به گزارش فکرت، «از جمله مباحثی معرفتی که در سال‌های پس از دوم خرداد به صورت جدی حتی در نشریات غیرعلمی و روزنامه‌های ژورنالیست سیاسی مطرح می‌شد، بحث پولورالیسم دینی یا قرائت‌های مختلف از دین بود. برخی حقیقت واحد را نفی می‌کردند و برخی از قرائت‌های متعدد از حقیقت واحد سخن می‌گفتند و عده‌ای به همزیستی ادیان و مذاهب مختلف در کنار یکدیگر می‌پرداختند. عده‌ای به «تعدد آرا و فتاوای علما» استناد می‌جستند و همگی آیت الله مصباح را مخالف دیدگاه‌های خود می‌پنداشتند و برای اثبات ادعای خود به تیتر برخی از روزنامه‌ها که از میان سخنان علمی و مفصل ایشان انتخاب می‌شد، استناد می‌جستند.» (1)


برای نمونه می‌توان به این سخن عمادالدین باقی اشاره کرد: «مصباح یزدی تنها یک قرائت را از دین می‌پذیرد و قرائت‌های دیگر را ناسخ قالب عمومی می‌داند؛ پس برای دفاع از قرائت خویش مجبور است که با قرائت‌های دیگر مبارزه کند... سخنان ایشان قرائت خاصی از دین را در معرض همگان وامی‌گذارد و با توجه به قرائت غالب بین علما که مصباح یزدی می‌خواهد با این آرا مبارزه کند و همین که وی می‌کوشد رأی خود را بر دیگر آرا چیره سازد، سبب خودکشی وی می‌شود»(2)


«بحثی که از دکتر سروش (با کتاب صراط‌های مستقیم و قبض و بسط تئوریک شریعت) تا آقای مجتهد شبستری گرفته تا حتی رئیس جمهور وقت (آقای خاتمی) به آن پرداختند و رسانه‌ها هم بیش از پیش به آن دامن می‌زدند. رئیس جمهور وقت حتی اختلاف علما را محصول قرائت‌های مختلف از دین دانست.»(3)


دکتر عبدالکریم سروش یکی از شخصیت‌هایی است که به ترویج نظریه پلورالیسم دینی در ایران پرداخت، با این وجود بارها از پذیرش دعوت آیت الله مصباح برای مناظره، سرباز زد و حتی از پذیرش دعوت شخصیت‌های دیگر نیز اجتناب کرد. بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف، بیان کرد: «تا کنون گروه‌های دانشجویی، ۱۷ بار از آقای کدیور، ۱۲ بار از آقای محمد مجتهد شبستری و ۲۱ بار از آقای سروش برای مناظره با شخصیت‌های علمی دعوت کرده‌اند که این آقایان هر بار به بهانه‌ای امتناع ورزیده‌اند.»(4)


بحث تعدد قرائت‌ها یک بحث علمی است که بیشتر باید در مباحث معرفت‌شناختی از آن بحث کرد و به آن پرداخت، اما به دلایل مختلف در آن زمان نُقل مباحث ژورنالیسم اندیشه بود و از استاد دانشگاه تا راننده تاکسی هم از آن دم می‌زدند.


البته بحث تعدد قرائت‌ها با وجود اینکه با پلورالیسم مبانی مشترکی دارد و حرف‌ها هم تا حدودی به هم شبیه‌اند اما دو نظریه‌اند و تعدد قرائت‌ها، در زمینه فهم‌ها و معرفت‌های مختلف از دین واحد مطرح است و پلورالیسم در زمینه اختلاف‌های ادیان گوناگون؛ قصد ما این است که از مبانی مشترک این دو نظریه بحث کنیم و تا حدودی به ابعاد مشترک آن دو نظر داریم؛ شاید هم بتوان یک وجه جامعی و یک تعریف واحدی از پلورالیسم ارائه داد که نظریه تعدد قرائت‌ها را هم در بگیرد. آن مفهوم جامعی که می‌توان در نظر گرفت این است که پلورالیسیم اساساً به معنای پذیرش کثرت است؛ پلورالیسم سیاسی یعنی به رسمیت شناختن احزاب گوناگون و پرهیز از تک‌حزبی و پلورالیسم فرهنگی یعنی پذیرفتن فرهنگ‌های گوناگون. بر این اساس می‌توان در یک مفهوم مشترک گفت پلورالیسم دینی یعنی پذیرش کثرت در حیطه دین و به رسمیت شناختن همه ادیان یا فهم‌های متعدد از یک دین؛ به تعبیری دیگر، پلورالیسم یعنی پذیرش کثرت؛ اگر این کثرت در حیطه یک دین خاص و فهم‌های متعدد از دین خاص باشد، عموماً از آن به «تعدد قرائت‌ها» تعبیر می‌کنند. اما پلورالیسم به پذیرش فهم‌های کثیر و متعدد از دین خاص یعنی همان تعدد قرائت‌ها منحصر نیست بلکه «به رسمیت شناختن ادیان گوناگون و حق دانستن همه ادیان» را هم شامل می‌شود.


بنابراین پلورالیسم دینی و پذیرش کثرت در دین، دو قسم است:


۱. پذیرش کثرت در یک دین خاص: یعنی اینکه فهم‌های متعدد از یک دین خاص همه معتبرند که عموماً از آن به نظریه «تعدد قرائت‌ها» یاد می‌شود.
۲. پذیرش و به رسمیت شناختن ادیان گوناگون: که عموماً از آن به «پلورالیسم» تعبیر می‌شود که بر طبق آن معنای مشترک می‌توانیم آن را پلورالیسم به معنای خاص بنامیم.


در زمینه قسم دوم ما با سه سؤال عمده مواجه هستیم: آیا دین حق واحد است یا متعدد؟ اگر دین حق واحد است، وضعیت نجات و رستگاری پیروان بقیه ادیان چیست؟ آیا معنای انحصار حقانیت به دین واحد، این است که پیروان دیگر ادیان اهل نجات نیستند؟ و سؤال آخر اینکه نحوه رفتار و تعامل با پیروان دیگر ادیان چگونه باید باشد؟. بر اساس این پلورالیسم سه قسم خواهد بود:


۱) پلورالیسم در حقانیت: یعنی اعتقاد به اعتبار و حقانیت ادیان گوناگون (هرچند متعارض و متضاد باشند)
۲) پلورالیسم در نجات: اعتقاد به نجات‌یافتگی و رستگاری پیروان ادیان گوناگون
۳) پلورالیسم رفتاری: اعتقاد به لزوم رفتار مسالمت‌آمیز با پیروان ادیان گوناگون


ما ابتدا از پیشینه و زمینه پلورالیسم دینی در غرب و ایران بحث می‌کنیم، بعد به لوازم ناپذیرفتنی این دو نظریه می‌پردازیم و سپس به رابطه تعدد قرائات با اختلاف فتاوا اشاره می‌کنیم و در انتها از اقسام پلورالیسم به معنای خاص بحث می‌کنیم.


پیشینه و زمینه نظریه پلورالیسم دینی و تعدد قرائت‌ها


زادگاه و بستر طرح مسأله تعدد قرائات مغرب زمین است.(5) ناسازگاری مفاد کتاب مقدس با اکتشافات علمی و اختلافات مذهبی و جنگ‌های خونین پروتستان‌ها با کاتولیک‌ها از زمینه‌های پلورالیسم است. مصلحان جامعه برای از میان برداشتن درگیری‌های مذهبی، به تئوری‌سازی روی آوردند و پلورالیسم دینی و پذیرفتن قرائت‌های متعدد را مطرح کردند و گفتند همه دین‌ها درست است و بر این اساس نه کاتولیک‌ها بر خطا هستند و نه پروتستان‌ها بدعت‌گذارند و نه ادیان دیگر باطلند؛ زیرا متون مقدس بیش از یک معنا دارند و این معانی نیز در عرض یکدیگر هستند و هیچ یک بر دیگری ترجیح ندارد. یعنی دو عامل در پلورالیسم و تعدد قرائت‌ها تأثیرگذار بود یکی عامل فکری (یعنی به هدف سازگار کردن مفاد کتاب مقدس با داده‌های علوم تجربی) و دیگری عامل سیاسی اجتماعی (به هدف خاتمه دادن به جنگ‌های مذهبی) که البته هیچ یک از دو زمینه در ایران وجود ندارد. سؤال این است که وقتی در ایران هیچ یک از این دو زمینه نبود، پس عامل طرح پلورالیسم و تعدد قرائت‌ها در ایران چه بود؟ چه چیزی باعث شد که این مسأله در ایران طرح شود؟


از دیدگاه آیت الله مصباح ظن قوی درباره طرح پلورالیسم در ایران، انگیزه سیاسی است. استعمارگران و کسانی که در پی جهانی‌سازی فرهنگ غربی هستند به ایادی خود در کشورهای مختلف سفارش کرده‌اند تا زمینه فرهنگی این امر را فراهم آورند یکی از آن زمینه‌ها این است که مردم را برای پذیرفتن افکار و آرای متضاد آماده کند؛ زیرا تا زمانی که دیگران، مثلاً مسلمانان بر حقانیت عقیده خود اصرار داشته باشند زمینه جهانی شدن فرهنگ آمریکایی فراهم نخواهد شد. البته از نظر ایشان در برخی از موارد ضعف نفس و غربزگی باعث شده تا برخی به تعدد قرائت‌ها روی آورند، و برخی دیگر نیز انگیزه خیرخواهانه دارند پو می‌خواهند مردم به ویژه جوانان را به دین جذب کنند. آنان به این منظور به طرح تعدد قرائات متون می‌پردازند تا متون دینی با نظریات رایج علمی منافاتی پیدا نکند.(6)


لوازم و تبعات پلورالیسم و تعدد قرائت‌ها


از نظر آیت الله مصباح شاید بتوان گفت مهم‌ترین شبهه برای دین‌زدایی و دورکردن مردم از هدایت الهی و تعالیم انبیا علیهم‌السلام همین شبهه تعدد قرائات باشد که بر اساس آن حتی اگر دو قرائت ضد یکدیگر باشند باز هم هر دو قابل پذیرش است. آنها معتقدند که قواعد ادبی و واژه‌شناسی و اصول محاوره عقلایی هیچ یک در فهم متون دینی معتبر نیست و آنچه ملاک است ذهنیت مخاطب است؛ لذا هیچ ابایی ندارند که برای یک آیه یا روایت، معنایی را بر خلاف قواعد ادبیات عربی و فهم عرفی بیان کنند.

 

از این بالاتر آنان برای کل اسلام صرف‌نظر از آیات و روایات و ادله عقلی، قرائت جدیدی مطرح می‌کنند و برداشت مسلمانان را از صدر اسلام تا کنون «قرائت سنتی» می‌نامند. و بلکه فراتر از این گفته‌اند مسأله این است که در حال حاضر واقعاً اثبات قطعی حقانیت یا بطلان یک دین غیرممکن شده است و هیچ راهی نیست که بگوییم اسلام حق است یا باطل! از این رو بین اسلام یا دیگر ادیان و مذهب فرقی نیست. بحث پلورالیسم و تعدد قرائت‌ها بنابر اینکه آن‌ها را متفاوت معنا کنیم، حداقل از دو مبنای مشترک برخوردارند یکی هرمنوتیک فلسفی و دیگری نمادین بودن زبان دین، که جایگاه اصلی بحث از این دو مبنا، مباحث معرفت‌شناختی است، اما می‌توان گفت این نظریه با صرف‌نظر از مبانی آن (که در معرفت‌شناسی مورد نقد قرار گرفته‌اند-ر. ک: مجتبی‌مصباح و عبدالله محمدی، معرفت‌شناسی) لوازمی دارند که قابل پذیرش نیستند:


1. بی معنا بودن هدایت‌گری دین


دین برای هدایت بشر است و می‌خواهد هدف و سعادت و راه رسیدن به سعادت را به بشر بنمایاند و اگر فهم‌های مختلف و قرائت‌های گوناگون از دین معتبر باشد، هدایت‌گری دین، معنا نخواهد داشت. و معنا ندارد که فهم‌های متعارض منجر به سعادت شوند. مانند آن است که خدا به جای فرستادن کتاب هدایت و مراقبت و صیانت از تحریف آن، صفحاتی خالی را در اختیار بندگان قرار دهد و از ایشان بخواهد هر یک، به دلخواه خویش، راه هدایت را در آن بنگارد.


2. لغو بودن بعثت انبیاء


 اگر هم فهم‌ها و قرائت‌ها معتبر باشند، فرستادن پیامبران و کتاب‌های آسمانی، کاری لغو و بیهوده خواهند بود؛ چرا که فرستادن انبیاء و تلاش‌های طاقت فرسای ایشان برای ابلاغ پیام الهی لغو خواهد بود. و بر اساس معتبر بودن همه فهم‌ها و عدم امکان تحقق فهم واحد، هیچ‌گاه پیامبران نمی‌توانند پیام الهی را به بشر انتقال دهند و مقصود انبیاء به هیچ وجه حاصل نخواهد شد.


آیت الله مصباح در اینباره می‌فرمایند: «اگر ما قایل به قرائت‌های متعدد از دین باشیم، نتیجه آن خواهد شد که بودن و نبودن دین تفاوتی نخواهد داشت. دینی که معانی متضادی را برتابد و قابل تفسیرهای گوناگون باشد و هرکسی بتواند خواسته خود را بر آن تحمیل کند، بود و نبودش مساوی است.»(7)


3 بی معنا بودن مقررات دینی


قانون و مقررات زمانی مفید خواهد بود که فهم پذیر باشند اما وجود مقرراتی که فهم آنها ناممکن است و هر تفسیری از آنها معتبر باشد، با نبودِ آنها هیچ تفاوتی ندارد.


4. بی‌معنا شدن اطاعت و عصیان


معنای اطاعت از یک دین، لبیک گفتن به پیام خداوند و معنای عصیان نافرمانی از دستورهای الهی است. اگر قرار باشد متون دینی به خودی خود پیامی در بر نداشته باشند، و هر کسی بر اساس پیش‌فرض‌ها و ذهنیت خود آنها را تفسیر کند و همه آن تفاسیر معتبر باشد، هر گناهکاری می‌تواند رفتار خویش را به متون دینی مستند کند و معتبر بداند.


 رابطه تعدد قرائت‌ها با اختلاف فتوا


یکی از شواهدی که عمدتاً برای تأیید نظریه تعدد قرائت‌ها به آن تمسک می‌شود، وجود فتاوای گوناگون و حجیت آنها است. آنها می‌گویند همینکه شما فتواهای گوناگون را می‌پذیرید و عمل به هر کدام را کافی می‌دانید، به معنای پذیرش فهم‌های گوناگون و قرائت‌های گوناگون است.


سؤال این است که آیا بین تعدد قرائت‌ها و حجیت فتاوای گوناگون چه نسبتی بر قرار است؟ آیا حجیت فتاوای مختلف مستلزم پذیرش نظریه تعدد قرائت‌ها است؟ از نظر آیت الله مصباح علی‌رغم اینکه در محدوده خیلی کوچکی، ما با ظنیات روبرو هستیم و در این وادی تا حدودی فتاوای گوناگون وجود دارد، اما بین حجیت فتاوای گوناگون با معتبر بودن قرائت‌های مختلف از دین تفاوت‌های زیادی وجود دارد، از جمله:


1. اختلاف فتاوا اختصاص به مسائل جزئی ظنی و غیر یقینی دارد و ما در اسلام هزاران مسائل قطعی حتی در حوزه جزئیات داریم. مثلاً تعداد مسائلی که فقهای ما در مورد نماز صبح ذکر کرده‌اند حدود دوهزار مسأله است، ولی تنها در ۵۰ عدد از ان‌ها اختلاف وجود دارد، بقیه مورد اتفاق‌اند. بنابراین تکثر و اختلاف نظر در بخشی از مطالب دینی که دلیل یقینی ندارد، قابل پذیرش است. در حالی که نظریه تعدد قرائت‌ها خود را منحصر به این بخش خیلی نادر نمی‌داند حتی در کلی‌ترین اصول عقیدتی، قرائت‌های گوناگون را معتبر می‌داند.


2. یک فتوا در صورتی پذیرفتنی است که صاحب آن فتوا متخصص باشد و به صورت روشمند به آن فتوا رسیده باشد، در حالی که قائلین به نظریه تعدد قرائت‌ها هیچ شرطی را برای صاحب قرائت متفاوت و نحوه رسیدن به آن قرائت قائل نیستند. «در مواردی که دلیلی قطعی و روشن برای مسایل دینی وجود ندارد، باید بر اساس دلایل ظنی موجود تلاش‌هایی در جهت فهم آنها صورت گیرد. اما آیا همه می‌توانند در این وادی گام نهند و به عنوان قرائت خود از دین، فتوا صادر کنند؟! یا آن‌که بررسی ادله احکام و مسایل دینی نیز مانند دیگر حوزه‌های علوم و معارف، نیاز به دانش و روشی خاص دارد؟ آیا به دلیل اختلاف فتاوای مراجع تقلید و عالمان دین، دیگرانی که مجتهد نیستند و توان بررسی ادله احکام را ندارند، می‌توانند به میدان استنباط و اجتهاد و فتوا وارد شوند؟! واضح است که در این حوزه معرفتی همانند موارد دیگر، فقط صاحب‌نظران و متخصصان حق اظهار نظر دارند و دیدگاه غیرمتخصصان اعتباری نخواهدداشت. آیا اگر دو یا چند پزشک در تشخیص یک بیماری و نحوه درمان آن اختلاف نظر داشتند، افراد دیگری که پزشک نیستند نیز می‌توانند نسخه‌ای دیگر بدهند؟!


کسی که در زمینه‌ای اظهار نظر می‌کند باید روش‌شناسی آن علم را بداند و به مسایل آن کاملاً آگاه باشد. مگر به هرکسی اجازه می‌دهند که طبابت کند؟ روشن است که باید در رشته پزشکی درس خوانده و گواهی از دانشگاه محل تحصیل خود داشته باشد. این بدان سبب است تا مدعیان دروغین بازشناخته شوند و جان مردم محفوظ بماند. دین نیز نیاز به کارشناس و متخصص دارد. متخصص در شناخت احکام اسلام «مجتهد» نامیده می‌شود، همچنان که «پزشک»، متخصص در شناخت بیماری‌ها و نحوه معالجه بیماران با داروهای ویژه آن است. همان‌گونه که همه عقلا در مسایلی که به اظهار نظر متخصص نیاز دارد فقط به متخصص و کارشناس مراجعه می‌کنند، در معرفت دین نیز باید به دین‌شناس مراجعه کرد. مجتهد دین شناس کسی است که سالیان متمادی با شیوه تحقیق و پژوهش در این علم کار کرده و توانایی بالایی برای استنباط و فهم احکام و معارف دینی کسب کرده‌است. با این وجود آیا در مسایل دینی مراجعه به کسی که الفبای پژوهش در این علم را هم نمی‌داند عاقلانه است؟! آیا به دلیل این‌که قرآن «بَیانٌ لِلنّاس» است می‌توان به کسی مراجعه کرد که حتی نمی‌تواند ترجمه درستی از آیه و حدیثی ارایه دهد؟! هیچ عاقلی اجازه نمی‌دهد در مسایل و مطالبی که نیاز به اظهار نظر کارشناس و متخصص دارد و در میان صاحب‌نظران مورد اختلاف است، غیر متخصص اظهارنظر کند.»(8) بنابراین به تعبیر آیت الله مصباح «آنچه که گفته‌اند اختلاف نظر فقیهان در مسایل فقهی همان اختلاف قرائت‌ها است و بدان معنا است که در همه امور دینی می‌توان نظری بر خلاف آنچه تا کنون گفته شده ابراز کرد، سخنی کاملا بی اساس و نادرست است. اختلاف نظر فقیهان فقط در مسایل ظنی و مشکوک است نه در یقینیات و ضروریات. به علاوه، نظر غیر متخصص در این حوزه، فاقد اعتبار است.» (9)


اقسام پلورالیسم:


گفتیم که در زمینه ادیان گوناگون ما با سه سؤال مختلف مواجه هستیم: یکی اینکه آیا دین حق واحد است یا متعدد؟ دوم اینکه اگر دین حق منحصر به یک دین است آیا نجات و رستگاری هم منحصر به یک دین است و پیروان بقیه ادیان اهل نجات نخواهند بود؟ و سوم اینکه رپیروان ادیان گوناگون چگونه با هم رفتار کنند؟ آیا تنها راه همزیستی مسالمت‌آمیز ادیان گوناگون، حق بودن همه ادیان است؟


ما ابتدا از سؤال سوم و پلورالیسم رفتاری از نظر آیت الله مصباح بحث می‌کنیم:


۱) پلورالیسم رفتاری


مقصود از پلورالیسم رفتاری، آن است که با پیروان ادیان گوناگون با نرمی رفتار کنیم و از جنگ و نزاع مذهبی با ایشان بپرهیزیم؛ یعنی مدارا و همزیستی مسالمت‌آمیز برای جلوگیری از جنگ‌ها و تخاصمات است. به عبارت دیگر کثرت‌ها به عنوان واقعیت‌های اجتماعی پذیرفته شوند و مصلحت جامعه، این نیست که به جان هم بیافتند، بلکه باید همزیستی داشته باشند. آیت الله مصباح می‌گوید «این مفهوم از پلورالیسم، از نظر ما کاملاً مورد قبول و مورد تأیید است. ما این پلورالیسم را در بین دو فرقه از یک مذهب، بین دو مذهب از یک دین و بین دو دین الهی پذیرفته‌ایم.»(10) این دیدگاه از نظر اسلام در شرایطی خاص پذیرفته است. «لاینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یُخرجوکم من دیارکم أن تَبَرّوهم و تُقسطوا الیهم ان الله یحبّ المقسطین» (ممتحنه /۸) «خداوند شما را نهی نمی‌کند که با کسانی که با شما در مذهب جنگ نمی‌کنند، و شما را از وطنتان اخراج نمی‌کنند، به عدالت و نیکی رفتار کنید؛ زیرا خدا عدالت پیشگان را دوست دارد.»


امام علی (علیه السلام) به مالک اشتر می‌فرماید: «حتی کسانی که دین و مذهبی دیگر دارند در انسانیت مانند تو هستند از این رو با نها خوش رفتار و مهربان باش»(11) همچنین فرموده است «هرکس اهل کتابی را که در جامعه اسلامی و تحت حمایت حکومت زندگی می‌کند، را بیازارد، مرا آزرده است.»(12) بنابراین اقلیت‌های مذهبی چنانچه با حکومت اسلامی معاهده‌ای داشته و تا زمانی که به حقوق مسلمین تجاوز نکنند، می‌توانند در کشورهای اسلامی آزادانه زندگی کنند و مسلمانان موظفند با نیکی با آنها رفتار کنند. این اصل در رفتار مسلمانان در طول تاریخ نیز مشاهده شده و مورخان غربی نیز حاکمان اسلامی را پیشتازان وضع قوانین منصفانه با پیروان ادیان دیگر می‌دانند.(13)


از نظر آیت الله مصباح، «در اسلام همزیستی مسالمت‌آمیز با ادیان الهی (نه مشرک) پذیرفته شده است. حتی ممکن است تحت شرایطی، جامعه‌ی اسلامی با یک «جامعه‌ی مشرک» هم قرارداد همزستی امضا کند و مادامی که طرف، تخلف نکرده باشد، به آن عمل کند و این مسأله در احکام روابط بین الملل اسلام مذکور است؛ کما اینکه در صدر اسلام میان مشرکان و مسلمانان چنین قراردادی وجود داشت، لکن آنها به قرارداد خیانت کردند. اسلام می‌گوید: مادامی که آنها پایبندند، شما قراردادتان را به هم نزنید. پس همزیستی با ادیان الهی و حتی با مشرکین در فقه اسلام وجود دارد.»(14) در عبارتی ایشان از این نوع پلورالیسم به پلورالیسم عملی تعبیر می‌کنند و می‌فرمایند: «پلورالیسم و کثرت‌گرایی یک بُعد عملی دارد که از این جهت اسلام داعیه‌دار نرمش و مدارا و همزیستی مسالمت‌آمیز با پیروان ادیان و مذاهب مختلف است. اگر نگوییم مبتکر و پیشقدم در این زمینه اسلام است، لااقل اسلام موافق با رعایت حقوق اقلیت‌های مختلف دینی و مذهبی است و در این جهت توجه به سخن بلند و معروف مولا علی علیه السلامکفایت می‌کند که وقتی شنیدند اصحاب معاویه خلخال از پای یک دختر یهودی کشیده‌اند، فرمود: اگر شخص مسلمان از غصه این امر بمیرد، جا دارد.»(15)


اما پلورالیسم رفتاری با پلورالیسم در حقانیت تلازمی ندارد. یعنی رفتار مسالمت آمیز با پیروان ادیان دیگر به معنای به رسمیت شناختن و حق بودن دین ایشان نیست.


۲) پلورالیسم در نجات


سؤال دیگر این است که آیا نجات و رستگاری منحصر به یک دین است؟ آیا اگر ما دین حق را در یک دین منحصر کنیم، آیا لازمه‌اش این است که نجات و رستگاری هم در همان دین منحصر باشد؟! یکی از اساسی‌ترین خاستگاه‌های پلورالیسم حل مسأله نجات و رستگاری در مسیحیت بود، که بر طبق آموزه‌های آنان تنها راه نجات و سعادت، از دین مسیح می‌گذرد، که با سؤالاتی مواجه شد، یکی اینکه پس تکلیف کودکانی که غسل تعمید نداده می‌میرند، چیست؟ همچنین وضعیت پیامبران قبل از حضرت مسیح که مسیحی نبودند چه می‌شود؟ یکی از راهکارهایی که در غرب برای خروج از این بن‌بست طرح پلورالیسم در حقانیت بود که بر طبق آن بین نجات و حقانیت تلازم دو طرفه است. طبق این دیدگاه، همه ادیان حق و معتبرند در نتیجه پیروان آنها هم اهل سعادت و نجات خواهند بود. (البته جان‌هیک شیطان‌پرستی و ادیان خودمحور را استثنا می‌کرد)


بررسی:


نجات و رستگاری مستلزم حقانیت نیست هرچند حقانیت مستلزم رستگاری است اما رستگاری متوقف بر حقانیت نیست. یعنی گرچه پیروان دین حق شایسته ورود به بهشت‌اند اما این به معنای این نیست که نجات یافتگان منحصراً پیروان دین حق‌اند. قرآن با آنکه حقانیت را منحصر در اسلام می‌داند، پیروان ادیان دیگر را نیز تحت شرایطی اهل نجات می‌شمارد. به همین خاطر از نگاه اسلام دایره رستگاری و نجات، از دایره حقانیت وسیع‌تر است.


آیت الله مصباح در این باره می‌فرمایند: «ما در واقع سه گروه افراد داریم: 1 کسانی که حق را شناخته‌اند اما به دلیل لجاجت و تعصب و دشمنی و عوامل دیگر زیر بار آن نمی‌روند؛ 2 کسانی که حق را نمی‌شناسند اما همه گونه امکانات برای کشف آن در اختیارشان هست؛ 3 کسانی که حق را نمی‌شناسند و امکان نیل به آن را هم نداشته و ندارند. از نظر معارف اسلامی آنچه مسلّم است گروه اول اهل عذاب و مخلّد در آتشند. جاهل مقصّر نیز به اندازه تقصیری که کرده عذاب می‌شود اما ممکن است مخلّد در آتش و عذاب نباشد. با جاهل قاصر، که مستضعف فکری هم از جمله افراد آن به شمار می‌رود، نیز در روز قیامت معامله خاصی می‌شود که در بعضی روایات آمده و به هر حال این گونه نیست که مستقیماً و بدون هیچ گونه مقدمه‌ای او را به جهنّم ببرند. بنابراین، بین این عقیده که «تنها یک دین حق در جهان وجود دارد» و «جهنمی شدن اکثریت قریب به اتفاق مردم کره زمین» هیچ تلازمی وجود ندارد.»(16)


۳) پلورالیسم نظری یا پلورالیسم در حقانیت


آیا دین حق، واحد است یا متعدد؟ به تعبیر آیت الله مصباح «سخن بر سر این است که در برخورد با پدیده کثرت در میان ادیان و مذاهب، آیا می‌توان همه را بر حق دانست؟ آیا می‌توان گفت اسلام حقّ است، مسیحیت هم حقّ است؟ برای پاسخ به این سؤال نگاهی به محتوای اسلام و مسیحیت می‌اندازیم تا ببینیم که می‌توان به حقانیت هر دو اعتراف کرد یا پذیرفتن حقانیت یکی مستلزم انکار دیگری است؟»(17)


آنچه عموماً تحت عنوان پلورالیسم دینی قرار می‌گیرد، این قسم از پلورالیسم است که بر طبق آن همه ادیان در عرض هم معتبر و حق‌اند هرچند با هم ناسازگار و متعارض باشند؛ آیت الله مصباح در اینباره می‌فرمایند: «پلورالیسم تنها ناظر به پلورالیسم عملی نیست و معتقدان به این نظریه معمولاً آن را به پلورالیسم نظری نیز توسعه داده و می‌گویند نه تنها در عمل با هم نمی‌جنگیم و نزاعی نداریم بلکه اصلا به لحاظ نظری، همه ادیان می‌توانند صحیح باشند و هر کس به هر کدام از آنها معتقد باشد و به دستورات آن عمل کند، به سعادت و رستگاری نائل خواهد شد و اعتقاد و عملش پذیرفته خواهد بود. البته در اینکه چگونه می‌شود همه ادیان، علی رغم تناقضات و تضادهای‌ی که دارند، صحیح و بر حق باشند، تفسیرهای مختلفی شده [است.]»(18)


تفسیرها و مبانی پلورالیسم نظری


طبق برخی از تفسیرها حقیقت متعدد است و طبق برخی دیگر، حقیقت واحد اما راه‌های رسیدن به آن متعدد است و طبق برخی دیگر حقیقت واحد به طور کامل به فراچنگ هیچ دینی نمی‌آید بلکه هر دینی بخشی یا چهرای از آن حقیقت را می‌بیند. که مثال منشور برای توضیح این تفسیرها مثال خوبی است. پلورالیسم نظری، از مبانی‌ای برخوردار است که این مبانی در لایه زیرین خود، ریشه در نسبیت معرفت‌شناختی دارد و نظریه تعدد قرائت‌ها هم با پلورالیسم نظری با کمی تفاوت در تبیین، در این مبانی مشترک است. کدام مبانی فلسفی و مبانی معرفت شناسانه منطقاً می‌تواند به پلورالیسم منجر شود؟ کسانی... هستند که ابتدا از مبانی فکری و فلسفی خاصی شروع می‌کنند و بعد بر اساس آن مبانی به پلورالیسم می‌رسند، نه آنکه اول دلشان خواسته باشد و عقل به دنبال دل حرکت کرده باشد. در اینجا می‌خواهیم ببینیم کدام مبانی فلسفی هست که اگر فرد از آنها شروع کند به پلورالیسم می‌رسد؟


در مسأله شناخت واقعیت و کشف حقیقت، اگر کسی معتقد شود که عقل می‌تواند به حقیقت دست پیدا کند، طبیعتاً وجود حقایق متعدده در مسأله واحد را نخواهد پذیرفت. چنین کسی به طور فطری حقیقت را یک چیز می‌داند و به دنبال آن است که این حقیقت واحد را از طریق دلیل و برهان کشف کند. اگر یک مسأله ریاضی یا فیزیک به او بدهند، معتقد است که یک جواب صحیح بیشتر ندارد و اگر به پاسخی دست پیدا کند، می‌داند که این پاسخ یا غلط است و یا درست و نمی‌شود پاسخ‌های صحیح متعدد وجود داشته باشد. اما اگر کسی در مسأله شناخت حقیقت معتقد باشد که انسان راهی به واقعیت ندارد و از هر ابزاری، چه عقل و چه تجربه، برای کشف واقعیت استفاده کند حداکثر این است که به حقیقت نزدیک‌تر می‌شود، اما هیچ گاه به خود واقعیت دست نمی‌یابد، این جاست که راه برای انواع نظریه‌های نسبی گرایانه، شک گرایانه و پلورالیستی باز می‌شود. امروز افراد زیادی در سراسر دنیا طرفدار این نظریه هستند که حقیقت، فراتر از عقل و علم و شناخت انسان است و انسان هر چه هم تلاش کند تنها به نمودهایی از واقعیت دست می‌یابد و تنها برخی از وجوه و ابعاد حقیقت برای او کشف می‌شود. مکاتب مختلفی همچون مکتب کانتی، نئوکانتی، شک گرایی و نسبی گرایی، در این جهت مشترکند که می‌گویند: «ما هیچ گاه نمی‌توانیم واقعیت را آن گونه که هست درک کنیم».


بر اساس چنین مبنای فلسفی، صدق و کذب گزاره‌ها نسبی می‌شود؛ یعنی هر گزاره‌ای تنها درصدی از واقعیت را نشان می‌دهد و نسبتی از حقیقت را در بر دارد و گزاره‌ای که حقیقت را صد در صد بنمایاند، وجود ندارد. همه گزاره‌های علمی، از چنین ویژگی‌ای برخوردارند و اصلا ماهیت علم چیزی غیر از این نیست. نباید تصور کرد که علم آمده که بگوید: «این است و جز این نیست» خیر، علم نه چنین ادعایی دارد و نه هرگز می‌تواند این گونه باشد. در نظریه علمی، سخن از تأیید و ابطال است و نه از کشف یا عدم کشف واقعیت. حداکثر ادعای یک نظریه علمی این است که تا مادامی که نقضی بر من وارد نشده، من مورد تأیید هستم و هرگاه که نقضی بر من وارد شد ابطال می‌شوم و نظریه دیگری جایگزین من می‌شود و این سیر همچنان ادامه می‌یابد و نظریه‌های علمی، یکی پس از دیگری تکمیل می‌شوند و نظریه‌ای که هیچ تغییر نکند و برای همیشه ثابت باشد، در علم وجود ندارد.


کسانی که در بحث معرفت شناسی و ارزش شناخت، از چنین تفکری جانب داری می‌کنند، از منطق و فلسفه و به اصطلاح بحث‌های متافیزیکی، به گونه‌ای تحقیرآمیز یاد می‌کنند و آنها را غیر علمی و فاقد هرگونه اعتباری می‌دانند و وقتی چنین مباحثی مطرح می‌شود با حالتی خاص و لحنی معنادار می‌گویند: «بگذریم، اینها که فلسفه است». اینان می‌گویند ما فقط برای علم ارزش قائلیم و معنای علم هم این نیست که واقعیت را صدر در صد کشف کند، بلکه هر نظریه‌ای یک وجه از وجوه واقعیت، و نه تمام آن را، نشان می‌دهد. قانون جاذبه نیوتن یک وجه از واقعیت را برای ما کشف می‌کند و قانون نسبیت انیشتین هم وجه دیگری را، و هیچ کدام تمامی واقعیت را برای ما کشف نمی‌کند و چون چنین است، پس هم این درست است و هم آن. بدین ترتیب است که به نوعی کثرت گرایی در معرفت شناسی می‌رسیم که خود در واقع، نوعی نسبیت گرایی یا شکاکیت است. البته برخی از افراد مایل نیستند که این نظریه را به شکاکیت برگردانیم و می‌گویند لازمه این نظریه، نسبیت گرایی هست اما سر از شک گرایی در نمی‌آورد. به هر حال مهم نیست که اسم آن را نسبیت گرایی یا شک گرایی بگذاریم، بالاخره حرف این نظریه این است که واقعیت به دست ما نمی‌رسد و علم هیچ گاه نمی‌تواند اعتقاد یقینی (به معنای کشف صد در صد) به ما بدهد.


توضیح پلورالیسیم با استفاده از مثال منشور


همان طور که گفتیم این نظریه می‌تواند مبنای اندیشه پلورالیسیم قرار گیرد، چون بر اساس این تفسیر از علم، هر نظریه علمی در حکم یک رویه و یک زاویه از منشور است که قسمتی از واقعیت را بازمی نمایاند و هر کس بسته به زاویه‌ای که نگاه می‌کند همان بخش از واقعیت را می‌بیند. تمام واقعیت در دید هیچ کس نیست و پخش در سطوح مختلف منشور است. اگر پلورالیسم را این گونه تفسیر کنیم آن گاه می‌توانیم بگوییم حقیقت یکی است، البته حقیقت واحدی که برای هر کس به گونه‌ای جلوگر می‌شود؛ یعنی حقیقت واحد در واقع همان کل منشور است که دارای سطوح و وجوه مختلفی است و هر نظریه علمی به منزله یکی از سطوح این منشور است و نتیجه نهایی همین می‌شود که هیچ یک تمام حقیقت را در بر ندارد.


اگر همین مثال و تشبیه منشور را در نظر بگیریم و بخواهیم در مورد پلورالیسم و تفسیرهای مختلف آن واضح‌تر صحبت کنیم، یک تفسیر این است که بگوییم حقیقت واحد است اما راه‌های رسیدن به آن متفاوت است، همانند منشور که یکی شییء بیشتر نیست ولی چون هر کس از یک زاویه به این منشور می‌نگرد ممکن است تصویر واقعیت در نگاه او متفاوت از آنچه دیگران می‌بینند جلوه گر شود، چون رویه‌های مختلف منشور ممکن است رنگ‌های مختلف و خواص مختلفی داشته باشند. منشوری را در نظر بگیرید که یک رویه آن از آینه محدب و یک رویه آن از آینه مقعّر و یک رویه آن از جنس آینه صاف درست شده باشد. اگر سه نفر و هر کدام از یک زاویه، تصویر شییء واحدی را در این منشور ببینند قطعاً سه تصویر متفاوت خواهند داشت، در حالی که ما به عنوان ناظر خارجی می‌دانیم که در حقیقت همه آنها تصویر یک شییء واحد را می‌بینند که به علت اختلاف زاویه دید و محل ایستادن آنها، خودشان گمان می‌کنند سه شیء متفاوت را نظاره می‌کنند. به هر حال، این همان تفسیر پلورالیسم به صراط‌های مستقیم است که می‌گوید یک حقیقت واحد بیشتر نداریم که راه‌های مختلفی برای رسیدن به آن حقیقت واحد وجود دارد. مطلوب و معبود همه دین داران، و بلکه همه ابنای بشر، یک چیز بیشتر نیست و همگی در طلب آن حقیقت واحدند، منتها یکی از راه مسیحیت می‌رود، یکی از راه اسلام، یکی از راه یهودیت و سرانجامِ همه این راه‌ها به مقصد واحدی ختم می‌گردد.


تفسیر دیگر از پلورالیسم این است که بگوییم نه، حقیقت واحد نیست، بلکه به تعداد رویه‌های منشور، متعدد است. هر کس از هر زاویه‌ای که نگاه می‌کند، حقیقت برای او همان است. اختلاف رنگ و خواص رویه‌های مختلف منشور باعث می‌شود که یکی حقیقت را سبز و محدب و دیگری آبی و مقعّر و سومی زرد و صاف ببیند، و حقیقت هم چیزی جز این تصویرها نیست و تصویرها هم که بالبداهه مختلفند، پس حقیقت نیز به تبع آنها مختلف می‌شود. روشن است که این تفسیر از پلورالیسم با تفسیر آن به صراط‌های مستقیم به سوی حقیقت واحد، تفاوت دارد.


تفسیر سوم از پلورالیسم هم این است که حقیقت یا باطل بودن هر یک از گزاره‌های یک دین یا یک علم را به طور جداگانه در نظر نگیریم، بلکه درباره مجموع گزاره‌های آن به صورت یک جا قضاوت کنیم؛ مثلاً وقتی سئوال می‌کنیم مذهب شیعه حق است یا باطل، مجموعه اعتقادات شیعه با هم مورد نظر باشد. بر اساس این تفسیر از پلورالیسم نمی‌توانیم به حق یا باطل بودن هیچ دینی حکم کنیم، زیرا تمامی ادیان، هم مشتمل بر گزاره‌های درست و هم مشتمل بر گزاره‌های خطا و باطل هستند. به عبارت دیگر، همه ادیان هم حقند و هم باطل، حق هستند به اعتبار برخی از محتوای آن و باطلند به اعتبار برخی دیگر از محتوای آن. پس چون هر مذهبی، مجموعه‌ای از اعتقادات و افکار و احکام و ارزش‌های راست و دروغ و حق و باطل است، بنابراین همه ادیان از ارزش مساوی برخوردارند و هر کدام را که بگیریم تفاوتی نمی‌کند.
نظریه وحدت حقیقت در حوزه معرفت دینی


در مقابل تفکر پلورالیسم دینی با تفسیرهای مختلف آن گرایش دیگر این است که بگوییم مجموعه‌ای از گزاره‌های دینی وجود دارند که همگی درست و حقیقتند و اعتقاد به گزاره‌های مخالف آنها، باطل محض است. این نظریه معتقد است که حقیقت واحد است و نسبت به این شخص و آن شخص، این جامعه و آن جامعه، این زمان و آن زمان هیچ تفاوتی نمی‌کند. بر اساس این گرایش، ما می‌توانیم مجموعه‌ای از اعتقادات و ارزش‌ها و احکام داشته باشیم. که تمامی آنها حقیقت دارند و سایر مجموعه‌ها غیر از این مجموعه، یا به طور کلی باطلند و یا هر یک از آنها آمیزه‌ای از گزاره‌های حق و باطل با هم هستند. آنچه در ذهن ما شیعیان وجود دارد همین نظریه است. شما اگر به مردم کوچه و بازار مراجعه کنید، می‌بینید اعتقاد آنها این است که تنها عقیده بر حق و صحیح، عقیده شیعه و معارفی است که از اهلبیت عصمت و طهارت و چهارده معصوم علیهم السلام سرچشمه گرفته است و بقیه ادیان و مذاهب یا به کلّی باطلند یا به هر اندازه‌ای که با اعتقادات شیعه اختلاف دارند، همان قسمت از تعالیم آنها باطل است. این چیزی است که در ارتکاز ذهنی همه من و شما وجود دارد و تا قبل از اینکه تفکر پلورالیسم مطرح گردد، کسی از حقانیت دین و مذهب، تصویری غیر از این نداشت.(19)


نقد و بررسی پلورالیسم


از نظر آیت الله مصباح علاوه بر نقد مبانی پلورالیسم، قائلند که توحید اسلام با تثلیث مسیحیت قابل جمع نیست که کسی بتواند قائل به حقانیت هر دو باشد و می‌گویند: «آیا عقل هیچ انسانی چه رسد به انسان مسلمان می‌پذیرد که توحید و تثلیث هر دو صحیح و حقّ‌اند. یکی می‌گوید تا موحّد نشوی و خدای یگانه را نپذیری وارد جرگه مسلمانان نمی‌شوی و شرط اولیه برای ورود به اسلام و حقانیت، توحید است؛ و دیگری می‌گوید تا تثلیث را نپذیری مسیحی نمی‌شوی و نجات پیدا نمی‌کنی و به سعادت نمی‌رسی. بین این دو سخن، فاصله بسیار است. کما اینکه اگر این دو دین را با بودائیت که می‌گوید نه خدایی وجود داشته و نه وجود خواهد داشت، مقایسه کنیم هیچگاه این‌ها با هم جمع نمی‌شوند. «خدا وجود دارد» با «خدا وجود ندارد» متناقض هستند، همانگونه «خدا سه تا است» با «خدا وجود ندارد»، متناقض هستند. جمع بین اینها به شوخی و افسانه نزدیک‌تر است تا به مطلبی جدّی و واقعی.»(20) خلاصه اینکه «معارف دینی، چه در بخش عقاید و چه در بخش احکام و مسائل اخلاقی و ارزشی، تابع واقعیت‌ها است و در همه این زمینه‌ها حقیقت یک چیز بیشتر نیست و دین حق، یکی است و تعدد و تکثربردار نیست. آنچه هم در بخش احکام و ارزش‌ها احیاناً دیده می‌شود که حکم آن تغییر می‌کند و مثلاً راست گفتن، گاهی خوب و گاهی بد تلقی می‌شود، دلیلش آن است که ما موضوع را با تمام قیودش در نظر نگرفته و بیان نکرده‌ایم و گرنه، راست گفتن را اگر با حدود و قیود خاصی در نظر بگیریم، همیشه خوب یا همیشه بد خواهد بود و هیچ گاه تغییر نخواهد کرد.(21) «دینِ منطقی و معقول اسلام همیشه از مخالفین دعوت به بحث و گفتگو کرده و می‌گوید ما اهل مباحثه و مناظره هستیم، اگر شما ما را قانع کردید و حقانیّت و صحت راه خود را اثبات کردید ما از سخن خود دست برمی‌داریم و به شما می‌پیوندیم و اگر ما ثابت کردیم که برحقّیم، شما هم بیایید و به ما ملحق شوید. حتّی بالاتر از این، می‌گوید اگر هم تسلیم منطق و حق نمی‌شوید، بیایید طبق عهد و قرارداد با هم زندگی کنیم و خون یکدیگر را نریزیم، حرف ما را هم نمی‌خواهید، نپذیرید. نهایتاً اگر کسی حرف منطقی و حق را نپذیرفت و حاضر به صلح و معاهده و همزیستی نشد، هر ناظر منصفی تصدیق می‌کند که چاره‌ای جز برخورد نمی‌ماند. در تنازع و درگیری کافی نیست که یک طرف نزاع و تعرّص نکند، بلکه باید طرفین جلوی تجاوز و تعدّی خود را بگیرند تا رفع خصومت و جنگ شود. پس راه صحیح این نیست که بگوییم همه برحقّند، بلکه می‌توان فقط خود را حق دانست و در واقع هم فقط یک گروه بر حق باشد، اما هیچگاه با دیگران خصومت و جنگ نورزید.»(22)


بنابراین این قسم از پلورالیسم به هیچ وجه قابل پذیرش نیست و از نظر اسلام مردود است، البته مبانی آن باید جداگانه مورد بحث و بررسی قرار گیرد که از حوصله این بحث خارج است. (ر. ک: پرسش‌ها و پاسخ‌ها ج ۴ از آیت الله مصباح و معرفت‌شناسی از مجتبی مصباح و عبدالله محمدی و هرمنوتیک از آقای الهی راد)

 

منابع
(1) گفتمان مصباح ص ۵۰۱
(2) عمادالدین باقی، روزنامه‌ی آریا، ۱۹ بهمن ۱۳۷۸-نقل گفتمان مصباح ص ۵۰۶
(3) روزنامه‌ی همشهری، ۲۳ تیر ۱۳۷۸-نقل گفتمان مصباح ص ۵۰۸-۵۰۹
(4) روزنامه رسالت، ۲۱ دی –۱۳۷۹-نقل از گفتمان مصباح ص ۵۳۳-۵۳۵
(5) مصباح یزدی، تعدد قرائت‌ها ص ۱۴
(6) همان ص ۱۸-۲۲
(7) تعدد قرائت‌ها، ص ۸۶
(8) تعدد قرائت‌ها ص ۷۲-۷۳
(9) تعدد قرائت‌ها ص ۷۴
(10)هفته‌نامه‌ی پرتو سخن، ۲ آبان ۱۳۸۰ ص ۴-نقل از گفتمان مصباح ص ۵۱۸
(11)نهج البلاغه تحقیق صبحی صالح نامه ۵۳
(12)ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ج ۱۷ ص ۱۴۷
(13)ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج ۴ ص ۴۳۲
(14)هفته‌نامه‌ی پرتو سخن، ۲ آبان ۱۳۸۰، ص ۴-نقل از گفتمان مصباح ص ۵۱۸
(15)ر. ک: محمدتقی مصباح یزدی، پرسش‌ها و پاسخ‌ها، ج ۴ ص ۲۵۵
(16)محمدتقی مصباح یزدی، کاوش‌ها و چالش‌ها ج ۱ ص ۶۷-۶۸
(17)پرسش‌ها و پاسخ‌ها ج ۴ ص ۲۵۵
(18)کاوش‌ها و چالش‌ها ج ۱ ص ۱۱۵
(19)ر. ک: کاوش‌ها و چالش‌ها ج ۱ ص ۹۱-۹۵
(20)پرسش‌ها و پاسخ‌ها ج 4 ص ۲۶0
(21)کاوش‌ها و چالش‌ها ج ۱ ص ۱۰۷-۱۰۸
(22). پرسش‌ها و پاسخ‌ها ج ۴ ص ۲۶۴

 

تاریخ انتشار: 1402/10/07

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil