به گزارش فکرت، در نشستی که به همت دفتر هم اندیشی استادان دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد، دکتر محمد رحمانی، پژوهشگر سیاست گذاری فرهنگی و تربیتی مدیر اندیشکده مرآت و دکتری فلسفه از دانشگاه خوارزمی، به بررسی حجاب از منظر سیاست‎گذاری تربیتی پرداخت.


کسانی که در لایه‌های میانی تربیت فعالیت می‌کنند متوجه هستند که مقوله تربیت و آموزش چه در مسئله دینی و چه در میان عرصه فرهنگ با هم تمایزات دارند و لذا این تمایز منجر می‌شود که ساز و کار متفاوتی اتخاذ کنیم تا امر تربیت را محقق کنیم.


سیاست‎گذاری تربیت با سیاست‎گذاری آموزش با هم متفاوتند، باید به‌دنبال مجموعه‌ایی از تدابیر باشیم تا بتوانیم مجموعه فرهنگی را نهادینه سازی کنیم.


وقتی که با مسئله تربیت مواجه می‌شویم و حجاب را بررسی کنیم، پرسش اصلی در این گفتگو این است که، از منظر حاکمیت و یک نهاد اجتماعی وقتی می‌خواهیم یک سیاست‎گذاری را در مجموعه و نهاد خودمان انجام دهیم چه چارچوب‌هایی باید اتخاذ کنیم تا امر فرهنگی حجاب و مقوله تربیتی حجاب در مخاطبین ما نهادینه سازی شود؟


در ادبیات حکمت دینی و حکمت اسلامی در فیلسوفان معاصر مسئله‌ایی تحت عنوان اصالت اجتماعی داریم، اصالت اجتماعی در فضای علوم اجتماعی تاریخ بیشتری دارد. اما در ادبیات اسلامی آن کسی که بنیان‌گذار اصالت اجتماعی است، علامه طباطبایی و شاگردانش بودند. قائل شدن به اصالت اجتماعی لوازمی را در بر دارد، یکی از لوازمی که در پی دارد این است که وقتی جامعه را یک موجود حقیقی می‌بینیم و این موجود حقیقی نیز خودش اثر حقیقی دارد و خودش نیز محل بحث است و وقتی مسئله اصالت جامعه را قائل هستیم و بخواهیم حجاب را حل کنیم و یا اینکه یک رویکرد فراتر داشته باشیم و این پیش فرضی است که بحث اصالت اجتماعی را در پی دارد. جامعه باید به مثابه یک کارخانه انسان سازی باشد و نگاه تربیتی هم باید نگاه تربیتی جمعی باشد و فردگرا نباشد.


دو رویکرد مهم در فضای تربیتی کشورمان داریم و این دو تا نیز عقبه‌های تاریخی مربوط به خود دارند. دو تئوری اصلی ایجاد می‌کنند. تئوری اول تئوری الزام تکلیف آور است یعنی وقتی بخواهید یک مسئله تربیتی را برای فرد یا جامعه حل بکنید این فضا باید از منظر الزام باشد و اگر غیر این صورت باشد نمی‌توانید یک رفتار تربیتی را در مخاطب خود ایجاد کنید. در مقابل آن تئوری دیگری به‌نام تئوری اختیار در تربیت وجود دارد و اگر تو بخواهی رفتار تربیتی در فردی ایجاد کنی وظیفه تو فقط آموزش دادن و انتخاب کردن آن نوجوان یا جوان می‌باشد هرکدام از این گرایش‌ها یک افراط و تفریط‌هایی نیز در خودشان دارند مثلاً گشت ارشاد که در جامعه ما وجود دارد ریشه و کلید واژه خودش را به این تئوری برمی‌گرداند که مثلاً تربیت امر مداخله گرایانه‌ای نیست فقط شما باید آموزش دهید و بستر اختیار را فراهم کنید. از طرفی دیگر بدنه‌ای که پیکر مداخلات سخت در مدیریت است مسئله حجاب می‌باشد. اصولاً امر حجاب را به‌عنوان درخواست‌هایی از امر تکلیف‎گونه می‌دانند.


پس ما اگر بتوانیم این دو تئوری را با هم مقایسه کنیم و فهم کنیم و نهایتاً به یک تئوری واقع بینانه‌ای دست پیدا کنیم چون هر دو این تئوری‌ها می‌توانند ما را به مقصد برسانند اما مسئله ما در حوزه سیاست‌گذاری تربیتی این است که ما یک نظام ایدئولوژیک هستیم و لزوماً رسیدن به مقصد کفایت موضوع نمی‌کند و ما باید مشروعیت لازم را برای اتحاد داشته باشیم.


تئوری الزام استدلال‌هایی را برای خودش دارد، مثلاً در بسیاری از روایات هست که مخاطب را الزام و امر به کاری می‌کند الزام یک امر پسندیده‌ای می‌باشد حدود و تعزیراتی که ما در اسلام داریم این نشانگر این است که اسلام موافق با امر تربیت الزام‌آور و تکلیف‌گرا است به‌معنای اینکه شما باید مواظب یک فرد باشید و وقت آن را پر کنید تا به آن هدف مربوطه برسید.


مداخله اختیار می‌گوید درست است که شما می‌گویید امر را ایجاد کنید اما این رفتار پایدار نیست مثلاً وقتی حجاب را در جامعه الزام کنید همین جوان در کنار خانواده و اقوام خودش رفتار عفیفانه‌ای که باید داشته‌باشد را ندارد این نشانگر این است که امر تربیت محقق نشده و پایداری لازم در آن فرد وجود ندارد در پاسخ آن الزامی‌ها می‌گویند که شما مصداق اشتباهی انتخاب کرده‌اید. ما می‌توانیم مسئله الزام را آن‌قدر توسعه دهیم تا آن پدیده تبدیل به ملکه شود. در پاسخ تئوری اختیار می‌گوید که چه کسی گفته که اگر پدیده‌ای را با امر الزام در مخاطب ایجاد کردید آن پدیده ارزش اخلاقی دارد اگر شما یک کار دینی را بر اساس عادت انجام دهید نیز این کار ارزش دینی خودش را از دست می‌دهد و این کار باید آگاهانه باشد نه از روی عادت.


الزامی‌ها همین طور پاسخ هایشان ادامه پیدا می‌کند که شما حسن فعلی و فاعلی خلق کردید و تمام دوگانگی که در این حوزه دارد یک نظریه‌ای نیز ایجاد کرده که به آن‌ها وجه‌جمعی می‌گویند که این‌طور بیان می‌کند که ما نه الزام خالی هستیم و نه اختیار خالی. یک جایی باید الزام و یک جایی باید اختیار داشته‌باشیم. بعضی بحث سنی را مطرح می‌کنند و می‌گویند بازی بچه‌ها را تا هفت سال آزاد و از آن به‌بعد الزام. بعضی ناظر به موضوع انتخاب می‌کنند و می‌گویند موضوع اگر سخت و پیچیده‌بود دیگر اختیار معنا ندارند و الزام باید باشد ولی اگر موضوع جاری بود اختیار به کار برده می‌شود. بعضی دیگر مثلاً فردی که الزامانه کاری را شروع کرده و کم کم او را آموزش دهیم تا اختیاری نیز آن را انتخاب کند و اصطلاحاً رابطه طولی قاعلند. افرادی دیگر این‌طورند که می‌گویند از رابطه اختیار پیش روید اگر طرف گوش نکرد بعد آن را الزام کنید. بعضی تفاوت را در آدم می‌برند که اگر آدم نرمالی بود اختیاری را پیش بگیرید و اگر آدم بزهکاری بود الزامی با آن جلو روید. این‌ها هفت یا هشتت دیدگاه مختلف هستند در اینکه برای نهادینه سازی یک امر تربیت آیا مقوله مثل مقوله الزام می‌بایست موردنظر قرار بگیرد یا خیر. ما یک تشتت دیدگاهی در بحران سیاست‌گذاری دیدگاهی داریم و نسبت خودش را با جایگاه دوگانه الزام و اختیار در امر تربیت مشخص نکرده وقتی این دوگانه را نتوانسته درست‌تر کند نه در بحث کودک و فضای اجتماعی خودمان که این چالش‌ها به وجود می‌آید.

تاریخ انتشار: 1402/09/07

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil