ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
رسانه فکرت / حامد یوسفی، نویسنده و پژوهشگر رسانه
شورای روابط خارجی آمریکا یا CFR (تأسیس 1921/ به ریاست ریچارد هاس از 2003 تاکنون) بالاترین شورای تصمیم گیری و سیاستگذاری ایالات متحده متشکل از تعدادی استراتژیست ارشد و 4200 عضو دائم و تعدادی عضو دورهای و حقوقی است که با بودجههای کلان تحقیقاتی و با دانشجویان و اساتید خبرهای که هر کدام در زیرمجموعه خود دارند، اتفاقات جهان را جزء به جزء و در هر عرصهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و... رصد میکنند و برای همه کشورهای جهان بهصورت جداگانه برنامهریزی میکنند.
در جایگاه CFR همین بس که ریاست سازمان جاسوسی آمریکا (CIA) از زمان تأسیس این سازمان (1947 م) تاکنون اغلب در دست یکی از اعضای شوراست و اغلب وزرای خارجه ایالات متحده عضو شورا بوده یا هستند و همچنین اغلب سیاستمداران قدیمی، بانکداران، بزرگان رسانههای گروهی و چهرههای شاخص نیز عضو شورا هستند.
«فرانسیس فوکویاما» (متولد 1952) ؛ دورگه ژاپنی آمریکایی یکی از استراتژیستهای برجسته شورای روابط خارجی آمریکا، رئیس گروه توسعه اقتصادی بینالمللی دانشگاه «جان هاپکینز» و تئوریسین نظریه معروف «پایان تاریخ»، او پس از تحقیقات گسترده روی تمدن اسلام شیعه در کنفرانس اورشلیم(1365 خورشیدی) تحت عنوان بازشناسی هویت شیعه رسماً اعلامکرد شیعه همچون پرندهای است که 2 بال دارد: بال اول اعتقاد به مهدویت (بال سبزرنگ)؛ بال دوم اعتقاد به تفکر حسینی (بال سرخرنگ). برای نابودی این پرنده باید این بالها، با حملات فرهنگی و حسابشده چیده شوند، ضمناً این پرنده مجهز به زرهی بهنام «ولایتفقیه» است که قبل از چیدن 2 بال ذکرشده باید این زره نابود شود.
وی همچنین نظریهای با عنوان «میکروپلیتیک میلها و میکروفیزیک قدرت» ارائه میدهد و میگوید: برای پیروزی بر یک کشور باید «میل مردم» را تغییر دهیم او از سینما بهعنوان مهمترین ابزار برای این تغییر نام میبرد. معمولاً پس از هر تصمیم بلندمدت شورای روابط خارجی، قبل از آنکه سیاستمداران و نظامیان وارد عرصه شوند، ابتدا سینمای آمریکا (هالیوود) کار را آغاز میکند، این نقطه اتصال «سینما و سیاست» است.
تخریب وجهه منجی در سینما هالیوود به دو صورت دیدهمیشود.
الف) تخریب شخصیت منجی و یا فرد اسطورهای
ب) نمایش اینکه رسیدن به منجی آرمانی بیفایده است
الف) تخریب شخصیت منجی
طبق آموزههای دینی و در همه ادیان جهان (چه اسلام و چه مسیحیت و حتی بوداییان و زرتشتیان و...) منجی جامعه فردی خودساخته و ریاضتکشیده و فردی روحانی و معنوی و اهل صداقت در گفتار و اخلاق نیکو میباشد. او اهل سخاوت و گذشت و جوانمردی و پارسایی است و بدی دیگران را در حق خود با خوبی پاسخ میگوید و... اما در هالیوود هیچگاه شخصیت منجی اینگونه ترسیم نمیشود، هالیوود در این دسته از فیلمهایش آن وجههای از منجی را که خود میپسندد به افکار عمومی مردم جهان القا میکند.
از نظر سیاستگذاران فراماسون هالیوود منجی جامعه اغلب یک آمریکایی و از نژاد انگلوساکسون با موهای بلوند است که فضیلت اخلاقی خاصی ندارد و گاهی مهارت چندانی هم نسبت به دیگران ندارد. منجی هالیوودی میتواند اهل موسیقی و رقص و آواز و نوشیدن و ارتباط با نامحرم هم باشد!
گاهی منجی جامعه یک خلافکار حرفهای است که از نظر اخلاقی خودخواه و کمی خشن است و عاشق تمجید دیگران از خودش است (فیلم سینمایی رهاشده). گاهی منجی جامعه فردی فرودست و سطح پایین در جامعه است که کسی به او توجهی نمیکند اما ناگهان تصمیم میگیرد خودی نشان دهد و در نهایت موفق میشود منجی جامعه شود! (انیمیشن رنگو).
از نظر هالیوود هر کس با هر ویژگی اخلاقی و بدون نیاز به خودسازی و کنترل امیال و ممارست، میتواند تبدیل به منجی جهان شود. گاهی منجی جامعه نهتنها فضیلت اخلاقی خاصی ندارد؛ بلکه با کمک یک رذیلت اخلاقی موفق میشود به هدفش برسد! (انیمیشن پرندگان خشمگین؛ رذیلت اخلاقی خشم) البته در اغلب موارد سینمای هالیوود پا را از این هم فراتر میگذارد و در فیلمهایش نشانمیدهد منجی جامعه نهتنها نیازی به فضایل اخلاقی ندارد بلکه برای منجی شدن نیازی به «داشتن مهارت خاصی» هم نیست.
گاهی منجی جامعه دختر و پسریاند که با هم دوست هستند و با کمک یکدیگر موفق میشوند جهان را از نابودی نجات دهند. از نظر هالیوود شخصیت منجی میتواند پولپرست و تنبل و خودخواه و دروغگو باشد اما در عین حال وقتی اراده کند میتواند جهان را از نابودی نجات دهد. هدف هالیوود از این نوع تصویرسازی در واقع ترور شخصیت منجی است تا بهمرور زمان قداست منجی در ذهنها شکسته شود و منجی بودن امری ساده و معمولی جلوه کند که هر کسی اراده کند میتواند مثل او باشد.
ب) رسیدن به منجی یا شخصیت آرمانی بی فایده است
گاهی در فیلمهای هالیوود نشان دادهمیشود قهرمان فیلم شخصیتی را بهعنوان الگو و اسطوره خود انتخاب کرده است و همیشه دوست دارد رفتار و کردارش مثل آن شخصیت باشد که الگوی خودش قرار داده اما در طول فیلم زمانی که قهرمان فیلم موفق میشود به شخصیت آرمانی مورد علاقهاش برسد همهچیز بههم میریزد و کارها خرابتر میشود و پس از ملاقات با شخصیت آرمانی، قهرمان فیلم متوجه میشود در تمام این مدت اشتباه میکرده که کسی را بهعنوان الگوی خود قرار داده و از اینجا بهبعد او با تکیه به توانمندیهای شخصی خود و احیاناً با کمک یک جنس مخالف مشکلات فیلم را حل میکند و خودش تبدیل به یک منجی میشود.
هالیوود با این روش میخواهد شخصیتهای اسطورهای و آرمانی تمام فرهنگها را در ذهن بیینندهاش تخریب کند و اینگونه القا کند که برای حل مشکلات و قهرمان شدن نیازی به داشتن الگو و شخصیت آرمانی ملی یا دینی نیست و رسیدن به شخصیت آرمانی نهتنها مایه نجات فرد نیست بلکه مایه دردسر و نابودی است (بال سرخ و سبزرنگ و زره شیعه در مثال فرانسیس فوکویاما).
در ذیل به نمونههایی از منجی پردازی در فیلمهای مختلف اشاره میشود.
در انیمیشن «بچه خان» شخصیت بچه خان به تیم میگوید الگو و اسطورهاش شخصیتی بهنام «سالار السلطان» است که میخواهد روزی مثل او شود. در ادامه تیم و بچه خان به مقابله با رئیس کارخانه سگهای خانگی میپردازند چرا که او میخواهد عشق به سگها را جایگزین عشق به کودکان کند و وقتی با او مواجه میشوند میبینند رئیس کارخانه همان سالار السلطان است که پس از اخراج از نینی کندو تبدیل به دشمن بچهها شده. در سکانسی مهم بچه خان خطاب به او میگوید: «تو قهرمانم بودی چه طور به این خاک بر سری شدی؟». در اینجا ملاقات با الگو و اسطوره دوران زندگی قهرمان فیلم منجر به زندانی شدن و ایجاد دردسر برای او میشود.
در انیمیشن «کوکو» قهرمان فیلم کودکی بهنام «میگل» است. او علیرغم مخالفت خانوادهاش مثل همه مردم شهر عاشق اسطوره موسیقی «ارنستو دلاکروز» است، طی یک اتفاق ناگهانی میگل به دنیای مردگان میرود و در آنجا پس از سختی فراوان موفق به ملاقات با دلاکروز میشود اما هنگام ملاقات، دلاکروز از دوستی میگل و هکتور خشمگین شده و در نتیجه آن دو را به زندان میاندازد (ملاقات با شخصیت اسطورهای مایه دردسر میشود). در انتهای فیلم میگل بهوسیله موسیقی هکتور را از نابود شدن نجات میدهد و خانواده وی بهاشتباه خودشان در مخالفت با موسیقی پی میبرند!
در انیمیشن «رنگو» قهرمان فیلم یک آفتابپرست خیالپرداز و متوهم بهنام رنگو است، او دوست دارد قهرمان و منجی دیگران باشد، بر اثر یک اتفاق رنگو با دختری بهنام لوبیا آشنا میشود و وارد دهکده میشود، در دهکده مشکل کمبود آب وجود دارد، مردم دهکده افرادی مذهبی و اهل دعا و نیایش اما نادان و کمعقل هستند و شخصیت اسطورهای و آرمانیشان فردی بهنام «روح قهرمان» است، اهالی دهکده در مشکلات خود روح قهرمان را صدا میزنند و از او یاری میخواهند.
با بیشتر شدن دوستی رنگو با لوبیا مشکلات بیشتری در فیلم حل میشود تا در انتهای فیلم که این رابطه به اوج خود میرسد، ناگهان چشمههای آب در دهکده فوران میکند. در دهکده، رنگو میخواهد به خیالات خود جامه عمل بپوشاند و تبدیل به منجی اهالی آنجا شود، او مدام «دروغ میگوید» و «ادعا میکند» و سرانجام با همین کارها تبدیل به منجی دهکده میشود (منجی شدن بدون کسب مهارت و صرف خواستن). در میانه فیلم رنگو تصمیم میگیرد با روح قهرمان ملاقات کند.
در این ملاقات بر خلاف انتظار بیننده تقریباً هیچچیز عاید رنگو نمیشود، او چیزی از روح قهرمان یاد نمیگیرد که بعداً به کارش بیاید، روح قهرمان کارهای قبلی رنگو (دروغگویی و پرادعا بودن) برای قهرمان شدن را تایید میکند و از او میخواهد قهرمان باشد. و همچنین رنگو دارای ضدارزشهای دیگری است: ارتباط با جنس مخالف عامل موفقیت نشان دادهمیشود (ارتباط رنگو با لوبیا)، تخریب شخصیتی که امید به آینده بهتر میدهد دیدهمیشود (شهردار دهکده کسی است که به مردم امید به آینده بهتر میدهد و مردم را دعوت به صبر و فداکاری میکند اما در انتهای فیلم مشخص میشود عامل خشکسالی دهکده خود شهردار است)؛ همچنین دوستی با دشمن عامل نجات نشان دادهمیشود (در سکانسی مهم رنگو برای نابودی افعی سراغ دشمنان خود یعنی طایفه دزدان میرود و در نهایت با کمک آنها موفق میشود).
در انیمیشن «مورچهکش» قهرمان فیلم کودکی بهنام «لوکاس» است که دارای مشکلاتی با دوستانش میباشد اما پدر و مادر لوکاس قادر به درک او و حل مشکلاتش نیستند. در ادامه فیلم لوکاس بهوسیله یک مورچه جادوگر، کوچک شده و دزدیده میشود و به لانه مورچهها میرود.
لوکاس متوجه میشود شخصیت آرمانی مورچهها فردی است که «مادر» نام دارد، هنگام مشکلات همه مورچهها نام مادر را صدا میزنند و همه مورچهها انتظار روزی را میکشند که مادر مورچهها بازگردد چرا که پس از بازگشت مادر مورچهها همهجا پر از صلح و آرامش میشود (البته مادر مورچهها با ملکه فرق دارد، در طول فیلم ملکه مورچهها در اوج قدرت و صلابت و زیبایی به نمایش درمیآید).
در انتهای فیلم و در سکانسی مهم مورچهها فکر میکنند مادرشان بازگشته است و همگی شروع به شادی و خوشحالی میکنند اما طولی نمیکشد که متوجه میشوند آنچه آمده است خودرو یک شرکت حشرهکش قوی است، با آمدن مأمور شرکت ترس همهجا را فرامیگیرد (وعده آمدن منجی کذب میشود و نتیجه انتظار مورچهها چیزی جز ظهور شر و بدی نیست و تا انتهای فیلم هم خبری از مادر نیست).
سپس لوکاس تصمیم میگیرد با کمک حشرات دیگر که قبلاً دشمن مورچهها بودند، جلوی مأمور شرکت را بگیرد و در نهایت موفق و منجی لانه مورچهها میشود. در مورچه کش ضد ارزشهای دیگری همچون تخریب خانواده (پدر بیخیال و مادر ناتوان لوکاس که نقشی بسیار ضعیف در کنشهای فیلم دارند) و تخریب جایگاه مادربزرگ (مادربزرگ لوکاس فردی متوهم و مایه دردسر نشان داده شده است که حتی توانایی کنترل دندانهای مصنوعیاش را هم ندارد) دیدهمیشود.
برتری رهبری زن (نشان دادن ملکه قدرتمند و باشکوه که موفق میشود ذهنیت و حتی نام لوکاس را در انتهای فیلم عوض کند / مفهوم جنگ نرم) و ترویج جادوگری (زاک نام مورچه جادوگر است که با جادوی خود فیلم را پیش میبرد. او مورچهای نسبتاً قوی است که در کنشهای فیلم نقش مهمی بازیمیکند. در همه پلانها او یک عصا هم دارد و تکیه کلامش این است: «برای یک جادوگر غیرممکن وجود ندارد!» (جملهای که در طول فیلم درستی آن به بیننده اثبات میشود) و همچنین دوستی با دشمن در این انیمیشن عامل نجات معرفی میشود.
در فیلم رها شده و انیمیشن «پرندگان خشمگین» منجی جامعه ابتدا میخواهد خشونت را در درون خودش از بین ببرد اما در طول فیلم تماشاگر متوجه میشود برای منجی شدن چارهای جز داشتن رذیلت اخلاقی «خشم» نیست.
در فیلم سینمایی «رهاشده» منجی دهکده فردی خلافکار و یک آدمکش حرفهای است که در میانه راه با راهنمایی پدرش که کشیش دهکده است در کلیسا از اعمال گذشتهاش توبه میکند اما در ادامه فیلم کلید نجات همه مردم دهکده در توبه شکستن قهرمان فیلم است! در این فیلم منجی دهکده فردی است که هیچ فضیلت اخلاقی ندارد، توبه خود را شکسته و دنبال یک زن شوهردار افتاده و یک آدمکش حرفهای است (تخریب شخصیت منجی). همچنین در این فیلم، کسی که وعده آینده روشن و نویدبخش میدهد شخصیت بدی است (شخصیت شهردار که در طول فیلم مدام وعده آینده بهتر را میدهد) و همچنین سبک زندگی دینی ناکارآمد نشان دادهمیشود (سبک زندگی پدر جان و همچنین پس از توبه جان، کارها خرابتر میشود)
در انیمیشن «پرندگان خشمگین» قهرمان فیلم فردی خشن بهنام قرمز است، زمانی که خوکها وارد جزیره میشوند ابتدا از جزیره دیگری سخن میگویند و پس از جلباعتماد پرندگان، تخمهای آنان را دزدیده و به جزیره خودشان میبرند. قرمز برای کمک به اهالی جزیره سراغ شخصیت آرمانی اهالی جزیره و الگوی دوران کودکیاش «عقاب توانگر» میرود، راه رسیدن به شخصیت آرمانی دشوار است اما پس از رسیدن به او همهچیز در ذهن بیننده بههم میریزد، چرا که عقاب توانگر پرندهای پیر و چشمچران و عاشق تمجید شدن از سوی دیگران است.
او اهل آواز و رقص و موسیقی است و پس از ملاقات با او تقریباً هیچچیز عاید قرمز و دوستانش نمیشود. در پلانی مهم قرمز پس از ناامیدی از شخصیت آرمانیاش خطاب به دوستانش میگوید: «از عقاب توانگر چیزی عاید ما نمیشه باید خودمون یه کاریش کنیم». در ادامه قرمز دیگران را به خشن بودن تشویق میکند و سرانجام منجی دهکده میشود. تنها در یک سکانس عقاب توانگر بهکمک اهالی دهکده میآید اما نحوه آماده شدن برای پرواز و ظاهر شدن بهعنوان منجی آنقدر ضعیف تصویر شده که اصلاً شبیه قهرمانان نیست.
در انیمیشن «موانا» شخصیت اول فیلم دختری بهنام مواناست که با خانوادهاش در یک جزیره زندگی میکند. پدر موانا رهبر جزیره است، او و همه اهالی جزیره معتقدند بههیچوجه نباید از جزیره دور شد، اما موانا تحتتأثیر حرفهای مادربزرگش میخواهد جزیره را ترک کند، پس از آنکه رشتههای تاریکی به جزیره موانا میرسد، او با وجود مخالفت شدید پدرش (رهبر جزیره) دل به دریا زده و پس از مدتی مردی که برگزیده خدایان است (مایویی) را پیدا میکند و با او بهسمت خدای زمین میرود و پس از طی مراحل سخت موفق میشود قلب خدای زمین را به او بازگرداند و رشتههای تاریکی را برای همیشه در همه جزایر جهان از بین ببرد.
در انیمیشن موانا، سرپیچی از فرمان پدر و رهبر جزیره عامل موفقیت موانا نشان دادهمیشود، او پس از ارتباط برقرار کردن با مرد غریبه (مایویی) در نهایت منجی همه جزایر جهان میشود. و همچنین منجیگرایی منفی (در موانا منجی جهان دختری است که فضیلت اخلاقی خاصی ندارد، او خوب میرقصد و با پدر و مادرش اختلاف دارد و برای حل مشکلش با مرد غریبه همسفر میشود و در نهایت منجی جهان هم میشود)
در فیلم سینمایی «سفرهای گالیور» قهرمان فیلم مردی است که ناخواسته به سرزمین کوتولهها وارد میشود و تبدیل به قهرمان سرزمین کوتولهها میشود، در سکانسی مهم در میانه کنشهای فیلم، وقتی او از ادامه مسیر ناامید است لب به اعتراف باز میکند و میگوید: «من اونی که میگفتم نیستم، من تو زیرزمین اداره پست یه شغل سطح پایین تو بخش جابجایی نامهها دارم» اما شخصیت مکمل خطاب به او میگوید: «اما تو میتونی یه قهرمان باشی» و همین جمله کافی است تا فردی از پایینترین سطوح جامعه بدون آموزش و مهارت و بدون داشتن ویژگی اخلاقی خاصی، تبدیل به منجی جامعه در فیلم سینمایی گالیور شود.
در فیلم «کینگز من 1» هم تخریب وجهه منجی دیدهمیشود در این فیلم، منجی فضیلت اخلاقی خاصی ندارد، در اینجا منجی جهان فردی است که مشکلات خانوادگی فراوانی دارد و بهعلت رفتارهای ناپدریاش خانواده خود را ترک کرده است، او اهل مشروب و موسیقی و... است و در انتهای فیلم با یک پرنسس رابطه جنسی برقرار میکند.
هدف هالیوود از این نوع تصویرسازی این است که بینندگان فیلمها (که شهروندان عادی جامعه هستند) پس از سالها القای این مفاهیم در ذهنشان اینگونه گمان کنند که خودشان هم اگر بخواهند میتوانند بهراحتی منجی جامعه شوند یا اینکه میتوانند حتی رئیسجمهور کشورشان شوند و یا اینکه بهکمک رسانههای مستقل جلو رئیسجمهور و معاون و دیگر همکارانش قد علم کنند و آنها را در صورت تخلف عزل کنند!
غافل از اینکه در عالم واقعیت نه منجی شدن به همین سادگی است که کسی به صرف ادعا داشتن و خواستن بتواند منجی جامعه شود، بدون خودسازی و ریاضتکشیدن و آموزش دیدن و بدون الگو داشتن.
تاریخ انتشار: 1401/11/06
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.