ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
اشاره: رسانهی فکرت در ادامهی پروندهی فرهنگ عمومی، به سراغ حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید حامد نیازی، استادیار گروه تاریخ مؤسسه امام خمینی(ره) و استاد دانشگاه امیرکبیر رفته است تا این بار به بررسی جریان روشنفکری معاصر و آثار تفکرات آنها بپردازد.
باید مفهوم شناسی کرد
در مورد بحث روشنفکران و نقش و تاثیر آنها بر عقبماندگی اسلامی زندگی مسلمانها چه در مقام تاریخ یا در مقام منطق و رسانه، نکاتی لازم هست بررسی شود که به آنها اشاره میکنیم؛ اما در ابتدا باید یکسری واژهها را مفهوم شناسی کنیم تا برای تبیین مباحث، خلطی پیش نیاید. برای همین امر چند واژه را ابتدا مفهوم شناسی میکنم و سپس وارد بحث اصلی میشویم.
توسعه در ادبیات غربی
در مفهوم شناسی، واژههایی که بسیار مورد توجه هستند مثل توسعه-که اصولا به نظر میرسد این واژه از تمدن غرب و بعد از رنسانس شکل گرفته باشد که در معانی لغوی و اصطلاحی خود، رویکردهای مختلفی وجود دارد- با رویکردهای پسینی و پیشینی، دارای ابعاد مختلفی است که کیفیت زندگی را با تاکید بر سازه های اجتماعی به نحوی هر چه اقتصادیتر و اجتماعیتر تبیین میکند و به نظر میرسد که آن بعد اصلی وآن لایهی اصلی توسعه را میتوانیم در ساحت اقتصادی و اجتماعی و اجتماعی سازی مشاهد کنیم.
حال اگر بخواهیم تمدن غرب را در سه ضلع سیاست، اقتصاد و فرهنگ در نظر بگیریم، توسعه را در نگاه بیشتر با وجههی اقتصادی میبینیم. شاید برای همین یکی از آسیب هایی که ما متاسفانه در جامعه مشاهده میکنیم، آن است که وقتی به مقام سنجش بین تمدن غرب و کشور های اسلامی میرسیم، تحلیلها رنگ و بوی اقتصادی میگیردند و کمتر به مباحث فرهنگی و سیاست پرداخته میشود. از همین رو توسعه با نگاه اقتصادی آغاز میشود و به نگرشهای انسانیتر، اجتماعیتر و پایدارتر در حوزهی اقتصاد ختم میشود. از این جهت پیامدهایی که در غرب مشاهده میکنیم گرچه نتایج مثبتی را مبتنی بر تعریف اومانیستی ارائه داده است، لکن نتایجی منفی را در حوزهی فرهنگی و سیاسی نشان داده است.
* آیا واقعا اقتصاد غرب آنطور که میگویند موفق بوده است؟
ضمن اینکه باید پیامدهای سیاسی و فرهنگی توسعهی غربی را مورد توجه خود قرار بدهیم؛ لازم به ذکر است از نظر اقتصادی هر چند که رسانههای غربی وضع مطلوبی را نشان میدهند ولی ما فقر و عدم تعهد را در نظام اقتصادی غربی مشاهده میکنیم؛ کما اینکه نابودی زیست اجتماعی انسان ها، خود فراموشی و نابودی خانواده حاصل آن نگاه اقتصادی است که در کتاب های مختلفی بدان اشاره شده است.
بنابراین توسعه با تعریف غربی، عبارت است از گزار از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب، مبتنی بر اومانیسم به شکل همه جانبه چه در حوزهی سیاسی، اقتصادی و چه در حوزهی فرهنگی.
* تعریف اسلام از توسعه چیست؟
در مقابل توسعه با تعریف غربی که صرفا به بعد مادی بشری توجه داشته، کلمهی پیشرفت را داریم که هم به بعد مادی و بهبود آن و هم به بعد معنوی بشر توجه داشته است؛ یعنی ما اصولا تمدن اسلامی را با مؤلفهی پیشرفت تعریف میکنیم، نه با مؤلفهی توسعهی اومانیستی. باید اشاره کرد که کلمهی توسعه با همهی توضیحاتی که ارائه شد، برای تمدن اسلامی و ارتقاء تمدن کشورهای اسلامی شرق آسیا، به علت تفاوت نگاه معرفتی در توسعه و پیشرفت، قابل تبیین و توصیف نیست؛ چراکه غربیها با توجه به معرفتشناسی خود، این زیست ارتقایی اجتماعی را تعریف کردهاند و مردم جهان را بر همان مبنا، به درحال توسعه و یا عقب مانده توصیف میکنند که ما این دسته بندی را قبول نداریم. ضمن اینکه کشورهای غیر غربی اصلا ظرفیت پذیرش چنین زیست ارتقایی اجتماعی را نیز ندارند. برای همین است که مقام معظم رهبری به عنوان رهبر جامعهی اسلامی واژه ی پیشرفت را ارائه کردند تا ما مبتنی بر آن، مباحث زیرساختی تمدنی را تبیین کنیم.
* نگاه غرب به مسألهی فرهنگ چگونه است؟
بعد از واژهی توسعه، واژهی فرهنگ را داریم که به معنای روششناسی کاربست مؤلفههای مادی و معنوی در حیات فردی و اجتماعی انسان و به تعبیر دیگر زیست بوم اجتماعی هر جامعه است. حال تفاوت تمدن با زیست فرهنگی در این است که اگر آن نگاه ارتقایی را یک جامعه داشته باشد، میتوانیم بگوییم که آن جامعه در مسیر تمدن است و حال اگر این ارتقا، مبتنی بر عقل و وحی و فطرت باشد، میشود تمدن تعقلی و غیر آن میشود تمدن جاهلی که تمدن غرب از دسته ی دوم است. ولی تمدن قبل رنساس تمدن تعقلی بود.
* استاد از توسعه گفتید. میخواستم بدانم ادعای مانعیت اسلام و اسلامی بودن کشورها برای رسیدن به توسعه و ترقی تا چه اندازه صحیح است؟ و چه راه حلهایی برای رفع این مانعیت عنوان کردهاند؟
دقت بفرمایید! ما جریانی را در جامعه داریم که معتقد هستند، ما ایرانیها یک گذشتهی تیره و تاریک داشتیم که برای عبور از آن تنها راه حل موجود، تعبد نسبت به تمدن غربی است. این افراد، این باور را در رسانههای مکتوب و غیر مکتوب خودشان اشاعه میدهند. برای همین امر، اگر بخواهیم این افراد را بشناسیم باید دو کار انجام دهیم؛ ابتدا باید جریان شناسی بدانیم و بعد باید راه کارهای مد نظر را بررسی کنیم.
مقصر را پیدا کنید!
خب برای پاسخ به سوال شما در ابتدا باید چند مسئله را از هم تفکیک کنیم. ما مشاهده میکنیم که کشورهای اسلامی از یک افولی برخوردار شده و تمدن اسلامی دورهی افول دوم خودش را به واسطه ی استعمار آغاز کرد.
این استعمار ضربات سنگینی را در زمینههای استقلال سیاسی، فرهنگی و اقتصادی به آنها وارد آورد و این استعمار و استبدادها باعث شد تمدن های اسلامی در سرزمین های خود افول کرده و تمدن غربی در آنجا صورت بگیرد. از سویی دیگر مستشرقین زیادی مثل گوستاو لوبون هستند که به عظمت تمدن اسلامی اذعان داشتهاند. بنابراین چنین نیتجه میگیریم که نباید این افول تمدن اسلامی را مثل خلقیات پژوهانی که الان ایرانیان را به عقب ماندگی متهم کردهاند، به پای اسلام بگذاریم.
از چاله به چاه افتادن
نکتهی دیگر این است که اصولا قبل از اینکه به عقب ماندگی کشورهای اسلامی بپردازیم باید ببینیم ، پرچمداران تمدن غرب، خود رو به افول هستند یا خیر؟ کتاب های مفصلی در این زمنیه نوشته شده است. مستحضر هستید که هر تمدن برای خودش سه دورهی پیدایش، گسترش و میرایش دارد که معمولا بین چهار قرن تا شش الی هفت قرن عمر دارد که البته این قاعده عمومیت ندارد. حال تمدن غرب دورهی افول خودش را مدتی هست که شروع کرده. غالب نویسندگان کتابهایی که در این زمینه نوشته شده است مثل فوکویاما و هانتینگتن، معتقد هستند که تمدن غرب افول خودش را آغاز کرده و علت آن اسلام و کشورهای اسلامی، مخصوصا جمهوری اسلامی ایران است. بنابراین تحریمها و تهدیدهایی که علیه جمهوری اسلامی دارند به این سبب، یعنی عامل افول تمدن غرب شدن، است.
برخی از افرادی که در این زمینه نظر دادهاند مثل جوزف نای(دستیار سابق وزیر دفاع آمریکا در امور امنیت بین الملل1994-1995) گفتند که قدرت نرم آمریکا در حال افول است. نای در ترسیم نقطهی آغاز افول آمریکا، به بحران اقتصادی در سال 2008 اشاره میکند.
حال چرا ما افول آمریکا را افول تمدن غرب میدانیم؟ چون پرچمدار تمدن غرب، آمریکا است. با این حساب امروزه ظهور قدرتهای جدید مسئلهی دنیا شده است.
این نکته را گفتیم چون عرض شد عدهای برای حل مشکلات کشور و خروج آن از بن بستهای مد نظرشان، تبعیت از غرب را به عنوان راه حل معرفی کردهاند؛ درحالیکه هیچ آدم عاقلی به مولفهای که خودش در حال سقوط است تکیه نمیکند. از همین جهت ما برای حل مسائل به راهحلهای دیگر نیاز داریم.
باید به ذات خود برگشت!
ما با توجه به آمار هایی که وجود دارد میبینیم که خیلی از کشورهای اسلامی ظرفیت زیادی برای پیشرفت دارند و برای این کشورها هیچگاه سند 2030 را به عنوان سند توسعه، مناسب نمیدانیم چراکه عرض شد این سند متناسب با نگاه معرفتی کشورهای اسلامی نیست؛ هر چند که برای کشورهایی با نگاه لیبرال دموکراسی، این سند میتواند سند توسعهی آنها باشد و به عنوان مثال همجنسگرایی و تغییر جنسیت و بی حجابی، ذاتی لیبرال دموکراسی است و نه جدایی ذاتی از ذات امکان پذیر است و نه این مصادیق برای آنها مذموم است. اما این مصادیق برای کشورهای اسلامی با نگاه معرفتی مختص به خودشان، کاملا مذموم و مخدوش است؛ چراکه این مصادیق ذاتی رویکردهای معرفتی کشورهای مسلمان نیست.
اینکه میگویند کشورهای اسلامی عقب مانده هستند، کاملا اشتباه است، کما اینکه رشد کشورهای اسلامی در مسائل اقتصادی را بدون توجه به الگوهای غربی در آن زمینهها مشاهده میکنیم و در تاریخ نیز بیان شده است که پیشرفت در زیست اجتماعی غرب از الگوگرفتن نسبت به معیار های تمدن اسلامی بوده است. بنابراین، اسلامی بودن کشورها دال برعقبماندگی آنها نیست.
نکتهی دیگر این است که برخی از کشورهای اسلامی ظرفیت پایینی برای پیشرفت اقتصادی دارند که اسلامی بودن یا نبودنشان دخلی در پیشرفت یا عدم پیشرفتشان ندارد.
* چه کسی یا چه کسانی این عقب ماندگی و غرب زدگی را توصیه کردند؟
باید به جریانشناسی توجه کنیم. این همان نقطهی عطف مباحث ماست که اصولا برای شناسایی جریانهای تخریب کنندهی ایران معاصر به جریان شناسی نیاز داریم. اینکه عدهای تنها راه حل مشکلات کشور را تقلید و تبعیت از غرب میدانند، به جریان شناسی نیاز دارد. بنابراین در حوزهی آسیب شناسی تحقیقات پیرامون بررسی علل عقبماندگی ایران معاصر، چند نکته را میتوانیم بیان کنیم:
اکثر آثار تاریخی و تمدنی کشورهای اسلامی به بحث عقب ماندگی در کشورهای اسلامی پرداختهاند که موضوعشان همان افول دوم کشورهای اسلامی بوده است؛ لکن از دههی چهل در ایران یک جریان خاصی به نام خلقیات پژوهی ایجاد میشود که به نوعی یک نگاه منفی را بین مردم تولید میکند. به گونهای که پرفروشترین کتابهای علوم اجتماعی را در ایران این جریان به خود اختصاص داده بود. لذا باید بین موضوع خلقیات پژوهی و موضوع علل عقبماندگی کشورهای اسلامی و مسلمانان که در فرایند تاریخ تمدن بحث میشود، تفاوت قائل شد.
نکتهی دیگر اینکه ما یک سری مشکلات اقتصادی داریم و این مشکلات دلیل بر سیاه بودن جامعهی ایرانی و سفید بودن جوامع غربی نیست. این مشکلات در همه جا وجود دارد.
نکتهی سوم آن است که در اکثر آثار خلقیات پژوهی، نویسنده با اتکا به تجارب و مشاهدات شخصی خودش ویژگیهای منفی پردامنهای را به همهی ایرانیان تعمیم میدهد. کتابهای دیگری هم هستند که علی الظاهر خلقیات ایرانیان را علمی بررسی کرده است ولی در باطن آن شاهد یک کار علمی نیستیم. خب این نوشتهها به خاطر فنی نبودن درشیوهی بررسی مشاهدات و عمومیت دادنش به همهی مردم ایران کاملا غلط است.
خود زنی مفرط روشنفکران
در همین فتنهی 1401 برخی از روشنفکران را دیدیم که ندای بیچارگی و از دست رفتگی سر دادند؛ درحالیکه در حرکت تمدنساز این فراز و نشیبها طبیعی است و این فراز و فرودها منجر به رشد جامعه میشود. اینگونه اندیشیدنها توسط به ظاهر روشنفرکان، به تعبیر نویسندهی کتاب "ره افسانه زندن": «عبارت است از دیدن خودمان در آینهی برداشتهای دیگری، مهمتر و موفقتر و اخلاقی تر از ما.» یعنی تا یک مسئلهای پیش میآید آنرا بحرانی جلوه میدهند تا راه حل را در غربی شدن معرفی کنند و متاسفانه نسخهی دیگری هم بلد نیستند.
این درحالیست که نظام سیاسی جمهوری اسلامی در خیلی از مسائل الگو است. مثلا همین به رای گذاشتن مدل حکومت و یا قانون اساسی نمونهای است که در هیچ کشوری چنین کاری را برای نظام سیاسی خودشان ندیدیم. از کجا مردمیتر مثل جمهوری اسلامی وجود دارد؟ کاری ندارد برای فرانسه و آلمان که مثل ما چنین کاری را انجام دهند ولی آنها نمیخواهند. آنان خود دیکتاتوری میکنند و بعد به ما اتهام دیکتاتوری میزنند.
در زمینهی فرهنگی نیز ما ادعای این را داریم که الگوی جهان هستیم و نظام فرهنگی ما که مبتنی براسلام ناب هست، بی نظیر است. در حوزهی اقتصادی نیز باید گفت، وقتی کشورهای استعمارگر، کشورهای عدالت جویی مثل ایران را تحریم میکنند و منابع پولی و مالی آنرا به غارت میبرند، طبیعی است که ضعفهایی نیز پدید بیاید. آنها به چه حقی در مسائل ما دخالت میکنند وقتی مردم ما نمیخواهد به سبک ایشان زندگی کنند؟! این تحمیل و تجاوز را کدام آزادی بشری و حقوق بشر تجویز کرده است؟ وقتی میگویند مشکل اقتصادی ایران به خاطر نظام اسلامی است، به خاطر عدم توجه به ریشههای استعماری غربی است.
* آغاز خلقیات پژوهی چگونه بود و غیر از آن چه جریانهای دیگری وجود دارند؟
نقطهی عطف این جریان خلقیات پژوهی با انتشار دو کتاب در دههی چهل صورت گرفت که نام یکی «خلقیات ما ایرانیان» از مصطفی جمالزاده و نام دیگری «سازگاری ایرانی» از مهدی بازرگان بود. اینها چنین تفکر اشتباهی را در جامعه ما ایجاد کردند که نتیجه آن شد، برخی از افرادی که آن کتابها را مطالعه کردند، از جامعهی ایرانی نخبه کشی و عقب ماندگی را تلقی کردند که اکنون هم تاثیرات آن وجود دارد.
این را هم بگویم که سنخ شناسی جریانیِ خلقیات پژوهی معاصر در ایران حداقل سه جریان هستند:
جریان اول، جریان سیاه بین افراطی است که هر چه را میبیند، از بارش باران و برف گرفته تا چیزهای دیگر میگویند ایران بدبخت است. جریان دوم، تعادلبین و واقع گرا هست که هم نقاط مثبت را میبیند و هم نقاط منفی را و نقاط منفی را مانع دیدن موفقیتها نمیداند. جریان سوم، اصلا موضعی نمیگیرد و با این کار به جریان اول به شکل نامحسوس کمک میکند.
در پایان اشاره کنم که بیشتر کتابهای علوم اجتماعی توسط جریان اول نوشته شده و چون این جریان خود را در انحطاط میبیند، گمان کرده که ایرانیان نیز در انحطاط هستند درحالیکه رهبر انقلاب فرمودند، ما نزدیک قله هستیم.
گزارشگر: علی عسگری
تاریخ انتشار: 1402/10/18
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.