همراه فکرت باشید.
شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !
ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
به گزارش فکرت، سومین جلسه فصل برکت با حضور چهار تن از اساتید حوزه و دانشگاه برگزار شد، در این جلسه دکتر زهرا روحاللهی، عضو هیئت علمی دانشگاه باقر العلوم به موضوع «حکومت امیرالمؤمنین علی (ع)، نقطه عطفی در تحول حکمرانی در اسلام» پرداخت.
دکتر روحاللهی در توضیح موضوع بحث گفت: موضوعی که بنده در خدمت شما هستم، تقریباً با این سؤال و این پرسش مبنایی روبرو است. یعنی ما اگر بخواهیم بگوییم که چه موضوع و چه مسأله مهمی در پی این موضوع مطرح میشود، آن امر مهم، دوگانههایی است که نسبت به حکومت علوی با دنیای امروزمان احساس میکنیم. باید بدانیم که مدل حکمرانی ایشان چه بوده است و ایشان چه مبانی جدیدی را ایجاد کردند. آنچه که در دنیای سیاست یک امر معمولی است و یک امر رایجی شمرده میشود، امر بقای حکمرانی است. اینکه حکومتگران بهدنبال ایجاد قدرت هستند و برای بقای قدرت خود هم تلاش میکنند. این یک امر معمول و رایجی است. اساساً اگر این نباشد، حکومت امر پذیرفتنی نیست. اما چه چیزی در حکومت امام علی (ع) خلاف این امر رایج است؟ آن چیزی که در حکومت امام علی (ع) و در سیره ایشان مورد توجه ما است و برای ما یک امر نامعقول و یا نامعمولی محسوب میشود، دوگانههایی است که در سیره و رفتار امام در حوزه حکمرانی وجود دارد. به نظر میرسد که امام علی (ع) برخلاف امر رایج زمان ما و حتی زمان خودشان، یک سری اصول و مبانی را ایجاد کردهاند.
وی ادامه داد: بقا یا حفظ قدرت، امری است که تمام حکومتگران طالب آن هستند، این امر در دنیای امروز یک امر معمول است. در شیوه حکمرانی همه حاکمان، قتل، خونریزی، از بین بردن حق عموم مردم و یا هر چیز دیگری ممکن است اتفاق بیفتد. در دنیا غرب سنتی رایج است. در ساختار سیاسی که در کتاب «شهریار» ماکیاولی میتوانیم از آن یاد کنیم، طریقهای را به حکومتگران معرفی میکند. میگوید؛ که شما از دو راه میتوانید در حکومت به هدف خود برسید. یک راه، راه قانون و راه دوم، راه زور است. راه اول شایسته انسانها و راه دوم شایسته حیوانها است. اما آنچه که ضرورت پیدا میکند این است که شما بتوانید از هر طریقی که ممکن است، قدرت خود را حفظ کنید. لذا ماکیاولی به مخاطب خود که شهریاران و حاکمان هستند توصیه میکند که حاکمی که میخواهد به هدف خود برسد، باید هر دو طریق را بشناسد. هم به راه قانون و هم به راه زور و غلبه مسلط باشد؛ تا در موقعی که لازم دید از هر دو طریق استفاده کند. اما آیا این سنت در حکومت امام علی (ع) هم جایگاهی دارد؟ آیا امام برای بقای حکومت خودشان هم به هر طریقی متوسل شدند یا خیر؟ این سؤال و دوگانهای است که ما با آن مواجه هستیم.
عضو هیات علمی دانشگاه دانشگاه باقرالعلوم بیان کرد: آن چیزی که ما در حکمرانی امام علی (ع) شاهد آن هستیم و به نظر میرسد که یکی از اصولیترین و یا مبناییترین شاخصهها در نظام حکمرانی علوی است، حقیقتطلبی و پایبندی بر اصول است. اصولگرایی یا حقیقتطلبی که در واقع مخالف مصلحتگرایی است. این مصلحتگرایی رایجی که ما در مورد آن صحبت میکنیم. اینکه مصلحت حکم میکند که ما الان سکوت کنیم یا مصلحت حکم میکند که الان این را نادیده بگیریم، بهنظر میرسد که در حکومت امام علی (ع) جایگاهی ندارد. نمونههای فراوانی در حکومت امام علی (ع) وجود دارد. امام با چالشهای زیادی از ابتدای حکومتشان مواجه بودند. یکی از مهمترین چالشهایی که در سر راه خود دیدند، حقی بود که برخی از افراد برای خودشان قائل بودند و برای خودشان در حکمرانی یک جایگاهی را طلب میکردند. این خلاف آن اصول و حقیقتگرایی است که امام بر آن تأکید میکند. کسانی مانند طلحه و زبیر که امام دست رد به سینه آنها میزند و به تناسب همین مسأله هم یک چالش عظیمی در ابتدای حکومت خودشان برای ایشان ایجاد میشود. در حالی که حکومت جوان است و امام تازه به قدرت رسیده، میبینیم که اینها جنگ بزرگی را فراهم میکنند. امام حاضر نشد بنا به مصالحی که دوستانی مانند ابنعباس و دیگران به او توصیه میکردند؛ اینکه هوای این افراد را داشته باشید و بتوانید نظر آنها را جلب کرده و آنها را در دایره حکومت خود نگه دارید. امام حاضر نشدند که حقیقت را قربانی کنند. چون امام این افراد را لایق بر حکومت نمیدانست. نمونه دیگر معاویه است. زمانی مغیرة ابن شعبه امام میگوید: برای حکومت خودت، برای اینکه باقی بمانی اندکی با معاویه مدارا کن. تا حکومت تو، قدرتمند شود. بعد به سراغ معاویه و باقی بنیامیه که از دوران عثمان بر روی کار بودند برو. امام به مغیره میگوید: من گمراهان را بازوی خویش قرار نمیدهم. من به خاطر مصلحت دنیایم به سراغ کاری نخواهم رفت که در آن فسادی را در دینم بیابم. این کار دردسرهای فراوانی را برای امام به وجود آورد. بقای حکومت امام را لرزاند و کمرنگ کرد. در واقع یک اصل محکمی را در حکمرانی اسلامی برای کسانی که دنباله رو حکومت علوی یا دنبال شاخصههای حکومت علوی هستند، ماندگار کرد. تا اینکه اگر چه بقای حکومت از دست برود و اگر چه پایههای حکومت لرزان شود، اما نباید اصول و حقایق در دین تو زیر پا گذاشته شود.
دکتر روحاللهی درباره برخی مصادیق این اصولگرایی در حکومتداری گفت: اگر بخواهیم در دنیای امروز نمونههایی از این دست را در جامعه خودمان ببینیم، میتوانیم از این نمونه فراوان بیابیم. به حکومت ما و جمهوری اسلامی خیلی ایراد وارد میکنند که شما را چه به غزه، شما را چه به لبنان و شما را چه به سوریه. یا چوب در لانه زنبور کردن کار عاقلان نیست و شما بقای حکومت خود را زیر سؤال برده و پایههای حکومت خود را لرزان میکنید. سنت امام علی (ع) دفاع از مظلوم است. اگر چه حکومت تو زیر سؤال رفته و یا مدت آن کم بشود. کمیت در حکومت امام معنا ندارد و از شاخصههای حاکمیت نیست. بلکه کیفیت حکمرانی است که برای امام مهم است. لذا دفاع از مظلوم در هر شرایطی را امام انجام میدهند و هیچ باکی هم ندارند که شاید پایههای حکومت خودشان هم بلرزد. امام هم میدانست که کسانی که در برابر ایشان ایستادهاند و دردسرهای فراوانی را ایجاد کردهاند؛ امام حداقل دو جنگ بزرگ داشند. جنگ جمل و جنگ صفین را با مخالفتی که با این نامحرمان در حکومت خودش داشت، ایجاد شد.
وی در ادامه دوگانههای حکومت امیرالمومنین علی (ع) افزود: دوگانه دیگر را مد نظر قرار میدهم. دوگانه عدالت اجتماعی و بقای سیاسی. یکی از مسائل مهمی که در جامعه علوی مطرح است، بحث عدالت اجتماعی است. مستحضر هستید که عدالت اجتماعی در یک جامعه مدرن و یا جوامع امروزی، شعار بسیار زیبا و فریبندهای است که وجود دارد. تمام افراد و حاکمان به دنبال عدالت اجتماعی هستند. اما هر کسی به فراخور دیدگاه و مبانی فکری خود، این عدالت اجتماعی را معنا میکند. اینکه عدالت در دوران امام علی (ع) چه معنایی داشت و یا تنوع معنایی عدالت اجتماعی در دوران امام علی (ع) چه بوده است و همچنین نوع برخورد امام با این تنوع فکری هم باید مورد توجه باشد. بستری که امام در آن به حکومت میرسد، جزیرة العرب، عراق، مکه و مدینه است. این بستر یک جامعه قبیلهای است. یعنی شما به لحاظ اجتماعی با یک جامعه قبیلهای طرف هستید. در جامعه قبیلهای آنچه که عدالت محسوب میشود، این است که کسانی که در هرم قدرت در رأس جامعه قرار دارند از بیشترین و بهترین امکانات بهره مند باشند. در تقسیم غنائم، حق رئیس قبیله بیشتر از بقیه بود یعنی یک چهارم، برای رئیس قبیله یک امر معمول و قابل قبولی بود. همگان پذیرفته بودند که بهترینها و بیشترینها باید در اختیار او قرار گیرد. بعد هم شرفای قبیله هستند که بیشترین بهره را از غنائم میبردند، بعد هم محرومان و کسانی که در بدنه قبیله قرار دارند هستند. این فهم از عدالت در جامعه قبیلهای را پیامبر (ص) به چالش میکشد. در تقسیم غنائم در دوره حضور خودشان، مساوات را مد نظر قرار میدهند. در دوره کوتاه ابوبکر به سنت پیامبر (ص) عمل شد. اما در دوره بعد از ابوبکر، یعنی در دوره خلافت عمرابنخطاب، این شیوه کاملاً تغییر پیدا کرد. اینکه به نسبت سهم و یا خدماتی که افراد دارند، باید به همان اندازه هم بهره مندی بیشتری داشته باشند. این معنی جدیدی از عدالت بود که در دوره خلافت خلیفه دوم مرسوم شد. یک تلقی دیگری هم در دوره خلافت عثمان ایجاد شد. آن این است که عدالت را به معنای قوم گرایی و به معنای تخصیصگرایی برای قوم و قبیله خلیفه و وابستگان به خلیفه در نظر گرفتند. یعنی هر کسی که به خلیفه نزدیکتر است و میزان ارتباط و خویشاوندی او با خلیفه بیشتر است، باید بهره بیشتری از بیت المال ببرد. لذا سعید ابن عاص در کوفه میگوید: سواد کوفه استان قریش است. یعنی به ما متعلق است و ما به دلیل این انتصاب، بهرهمند هستیم. یا عبدالله بن ابی سرّح، مروان بن حکم، پدر او و دیگران به دلیل این اختصاصگرایی و این ویژگیها، بهرههای زیادی از غنائم بردند. این وضعیت و شرایطی است که امام علی (ع) در این جامعه به حکومت میرسد. امام باید چه برخوردی نسبت به این سه تلقی از مفهوم عدالت داشته باشد؟ هر سه اینها چالشهای فراوانی را برای امام به وجود آورد. بحث عدالت اجتماعی مسأله مهمی بود که البته بعدها شاخصهای را برای حکومت علوی ایجاد کرد. شاخصهای که بینظیر بود. تا اندازهای که جرج جرداق مسیحی را تحت تأثیر قرار میدهد که کتاب «الإمام علی علیه السلام صوت العدالة الإنسانیة» را مینویسد.
استاد حوزه علمیه درباره سومین دوگانه مربوط به حکمرانی امیرالمومنین علی (ع) اینگونه گفت: مورد سومی که بنده به آن توجه کردم، بحث پاسخگو بودن حاکم به جای پاسخگو بودن مردم است. در تمام نظامهای سیاسی معمول است که این مردم هستند که مورد خطاب قرار داده میشوند. گویی که حاکمیت در جایگاهی قرار گرفته که دست نیافتنی است و او محق بر اعمال قدرت است. هیچکسی حق زیر سؤال بردن یا مورد عتاب و خطاب قرار دادن او را ندارد. همیشه او است که دارد بر اساس موازین قانونی حرکت میکند و این مردم هستند که باید مورد بازخواست قرار بگیرند. باید به قول معروف همیشه توسط حاکمان اعمال قانون بشوند. اما در حکومت امام علی (ع) چگونه است؟ وقتی ما این را در حکومت امام مورد توجه قرار میدهیم، میبینیم که در حاکمیتهای قبلی امام به چه صورتی است. خالد بن ولید در دوره ابوبکر یک خطای فاحشی را در جنگهای رده و جنگهایی که برای متنبهین صورت میگیرد انجام میدهد. در آنجا مالک بن نویره و بقیه، با توجه به خطاهایی که خالد بن ولید میکند، از دم تیغ گذرانده میشوند. خطای خالد فاحش بوده و این برای همگان محرز بوده که او جرم سنگینی را مرتکب شده است. اما خلیفه وقت یعنی ابوبکر، هیچ گاه حاضر نشد که این خطا را از او بپذیرد. حتی القاب جدیدی را بر القاب خالد بن ولید اضافه میکند و هرگز او را مورد بازخواست قرار نمیدهد. در دوره عمر بن خطاب هم به همین صورت بوده. در دوره عمر بن خطاب، کسانی مثل معاویه و عمر و عاص در مسند قدرت قرار دارند. شیوه حکمرانی آنها به زعم بسیاری از اطرافیان آنها و کسانی که در ساختار سیاسی خلافت قرار دارند، خلاف سنت پیامبر است. این گزارشات به عمر بن خطاب هم میرسد. عمر به آنجا میرود و ظاهر قضیه را میبیند و میبیند که درست میگویند. اما یک توجیه بسیار ساده معاویه را در برابر این مسأله میپذیرد. این به دوره امیرالمومنین علی (ع) میرسد. نگاه که میکنیم، میبینیم که امام چگونه با کارگزاران خود رفتار کرده است. در نامه 20 و نامه 42 نهج البلاغه و مواردی که در مورد عثمان بن حنیف مطرح شده، امام مرتب دارد کارگزاران خود را مورد بازخواست قرار میدهد. یعنی غیر از اینکه خودش را به عنوان یک حاکم مورد بازخواست قرار میدهد. از اینکه بایستی هوای حکومت و هوای مردم زمانه خودش را داشته باشد. حتماً داستان آن زن و کودک یتیمی که امام را مورد شماتت قرار میدادند را شنیدهاید. امام به صورت پنهانی به سراغ اینها رفته بود. ایشان صورت خود را در مقابل تنور آتش قرار میدهد و خود را از اینکه از این بندگان خدا در دایره حکومت خود غفلت کرده، مؤاخذه میکند. این نمونهای از رفتار و اعمال حکمرانی علی (ع) است. امام نسبت به کارگزاران خود، مرتب در حال گزارش گرفتن است. حتی گزارشهای آنها را هم مورد پرسش قرار میدهد و میگوید این گزارشهایی که به من رسیده درست نیست. گزارشهایی که تو در تقسیم بیت المال و در خرج بیتالمال داشتهای، دوباره مورد بازبینی امام قرار میگیرد. امام نسبت به این افراد در نامه 20 نهج البلاغه میفرمایند: «به من گزارشی از بیتالمال مسلمین رسیده است که چیزی کم یا زیاد به خیانت برداشتهای. چنان تو را سخت میگیرم که در زندگی تو را کم بهره، سنگین بار، حقیر و ذلیل سازد». شما نسبت به کارگزار خود چنین برخوردی را انجام میدهی. یقیناً آن کارگزار کسی مانند زیاد بن ابیه است که بعدها از دور امام خارج شده، به سمت معاویه حرکت میکند و از یاران صدیق معاویه میشود. امام این را مورد تأیید قرار میدهد که از دست دادن چنین قدرتی، بهتر از آن است که ظلمی در این حکومت نسبت به مردم انجام شود. حتی نسبت به کارگزار خود اینچنین برخورد میکند. در حالی که شاید احتمال دهد که این کارگزار حتماً دلگیری از امام خواهد داشت.
تاریخ انتشار: 1403/01/21
شما میتوانید با وارد کردن ایمیل خود از جدید ترین رویداد ها و اخبار سایت فکرت زود تر از همه باخبر شوید !
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.