشند ارتباط ربوبی بین آسمان و زمین از بین می‌رود.


*عقل و تجربه انسان در این میان چه جایگاهی دارد؟ با اینکه مبانی دینی جایگاه ویژه‌ای برای عقول انسان‌ها برشمرده است.


بله. حالا در اینجا سؤالی مطرح می‌شود و این است که هزاران سال می‌گذرد و بشر با حجم انبوهی از تجربه‌ها روبه‌رو است و دانش‌های متعدد او رشد کرده است. انسان قدرت حضور در کرات دیگر دارد و حتی می‌تواند صدها سال نوری آینده را رصد کند. بنابر این وقتی خود انسان در حال مدیریت حیات خود است چه نیازی به این امام با چنین ویژگی‌هایی دارد؟ الان دیگر عقل انسان کامل شده و دیگر نیازی به قرآن ندارد.


پاسخ این است که ضرورت قانون‌گذاری خداوند و تعیین مجری از جانب او برای اجرای این قانون همچنان وجود دارد؛ یعنی آن ناتوانی بشر در حل مسائل مادی همچنان وجود دارد. انسان همچنان محدودیت علمی و عملی دارد. بزرگ‌ترین دلیل بر نقض این ادعا می‌شود که علم بشر فراتر رفته و می‌تواند عقل‌بسنده باشد، وضع فعلی بشر است. آیا سالی هست که هزاران نفر در جنگ از بین نروند؟ آیا در کره‌ی زمین جایی است که عدالت اجتماعی در آنجا اجرا شده‌است؟ آیا جایی در کره‌ی زمین است که مرگ و میر ناشی از فساد و تباهی نباشد؟ آیا برده‌داری که زمان پیامبر مورد مبارزه واقع شد، الان از بین رفته‌است؟ یا برده‌داری در قالب‌های مدرن صد برابر شده‌است.


الان بیش از یک میلیارد بت‌پرست در همین دنیای مدرن داریم. چطور عقل انسان کامل شده؛ ولی این فسادها و تباهی‌ها به اوج رسیده است؟ در اینجا است که می‌بینیم که روایات تأکید می‌کنند که با ظهور حضرت مهدی (ع) عدالت سیاسی و اجتماعی می‌آورند. ظلم را از بین می‌برند؛ این موارد یعنی پیش‌فرضی که ما در اسلام و در بحث امامت داریم این است که تا امام نیاید ولو هزار سال جهان تجربه‌ی متراکم از علم و دانش داشته‌باشد، بازهم نخواهد توانست جهان را اداره کند. بشر تا به آسمان متصل نشود نمی‌تواند مشکلات زمینی خود را حل کند. کسی که با دست خود این ارتباط را قطع کرده است باید به درجه‌ای از بلوغ برسد تا دوباره این ارتباط را برقرار کند.


چرا در این دوره‌ای که هستیم به امام و قانون فرازمینی نیازمندیم. اولین دلیل گستردگی و پیچیدگی ارتباطات در عصر حاضر است. در عصر ما تناسبات و تعاملات بشری هزاران برابر گذشته شده‌است. در گذشته حکومت‌ها بسیط و ساده بودند؛ اما الان نظامات اجتماعی به‌شدت گسترده و پیچیده شده‌اند و این گستردگی باعث شده‌است که ما حتی نمی‌توانیم مصالح حقیقی بشر را درست توضیح دهیم و برای آن برنامه‌ریزی کنیم؛ یعنی اگر زمانی پیچیدگی‌ها کم بود و انسان می‌توانست با عقل خودبنیاد خود بخشی از مصالح مادی خود را تأمین کند، الان این مناسبات اینقدر پیچیده شده‌است که انسان حتی قادر به درک مصالح بشر در این تعاملات نیست.


بنابراین ادعای بلوغ عقل تجربی و کارآمدی آن در مدیریت حیات اجتماعی بشر عملاً گزافه است و واقعیت بیرونی بیانگر نیاز بیشتر بشر بیش از گذشته به وحی و قانون‌گذاری آسمانی است. الان ما آزادی اجتماعی و سیاسی نداریم. در حوزه‌های مختلف دارای شکاف طبقاتی هستیم. فقر و گرسنگی دنیا را تهدید می‌کند. سوء تغذیه‌های میلیاردی وجود دارد. اگر بشر به تکامل عقلی رسیده و بدون نیاز به امام می‌تواند مشکلات خود را حل کند چطور نتوانسته این مشکلات را حل کند؟ بحث سلاح‌های شیمیایی، هسته‌ای و کشتار جمعی هنوز حل نشده است و سایر موارد نشان‌می‌دهد که بشر همچنان نیازمند قوانین و مجری آسمانی است.


روایت‌هایی که درباره‌ی امام‌زمان (ع) نقل‌شده، عملاً نشان‌دهنده‌ی ظرفیت‌هایی است که بشر و جامعه‌ی انسانی دارد؛ اما به فعلیت نرسیده‌اند. نکته‌ی دیگر لایه‌هایی است که در روایات مهدویت وجود دارد. ما معمولاً روایت‌ها را می‌خوانیم و از الزامات آنها غافل هستیم؛ مثلاً وقتی می‌خوانیم که امام‌زمان می‌آیند و عدالت را گسترش می‌دهد، به چه معنا است؟ امام رضا (ع) فرمودند: خدای متعال به‌دست حضرت مهدی (عج)، زمان را از هر ظلمی پاک می‌کند تاحدی که احدی جرئت ظلم‌کردن به دیگری را پیدا نمی‌کند. همین روایت در حوزه‌ی گسترش عدالت دارای الزامات فراوانی است. معنی این روایت این است که امکان تحقق عدالت فراتر از آن چیزی که الان هست، وجود دارد.


الان بهانه می‌آورند که به فلان دلیل نمی‌توانیم عدالت را اجرا کنیم. اصلاً ممکن نیست عدالت صددرصدی اجرا شود. این صرفاً خیال است؛ اما این روایت می‌گوید که این جهان ایده‌آل قابل تحقق است و با توجه به ظرفیت‌های همین جهان هم قابل تحقق است و کسی می‌آید آن را اجرا می‌کند. اولین نکته این است که امکان تحقق جهان بدون تدلیس وجود دارد، با توجه به همین امکانات و منابع محدودی در همین جهان وجود دارد. نکته‌ی بعدی این است که تا عصر ظهور موانعی بر سر راه عدالت وجود دارد.


روایات می‌گویند: تا عصر ظهور موانع متعددی در مسیر عدالت پیش خواهند آمد. بنابر این این روایات برای ما راهگشایی می‌کنند و می‌گویند که شما به‌عنوان کسانی که منتظر هستید وظیفه‌ی شما مانع‌شناسی است. وظیفه‌ی شما آینده‌پژوهی در حوزه‌ی موانع است. باید موانع را کشف، تبیین و برای آنها راه حل پیدا کنید. این موانع تنها در آخرالزمان از بین خواهند رفت؛ یعنی اگر بشر تمام امکانات خود را به کار بگیرد نخواهد توانست عدالت به آن معنا را اجرا کند. شبهات علمی، شهوات، تعارض منافع، فقر و فساد اجازه نخواهد داد که بشر بتواند عدالت را اجرا کند. در عین حال که منتظر هستید و می‌دانید که فقط با آمدن او عدالت واقعی تحقق پیدا خواهد کرد؛ ولی باید برای تحقق آن تلاش کرد.


پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: قسم به خدایی که مرا به پیامبری مبعوث کرد اگر فقط یک روز از دنیا باقی مانده باشد خداوند آن روز را آن‌قدر طولانی می‌کند تا حضرت مهدی ظهور کند و حکومت او شرق و غرب را دربرمی‌گیرد. در این روایت می‌گوید این جهان به‌گونه‌ای تعبیه شده‌است که تحقق حکومت جهانی در آن ممکن است و ابزارهای لازم برای جهانی‌شدن حکومت وجود دارد. بشر نمی‌تواند به‌تنهایی این ابزارها را در اختیار بگیرد. فقط امام زمان (عج) است که می‌تواند این ابزارها را در اختیار بگیرد و از طریق آنها حکومت جهانی را پدید بیاورد. حکومت جهانی آرزوی ائمه طاهرین (ع) است و آخرین امام فقط این فرصت را پیدا می‌کند که حکومت جهانی تشکیل دهد.


این موارد سؤالات امروز بشری و نیاز امروزی او است. بشر دوست دارد حکومت جهانی تشکیل دهد. فساد را از بین ببرد. فقر را از بین ببرد. بشر دوست دارد شاهد حاکمیت محرومان باشد. این موارد سؤالاتی است که در فلسفه‌ی سیاسی دنبال همین موارد می‌گردیم و می‌خواهیم آنها را حل کنیم و شاهدیم که نتوانستیم آنها را حل کنیم. پس همچنان بشر محتاج موجودی فرازمینی است که بیاید و مشکلات او را حل کند. وجود امام ضروری است هم به‌خاطر اینکه رابط آسمان و زمین است. امام از حیث وجودی لازمه‌ی بقای عالم است. از حیث حکومت هم جهان به سمتی پیش می‌رود که ان شاءالله شرایط فراهم شود و امام ظهور کنند. ما باید وظیفه‌ی خود را بشناسیم و ضمن اینکه می‌دانیم توانایی معرفتی بشر اندک است و به مشکلات عملی گرفتار هستیم؛ اما وظیفه‌ی خودمان را گم نکنیم.


*سپاس از حضرت‌عالی، با این توضیحات آیا می‌توان گفت غایت حکومت امام معصوم کامل شدن شناخت نوع انسان از خودش و هستی و همچنین رسیدن به صلاح واقعی است؟


به نظر من حکومت حضرت که به وجود می‌آید رؤیای تمام انبیاء مبنی بر یک حیات الهی‌پسند به تحقق می‌پیوندد. حاکمیت حضرت مهدی وقتی رخ می‌دهد تمام ظرفیت‌های جهان به خدمت گرفته می‌شوند برای اینکه نشان دهند خلقت خداوند عبث نبوده و انسان می‌توانست به کجا برسد؛ ولی نرسید و خودش را محروم کرده بود. حکومت برای این است که اسلام معتقد است که پایان جهان خوش است و آن حکومت صالحان است. این نکته‌ی بسیار مهمی است که اسلام آینده را زیبا و خوش می‌بیند و اساساً به همین خاطر است که فلسفه‌ی انتظار در شیعه با فلسفه‌های دیگر متفاوت است. اسلام پایان خوشی مبتنی بر واقعیات نه مبتنی بر توهمات برای بشر ترسیم کرده است. وقتی تمام استعدادهای بشر به فعلیت برسند گلستانی که خداوند به بشر وعده داده تحقق پیدا خواهد کرد و اوج تحقق آرمان‌ها و آرزوهای یک فیلسوف سیاسی، حکومت حضرت مهدی (عج) است.

 

تاریخ انتشار: 1401/11/02

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil