ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
به گزارش فکرت، متن این یادداشت بدین شرح است؛
برای مقدمه ، حافظه تاریخی جمعی میتواند از موقعیتی به موقعیت دیگر منتقل و از نسلی به نسل دیگر انتقال داده شود. چیزی که در واقع اولین دلیل شکلگیری حافظه را بهصورت غیر فردی میتواند ایجاد کند، چیزی جز زمینههای موجود در حافظه فردی نیست. انسانها تنها از طریق تجربه زندگی خود، حافظهشان را شکل نمیدهند، بلکه حافظهشان را از طریق تعامل، ارتباط، شناسایی کردن، یاد گرفتن و مشارکت کردن، بهدست میآورند. حافظه، به چهار نوع فردی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تقسیم میشود. انتقال فرهنگی از گذشته بهصورت نامحدود و مستمر به تولید معنا دست میزند.
کنشگر اجتماعی در یک سطح مذاکره سهگانهای از خود، گذشته و حال قرار میگیرد. میتوان گفت که تنها با میانجیگری فرهنگ، ارتباطی میان جهان اجتماعی و فرد به وجود میآید. طی این مسیر فرد در بطن فهم از گذشته خود، با توسل به معرّفهای فرهنگی و ساختار ارتباطی با جهان اجتماعی مرتبط میشود. واسطههای فرهنگی، ماهیتبخشِ این شکل از حافظه میشوند و در تعیین ابعاد هویتی فرد بسیار کارساز میافتند. بنابراین حافظه فرهنگی با بهکارگیری حافظه از یکسو و اجتماع اِلِمانهای فرهنگی-تاریخی از سوی دیگر شکل میگیرد.
حافظه تاریخی
تاریخ حامل احوالات و ایام گذشتهاست. در واقع آنچه عادی و معمولی و روزمره و تکراری است، در یاد و خاطره نمیماند. اما گاهی حوادثی در زمان اتفاق میافتد که نهتنها در خاطرهها باقی میماند که اثر تعیینکننده است که وقایع دیگر نیز به اعتبار آن شناخته میشوند و چهبسا راه و رسم زندگی و فرهنگ و تمدن و علم و اخلاق قومی را تعیین میکنند. با آن حادثه زمان تعین مییابد و دورهای از دورههای دیگر متمایز میشود. چهبسا چنین حادثهای مبدأ تاریخ میگردد. زمان مجموعه رخدادهایی است که بهصورت تاریخی شکل میگیرند و مفاهیمی را منتقل میکنند.
زمان بسترساز هویت تاریخی است و هر تغییر کالبدی باید در امتداد تاریخی آن بافت باشد. رویدادهای تاریخی که در حافظه تاریخی شهر ثبتشده، در فضاهای و مکانهای شهری و جمعی رخداده است. در واقع حافظه تاریخی بهمعنای خاطرهدار بودن شهر است. از اینرو فضاهای جمعی واجد نظم زمانی هستند. این نظم از منظر سرعت، تعداد وقایع در یکزمان واحد و نظم توزیع فعالیتها در طول زمان قابل بررسی است. خاطرات برای شکلگیری نیازمند یک مرجع زمانی هستند، گذشت زمان و سیر تطور تاریخی عامل مهمی در به یاد آوردن وقایع و رویدادها است.
خاطرات جمعی مانند حافظه تاریخی یک ملت، از نسلی به نسل دیگر منتقل میشوند در نتیجه سابقه و حافظه تاریخی را باید شکلی از زمان سکونت در یک شهر و عامل تقویت خاطرات جمعی است. انباشت حافظه، از خلال مجموعه پیچیدهای از برداشتهای حسی قابل تبیین است، بهصورتی که در آن میتوان شمار بزرگی از تصاویر، صداها، بوها، مزهها، تجربههای بساوایی، تأثر، غمها و شادیها، حسرتها و غربتها را گردآورد. عامل زمان و تاریخ در کالبد و فعالیتهای یک فضا مؤثر بوده و میتواند در ایجاد فضای شهری دخیل شده باشد.
تحقق یک فضای معنادار، هم محصول ساختارهای فیزیکی و ادراکات ذهنی مخاطبان و هم محصول اعمال رفتار و کنشهای آگاهانه و ناآگاهانه بهرهبرداران در آن فضا است. حفظ ابنیه تاریخی، حفظ سبک معماری متناسب با زمان و حفظ هویت کالبدی هر محله در حفظ حافظه جمعی و تاریخی اثرگذار است. هویت فردی، هویت مکانی و این هویت جمعی، نشئت گرفته از ادراک، شناخت و نهایتاً احساسات نسبت به مکان میشود. هویت مکان بهعنوان بستر و عامل ارتباطی مهم در ارتباط انسان، بر نقش عوامل کالبدی بهعنوان بخشی از عناصر اجتماعی در محیط بوده و بر این اساس عامل مهم تعامل و ارتباط تنگاتنگ فرد با محیط خود، به عناصر کالبدی محیط بهعنوان بخشی از هویت ذهنی و فردی راجع هستند.
مکانیسم تبدّل حافظه تاریخی جمعی به حافظه تاریخی سیاسی!
تغییر دولتها و وقوع انقلابها و حتی تغییر شهرداران، اهمیت بهرهگیری از اِلِمانهای یادیاری را بهشدت تغییر میدهد و حفظ یادبودهای مربوط به افتخارات میهنی را بیش از پیش متمرکز بر گذشته میکند، تا آنجا که موزهها و نمایشگاهها مبدل به مکانهایی میشوند که بازنمای اقتدار و توانمندی حاکمیتها یا مظلومیت و ایثار ملتها میشوند. طی دورههای تاریخی، فرهنگ حافظه در رابطه میان دولت و ملت و همچنین حافظه فرهنگی در میراث قابل دسترس برای ملت، تحت تسخیر گفتمانهای متفاوت قرار گرفته و جریانساز یاد آوردن یا فراموشیهای گزینشی میشوند.
بدین ترتیب حافظه تاریخی بدل به حافظه سیاسی شده و ابزاری در خدمت حاکمیت گشته و اینکه «چهکسی میخواهد چهکسی، چگونه و چرا و چه چیزی را به یاد آورد.» اهمیت پیدا میکند. حافظه سیاسی مستقر، با مورخان قلم بهدست مزدور، زبان صحبت از گذشته را تحت کنترل قرار میدهند و سوگیرمند میسازند. بهطوریکه دسترسی به حافظه با وساطت فرهنگ در فضای عمومی و فضای خصوصی، محصول سیاستگزاریهای نهادهای مشخص سیاستِ مسلط میشود. بدین ترتیب حافظههای جمعی از جانب حاکمیت و در ظرفهای گروهی بازسازی میشوند. دولتها با برجستهکردن بخشی از واقعیت تاریخی و فاصله گرفتن با بخشهای دیگر، از دستآوردهای همه گروهها و جمعیتها در ساختن گذشته پرهیز میکنند. نهایتاً این قدرت حاکمیت است که سعی در ایجاد مرزهایی برای حافظه جمعی کرده و آن را عملیاتی میکند.
ادامهپذیری اتفاقات گزینش شده از طریق سیاستهای فرهنگی طی فرایندی تاریخی- سیاسی در امور فرهنگی انعکاس مییابد. در این رخداد، موازنه انسجام جمعیتها و گروهها در جامعه پیرامون امری واحد، را بههم میریزد و پیگیر آن توانمندی جمعیشدن، زیر سؤال قرار میگیرد. تغییرات فرهنگی بحرانی از آشفتگی میان هویت و معنی، در گروههایی از مردم است که به انسجام نسبی رسیدهاند. این نوع از آشفتگی، پارگی در اساس جامعه است. در طی زمان، پیوند گروهها و اجتماعات با دولت و حاکمیت سست شده و معادلات فرهنگهای حافظهای را ناهمگون و شکننده میسازد. این شکنندگی، پیشنیازی در جهت تحقق تحول اجتماعی است.
پیوند میان بافتهای قدرتهای مختلف در وضعیتهای تاریخی یا فرهنگی رابطههای چند جانبهای را ایجاد میکنند. این وضعیت در ارتباط گفتمانیشان خطوط مرزی نسبتاً مشخصی را میسازند. اغلب یادآوری در خدمت ساختار سیاسی و اقلیت مسلط قرار میگیرند، یادسپاری بهشدت نیازمند تلاش تعداد قابل ملاحظهای از نهادها و بهطور جدی رسانهها است. بهرهبرداری از یادیاریهایی توسط حاکمیتها، کادرهای یادآوردن را توسط کنشگران اجتماعی تنگتر میکند. به این شکل که آنچه در بدو امر یادآوردنش محکوم یا سرکوب میشود، آن چیزی است که بهتدریج فراموش خواهد شد.
سیاستهای حافظه منتخب، توسط حاکمیتهای پساانقلابی، در راستای حفظ آرمانها، ایجاد گفتمانهایی متناسب در راستای اهداف انقلاب و شکلدادن به هویتهای پساانقلابی، به ایجاد الگوهای فرهنگی جدید اجتماعی میپردازند و پرورش عاملین اجتماعیای که دانشی محدود و قالبی از گذشته دارند، هدف سیاستگزاری آنان واقع میشوند. جنبشهای ایدئولوژیکی از طرف حاکمیت، تحت کنترل باز تخیل از گذشتهاست. اهداف دولتها در سیاستگزاریهای حافظهای بهشکلی عمیقتر، شئون من اجتماعی و خود ملی را طی زمان تحتتأثیر قرار میدهند. از اینرو، بهرهگیری و بهرهمندی از فرهنگ در جهت بازسازی گذشته، اگرچه در راستای انسجام ملت و در جهت توافقی آیندهنگرانه است، لیکن دولتها با بهکارگرفتن نهادهای سیاسی و جریان سازیهای ساختگی فرهنگی، در جهت توسعه روندی ویژه در یادآوردی گذشته تاریخی، مشوق خوان شیء یکپارچه از گذشته میشوند.
تغییر کالبد شهری، ابزاری برای تأثیر بر حافظه تاریخی جمعی
با گذشت زمان مؤلفههای مختلف در شهر با تغییر مواجه میشوند و رشد و تحولات فضایی - کالبدی در آنها اجتنابناپذیر است. از دیگر سوی، بافت مرکزی شهر اغلب هسته اصلی و تشکیلدهنده شهر بوده و بافت قدیمی و تاریخی شهر را تشکیل میدهد. یکی از مشکلات بافت تاریخی، ناپایداری کالبدی است که باعث میشود مدیریت شهری برای رفع این مشکل، دست به توسعه و تغییرات کالبدی بزند. تغییرات کالبدی در شهر باید با حفظ هویت و اصالت بافتهای شهری انجام شود و این مهم، در بافتهای تاریخی و قدیمی شهر باید بیشتر مورد توجه قرار بگیرد.
در واقع خلق فضایی متناسب با تصویر ذهنی شهروندان، ضمن حفظ بافتهای تاریخی هماهنگ با خاطرات جمعی و هویت شهروندان، هدف اصلی از تغییرات کالبدی میباشد. اما در واقع، تغییرات کالبدی ضمن اینکه باعث تغییر در ساختار شهرها میشوند، بخشی از حافظه تاریخی شهروندان را نیز دستخوش تغییرات قرار میدهند. اهمیت و ضرورت حفظ بافت تاریخی بهعنوان بخش نمادین و هویتساز شهر و بهجهت شناخت سیر تحول و تکامل تاریخ شهر، حفظ هویت و اصالت شهر، بیان سرگذشت و دورههای گذشته بر حیات شهری همواره مدنظر بوده است.
با پیدایش روانشناسی محیطی، تغییرات علمی و عملی مهمی در محیط کالبدی زندگی انسان پدید آمد و طراحی شهری مبنی بر پارادایم فضا - زمان موردتوجه قرار گرفت. تحولات فضایی در شهرها با گذشت زمان غیرقابل اجتناب است و این امر باعث دگرگونیهای عمده در ساختار فضایی شهرها میشود که باعث تغییر در فضا و زمان موجود میشود. توسعه کالبدی در بافتهای قدیمی و تاریخی شهر بهعلت فرسودگیهای کالبدی، بیشتر از سایر نقاط شهر مورد مداخله شهرسازان قرار میگیرد.
این مداخلات گاهی باعث میشود بافت تاریخی که زمانی سرزندهترین بخش شهر بوده، دیگر مورد استقبال عمومی قرار نگیرد و بهتدریج از اذهان نیز محو بشوند. توسعه و تغییرات کالبدی در محلهای تاریخی، باعث ناسازگاری کالبد با هویت تاریخی بافت شده و این مسئله کاهش کیفیت محیطی مکانهای تاریخی را بههمراه داشته است. معادلات ساختاری بیشترین اثرگذاری و تغییرات کالبدی- عینی را انجام میدهد، اما تغییرات کالبدی– ذهنی اثرگذاری مهمی بر حافظه تاریخی شهروندان دارد.
تغییرات کالبدی در بناهای تاریخی، بهعلت فرسودگی بناها و محورها، اغلب تهاجمی و تخریبی بوده و لزوم توجه به برنامهریزی و طراحی محیطی مناسب جهت حفظ حافظه تاریخی شهروندان را میطلبد. اگر این تغییرات مستمر باشد، تا حدود زیادی باعث محو حافظه جمعی خواهد شد و چنانچه سرعتی و مقطعی و بدون توجه به هماهنگی بین عینیت کالبدی با ذهنیت شهروندان صورت گیرد، باعث حذف هویت و خاطرات از حافظه جمعی یا انحراف و تحریف آن میشود. وقتی که آن روی جامعهای که سازمانیابی درونزای مدنی ندارد، ظاهر بشود و تودههایی بیمهابا و بدون دوراندیشی، وارد صحنه بشوند، دیگر نمیتوان از آنها انتظار داشت بنشینند و بیندیشند و ببینند که در نسلهای قبلی چه گفته شد و چه کردند و چه شد، تا در پی حراست از آن باشند.
بهویژه وقتی که انواع کارگزاران غربزده یا حزبگرا در داخل دولت و جامعهسیاسی و حتی در محافل روشنفکری و روزنامهنگاری نیز هستند، هر وقت صلاح و منفعت حزب را ببینند، از همه گذشته بهسادگی و سهولت تمام طفره میروند و میل موجسواری میکنند. این خود نوعی فراموشی عمدی، به مثابه نوعی رفتار جبرانی به نفع غرب یا احزاب است. در واقع، نمیتوان بدون توجه و اشراف کافی به فرایندهای درک و فهم محیط از سوی مردم و سازوکارهای مرتب با آنها، مبادرت به مداخله در محیط کرد، زیرا ساکنان همواره به ارزیابی تغییراتی میپردازند که اغلب نقشی نیز در آنها نداشتهاند و وجه بیرونی این ارزیابی را اغلب مقایسه با جریانات بیرونی شکل میدهد. لذا حفظ حافظه تاریخی شهروندان در این تغییرات بسیار حائز اهمیت است.
مؤلفههای تأثیرگذار بر شکلگیری حافظه تاریخی جمعی
همافزایی ناشی از هماهنگی ضربآهنگ رفتارهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مانند اینها به تجلی فضاهای جمعی چند وجهی و باز، در زندگی اجتماعی منجر میشود. در پی کشف مؤلفههای تأثیرگذار بر شکلگیری حس خاطره جمعی شهری، بر لزوم توجه به حفظ حافظه تاریخی شهروندان و لزوم توجه به بحث حافظه تاریخی جمعی در تجزیه و تحلیل فرآیندهای منظر شهری تأکید میشود. فقدان چهارچوب نظری مناسب در فهم حافظه تاریخی شهروندان از تغییرات کالبدی در تحلیلها و ناکارآمدی ابزار کمّی سنجش را میتوان از خلأهای نظری مرتبط با موضوع دانست.
أ. مبانی نظری
منظر هر شهری یک نماد از جامعه و فرهنگ است که صورتهای بعضی دورههای زمانی معین در آن برجستهتر هستند. بدنه اصلی، بافت قدیمی که ساخت اصلی شهر بر اساس آن شکلگرفته و سایر قسمتهای شهر، ساخت فرعی را شکل میدهند. تکثیر جمعیت و توزیع فضایی افرادی که مشغول انجام فعالیت هستند، جریانهای فضایی حاصله از حرکت افراد، کالاها و اطلاعات و خصوصیات کالبدی شهر را چار تحول و دگرگونی میکنند. میزان حس تعلق مکانی با مدت اقامت و سن افراد رابطه مستقیم دارد و هر مقدار فرد حس تعلق بیشتری نسبت به یک مکان داشتهباشد، هویت اجتماعی وی تقویت میشود و در حفظ تراث مرتبط با آن تلاش بیشتری خواهد نمود.
فضای عمومی، پیونددهنده انسانها با هم در طول زمان و تداوم از طریق پیوند دورههای تاریخی بههم است. توجه به حس مکان، خاطره اجتماعی، روح زمان و چرخههای زمانی دارد و آنها را برای نسل نو بیان میکند. گذشت زمان، فضا را تبدیل به مکان تاریخی میکند، اما تغییرات کالبدی موجب تغییر تاریخ میشود. با توجه به اثراتی که تغییرات کالبدی بر حافظه تاریخی شهروندان بر جای میگذارند، نتوان با تسامح از آن گذشت.
ب. تغییرات کالبدی- عینی
تحلیل تحول در بافتهای مسکونی، نیازمند فهم تجربه ساکنان و فرآیند ارزیابی مستمر آنها از تغییرات در طول زمان میباشد. در این فرآیند شناسایی بستر تاریخی و حیاتی اولیه بهدلیل شکلگیری تدریجی الگوهای مرجع و حساسیت به شرایط اولیه، اهمیت ویژهای دارد. تغییرات کالبدی دارای چرخهها و دورههای تکرار هستند. این تغییرات با سرعتهای مختلف و در زمانهای مختلف شامل بافت و فضای شهری میشود و ساکنان بهطور ناخواسته با این چرخهها و دورهها همراه میشوند.
ج. تغییرات زمانی- ذهنی
زمان در ذهن آدمی کارکردی دوگانه دارد، از طرفی انسان را با تغییرات و تکرارهای محیط منطبق نموده و از طرفی نقش همزمانسازی رفتار، حالات، اعمال و واکنشها را بر عهده دارد. گذر زمان باعث به وجود آمدن تغییرات در ذهن آدمی شده و محیطهای آشنا را تبدیل به محیطهای غریبه و نامأنوس میکند. حس زمان یک ادراک درونی از زمان است. این ادراک به عوامل متنوعی مانند تغییرات، رویدادها، وقایع، طول مدتزمان، گذشت زمان، گذشته، حال، آینده مترتب است. رویدادها بستر خاطرهسازی در زمان هستند بهنحوی که گاهی زمان فاصله بین دو رویداد معنا میشود.
زمان در نتیجه تجزیه روابط، مانند مقایسه در میان رویدادها و در نتیجه یک پیشرفت فکری ایجاد میشود. بنابراین، زمان خلاصهای است بر اساس رویدادها که بهوسیله ساکنین ارزیابی میشوند و پس از اینکه تجربه زمانی مستقیماً درک بشود، مورد ارزیابی قرار میگیرد. افراد هنگامیکه محیطی را ادراک میکنند، آن را بیش از ویژگیهای فیزیکیاش ارزیابی میکنند، اینکه چقدر دلگیر، جذاب یا آرامشبخش است. این احساس روشن از زمان حاضر، با اتصال به گذشته و آینده، حساسیت به تغییرات و قابلیت مدیریت و لذت از آن ارتباط دارد.
د. تغییرات کالبدی- حسی
ادراک و فهم مکانهای تاریخی با جنبههای مستقیم بصری فرد در ارتباط است و با فرآیندهای ذاتی زندگی فرد و مداخلات او در عرصه جامعهاش پیوند میخورد و این فرآیند ادراک، بر احساسات مثبت یا منفی او اثر میگذارد و میتواند سلامت ذهنی و جسمی او را تحتتأثیر قرار بدهد. تا جایی که سلامت یک مکان شامل نتایج فیزیکی، روانی، اجتماعی، معنوی، و زیباییشناسی میتواند بر حس مکانی که فرد از آن محیط دریافت میکند، اثر بگذارد، از سویی سلامت روحی- روانی خود فرد نیز میتواند بر برداشت و ادراک فرد از محیط تأثیرگذار باشد.
ساختارهای ذهنی جامعه متأثر از مکانهایی است که هر روزه افراد با آن در تعامل هستند و نوع نگرش به فضا نیز تحتتأثیر این ساختارهای ذهنی شکل خواهند گرفت و در نهایت ساختارهای فضایی در داخل شهرها پدید میآید. در این فرآیند، ظاهراً فرد ابتدا مکان را میبیند، اما ذهن ساعتها و حتی روزها به تفسیر و ارزشگذاری آن مکان با دلایل ذهنی و نامشهودی حسی که دارد میپردازد.
راهکار و مکانیسم حفظ حافظه تاریخ جمعی
گزینش از یادآوری و فراموشی برای شکلدهی به هویت جمعی کنشگران و همچنین ملیسازی در طی زمان دچار نوسان میشود و با توجه به مناسبات تاریخی تغییر شکل مییابد. نیروهایی برای پرتوان کردن گزینشی یادآوریها و در نهایت ایجاد فراموشیهای جمعی به کار گرفتهشدهاند. این در حالی است که ملتها نیز خود در ایجاد حسی مشترک برای ایجاد هویتی مبدل به کنشگرانی تأثیرگزار میشوند. کنشگران اجتماعی در فهم از ملیگرایی خود بازگشتی به خود اجتماعی خویش دارند. شناسایی هویت ملی رابطه مستقیم با تذکار ماهیت ملی از شهروندان دارد.
در این شناسایی ملتها به یادآوری گذشته مشترکشان میپردازند و ابعاد هویتشان را درگرو ایجاد دانشی مشترک میشمارند. افراد و گروهها بدون صافی حافظه هیچ راهی برای شکل دادن به هویتشان ندارند و مسلماً هیچ مقر روشن و مطمئنی برای بنیانهای فعالیتشان پیدا نمیکنند. گروهها با اشتراک در دانشی از گذشته در مواجهه با موقعیت اجتماعی- سیاسی، کنش جدیدی خواهند داشت. ایجاد وسواسهای حافظهای یا اتفاقی که پیوسته از انقطاع معنی و هویت تاریخی گواهی میدهد، آشکارا به عدم موفقیت دولتها اشاره دارد. این شکل از گسست میان معنیسازی تاریخی و هویت در بستر جریانات اجتماعی- سیاسی رشد میکند.
زمینهای که روایت از خود اجتماعی و خود ملی را به چالش میکشد و تعهدات کنشگر اجتماعی را در رابطه با دولت- ملت فرو میریزد. این گسست در مواجهه با تشدید فراموشیهای جمعی به امری فرهنگی مبدل میشود. در تنشهای فرهنگی- اجتماعی، تعادل میان فهم از گذشته برای ساختن آیندهای مستحکم متزلزل است و ادامهپذیری آن، قطع پیوند اجتماعی میان دولت و ملت زمینهساز شکنندگی هویت ملی میشود. حاکمیتهای پیشاانقلابی و دولتهای پساانقلابی در ایران با ایجاد خلأهای حافظهای و سیاستگزاریهای حافظهای غیر منعطف، به خوانشی جهتمند از گذشته تاریخی اهتمام ورزیدهاند و تعدد خوانشهای تاریخی را با ایجاد حافظه رسمی محصور کردهاند.
اثر تغییرات کالبدی بر حافظه تاریخی
اگر شهری فاقد حافظه تاریخی باشد، نمیتوان گفت دارای هویت است و در واقع بیانگر روح زمان خود است. تغییرات کالبدی چنانچه هماهنگ با تغییرات و رشد ذهنی استفادهکنندگان نباشد، فهم و ادراک وقایع تاریخی را با مشکل مواجه میسازد و در نتیجه انسان در محیطهای آشنا نیز گم میشود. افراد با خاطرات فردی و جمعی و با تجربههای حسی مختلف، از تغییرات به وجود آمده و با توجه به ویژگیهای شخصی و بیولوژیکی خود، الگوهای ذهنی و رفتاری متفاوتی را به وجود میآورند. ازآنجا که تغییرات کالبدی اغلب تغییرات شدید شخصیتی و فرهنگی را موجب میشوند، هرگونه دخالتی در بافت کالبدی یک مکان تاریخی، عاملی است که تاریخ آن را بهطور غیرقابل برگشتی تغییر میدهد.
تغییرات کالبدی- ذهنی، دو پدیده مهم را بههمراه دارد. اولاً تخریب تکبناها و ساخت پاساژهای بزرگ که با هویت تاریخی و ساختمانهای دو طبقه محدوده تاریخی سنخیتی ندارند؛ دوم خالی و رها شدن مغازهها در بافت داخلی بازار قدیمی، که به ایجاد فضاها و راستههای متروکه و رهاشده میانجامد و به فرسودگی بافت، دامن میزنند. در حالیکه بازار مهمترین محور ارتباطی و فضای شهری در شهرهای ایرانی درگذشته بهشمار میآمدهاست. بازارهای اصلی و دائمی در هر شهر بهطورمعمول در امتداد مهمترین راه محوری شهری که از یک دروازه شروع میشد و تا مرکز شهر ادامه مییافت، شکل میگرفت.
اغلب تغییرات در راستای تغییر کاربری مسکونی به تجاری و مسیر حمل و نقلی در این محورها (بافت قدیمی) رخداده است. گروههای مختلف ساکن در این محدوده بهویژه خانوادههای پردرآمدتر، مرکز شهر را بهمنظور سکونت در مناطق دیگر ترک کردهاند و مهاجران و خانوادههای کمدرآمد جایگزین بخشی از این خانوارها در بافت قدیمی شدهاند. بین مؤلفههای تغییرات کالبدی عینی و ذهنی و حسی، با مؤلفه حافظه رابطه متقابل و دوسویه برقرار است، اما وزان تأثیر متقابل هر یک از مؤلفهها متفاوت است.
این تحولات سبب خاطرهزدایی از محلات تاریخی گردیدهاست. بهنوعی افراد احساس تعلق به زمان خاص و یا حسی که نشئت گرفته از زمان باشد را تجربه نمیکنند. بسیاری از نقاط تغییر کرده و دیگر شباهتی با گذشته خود ندارند. برخی از مکانهای قدیمی و مشهور که در دوره تاریخی خود دارای هویت و ادراکات محیطی خاصی بودهاند و میانجیگری برای ذهن و ادراک محیط بودند، در حال حاضر از ذهنها پاک شدهاست. تغییرات کالبدی اساسی در بافت محلات باعث شده، خاطرات بهمرور از یاد رفته و برای ساکنان محله فاصله زمانی زیادی بین زمان گذشته و هویت آن بافت با زمان حال به وجود آید. بهنوعی تفکر برتری خیابان به بافت محلی و بازار که از دوران پهلوی رشد کرده است، همچنان در طراحی جداره و بافت داخلی شهرها مشهود است. در صورت روند روبهرشد این پدیده باعث از بین رفتن هویت و معنای اصلی محیط میشود.
نقش نوشتهها و نقاشیهای بناهای تاریخی بر ثبات و بقاء حافظه تاریخی جمعی
حافظه جمعی شامل چهار مرحله شکلگیری، ثبت، تداعی و انتقال است. نقش نقاشیهای دیواری بهعنوان دلالت هویتی بسیاری از بناهای تاریخی، در دو مرحله اول از اهمیت بیشتری برخوردار است. توجه به ابعاد مختلف پاکسازی در قالب توجه به هماهنگی و یکپارچگی نقاشیها، ارزشهای تاریخی، الحاقات و لایهبرداریها، قدمت و اصالت نقاشیها، ارزشهای زیباییشناختی، نمادها و نشانههای تاریخی، نگارگری دورههای تاریخی مختلف با آنها، میزان اتصلات قوی با گذشته و میزان حفظ هویت و اصالت نقاشیها و ایجاد بستری مناسب جهت استمرار در بازدید از نقاشیهای دیواری و عکسبرداری از آنها، قابلیت شکلگیری و ثبت حافظه جمعی را تقویت میکند.
اما پاکسازی یا بهسازی و مرمّت دیوارنگارههای تاریخی، از دیدگاه نظری و عملی، همواره یکی از دغدغههای حوزه مرمت و حفاظت آثار تاریخی بوده است. یکی از مهمترین و گاه پرچالشترین مراحل مرمت، پاکسازی سطح اشیا موزهای و بناهای تاریخی است، زیرا پاکسازی آثار تاریخی، روندی غیرقابل برگشت در فرآیند مرمت و حفاظت آثار تاریخی محسوب شده و در نتیجه باید با نهایت دقت و بررسی تمامی جوانب امر، اقدام به پاکسازی یک اثر هنری و تاریخی کرد. پاکسازی نقاشیها در واقع حذف لایههای سطحیای که از نظر بصری موجب ابهام و تیرگی در نقاشی شدهاند و جزء لایه اصلی کار نیستند، یک اثر هنری میتواند بهعنوان منبعی از شواهد تاریخی میباشد.
در فرآیند شکلگیری حافظه، فضاها و مکانها نقش مؤثری دارند. برای جامعیت یافتن مطالب، کسب اطلاعات ابعاد فیزیکی و اجتماعی بهوسیله کانالهای حسی که شامل دریافتهای قلبی، عقلی و حسی میشوند و سپس تحتتأثیر قرارگرفتن این اطلاعات توسط محفوظات قبلی، بهعنوان فرآیند ادراک یک پدیده مطرح هستند. همچنین تصویرهای ذهنی از محیط نتیجه فرآیند تجربیات شخصی فرد از محیط بههمراه سیستم ارزشی هر شخص که نقش عمدهای را بهعنوان فیلتر برای درک محرکات محیطی ایفا میکند، میباشند.
