ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
اشاره: عضو هیأت علمی مؤسسه امام خمینی(ره) معتقد است؛ اگر بخواهیم دیدگاه یک نظریهپرداز را مطرح، بازگو و تجزیه تحلیل کنیم بهجاست که در مورد شخصیت آن نظریهپرداز هم مطالبی را بدانیم؛ آن ویژگیهای شخصیتی ایشان که متناسب با چنین نظریهای است میتواند در درک ما از نظریه مورد نظر راهگشا باشد.
بهمناسبت هجمههای جدیدی که به تفکرات و نظریات علامه مصباح یزدی در ایام سالگرد ارتحال ایشان از طرف مدعیان روشنفکری شده است، رسانه اندیشهای فکرت گفتوگویی اختصاصی با حجتالاسلاموالمسلمین دکتر سید احمد رهنمایی، عضو هیأت علمی مؤسسه امام خمینی(ره) ترتیب داده که متن آن تقدیم مخاطبان گرامی فکرت میشود.
*ضمن عرض خیرمقدم محضر حضرتعالی، از شما درخواست میکنیم درباره موضوع مطرحشده مطالب خود را بیان بفرمایید.
موضوع خیلی خوبی را انتخاب کردهاید و استاد علامه مصباح یزدی هم در این زمینه نقطه نظرات بسیار راهگشایی دارند. جا دارد تشکر کنم از مؤسسه فکرت که زمینه چنین بحثی را فراهم آوردند. انشاءالله بتوانم که ادای تکلیف کنم و حق مطلب را آنچنانکه هست بهجا بیاورم.
بحثی که بناست ارائه بشود باید مستند باشد به اظهارات و رهنمودهای بزرگواری مثل علامه مصباح یزدی. وقتی ما مطرح میکنیم موضوعی را بهعنوان جایگاه نظام اسلامی در نظم نوین جهانی، از منظر علامه آیتالله مصباح یزدی قطعاً باید صحبتهایمان مستند به اظهارات و رهنمودها و نوشتههای ایشان باشد.
معرفی آثار علامه مصباح یزدی برای موضوع جایگاه نظام اسلامی در نظم نوین جهانی از منظر علامه مصباح یزدی
جا دارد اینجا چهار اثر از آثار ایشان را معرفی کنم که میشود با مطالعه و مرور آنچه را که در رابطه با نظم نوین جهانی است و جایگاه انقلاب اسلامی و نظام اسلامی در این نظم از این پنج اثر به دست آورد.
یکی از حکیمانهترین حکومتها بسیار کتاب فاخری است و تأکید میکند بر آن حکومتی که از جانب خداوند تعیینشده و در قرآن ترسیمشده و بناست نهایتاً بهدست حجت ابن الحسن المهدی، ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء، به منصهٔ ظهور برسد.
دوم کتاب نظریهٔ ولایتفقیه باز در همین راستا ایشان تأکیددارند که جایگاه ولایتفقیه یک جایگاه اقلیمی جغرافیایی خاص نیست؛ بلکه میتواند کل جهان را پوشش بدهد.
کتاب پاسخ استاد به جوانان پرسشگر که برخی از دانشجویان در محضر ایشان سؤال طرح میکنند و ایشان پاسخ میدهند و یکی از مسائل مهم در همین زمینه مطرح میشود و ایشان در همین رابطه پاسخ قانعکننده و مکفی به آن سؤالات میدهند.
کتاب نظریهٔ سیاسی اسلام که باز ازجمله کتابهایی است که مربوط میشود به سخنرانیهای ایشان قبل از خطبههای نماز جمعه تهران که در دو مجلّد تنظیم شده و باز در این کتاب ما اگر جستجو کنیم آن دیدگاه فاخر ایشان را در رابطه با نظم نوین جهانی و همینطور جایگاه نظام اسلامی در این نظم، شاهد خواهیم بود.
*تشکر میکنم جهت معرفی آثار علامه گرانقدر. لطفاً در خصوص جایگاه نظام اسلامی در نظم نوین جهانی هم نظرات علامه را بیان بفرمایید.
لازم است که بپردازیم به آنچه را که در این زمینه از آثار ایشان به دست میآید؛ اما من نظرم بر این است که اگر خواستهایم دیدگاه یک نظریهپرداز را مطرح کنیم، بازگو و تجزیه و تحلیل کنیم بهجاست که در مورد شخصیت آن نظریهپرداز هم مطالبی را بدانیم؛ آن ویژگیهای شخصیتی ایشان که متناسب با چنین نظریهای است. من یکجایی مقالهای نوشتم و در آن چهارده ویژگی شخصیتی برای ایشان ذکر کردم. از آثار ایشان، از گفتههای ایشان، از خلق و رفتار ایشان، برداشت کردم؛ اما اینجا نمیخواهم آن چهارده ویژگی را بیان کنم؛ بلکه میخواهم آن دسته از ویژگیهایی را برای شما توضیح بدهم که متناسب است با همین موضوعی که عرض کردم. این درمجموع بهنوعی در رابطه با جایگاه نظام اسلامی در نظم نوین جهانی راهگشا است.
ویژگیهای مردان میدان
اینها یک سلسله ویژگیهایی است که مشترک است بین مردان میدان؛ فرقی نمیکند چه میدانی باشد؛ در میدانهای حق؛ میدان رزم و جهاد با کفار و منافقین باشد یا در مصاف با شبهات اعتقادی و فکری و اخلاقی و عرفانی و اینها. در رابطه با شبههزدایی از معارف قرآن و همینطور ترویج تعالیم الهی، آنهم یک میدان است؛ لذا حالا چون سالگرد ارتحال علامه استاد مصباح یزدی است و مقارن با سالگرد شهادت سردار سرافراز اسلام حاج قاسم سلیمانی است، من این ویژگیها را مشترک میبینم بین چنین مردان میدانداری.
ویژگی اول: ذوب در اسلام بودن
حضرت استاد علامه مصباح یزدی، واقعاً از چهرههای بسیار برجستهای بودند که با همه وجود همهٔ نیات و عزم و اراده و کار و فعالیتشان و جهتگیریهایشان برای حفظ حریم اسلام بود؛ برای انتشار معارف اسلامی بود؛ طوری که ایشان درمجموع چیزی جز این امر در سر نداشت که کار، فکر، اخلاق، رفتار و نوشتههایش در جهت تقویت ارکان اسلام و نشر و ترویج معارف اسلامی باشد. با همه وجود در این زمینه سرمایههای خودش را به کار بست. از عمر و حیات خودش حتی از شخصیت خودش، از اعتبار و آبروی خودش، صرف کرد برای اعتلای فرهنگ و ارزشهای اسلامی و ما این را شاهد بودیم در طول بیش از چهار دهه که خدمتشان کسب فیض میکردیم.
من از بهمن سال ۱۳۵۸ که خدمتشان رسیدم برای ورود به مؤسسه «در راه حق»، آزمونی بود و اولین آزمون را ایشان عهدهدار بودند و من در برابرشان نشسته بودم برای این آزمون. از همان آغاز ورود به بحثهای بهاصطلاح برجستهای که در مؤسسهٔ «در راه حق» در رابطه با تعالیم اسلامی و معارف قرآن ارائه میشد و همینطور فلسفه و حکمت اسلامی و سایر مباحث، از همان آغاز بنده خدمتشان بودم تا درواقع چند روز قبل از ارتحالشان که توفیقی داشتیم در بیت ایشان با جمعی از دوستان حاضر شدیم و برای شفای ایشان حدیث کسا خواندیم که مقدر چیز دیگری بود و خداوند ارتحال ایشان را رقم زد؛ بههرحال در طول این چهار دهه، بسیاری از موارد را از نزدیک شاهد بودم؛ چه از کلمات و رفتارشان؛ چه از مواجهه ایشان با بسیار از مسائل بحرانزا که میدیدی ایشان چیزی در سر جز اعتلای اسلام ندارد؛ جوری که حتی در مواردی ایشان آماج بسیاری از تهمتها قرار میگرفت.
بنده خدمت یکی از بزرگان از اهالی زنجان رسیدم؛ علمای اعلام زنجان. به من پیامی داد که آن را خدمت استاد تقدیم کنم؛ البته من جواب ایشان را در همان جلسه دادم؛ ولی برای اینکه حفظ امانت کرده باشم پیام ایشان را هم به حضرت علامه منتقل کردم. پیام ایشان این بود که «شخصیت شما خیلی ارزشمند است و نبایستی آنچنان آماج تهمتها و جسارتها قرار بگیرد و این شخصیت باید مبرا از هر انگ و فتنه و تهمتی باشد». من این مطالب را خدمت استاد عرض کردم و استاد فرمودند: «من اگر شخصیتی هم دارم این شخصیت را باید صرف اسلام کنم. اگر اعتبار و آبرویی دارم، اگر حیثیتی برای من در نظر گرفته میشود از سوی دیگران، من باید همین حیثیت و آبرو را هم صرف اسلام کنم».
در مواردی هم که اتفاق میافتاد، افرادی بودند از همراهان ایشان، یاران قدیمی ایشان که جهتگیریهای خاصی در یکسری مسائل داشتند و منتهی به این شد که طبعاً یکسری ناهمگرایی ایجاد بشود بین ایشان و دوستانشان. فرمودند: «من بر سر اسلام با هیچکسی رفیق نیستم، آنجا که بحث اسلام و اعتلای اسلام است، وظیفهٔ خودم میدانم که با همه وجود دفاع کنم». همین شخصیتی که کتابی مینویسد با عنوان جانها فدای دین.
این یکی از ویژگی برجسته ایشان بود که هرچقدر صحبت میشد، به هر طریقی درمجموع ایشان در نظر میگرفت که باید ببینیم نظر اسلام چه است؛ آنهم اسلام ناب محمدی؛ یعنی آن اسلامی که انقلاب اسلامی برایش بهپا شد؛ همان اسلامی که از زبان امام راحل بارها تبیین شد؛ آن اسلامی که در مقابل سایر گرایشهای اسلامی است که هیچ خاصیتی از اسلام و از حقیقت قرآن ندارد. ایشان درمجموع برای این اسلام فداکاری میکرد و تمام هموغمش را صرف ترویج این چنین اسلامی میکرد و همهٔ نوشتهها و گفتههایش در این زمینه شاهد بسیار روشنی است از اینکه ایشان چقدر ذوب در اسلام بود.
در آثار ایشان هیچ کجا شما شبههای نمیبینید که احیاناً خلاف دیدگاه اسلام باشد یا احیاناً شبههای را ترویج بدهد. همه آثار ایشان که چهبسا به دویستوپنجاه اثر برسد، همه در همین راستا، جهت واحدی را گرفته و نگاهش به همان افق اعلاست که کسب رضایت خداست و آن دینی که خداوند درمجموع بنا بوده بهعنوان دین جهانی در جهان مستقر کند. خب ایشان در رابطه با بیان جایگاه نظام اسلامی در نظم نوین جهانی از حقیقت اسلام الهام میگرفت؛ وقتی ذوب در اسلام بود میفهمید که اسلام از آغاز که آمده برای جهان آمده. اسلام برای یک اقلیم جغرافیایی خاص که نازل نشد؛ قرآن برای یک فرقه یا گروه خاص یا یک ملیت خاص که نازل نشد؛ مفاهیم و شعائر اسلامی، رهنمودهای پیامبر اعظم و سیرهٔ آن بزرگوار و سیره و گفتار ائمه اطهار، همه دلیل روشنی است برای اینکه اسلام آمده تا دین جهانی بشود و البته پشتوانهای جهانیبودنش هم همین رسالت پیامبر اعظم و امامت ائمه و قرآنی است که احکام روشنی را برای کل جهان درمجموع صادر فرموده و اختصاص به قوم و قبیله و فرقه و کشور خاصی هم ندارد.
وقتی ما نگاه میکنیم به جوهرهٔ اسلام، به همین حقیقت میرسیم که استاد درمجموع بیان فرمودند: «جوهرهٔ اسلام برای کل جهان و برای کل بشریت رهنمودهای روشنی دارد تا آنها را به سعادت دنیا و آخرت برساند». این نگاه ایشان درمجموع از همین جوهره و حقیقت اسلام نشئت میگیرد و یکی از عناصر مهمی که ایشان دراین چند اثری که در صحبتهایمان اشاره کردم، همین است. با تکیه بر این مبنا ما وقتی رسالت پیامبر را مشاهده میکنیم این یک رسالت جهانی است. وقتی آیات قرآن را نگاه میکنیم، یک منشور جهانی دارد. همین میشود مبنا برای اینکه ادعا کنیم که جایگاه بسیار رفیعی در نظم نوین جهانی برای نظام اسلامی، انقلاب اسلامی که نشئتگرفته از این اسلام ناب است، درواقع وجود دارد و جای هیچ شک و شبههای نیست.
وقتی میگوییم نظام اسلامی یا انقلاب اسلامی، منظورمان آن نظام و انقلابی است که از حقیقت اسلام ناب سرچشمه گرفته و چون سرچشمه از آن حقیقت گرفته همانطور که آن اسلام ناب گسترهٔ جهانی دارد آن نظامی هم که بر اساس این مبنا تبیین شده و مستقرشده گسترهٔ جهانی دارد.
دومین ویژگی: ذوب در ولایت بودن
باز این وضعیت ایجاب میکند که ببینیم عمق ارادت ایشان به ولایت تا چه حدی بوده و این ارادت به ولایت و این روحیهٔ ولایتمداری چه تناسبی دارد با موضوع جایگاه نظام اسلامی در نظم نوین جهانی؟
نظر علامه مصباح یزدی درباره لزوم رهبری واحد داشتن کشورهای اسلامی
در آثاری که معرفی شد ایشان تصریح به این مطلب میکنند که ما بایستی به فکر چاره باشیم برای تشکیل یک حکومت ائتلافی؛ چون البته عنوان فدرال را نام میبرند، فدرال اسلامی؛ یک حکومت ائتلافی اسلامی که تمام کشورهای اسلامی که جمعیت انبوه مسلمانان را در بر دارند و دولتهایشان بعضاً ادعای اسلامیت هم دارند اینها باهم دیگر ائتلاف کنند، تفاهم کنند و یک حاکمیت ائتلافی را تشکیل بدهند؛ درعینحال که استقلال بومشناختی خودشان را دارند، هر کسی، هر دولتی، رئیسجمهور و رهبر و پادشاه خودش را داشته باشد، در تصمیمگیریهای کلان که مربوط به کل جهان میشود و به مصلحت کل جهان اسلام است یک حاکمیت و رهبر باشد و رهبری این حکومت ائتلافی باید حتماً باید بهدست یک نفر باشد و آن یک نفر ترجیحاً ولیفقیه است؛ تصریح میکنند به این مسئله.
وقتی کسی که ذوب در ولایت باشد و حقیقت ولایت را خوب و با تمام وجودش درک و حس کرده، میداند این موقعیت، موقعیتی است که میتواند بر کل جهان سایهافکن باشد و میداند که این جایگاه، جایگاهی است که میتواند زمینهساز آن حکومت جهانیای باشد که همه انتظارش را میکشیم برای آن ظهور موعود اکرم و موعود اشرف و موعود الهی که همه در انتظار ایشانیم. این زمینه فراهم میشود با تشکیل حکومت ائتلافی اسلامی برای اینکه بشود آرامآرام در سطح جهان آفاق جهان را درنوردیده و زمینه را برای ظهور و تجلی آن حاکمیت و ولایت عظما الهی فراهم بیاورد.
نکتهای که مقام معظم رهبری هم در بیانیهٔ گام دوم به آن تصریح فرمودند. تمام این تلاشها، تمام این جهادها، این مهاجدتها، این ایثارگریها، این شهادتطلبیها، تمام این مقاومتها، اقتدارها برای تحقق آن ولایت عظمای الهی باشد. شخصیتی مثل علامه مصباح یزدی در این رابطه هم بهتماممعنا با تمام وجود ارادت به مقام ولایت ابراز میفرمود.
خاطرهای از علامه مصباح یزدی درباره ولایتمداری ایشان
من خاطراتی هم در این زمینه دارم از ایشان که جا دارد برای شاهد عرایضم و تکمیل مطالبی که عرض کردم خدمتتان از بیان این خاطرات هم دریغ نکنم که ببینیم ایشان چطور ذوب در ولایتند. حالا در زمان امام که بخشی از آن را ما شاهد بودیم و چه بعد از اتمام، در دوران ولایت مقام معظم رهبری. یک شاهدمثال روشن آن همین است که سال ۱۳۷۹ شبهنگام وقتیکه مقام معظم رهبری از سفرشان از استان مرکزی برمیگشتند بهطرف تهران در راه اراک با قم تماس میگیرند که من میخواهم به بازدید آیتالله مصباح یزدی بیایم. زمینهای فراهم میشود که ما شاهد بودیم. فیلمی که منتشر شد و اظهاراتی که شهود آن دیدار داشتند که ایشان وقتیکه دم در، در برابر حضرت مقام معظم رهبری قرار میگیرد با ارادت کامل خم میشود که پای ایشان را ببوسد و البته مقام معظم رهبری مانع میشوند. این مورد بسیار روشنی است از اینکه یک شخصیتی مثل ایشان چطور ذوب در ولایت است.
خاطرهٔ دیگری که از این روشنتر است و من خودم شاهد این خاطرهام. در دوران حاکمیت جبهه دوم خرداد، اعتبارات مالی مؤسسه کم شد و دولت بودجهٔ لازم را برای مؤسسه اختصاص نداد. اعتبار لازم را نداد و مؤسسه در آن دوران با تنگنای شدید مالی مواجه شد. بسیاری از کارگروههای ما تعطیل شد؛ ازجمله خود من دبیر کارگروه تعلیم و تربیت ارزشها بودم. پنج نفر پژوهشگر با بنده تحقیق میکردیم درزمینهٔ تعلیم و تربیت ارزشها. امیدوار بودیم که آثار بسیار ارزشمندی در اثر تحقیقات دوستان ما تولید بشود؛ اما به علت همین تنگنای مالی، تعطیل شد و بسیاری از پژوهشگران ما مجبور شدند مؤسسه را رها کنند و جای دیگری به سراغ برنامههای دیگری بروند.
در همین دوران میدیدیم که وضعیت، وضعیت ناگواری است. من هم آن موقع معاونت تربیت فرهنگی مؤسسه امام را بر عهده داشتم. هفت سال در این سمت بودم و پنج سال در معاونت اطلاعرسانی و امور بینالملل مؤسسه. دوازده سال جمعاً من در محضر استاد، معاونت مؤسسه را بر عهده داشتم. شبی بود که من با خودم فکر کردم که بههرحال ما باید راهحلی برای برونرفت از این تنگنا پیدا کنیم. مبالغی سهمین، در اختیارم بود. به ذهنم رسید که خوب است، خدمت ایشان برسم و خواهش کنم که این سهمین را از من بگیرند برای مواردی که لازم است مصرف کنند. اگر قبول کنند استاد این سهمین را از بنده، حدود هزار و خردهای دانشآموختهٔ مؤسسه داریم که همهشان ارادتشان نسبت به استاد کامل است و من وقتی اطلاعرسانی کنم و بگویم که برادران بهترین راه این است که شما هم آن خمس مالتان را و هم عزیزانی که بنا است مالشان را تخمیس کنند، سهمینی در اختیارشان است، آشنایی، رفیقی، خویشاوندی دارید و میتوانید هدایتشان کنید به این سمتوسو، در خدمت استاد قرار دهیم که مؤسسه از این وضعیت ناگوار خارج بشود.
من فکر میکردم که این یک راهکار درستی است و به فکر خام خودم متکی بودم. صبح زود بود که محضر ایشان رسیدم و مطلب را عرض کردم خدمتشان. ایشان تأملی فرمودند و گفتند که نه؛ من هم خودم خمس مالم را میدهم دست یکی از دوستان و میگویم که این را ببرید دفتر مقام معظم رهبری تحویل بدهید و نگویید برای کی است؛ زیرا ممکن است برگردانند به خودم برای مصارفی که هست. به شما هم توصیه میکنم دوستان راهم سفارش کنید که این ایام، ایام بسیار حساسی است که ما باید ارکان ولایت را تقویت کنیم. هر کاری که از دستمان برمیآید باید در تقویت این بنیان بکوشیم. حالا چه تقویت مالی باشد، چه تقویت تبلیغی باشد. ایشان فرمودند که شما هم آنچه را در اختیار دارید تحویل دفتر مقام معظم رهبری بدهید که امروزه، سکاندار این انقلاب و نظام ایشانند که باید ازهرجهت تقویت بشوند. من عرض کردم جناب استاد! بعضی از دوستان، مقلد مراجع دیگرند و ترجیح میدهند سهمین را در اختیار مرجع تقلید خودشان قرار بدهند. فرمودند: که چه اشکالی دارد؟ جا دارد ما امروز رهبری را بیشتر تقویت کنیم.
جایگاه فقهی علامه مصباح یزدی در بیان آیتالله مظاهری
بههرحال این یک نظر کاملاً برآمده از عمق فقاهت ایشان بود. این نظری نبود که یک زاویهٔ سیاسی یا احساساتی بیان بشود. من برای اینکه اینجا این مطلب را روشنتر بکنم، اشارهای میکنم به سفارشی که حضرت آیتالله مظاهری به ما داشتند. ایشان میفرمودند که بروید از آقای مصباح بهطور جد تقاضا کنید که برای شما کرسی درس فقاهت بگذارد. میفرمودند که ما با آقای مصباح همبحث بودیم. ایشان نهتنها از ما کمتر نیست؛ بسا که بهتر از ما هم در فقه و فقاهت ورود داشته باشد. بههرحال دوستان ایشان آیتالله مظاهری مرجع تقلید، آیتالله سبحانی، مرجع تقلید، آیتالله مکارم، همینطور و سایر بزرگان مثل آیتالله جوادی آملی، اینها همه شاگرد امام بودند، شاگرد علامه طباطبایی بودند و از هر دو بزرگوار استفاده میکردند و بهره میبردند. شخصیتی که پانزده سال در درس فقه آیتالله بهجت، شرکت کرده و در زمانی که امام در ایران بودند و قبل از تبعیدشان، پنجسال درس امام را درک کرده و در ارتباط با حکمت و معارف و تفسیر و قرآن و فلسفهٔ اسلام از محضر علامهٔ طباطبایی سیسال متوالی کسب فیض کرده. یک چنین شخصیتی دارد نظر میدهد. نظرش کاملاً مطابق با عقلانیت و حکمت و فقاهت است. نظر سادهای نیست که بگویند وقتیکه ولی امری داریم، رهبری داریم، ولیفقیهی داریم که مسئولیت خطیر رهبری امت اسلام را برعهدهدارد، باید با تمام وجود او را تقویت کنیم؛ ولو اینکه مرجع ما در مقام تقلید کس دیگری باشد.
این نشان میدهد که ایشان فقط این نبود که ارادت به مقام ولایت داشته باشد؛ فقط این نبود که یک اعتبار سیاسی خاصی برای رهبر قائل باشد؛ بلکه بیش از اینها بود. ایشان ذوب در آن مقام بود و بارها به ما میفرمود که کاری که انجام میدهید، ببینید اول خدا راضی باشد، دوم حضرت صاحبالامر، سوم مقام ولایت. بارها تأکید میکرد بر این امر و در جلساتی که ما خدمتشان میرسیدیم مدام میدیدم که ایشان تسبیحی در دستشان است و دانهشماری میکند. یک روز خدمتشان عرض کردم که ذکری که میگویید، چیست؟ اگر میشود به ما هم بگویید تا استفاده بکنیم. فرمودند «من روزی هزاران بار خدا را بابت وجود مقام معظم رهبری شکرگزاری میکنم».
از مجموع آنچه بیان شد میتوان فهمید که ارادت ویژهای است. اگر انسان ذوب در مقام ولایت نباشد این ارادتها سر نمیزند از او. حالا دعاهایی که میکردند و توصیههایی که میکردند. بعضی مواقع هم از زبان استادشان توصیه میکردند؛ اما توصیههایشان بیشتر ناظر بر این بود که برای سلامتی مقام معظم رهبری گوسفند قربانی کنیم، شتر قربانی کنیم و خودشان هم در این امر خیر مشارکت میکردند؛ بههرحال اینها علامت روشنی بود برای اینکه یک چنین ویژگیای در روح ایشان کاملاً بارز بود.
وقتیکه بناست، نظام اسلامی با آن نگرش جهانی در گسترهٔ جهان جایگاه داشته باشد و در نظم نوین جهانی تحولات جدیای را ایجاد کند، دو ابرقدرت را بههم بزند، حتی یک ابرقدرت باقیمانده را هم به تحلیل ببرد و خودش بشود مظهر اقتدار در کشورهای جهان، حاکم باشد، یک چنین نگاهی برخاسته از بینش عمیق و ریشهدار این استاد است که میگوید این نظام اسلامی با قدرت ولایتفقیه است که میتواند سکاندار نظم نوین جهانی بشود.
اظهار تعجب محمد حسنین هیکل روزنامهنگار مشهور مصر از نتایج مدیریت ولایتفقیه
یک پرانتزی بازکنم از اظهارات روزنامهنگار مشهور مصر «محمد حسنین هیکل». ایشان سال ۱۳۹۲ مطلبی را در مصاحبههایش میگوید که ایران در تاریخ کهن خودش تابهحال دو بار سواحل مدیترانه را فتح کرد. یکبار در دوران هخامنشیان با لشکرکشی نظامی و دیگر اتفاق نیفتاد و بار دوم در عهد حاکمیت جمهوری اسلامی؛ اما نه با لشکرکشی نظامی؛ بلکه با قدرت نرم ولایتفقیه. میگوید من نمیدانم مقام ولیفقیه چیست. شما خودتان باید درک کنید؛ اما هرچه هست چنین قدرت و عظمتی را من برای این مقام قائلم که توانسته در این دوران بدون لشکرکشی نظامی، بدون بسیج ارتش خاص، سواحل مدیترانه را فتح کند. کجاست حسنین هیکل که ببیند از این موقعیت هم فراتر رفتیم و درمجموع آن اعتراف لازم ملی و فراملی را ما الآن بهعنوان یک برگه برنده در اختیار داریم؛ یعنی اگر دولتها با ما سر سازش ندارند، ملتها با ما سر سازش دارند.
در این جریان غزه که میبینیم چه تحولات عظیمی را در دنیا ایجاد کرده و در هر موقعیتی ما ظهور و بروز یک سلسله نیروهای انسانی فاخری را شاهدیم که همان پیامهای انقلاب و نظام اسلامی را در شعارهایشان ترویج میدهند و بهنوعی باید بگوییم که شاهد تشکیل بسیج در آمریکا و اروپاییم. امروزه در کالیفرنیا، در نیویورک، در واشنگتن و در جاهای مختلف بسیج مردمیای را میبینیم که همان افکاری را ترویج میکنند که انقلاب اسلامی درصدد رشد آن بوده است. اینها همه از موقعیت خاصی سر میزند که ما در موردش صحبت کردیم و عرض کردم که استاد عزیز ما در چنین موقعیتی با تمام وجود ذوب در مقام ولایت بودند.
سومین ویژگی: تکلیفمداری
ایشان در مقام انجام تکالیف الهی سر از پا نمیشناخت. رفیق و دوست و فرزند و دانشجو و یار و یاور هم سرش نمیشد. همه را در این زمینه بسیج میکرد. هرکسی که به ایشان ارادتی داشت و احیاناً این ارادت را ابراز میکرد شاهد بود که ایشان حرکات و برنامههایش باید کاملاً موزون باشد با روحیهٔ تکلیفمداری و همه را توصیه میکرد به انجام تکالیف. خیلی وقتها اصرار میکردیم که ایشان احیاناً یک درس فقهی برای ما راهاندازی کند. فرمودند: «الحمدالله دروس فقه فراوان برقرار است، مراجع تقلیدی هستند، بزرگان فقها هستند؛ اما آنچه جایش خالی است و کمتر کسی آمده متحمل شده، تکلیفی است که بر گردن من است که باید در نشر معارف اسلامی و تعالیم قرآن و همینطور شبههزدایی از ساحت قرآن و ولایت و تعالیم الهی من بکوشم. این میدانی است که کمتر کسی در آن حضور دارد. تکلیف امروز من این است».
ما مطمئن بودیم که ایشان از جهت رتبهٔ فقهی عالی است؛ اما خود ایشان اِبا میکردند که احیاناً بخواهند در این جریانات ورود پیدا کنند؛ زیرا میدانستند که آن موقعیت یکسری عوارضی را برای ایشان ایجاد میکند که موجب میشود ایشان از این تکلیف اصلی وابماند و درواقع میدانست که مزاحم این تکلیف اساسی است؛ لذا یکتنه در میدان حضور پیدا کرد و تمام عمر هفتادسالهٔ خودشان را در این زمینه از زمانی که ورود پیدا کردند به حوزههای علمیه تا زمانی که رحلت کردند تا آخرین و واپسین دم حیات مبارکشان طی این هفتادسال عمر مؤثرشان در حوزهها، ایشان کاملاً پاسدار این حریم بودند و میداندار این وظیفه و رسالت الهی بودند.
کسی که بسیار متعهد است به انجام تکالیفش اگر تکلیف خودش را، تکلیف جهانی بداند و بگوید ما آمدهایم تا ناشر منویات و باورها و ارزشهای اسلام ناب باشیم، این تکلیف ما است، طبیعتاً باید تلاشش هم در این گستره صورت بپذیرد و صورت پذیرفت. حالا چطور؟ من شاهد میآورم از رفتار و اظهارات و از سیاستگذاریهای ایشان.
بعد از انقلاب اولین شخصیت روحانی که اقدام کرد به اعزام طلاب به خارج، ایشان بود. اولین کسی که پیشنهاد داد به شورای انقلاب فرهنگی که بهموازات اعزام دانشجویان و بورسیهٔ دانشجویان به کشورهای خارجی و غربی، چند نفری از طلاب و فضلا که ویژگیهای مناسب و ممتازی را دارند اینها هم اعزام بشوند، ایشان بودند. ایشان آن موقعها، دههٔ هفتاد و قبل از آن عضو شورای انقلاب فرهنگی بودند و این پیشنهاد را طرح کردند و اتفاقاً این پیشنهاد موردپذیرش قرار گرفت و قرار شد که سالیانه سی نفر از طلاب و فضلا هم مثل دانشجویانی که اعزام میشوند و بورسیهٔ دولتاند اینها هم بورسیهٔ دولت بشوند و اعزام بشوند به کشورهای خارجی برای اهداف و منویات خاصی که از عهدهٔ طلاب و فضلای حوزوی برمیآمد. میخواهم همین مسئله را روشن بکنم که این روحیهٔ تکلیفمداری ایشان بود که اگر بخواهیم دریچهای به جهان بازکنیم، اگر بخواهیم عرصههای خاصی را برای ترویج معارف قرآن در جهان تصاحب کنیم، باید برویم و جهان را بشناسیم. این کار ماست و باید جهانشناس باشیم.
میتوانید گزارشها را از کسانی ببینید که در این جریان مؤثر بودند. در قدم اول مقرر شد دوازده نفر از طلاب و فضلای بنیاد فرهنگی باقرالعلوم که ریاستش توسط ایشان بود و جناب علامه مصباح رئیس این مجموعه بودند، در سالهای هفتاد تا هفتادودو در سه نوبت، هر نوبت چهار نفر، به کشور کانادا، دانشگاه مکگیل اعزام شوند؛ البته شرایطی داشت این اعزام. اولاً بایستی درس خارج را چندسالی گذرانده باشند؛ ثانیاً بایستی زباندان باشند (زبان انگلیسی را هم باید بخوانند، هم بنویسند)؛ ثالثاً باید متأهل باشند؛ رابعاً باید خودشان اقدام کنند برای پذیرش از دانشگاهها. این دوازده نفر اقدام کردند برای دانشگاه مکگیل کشور کانادا. شهر مونترال به هر دوازده نفر پذیرش داد؛ منتها در سه نوبت. از سال 70 تا ۷۲. بههرحال آنجا در مقطع ارشد و دکتری رسالههای خوبی را نوشتند و در همهٔ این رسالهها فرهنگ اسلامی را ترویج میدادند؛ با آن نگاههای عالمانه و بسیار عمیقی که از منابع اسلامی کسب میکردند و ارائه میدادند. یا حالا درمورد اعزام طلاب به شهرهای انگستان، منچستر و سایر شهرها، یا کشور هلند؛ بههرحال اینها گرچه به همین چند دوره بسنده شد و دیگر مسیر اعزام بسته شد و حالا دلایلی دارد؛ ازجمله اینکه دیگر دولت وقت همکاری نمیکرد و متعهد نمیشد برای بورسیه کردن طلاب و حوزه هم که توانایی بورسیه کردن طلاب را نداشت و این برنامه کلاً تعطیل شد. چندسالی هم به صورت تبادلی بعضی از دانشجویان اعزام شدند به کانادا و در نقطهٔ مقابل بعضی از دانشجویان گروه خاص مذهبی بودند به نام «منونایت» اعزام شدند به ایران که بیایند اسلامشناسی بکنند و دانشجویان ما بروند آنجا و فلسفهٔ غرب یا احیاناً سایر مواردی که انگیزهمند بودند برای یادگیریاش آنجا مطالب را یاد بگیرند.
این اعزامها ثمرات خیلی خوبی هم داشت. همه این دانشجویان در مقطع دکتری موفق بودند و رساله دکتری نوشتند و دفاع کردند و با مدرک دکتری برگشتند به ایران. درمجموع منشأ بسیاری از فعالیتهای خوب فرهنگی بودند در آن مجموعههایی که حضور داشتند؛ چه در جمع دانشجویان و دانشگاهیان چه در جمع عموم مردم. این تکلیفمداری ایشان که میگفت من برای حوزهٔ علمیهٔ قم نیستم، من حوزهٔ علمیهٔ قم را پایگاه اساسی قرار میدهم؛ اما باید از این پایگاه کمک کنم تا معارف الهی منتشر بشود به کل جهان.
سفر علامه مصباح یزدی به آمریکا و تحت تأثیر قرار گرفتن استادان فلسفه
خود ایشان هم سفرهای بیشماری را داشتند در کشورهای غربی؛ از جمله خود آمریکا. یک موردش را اشاره میکنم که درمجموع بایستی مباهات کنیم به وجود این استاد و آثارشان. ایشان دعوت میشوند به دانشگاه بینگهمتون در ایالت نیویورک آمریکا برای ارائهٔ بحث درزمینهٔ فلسفهٔ اسلامی. دکتر «حداد عادل» همراه ایشان بود. ایشان هم خودش برنامهای داشت و هم مترجم استاد بود. ربعساعت به هر استادی وقت داده میشد تا مطالب خود را بیان کند. حضرت استاد چکیدهای از فلسفهٔ اسلامی و معارف اسلامی را در آن ربعساعت بیان کردند تا وقتشان تمام شد. یکی از استادانی که خودش نوبت داشت برای ارائه، اعلام کرد که من وقتم را میدهم به ایشان و یکربع، شد نیمساعت. نیمساعت تمام شد. استاد دوم دست بلند کرد و گفت: «ما بهتر است که از محضر ایشان استفاده بکنیم» و من هم یکربع وقت خودم را به ایشان اختصاص میدهم. چهلوپنج دقیقه ایشان مطالبی را در این زمینه بیان کردند و مورد تشویق استادان آن مجموعه قرار گرفتند.
در هر موردی حالا چه به آمریکای جنوبی میرفتند یا به آفریقا یا در آمریکای شمالی، کانادا یا به خود آمریکای مرکزی در شهرهای کشورهای اروپایی و همینطور به هند، در جاهای مختلف مثل پاکستان، هرکجا که ایشان میرفتند وجودشان بهعنوان راهنمای بسیار برجستهٔ تعالیم الهی مطرح بود؛ یعنی اصلاً ایشان را به همین عنوان دعوت میکردند و ایشان هم نهایت استفادهٔ وقت را درمجموع از این مجموعهها داشتند. خودشان تعریف میکردند که یکزمان قبل از انقلاب، یعنی آنقدر متعهد بودند ایشان که این مطالب، این حالات، ریشه داشت در زندگی ایشان. قبل از انقلاب ایشان از طرف حوزه اعزام میشوند به مصر برای تحقیقات خاصی. همراهانش ساعاتی از وقت اقامتشان را صرف تفریح و رفتن و گشتوگذار میکنند. به ایشان وقتی میگویند شما هم بیاید همراه بشویم، میفرمایند: «من برای این کار نیامدهام و برای انجام تکلیف دیگری آمدهام». روحیهٔ تکلیفمداری تا این حد! حاضر نیست جایی سفر کند و اعزام کنند ایشان را برای انجام یک تکلیفی و ایشان بخشی از آن ایام را صرف کار دیگری بکنند.
خود من این قضیه را شاهد بودم. آیتالله اَراکی که نماینده رهبر معظم انقلاب در مرکز اسلامی لندن بودند، آمدند و دیداری داشتند با حضرت استاد. من هم در آن دیدار بودم. آیتالله اَراکی گفتند که من آمدهام شما را دعوت کنم برای سفر به انگلیس. خیلی جالب بود برای من. ایشان فرمودند: «من برای چه باید سفر کنم به انگلیس؟» ایشان گفتند که برای اینکه گشتوگذاری داشته باشید، آشنا بشوید با مجموعههای فرهنگی آنجا و بهنوعی مثلاً اینکه یک طورهایی ایشان برداشت کردند که یک تفریحی باشد. ایشان فرمودند که اگر برنامهریزی کنید برای سخنرانی و ارائهٔ بحث و پرسش و پاسخ، با کمال میل حاضرم بیایم و اگر غیر این است من انگیزهای برای آمدن ندارم. ببینید این عشق تکلیفمداری است. میگوید من تکلیفم این است. روحانی شدم و با قرآن و اسلام آشنا شدم که معارف قرآنی را به کل جهان منتشر کنم.
ویژگی چهارم: افق دید بسیار بلند
ایشان نگاهش دوراندیشانه بود؛ افق دیدش ایران نبود؛ کشورهای اسلامی نبود؛ مسلمانان نبود؛ افق دیدش عمق جهان بود؛ چه از شرق عالم چه از غرب عالم. او منتهیالیه جهان را میدید تا آنجایی که بشر زندگی میکند تا آنجایی که زیر این آسمان دنیا، دنیاست و زمین، زمین است و ساکنهایش زندگی میکنند. این دوراندیشی تناسب دارد با چنین نگاهی که در این چند کتابی که من معرفی کردم. ایشان دغدغهمند بود برای اینکه جایگاه نظام اسلامی را بهگونهای روشن کند که چطور میتواند نقش جدی داشته باشد در تحولات شگرفی در نظم نوین جهانی به نفع و مصلحت اسلام و مسلمانان. این نگاه دوراندیشانه باز ایجاب میکرد که چنین نظریهای را ترویج و تبلیغ کنند.
امیدوارم که ماهم از این مجموعه ویژگیهای شخصیتی درسی بگیریم. بههرحال ظرفیتهایمان اندک است. من خودم را عرض میکنم ظرفیتم به ظرفیت استاد نمیرسد؛ گرچه شاگردی ایشان را کردهام؛ اما حداقل گرچه نمیتوانم به پای ایشان برسم، اگر بتوانم مقداری خودم را مجهز کنم به این روحیه. حالا نمیگویم ذوب در اسلام؛ اما بخواهم، حداقل دوست داشته باشم، کسانی باشند در این مسیر با ذوبشدن در اسلام مسیر را برای گسترش تعالیم اسلامی در سطح جهان هموار کنند یا در ذوب شدن در ولایت این نقش را ایفا کنند یا با تکلیفمداری به حد اعلاء بتوانند در این نقش انجاموظیفه کنند یا با دوراندیشی بتوانند آفاق جهان را درنوردند. امیدوارم که خداوند به ماهم چنین توفیقی بدهد تا در این راه ثابتقدم باشیم.
*از حضرتعالی تشکر میکنیم که وقت خودتان را در اختیار مدرسه فکرت قراردادید.
گزارشگر: محمدجواد رحمانی
تاریخ انتشار: 1402/10/21
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.