weblog_showcase

یادداشت؛

تبیین علم دینی

ایده علم دینی اساساً ربطی به انقلاب اسلامی ندارد، بلکه انقلاب محصول و معلول این ایده است. اساساً این ایده اختصاص به کشور ما هم ندارد و در کشورهایی مانند هند، پاکستان، مالزی، مصر و حتی فلسطین اشغالی این حرکت شروع شده است.

به گزارش فکرت، ایده علم دینی یا اسلامی‌سازی معرفت، ایده نوظهوری نیست و از دیرباز دغدغه‌های جدی اندیشمندان مسلمان بوده است. مسأله علم دینی از آنرو اهمیت دارد که برای طرح‌ریزی در حوزه نرم‌افزاری تمدن اسلامی از لوازم اصلی و اساسی است. علم دینی محصول اسلام‌شناسی و علم‌شناسی دقیق است. مدافعان علم دینی به طور دقیق هویت علم را شناختند و اسلام را خوب فهم کردند. آنها در راستای اقامه دین به دنبال تحقق دین در تمام ارکان فردی و اجتماعی می‌باشند. آنها به درستی فهمیدند که علم، مبتنی بر یکسری جهان‌بینی و وابسته به نظام ارزشی است و علم جدید را حامل جهان‌بینی و نظام ارزشی مادی و لیبرالی می‌دانند. معتقدند با تکیه بر جهان‌بینی و نظام اررزشی الاهی و اسلامی، می‌توان علم جدیدی ایجاد کرد، که حق‌بین‌تر واقع‌بین‌تر باشد و ابعاد بهتر و بیشتر و دقیق‌تری از پدیده‌های مورد مطالعه را نشان دهد.


این مسأله به شدت مورد مخالفت روشنفکران غرب‌گرا و برخی گفتمان‌های فکری بوده است. از جمله سردمداران مخالف با علم دینی، عبدالکریم سروش است. او در جلسه 14 مجموعه سخنرانی‌هایی که تحت عنوان سلوک دیندارانه داشتند بیان می‌کنند: «در کشور ما به دلیل وقوع انقلاب اسلامی و هوس ناصواب اسلامی کردن همه چیز یعنی گستردن سایه دین بر سر همه چیز که من نام آنرا ماکسیمانیسم دینی نامیده‌ام، حاکمان ما بر آن شده‌اند که این سایه را بر سر علوم نیز بیاندازند. این هوس باطل و یک خیال باطل و رویای تحقق ناپذیر است.» تصور ایشان این است که ایده علوم انسانی اسلامی و ایده اسلامی‌سازی علم محصول وقوع انقلاب بوده است و هوسی از سوی حاکمان این انقلاب است. در حالی که این ایده اساساً ربطی به انقلاب اسلامی ندارد، بلکه انقلاب محصول و معلول این ایده است. البته پس از انقلاب اسلامی، هم نیاز بیشتری به این ایده احساس شد و همچنین مدافعان جدی‌تری پیدا کرد. اساساً این ایده اختصاص به کشور ما ندارد، در کشورهایی مانند هند، پاکستان، مالزی، مصر و حتی فلسطین اشغالی این حرکت شروع شده است.


سخنان مدافعان ایده علم دینی این است که این علوم انسانی غربی حتی در کانون تولید هم، در حل مسائل و بحران‌های اجتماعی و انسانی موفق نبوده‌اند. در کتاب رابطه علم و دین چنین آمده است: «به اعتقاد ما، روشی که امروزه بر فضای علمی غرب غالب است و کم یا بیش به کشورهای دیگر هم سرایت کرده است، هرچند عناصر درستی دارد، ولی من حیث المجموع روشی ناقص و نادرست است. تکیه ما بر نادرستی علوم غربی به دلیل سیطره این علوم بر فضای علمی و دانشگاهی ما از یک سو، و ریشه‌دواندن آنها در تاروپود جامعه و ساختار اداری و سیاسی کشور از سوی دیگر است که حیات اجتماعی ما را به شدت تحت تأثیر قرار داده است، به‌ویژه در علوم انسانی که به یک معنا، نرم‌افزار مدیریت کشور و تصمیم‌گیری‌های خرد و کلان در ساحت‌های مختلف اجتماعی به حساب می‌آید. ما در مقابل، روشی را پیشنهاد می‌کنیم که بتواند جلوی آن آسیب‌ها و آفت‌ها را بگیرد و از نواقص آن به دور باشد. آموزه‌های اسلامی دانشمند مسلمان را به گونه‌ای تربیت می‌کند که بتواند از این کاستی‌ها و کژی‌ها دور و سالم بماند، و از این جهت، اسم این روش و علم برآمده از آن را اسلامی  می‌گذاریم.»


آیت‌الله مصباح (ره) همچنین درباره اهمیت پرداختن به علم دینی می‌فرمایند: «بخش دیگر [علوم انسانی]، علومی است که سطح خاص‌تری دارد و بیشتر با نخبگان ارتباط پیدا می‌کند؛ با کسانی که در نهادهای مختلف دولتی و شبه‌دولتی در تصمیم‌گیری‌ها و تصمیم‌سازی‌ها فعالیت می‌کنند. این افراد از یک سلسله گزاره‌های علوم انسانی استفاده می‌کنند که اگر خدای ناکرده انحرافی در آن‌ها پیدا شود، ابتدا زیانش متوجه گروه خاصی می‌شود؛ ولی نهایتاً با واسطه به سایر مردم هم سرایت می‌کند؛ مثل مسایل اقتصادی، حقوقی، سیاسی و.... اگر اقتصاد ما به معنای واقعی کلمه اقتصاد اسلامی نباشد و کسانی بر اساس همان تئوری‌های اقتصادی غربی که در دنیا معروف است، تصمیم‌گیری کنند، اختلالاتی در دستگاه‌های مربوط پیدا خواهد شد و طبعاً با واسطه، نقایص آن به عموم مردم هم سرایت می‌کند. مثلا اگر در بعضی از برنامه‌های اقتصادی بر اساس اقتصاد رایج جهان و اقتصاد لیبرال تصمیم‌گیری شود این احتمال وجود دارد که بعضی از قوانین ما با مسایل ربوی آلوده شود. این اشکال، اول متوجه نخبگانی است که در قوه‌ی مقننه یا در دولت و وزرات اقتصاد یا وزرات‌های مربوط دیگر در تصمیم‌گیری‌ها مؤثرند؛ ولی به هر حال فساد آن به همه جامعه سرایت می‌کند. این هم بخشی از علوم انسانی است که مستقیماً با همه‌ی مردم سروکار ندارد؛ ولی با واسطه‌ی نخبگان، تصمیم‌گیران، برنامه‌سازان و تصمیم‌سازان به مردم هم می‌رسد».

 

آیت‌الله مصباح یزدی (ره) از بزرگ‌ترین و نخستین اندیشمند اسلامی است که سالیان متمادی دغدغه بحث علم و دین را داشته است. یکی از امتیازات ویژه آیت الله مصباح این است که افزون بر اینکه در علوم مختلف اسلامی صاحب‌نظرند، با عمده‌ترین رشته‌های علوم انسانی نیز آشنایی عمیقی دارند و در بسیاری از آنها صاحب تألیف و نظریه هم هستند. تاکنون آثار فراوانی در دانش‌هایی همچون علوم‌سیاسی، اخلاق، حقوق و تعلیم و تربیت، مدیریت، اقتصاد، جامعه‌شناسی و روان‌شناسی از ایشان منتشر شده است. در کنار اینها از نزدیک با فضاهای دانشگاهی و مجامع علمی در ایران و غرب و جهان اسلام آشنایی دارند. به تعبیر حجت‌الاسلام شریفی، به صورت مشخص آیت‌الله مصباح (ره) از دهه پنجاه در زمینه رابطه دین و علوم انسانی به صورت نظری و عملی اقداماتی را انجام داده است. در نیمه دوم دهه پنجاه، با پذیرش مسئولیت بخش آموزش مؤسسه در راه حق، برای نخستین بار تلاش کرد برخی از طلاب جوان را به کمک یک برنامه آموزشی مدون، با علوم انسانی و علوم رایج دانشگاهی آشنا سازد. وی سپس در دهه شصت (در سال 1366) مرکزی تخصصی در این زمینه با عنوان بنیاد فرهنگی باقرالعلوم تأسیس کرد و فارغ التحصیلان دوره‌های آموزشی مؤسسه در راه حق را در گروه‌های تخصصی‌تری مثل روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، اقتصاد، علوم سیاسی، علوم تربیتی، مدیریت، تاریخ، کلام و دین‌شناسی به کار گرفت.

 
سپس در سال 1374 ش با ادغام آن دو بخش، یکی از بزرگ‌ترین مراکز آموزشی و پژوهشی را در حوزه علمیه قم با نام مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) تأسیس کرد؛ که تاکنون در سه مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا، چند هزار فارغ التحصیل در رشته‌های مختلف علوم انسانی داشته است. اسلامی‌سازی علوم انسانی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و قرار گرفتن اسلام و آموزه‌های اسلامی در جایگاهی در کشور ما و به تبع در بسیاری از کشورهای اسلامی، از اهمیت بیشتری برخوردار شد. رهبران انقلاب، از نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون همواره این دغدغه را داشته‌اند. به همین منظور در نخستین گام، ستاد انقلاب فرهنگی ایجاد شد که بعدها به شورای عالی انقلاب فرهنگی تغییر یافت و تقریبا همزمان دفتر همکاری حوزه و دانشگاه با مسئولیت آیت‌الله مصباح یزدی (ره) راه‌اندازی گردید. این مرکز در گام اول، با حضور یکصد نفر از اساتید دانشگاه و عده‌ای از عالمان حوزوی، تلاش شد دیدگاه‌های رایج غربی در پنج حوزه با توجه به دیدگاه‌های اسلام، پالایش و زمینه شروع به کار دانشگاه‌ها فراهم شود. رابطه علم و دین عنوان کتابی است که نظریات و دیدگاه‌های استاد مصباح (ره) را در این حوزه به تفصیل بازبینی و بررسی کرده است. علاوه بر آن، چند مقاله نیز عهده‌دار تفصیل این دیدگاه شده‌اند.  

 

تعریف علم و دین از منظر آیت‌الله مصباح (ره)


آیت‌الله مصباح (ره) در تحلیل مسأله «علم دینی» همچون بسیاری دیگر از موضوعات، از تحلیل واژگان به کار رفته در این ترکیب و سپس تحلیل اصطلاح ترکیبی علم دینی شروع می‌کند و بدین ترتیب با شفاف سازی واژگان و اصطلاحات، سعی می‌کند هم بسیاری از نقدها به «علم دینی» را پاسخ دهند، هم بسیاری از دیدگاه‌های موجود در این رابطه را تحلیل و بررسی نمایند و هم دیدگاه مورد نظر خود را به صورت شفاف و مشخص و در چارچوبی تعریف شده عرضه نمایند. قضاوتی کلی درباره رابطه علم و دین، قضاوتی خام و غیرعلمی است، بلکه باید از یک سو، معانی مختلف علم از یکدیگر تفکیک گردد، و از سوی دیگر، تعاریف مختلف دین و اجزاء گوناگون آن به‌طور مجزا در نظر گرفته شده، رابطه هر یک از گزینه‌های ممکن با یکدیگر سنجیده شود.


ایشان معتقدند اگر علم را به عنوان مجموعه مسائلی که محوری واحد آنها را به یکدیگر مرتبط کرده، تعریف کنیم، سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود آن است که آیا هر رشته علمی، از آن جهت که مجموعه‌ای از سؤال‌هاست، علم نامیده می‌شود، یا تنها مجموعه جواب‌های صحیح به آن مسائل «علم» اند؟ اگر گزینه نخست را انتخاب کنیم و مجموعه‌ای از مسائل را علم بدانیم، اسکلت یک علم را همین مسأله‌ها از آن جهت که مسأله‌اند تشکیل می‌دهند، بنابراین هر تلاشی برای حل یک مسأله خواه این تلاش موفق باشد یا ناموفق کوششی عالمانه در راه یافتن پاسخ یک سؤال است. بر اساس این اصطلاح، همه این نظریات علمی‌اند، زیرا در علم بودن، کشف واقع شرط نیست، بلکه هدف علم آن است که تئوری‌هایی مطرح و پردازش شود و فرمول‌هایی به دست آید که بتوان از آنها در زندگی استفاده کرد. اما اگر گزینه دوم را بپذیریم، یعنی علم را فقط پاسخ صحیح مسائل را علم بدانیم، در این صورت، جواب‌ها و راه‌حل‌هایی که مطابق با واقع نباشند، یا بعدها کشف شود که کلیّت نداشته یا غلط بوده‌اند، اصلا علم به‌حساب نمی‌آیند، بلکه به عنوان شبه‌علم، علم‌نما، یا اوهام طبقه‌بندی می‌شوند.


تعریفی که آیت‌الله مصباح (ره) از علم در ترکیب علم دینی استفاده برمی‌گزینند و بر اساس آن به تحلیل مسأله می‌پردازند این است که: «(علم) برحسب تعریف مورد قبول، مجموعه قضایایی است که از موضوع و محمولی تشکیل شده، پاسخی برای اثبات یا نفی می‌طلبند. هر تلاشی در این راه، تلاشی از سنخ آن علم به شمار می‌رود که به تناسب علم مربوط نام‌های مختلفی بر آن می‌نهند؛ فقاهت (در فقه)، تفلسف (در فلسفه)، و پژوهش علمی (در علوم تجربی). بنابر این تعریف، اولاً، تک‌گزاره‌هایی که حاکی از واقعیات نفس‌الامری یا مبیّن روابط ارزشی باشند علم تلقی نمی‌شوند؛ ثانیاً رشته‌های علمی که مشتمل بر گزاره‌های ارزشی و دستوری باشند در دایره علوم جای می‌گیرند؛ ثالثاً روش علم منحصر در تجربه حسی نخواهد بود، بلکه مجموعه شناخت‌هایی که حول یک محور باشند مصداقی از علم به حساب می‌آیند، خواه با روش عقلی حاصل شوند، یا با روش‌های نقلی، شهودی، یا تجربی).»


در اینکه منظور از دین چیست، بیش از علم اختلاف و تعدد دیدگاه وجود دارد. از منظر آیت‌الله مصباح دقیق‌ترین دین، تعریف آن بر اساس هدف و غایت است. به این صورت که دین عبارت است از: «نظامی اعتقادی، ارزشی و رفتاری که از ناحیه خداوند برای هدایت و رستگاری بشر بیان شده است.» بنابراین، دین به دو شرط همه امور زندگی انسان، اعم از فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، دنیوی و اخروی را در بر می‌گیرد: شرط اول آنکه نقش آنها در سعادت ابدی انسان لحاظ شود و شرط دوم اینکه در چارچوب اختیار و اراده انسان باشند؛ زیرا امور غیر اختیاری به خودی خود، نقشی در سعادت یا شقاوت آدمی ندارند. بر اساس تعریف پذیرفته شده از دین، دانسته می‌شود که دین اصالتا تعهدی نسبت به تبیین حقائق خارجی و عینی ندارد؛ دین صرفا موظف است آن دسته از حقائقی که اولاً، آگاهی از آنها شرط سعادت است و ثانیاً، هیچ راه دیگری برای فهم و درک آنها نیست، برای بشر بیان کند. بر این اساس، متعهد است حقایق مربوط به تفاصیل و جزئیات مبدأ و معاد و نبوت و سایر اصول اعتقادی را بیان کند. در کتاب رابطه علم و دین آمده آیت‌الله مصباح (ره) تعریف مختار خود را اینگونه توضیح می‌دهد: «دین نیز در تعریف منتخب ما، اسلام ناب است که هدف اصلی آن نشان‌دادن راه سعادت به انسان‌هاست. به همین دلیل، همه تعالیم نظری و عملی که به این هدف معطوف باشد جزء دین است، و محدود به آموزه‌هایی نیست که از منبع یا روش خاصی به دست آمده باشند. منبع این آموزه‌ها به تناسب مسأله مورد بحث می‌تواند خودِ واقعیت، عقل، وحی، یا طبیعت محسوس باشد. دست‌یابی به تعالیم دین اسلام درباره موضوعات مختلف نیز به تناسب موضوع ممکن است با روش شهودی (علم حضوری)، عقلی، نقلی، یا تجربی میسر گردد.» ایشان در جایی دیگر فرمودند: «با توجه به تعاریف علم (کشف حقیقت) و دین (برنامه جامع فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی) ترکیب علم دینی شکل می‌گیرد. در تعریف صحیح علم دینی باید شأن ذاتی دین و هدف اصلی آن حفظ شود که همانا بیان حقایقی است که دسترسی به آن‌ها از راه‌های متعارف و عمومی فهم امکان‌پذیر نیست.»


 بنابراین «آنچه خارج از این چارچوب در متون دینی مورد اشاره قرار گیرد، اموری جنبی است که نه بیان آنها به کمال دین می‌افزاید، و نه عدم بیان آنها نقصی برای دین به‌شمار می‌آید.» «به عبارت دیگر، بیان ارزش رفتارهای انسان از جهت تأثیرگذاری آنها بر سعادت یا شقاوت انسان در حیطه وظایف دین قرار می‌گیرد، و نه همه حیثیات و مسائل مربوط به انسان یا حتی افعال انسانی.» از این‌رو بیان واقعیات مربوط به حقایق فیزیکی و شیمیایی، پدیده‌های زمین‌شناختی و کیهانی، ساختمان بدن انسان، بیماری و سلامت جسمانی، آسیب‌های روانی و راه درمان آنها، و هزاران مسئله دیگر مانند آنها از وظایف دین به‌شمار نمی‌روند. لذا حضور دین در همه عرصه‌های زندگی انسان به معنای آن نیست که همه مسائل بشری از لحاظ کیفیت وقوع خارجی در دین آمده است، بلکه به معنای این است که دین ارزش‌گذاری همه رفتارهای بشری و بیان رابطه آنها با سعادت یا شقاوت ابدی را عهده دار است. به این صورت که کلیات این امور در دین آمده است و تطبیق این قواعد کلی بر امور جزئی باید بر اساس روش اجتهادی صورت بگیرد. «به دیگر سخن، وظیفه اصلی دین این نیست که روابط میان پدیده‌ها را تبیین کند، بلکه رسالت دین بیان رابطه پدیده‌ها با روح انسان و نقش آنها در تأمین مصلحت ابدی انسان است. وظیفه کشف خواص فیزیکی و شیمیایی مواد و تبیین میزان و نوع عناصری که برای تشکیل مواد مختلف لازم‌اند بر عهده علم است، ولی بیان نحوه استفاده از اشیا برای تأمین سعادت واقعی انسان از عهده علم خارج است، و این وظیفه سترگ بر دوش دین نهاده شده است.»


نقش دین در ابعاد علوم و نظریه علم دینی آیت‌الله مصباح


نظریه علم دینی آیت‌الله مصباح (ره) بر این مبنا استوار است که هویت علم و ساختار و چارچوب اصلی علم را مبانی علم تشکیل می‌دهد. اگر این مبانی اسلامی باشد، علم نیز اسلامی خواهد بود. علم اسلامی مبتنی بر مبانی هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، الاهیاتی و دین شناسی، انسان‌شناسی و ارزش‌شناسی باید ایجاد شود. البته ایشان مسائل و مقاصد نیز دخیل می‌دانند اما نقش‌آفرینی مبانی در علوم را پررنگ می‌دانند. علم انسانی اسلامی علمی است که مبانی آن نیز اسلامی باشد اما اینکه فقط با اسلامی بودن مبانی انتظار داشته باشیم، علم اسلامی باشد صحیح نیست. در مقاله‌ای تحت عنوان «مدیریت اسلامی» که اوائل دهه هفتاد مطرح بود، در شماره 17 مجله معرفت: «دین با ارائه مبانی تصدیقی و اصول موضوعه خاص که متناسب با جهان‌بینی الاهی است، دین از این طریق در نظریه‌های علوم أثر می‌گذارد. مثلا دانشمندی که معقتد به خدا و تدبیر حکیمانه اوست و اعتقاد به جهان غیب و ماوراء طبیعت و روح مجرد و حیات ابدی دارد، نظریه‌های ماتریالیستی را نمی‌پذیرد و بدیل آن نظریه‌های موافق با جهان‌بینی الاهی و انسان‌شناسی دینی را برمی‌گزیند.»


یکی از نقاط قوت موجود در نظریه علم دینی استاد مصباح (ره) که جان کلام نظریه ایشان بوده و کاربرد نظریه علم دینی را در علوم انسانی معنادار ساخته است، توجه به ساحت‌های گوناگون علم و ارتباط آن با دین است. از نظر ایشان، علوم انسانی دارای دو مقام توصیف (Descriptive) و توصیه (Normative) است. منظور از مقام توصیف، ساحتی از علم است که تنها به توصیف یک پدیده و چگونگی پدید آمدن آن و عوامل تأثیرگذار در پیدایش و تحول آن میپردازند. این مقام اشاره‌ای به مسائل ارزشی ندارد و به خودی خود توصیه‌ای در زمینه انجام یا ترک کاری نخواهد داشت. آقای مصباح (ره) معتقد است دین علی الاصول در ابعاد توصیفی علوم انسانی دخالتی نمی‌کند، اما همین که این علوم پا به عرصه توصیه و بیان دستورالعمل و هنجار می‌گذارند، ممکن است با هنجارها و ارزش‌های دینی تصادم پیدا کنند. دین در این عرصه می‌تواند یاور علم باشد. البته با استفاده از مجموع سخنان ایشان به دست می‌آید که منظور ایشان این نیست که دین به هیچ وجه در بعد توصیفی علوم نقشی ندارد بلکه منظور ایشان آن است که نباید از متون دینی و رسالت دین انتظار داشت که مستقیماً قواعد و قوانین ناظر به توصیف پدیده‌ها را در اختیار ما قرار بدهد.  


بنابراین طبق نظر آیت‌الله مصباح (ره): «در علوم انسانی تا جایی که سخن از تشریح ماهیت یک پدیده انسانی یا اجتماعی و تبیین رابطه آن با دیگر پدیده‌هاست، با علم محض سروکار داریم. این علوم که صرفاً به توصیف واقعیات انسانی و اجتماعی می‌پردازند میان دین‌داران و بی‌دینان، مسلمانان و غیرمسلمانان مشترک‌اند. ولی به محض آنکه پا را از توصیف فراتر گذاشته، به قلمرو ارزش‌گذاری، هنجاریابی، و توصیه دستورالعمل‌های اقتصادی، حقوقی، تربیتی، و مانند آنها وارد شویم، به مرزهای مشترک با دین پا گذاشته‌ایم. به عنوان نمونه، در مباحث اقتصادی، مطالعه و تبیین کانیسم‌های علمی حاکم بر بازار جزئی از علم اقتصاد است که دینی و غیردینی ندارد. ولی هنگامی که بحث از کمیت و کیفیت تولید، نوع کالا، هدف از تولید، قیمت‌گذاری، رقابت، فروش، و مانند آنها به میان می‌آید، ارزش‌هایی در تعیین این مسائل دخالت دارند که با هدف دین تداخل پیدا می‌کنند. از این‌رو، اعتقادات، اخلاقیات، و احکام عملی دین می‌توانند اصول موضوعه، پاسخ‌ها، و دستورالعمل‌های اقتصادی را تحت تأثیر قرار دهند.»


بر این اساس، اقتصاد دینی (اسلامی) علمی است که مبانی عقیدتی و ارزشی دین را در سطوح مختلف این علم مد نظر قرار می‌دهد و با آن مطابقت دارد، یا دست‌کم با آنها تنافی ندارد. ضرورت این مطابقت و عدم تنافی یک الزام تعبدی صرف نیست، بلکه خود بر اصولی مبتنی است که در جای خود با برهان عقلی به اثبات رسیده است، و به همین دلیل مورد قبول و تأکید ماست. در مقابل، نظریاتی علمی که یا بر مبانی ضددینی مانند ماتریالیسم، انکار مجردات، و انکار روح مستقل از بدن مبتنی‌اند، یا روش‌ها و رفتارهایی را پیشنهاد می‌کنند که با باورها یا ارزش‌های دینی ناسازگار یا در تضادند، مصادیق علم غیردینی یا ضددینی به شمار می‌آیند. «علومی که در مبانی، ارزش‌ها یا روش‌هایشان با یکی از مؤلفه‌های دین (باورها، ارزش‌ها، و احکام) دارای مرز مشترک باشند، می‌توانند دینی یا غیردینی باشند. این‌گونه علوم، درصورتی دینی خواهند بود که در آنها نظریاتی را مبنا قرار دهیم که مورد تأیید دین باشند، یا دست‌کم دین آنها را نفی نکند؛ خواه این نظریات را دیگران مطرح کرده‌باشند، یا خود بر اساس مبانی دینی نظریه‌ای را ابداع کرده، به عنوان احتمال مطرح کنیم و با دلایل منطقی و روش معتبر آن را اثبات و نظریات رقیب را نقد نماییم. بنابراین، چنین نیست که با داشتن منابع وحیانی اسلام، از همه علوم بی‌نیاز باشیم، چرا که حتی در مسائل عملی و ارزشی نیز دست‌کم برای شناخت موضوعات، به علوم مختلفی نیاز داریم. ازسوی دیگر، چنان نیست که با شناختن و فراگرفتن علوم، از دین بی‌نیاز شویم، چرا که شناخت موضوعات بدون تعیین حکم عملی آنها از سوی دین، تضمینی برای راه یافتن به سعادت حقیقی ندارد.»


در ترکیب وصفیِ علم دینی، دینی صفتی برای علم است. آیا این وصف توضیحی است یا احترازی؟ اگر قید دینی توضیحی باشد، به این معناست که هر علمی دینی است، ولی تلقی عمومی از این ترکیب آن است که این قید احترازی است و حاکی از آن است که علم، در یک حالت و بر اساس یک سلسله ملاک‌ها دینی است و در حالتی دیگر، غیردینی... لازمه نقش احترازی برای وصف دینی در ترکیب علم دینی این است که در سایه این نسبت، وصفی برای علم حاصل شده است که اگر این قید را نمی‌آوردیم، آن وصف را نمی‌داشت.»


بنابراین اساساً اسلامی‌کردن علومی که موضوعات، مسائل و اهداف آنها هیچ تصادم و ارتباطی با دین ندارد، معنا محصلی ندارد. علوم دینی به علم علومی گفته می‌شود که اولاً مبانی، ارزش‌ها، موضوعات، مسائل، روش یا اهداف‌شان با یکی از مؤلفه‌های سه گانه اصلی دین یعنی باورها، ارزش‌ها و احکام دارای مرز مشترک باشند و ثانیاً در آنها نظریاتی را مبنا قرار بدهیم که مورد تأیید دین باشند، یا دست کم دین آنها را نفی نکند. بر همین اساس زمانی که به قلمرو ارزش‌گذاری، هنجاریابی و توصیه‌های اجتماعی، روانشناختی، اقتصادی، مدیریتی، تربیتی، حقوقی و امثال آنها وارد می‌شویم به مرزهای مشترک با دین پا گذاشته‌ایم و اینجا جایی است که با علوم انسانی غربی یا غیر اسلامی متفاوت می‌شود.


استاد مصباح (ره) معیار دینی بودن علم را اولا در امکان توصیف ارزشی علم شمرده، ثانیاً همراهی و همسویی علم با دین را ملاک دینی خواندن علم می‌داند. در این تصویر، علم ماهیتی سه وجهی می‌یابد؛ علم لابه شرط و بی طرفی که فاقد ارزش‌گذاری دینی است، علم موافق و ملائم دین که علم دینی نامیده می‌شود و علم مخالف دین که همان علم سکولار است. در تصویر استاد از علم، پس از استعدادسنجی علم، همسویی منابع، مبانی، روش، مسائل، اهداف و نتایج علم با دین، معیار دینی شدن علم دانسته شده است. به نظر می‌رسد در این مرحله تمام معیارهای ذکر شده به یک میزان موضوعیت دارند و هیچ یک ترجیحی نخواهد داشت.


مخلص کلام از دیدگاه آیت الله مصباح، علمْ کشف واقع است و دین الهی حق منحصراً دین اسلام است که راه سعادت و شقاوت انسان‌ها را در حوزه باورها و ارزش‌ها مشخص می‌کند. بنابراین، علمِ دینی علمی است که در حوزه‌های مرتبط با سعادت و شقاوت انسان و باورها و ارزش‌ها از منابع صحیح دینی و با استفاده از روش‌شناسی صحیح (روش فقاهتی) بدان رسیده باشیم و نتیجه نیز یقینی باشد. در متون دینی، مسائل مختلفی مطرح شده است که ناظر به علوم طبیعی، پزشکی و... است. ازآنجاکه شأن دین هدایت‌گری به سمت سعادت است، علم دینی باید همسو با این شأن تعریف شود. بنابراین، هر گزاره‌ای که با روش‌های معتبر اثبات شود علم دینی نخواهد بود، زیرا دین وظیفه‌ای در قبال کشف روابط علّی میان پدیده‌ها ندارد. آنچه برای دین ضرورت دارد شناخت و بیان تأثیر پدیده‌ها در سعادت و شقاوت انسان است. این امر در بسیاری موارد با عمل اختیاری انسان در ارتباط است. در میان علوم، موضوع علوم انسانی بررسی کنش‌های ارادی و آگاهانه انسانی، و احکام و آثار و پیامدهای آن است، مانند علم اخلاق یا حقوق. بنابراین و با توجه به جایگاه بی بدیل علوم انسانی در ساخت تفکر بشری و سبک زندگی انسان‌ها، از دیدگاه استاد، اسلامی‌کردن علوم در گستره علوم انسانی اسلامی محقق می‌شود. آیت الله مصباح می‌فرماید: «ما می‌گوییم یک اختلاف مبنایی در متدلوژی علوم انسانی داریم. و آن اختلاف این است که اگر مطلبی را براساس تعبد بر وحی، مستند و اثبات کردیم، این هم علم است؛ علم به معنای اعتقاد یقینی کاشف از واقع. علم اسلامی دایره ادله‌اش وسیع‌تر و متدلوژی آن گسترده‌تر است. باید توجه داشته باشیم اگر از عرف جهانی اصطلاح علم خارج شدیم و پوزیتویست‌ها دیگر این را علم ندانستند، این گناه و ذنب لایغفری نیست دست کم ارزش داخلی دارد و ارزشش بیشتر از مباحثی است که از راه حس اثبات می‌شود. اگر ما بتوانیم سیطره فرهنگی‌مان را در این بخش گسترش بدهیم و هویت علمی خودمان را بیشتر اثبات کنیم، دنیا هم خواهد پذیرفت.»


تفاوت بومی‌سازی علوم با اسلامی‌سازی


منظور از بومی‌سازی و اسلامی کردن علوم، صرف تعویض اصطلاحات نیست، بلکه تغییر جهان‌بینی‌ها و استفاده از منبع وحی در تولید علم است. گزاره‌هایی که به نام علوم انسانی شناخته می‌شود و در اطرافش کتاب‌ها نوشته شده، خاستگاهش مغرب زمین است و خواه ناخواه تأثیر فرهنگ و ادبیات غرب در آن‌ها تعبیه شده است. اصطلاحاتش با همان اصطلاحاتی که موافق فرهنگ غربی است شکل گرفته است و سردمداران و صاحبان نظریه‌های معروف آن، عمدتاً اهل مغرب زمین هستند. کتاب‌های دانشگاهی ما نیز با اندکی تغییر، ترجمه‌ای است از کتاب‌هایی که در اروپا و آمریکا نوشته شده است. یک یا چند مثال اروپایی را برداشته‌اند، مثال ایرانی گذاشته‌اند و به اصطلاح بومی‌سازی شده است. به نظر ما، تا آن‌جا که مربوط به اصطلاحات و ادبیات باشد، مشکلی ایجاد نمی‌شود؛ ولی بحث‌های دیگری هست که برمی‌گردد به بینش‌ها و جهان‌بینی‌ها، به یک نظریات زیربنایی که در مبانی عمدتاً با فرهنگ غرب سازگاری دارد و بر آن اساس پایه‌ریزی شده است. مسأله اینجاست که یک اصطلاحی بار فرهنگی دارد.


موانع تحقق فرایند بومی‌سازی در علوم انسانی


مشکل جدی ما تا به حال، خودباختگی بود. فکر می‌کردیم نهایت علومی که ما به دانشگاه می‌توانیم بیاموزیم، ترجمه مطالبی است که دانشمندان غربی در اختیار ما قرار داده‌اند. جوانان ما را این‌طور تربیت کرده بودند که خودتان در این زمینه‌ها چیزی ندارید. اگر چیزی یاد بگیرید، همین‌هاست که ما به شما می‌دهیم. همان‌طور که در زمینه صنعت و تکنولوژی القا شده بود. این روزها آن‌چه برای ما مهم است این است که با توجه به اینکه در یک شرایط اجتماعی و سیاسی بسیار استثنایی در طول تاریخ قرار گرفته‌ایم، روح خودباوری و اعتماد به نفس که در جوانان بیدار شده را تقویت کنیم تا در حرکتی که آغاز شده، قدم‌های بلندی بردارند. امروز این امکانات فراهم شده که بتوان در یک فضایی احساس استقلال فکری کرد. جرئت نقد افکار دیگران را پیدا کرد، البته نقد بعد از فهم صحیح. آن وقتی واقعاً نقد ما پذیرفته و قابل قبول است که حرف طرف مقابل را درست درک کرده باشیم، نه این‌که یک تصور اجمالی داشته باشیم. هنر بزرگ شهید مطهری این بود که وقتی می‌خواست افکار دیگران را نقد کند، نظریه‌های آن‌ها را بهتر از خودشان تبیین می‌کرد. بارها از مارکسیست‌ها شنیده شد که ایشان نظریه‌های مارکسیستی را از خود ما بهتر تبیین می‌کند و آن وقت به حق هم نقد می‌کرد. اینکه می‌بینید در بسیاری از زمینه‌های علوم انسانی عقب هستیم، به خاطر این است که در این زمینه‌ها برنامه‌ریزی نشده است. علوم طبیعی و تجربی چون نتایج دنیوی داشته، انگیزه زیاد بوده است. کار بنیادی در این جاها چون منافع مادی زیادی ندارد، باید با انگیزه‌های الهی انجام گیرد. البته این کار، کار یک نفر یا دو نفر نیست، به یک مجموعه انسانی مناسب نیاز دارد. به مجموعه‌ای از انسان‌هایی نیاز است که دو خصلت داشته باشند: اولاً باورشان باشد که اینها باید تغییر کند. ثانیاً همّت این کار را نیز داشته باشند. متأسفانه نه آن باور وجود دارد و نه آن همّت.


راهکارهای اساسی اسلامی‌سازی علوم انسانی از منظر آیت‌الله مصباح (ره)


طبق نظر ایشان دو گام اساسی برای اسلامی‌سازی علوم انسانی وجود دارد:


گام نخست: نقد علوم علوم انسانی رایج:


یکی از اولین گام‌ها برای اسلامی‌سازی علوم، تبیین و نقد علوم رایج، تشخیص سره از ناسره درمیان نظریات مطرح، و اثبات نظریاتی استوار بر اساس مبانی صحیح است. نقدها همه در یک سطح نیستند، بلکه برخی روبنایی و برخی زیربنایی‌اند. برای تولید علم دینی و اثبات نظریات صحیح، از هیچ‌یک از دو نوع نقد مذکور بی‌نیاز نیستیم.
ساده‌ترین و روبنایی‌ترین شکل برخورد با علوم موجود آن است که نتایج تحقیقات آنها با همان متد تجربی خودشان، و براساس اصول موضوعه‌ای که در آنها پذیرش عام یافته‌اند، مورد بررسی نقادانه قرار گیرند تا روشن شود آیا به اصول و روش‌های خود پای‌بند بوده‌اند یا خیر. این اولین گام برای خروج از تقلید کورکورانه بوده، روندی جاری در همه علوم است که محققان در هر زمینه سعی می‌کنند تا نقاط ضعف تحقیقات، نظریات، و مکاتب حوزه تخصصی خود را بیابند و با اصلاح آنها، علم را گامی به پیش برانند.


رویکرد حقیقت‌جویانه به علوم ایجاب می‌کند که در مرحله اول، حوزه معرفت‌شناسی تقویت شود. به این منظور، باید راه‌های صحیح کشف واقعیت که چه بسا اعتبار برخی از آنها خیلی بیش از ادراکات حسی باشد شناسایی، اثبات، و ارزش‌یابی شوند. تنها پس از معرفت‌شناسی است که نوبت به حوزه متافیزیک و هستی‌شناسی می‌رسد که اصولی عقلی مانند اصل علیت و مسائل مربوط به آن را بررسی و اثبات می‌کند که مورد نیاز علوم‌اند و در فلسفه اثبات می‌شوند.


برای تولید علوم بر اساس مبانی استوار و متین عقلی به چنین طرح جامع و گسترده‌ای نیاز است، و پذیرفتن چنین طرحی با آموزه‌های اسلامی کاملاً موافق است. در آموزه‌های اسلامی اثبات می‌شود که راه‌های کسب معرفت منحصر به حس و تجربه نیست، بلکه از همه راه‌هایی که انسان‌ها در اختیار دارند می‌توان به معرفت دست یافت؛ راه‌هایی مانند عقل، شهود عرفانی انسان‌های برجسته‌تر، و معارف وحیانی که انسان‌های ممتازی به نام انبیا می‌توانند مستقیماً از خدای متعال تلقی کنند. همچنین در جای خودش اثبات می‌کنیم که اعتبار راه‌های غیرحسی نه‌تنها کم‌تر از روش حسی و تجربی نیست، بلکه اعتبار ادراکات بسیاری از آنها از ادراکات حسی که منشأ علوم تجربی‌اند بیشتر می‌باشد.


گام دوم: تبیین و اثبات مبانی علوم


گام بعدی در تولید علم دینی یا اسلامی‌سازی علوم آن است که اصول موضوعه آنها را بر اساسی استوار بنا کنیم. اصول موضوعه مشترک میان همه علوم را می‌توان به چند دسته کلی تقسیم نمود: مبانی معرفت‌شناختی، مبانی هستی‌شناختی، مبانی انسان‌شناختی، و مبانی دین‌شناختی. البته این تقسیم حصر عقلی نیست و می‌توان به تناسب موضوعات و اهداف مختلف، مبانی دیگری نیز به این فهرست افزود. بنابراین، اولین گام برای تولید علم دینی، و اسلامی‌کردن علوم، این است که مبانی علوم را با دلایل متقن اثبات کنیم. ادعای ما این است که می‌توانیم با دلایل عقلی یقینی، منظومه‌ای از علوم و معارف را ارائه بدهیم که منطقی‌ترین بحث‌ها در آن مطرح شده و به اثبات رسیده باشند، و با مبانی فکر اسلامی هم‌خوانی داشته باشند. از این‌رو می‌توان آن را علم اسلامی یا علم دینی نامید، زیرا این حقایق همان چیزی است که اسلام و به فرمایش مقام معظم رهبری، «قرآن» می‌گوید. این منظومه فکری از اساسی‌ترین نقطه در فکر بشر که معرفت‌شناسی است، شروع شده، به دنبال آن هستی‌شناسی، انسان‌شناسی، و دیگر علوم و معارف می‌آیند. تا معرفت‌شناسی صحیحی نداشته باشیم، نوبت به حل مسائل هستی‌شناختی نمی‌رسد، و بدون داشتن فهمی صحیح از مسائل کلی هستی (فلسفه)، شناخت درستی از پدیده‌ها اعم از پدیده‌های طبیعی و انسانی نخواهیم داشت، و بدون شناخت کامل پدیده‌ها، درک روابط علّی و معلولی (و دیگر انواع رابطه) میان آنها میسر نمی‌شود.


در علوم انسانی هم وضع به همین منوال است. در آنجا هم منطقاً باید از نقطه‌ای شروع کرد که ریشه‌ای‌ترین مسائل حل شوند، و بر اساس آنها باید با طی مراحل منطقی، گام‌به‌گام پیش رفت تا به شناخت حقیقت انسان رسید. علم دینی درصورتی معنایی معقول خواهد داشت که دین حاکی از حقایقی باشد که از سوی خداوند علیم و حکیم نازل شده است. ایمان به حقایقی چون خداوند، وحی، و حیات اخروی، رابطه میان زندگی دنیا و آخرت را چون پیوستاری ترسیم می‌کند که اعمال اختیاری انسان در این جهان نقشی اساسی را در تکامل و یا انحطاط نهایی او ایفا می‌کنند، رفتارهای او می‌توانند در سعادت یا شقاوت ابدیش تأثیرگذار باشند، و دین برای هدایت بشر به قدم‌گذاشتن در راهی است که به سعادت منتهی می‌شود. در این‌صورت است که همه افعال انسان رنگ ارزشی به خود می‌گیرد، و دین حق دارد درباره آنها قضاوت کند. کوتاه سخن آن‌که دین ورای نتایج دنیوی رفتارها، به حیثیتی از رفتارها نظر دارد که موجب سعادت یا شقاوت می‌شود. «برای فهم و کشف نظر دین، باید در انتخاب منابع و چگونگی فهم آنها دقت و وسواس بسیار به‌خرج داد، به‌گونه‌ای که اگر قرار است، حتی به عنوان یک احتمال، به روایتی استناد شود، باید روایتی معتبر و از نظر فقهی قابل استناد باشد. بی‌دقتی و سهل‌انگاری در سند یا دلالت آنچه به دین نسبت داده می‌شود می‌تواند موجب سوء تفاهم‌هایی بزرگ شده، انحراف‌هایی در اندیشه و عمل را به‌بار آورد.»

تاریخ انتشار: ١٤٠٢/١٠/٠٧

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil

آنچه ممکن است بپسندید

همراه فکرت باشید.

شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !

ویژه‌های فکرت

مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالب‌های متنوع رسانه‌ای به تصویر بکشد.