این فیلتر را میتوان فرهنگ در نظر گرفت، زیرا فرهنگ ادراکات به توافق رسیده اجتماع میباشد و شامل تمامی سطوح ارزشی شخصی، نیمهجمعی و جمعی میباشد. ابعاد دیگری نیز در مراحل شکلگیری و ثبت حافظه جمعی نقش کلیدی دارند. در مطالعات مرتبط با شکلگیری و ثبت حافظه جمعی در بناهای تاریخی متغیرهایی چون امنیت، دلربایی و دعوتکنندگی، دلبستگی به مکان، امنیت اجتماعی و محیطی، تنوع قومی و طبقات اجتماعی، وقوع رویدادهای تاریخی و برگزاری مراسم (تظاهرات اجتماعی– فرهنگی یا سیاسی - اقتصادی جامعه، نمایشهای شهری، برگزاری جشنها، سوگواریهای ملی و مذهبی)، ثبات و تداوم بازدید و مانند اینها همه مؤثر واقع میشوند.
تعلق مکان و جایگاه بنای تاریخی در ادبیات، حفظ کالبد فیزیکی و اجزای معماری و تزئینات وابسته به معماری بناهای تاریخی، کارکرد درست مکان، اتصال به زمان (خاطرات و امیدها)، معنا و نمادپردازی اشیا موجود در مکان، حفظ نامها و اسامی، قدمت، حس تعلق به مکان و سرزندگی مکان، در شکلگیری و ثبت حافظه جمعی در بناهای تاریخی مؤثر میباشند. از نتایج اجتماعپذیری و جمعشدن مردم، ارتباط چهرهبهچهره است. باید توجه نمود که بخشی از این مفاهیم بهشدت به حفظ کالبد فیزیکی قدیمی بنا وابسته میباشند.
مراحل شکلگیری و ثبت حافظه جمعی شامل کسب اطلاعات ابعاد فیزیکی و اجتماعی بهوسیله کانالهای حسی و سپس تحتتأثیر قرارگرفتن این اطلاعات توسط محفوظات قبلی بهعنوان فرآیند ادراک یک پدیده و در نهایت شکلگیری و ثبت تصویرهای ذهنی میباشد. از سوی دیگر ابعاد گوناگون مورد توجه در پاکسازی نقاشیهای دیواری، شامل توجه به زیباییشناسی، ارزش تاریخی، یکپارچگی، اصالت، برگشتپذیری و چگونگی برخورد با الحاقات در اینگونه آثار میباشد. مطالعه آفرینش هنری باید در سه قلمرو فردی، رابطهای و اجتماعی در حیطه جامعهشناسی هنر مورد مطالعه قرار گیرد. مؤلفه فعالیت اجتماعی در گروه با اثرات متقابل ارزشهای تاریخی با ارزشهای زیباییشناسی در شکلگیری و ثبت حافظه جمعی در ارتباط با ابعاد مختلف پاکسازی نقاشیهای دیواری رابطه معناداری دارد.
«فهرست منابع و مآخذ»
براندی، چزاره( 1388)، تئوری مرمّت، ت: پرویز حناچی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
بن علی، ای ین.،(1384)، محیطهای پاسخده، ت: مصطفی بهزادفر، تهران، مرکز انتشارات دانشگاه علم و صنعت ایران.
حبیبی، آرش،( 1396)، مدلیابی معادلات ساختاری و تحلیل عاملی، چ 1، تهران، نشر جهاد دانشگاهی.
حسینی، ابارشی،(1391)، مدلسازی معادلات ساختاری، چ 1، تهران، نشر جامعهشناسان.
راز جویان، محمود، نگاهی به ائتلاف معماری و علوم رفتاری در نیم قرن گذشته، تهران، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، 1376.
سیف، احمد، مورّخ کممحافظه و بیحافظگی تاریخی ما، اطلاعات سیاسی، ش. 139، فروردین و اردیبهشت 1378، صص 140-123.
عباسی، زهرا، کورس سامانیان، سید سعید زاهد زاهدانی، قابلیت شکلگیری و ثبت حافظه جمعی، در روند پاکسازی نقاشیهای دیواری، جامعهپژوهی فرهنگی، سال نهم، ش.4، زمستان 1397، صص 125-101.
قاسمزاده، حبیبالله،(1388)، شناخت و عاطفه، تهران، کتاب ارجمند.
کریمی، علی، حافظه جمعی و فرآیند هویتیابی: تأملات سیاستگزارانه، فصلنامه مطالعات ملی، ش.34، 1392، صص 54-26.
لنگ، جان (1386)، آفرینش نظریه معماری (نقش علوم رفتاری در طراحی محیط)، ت: علیرضا عینیفر، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
تاریخ انتشار: 1403/05/09
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.