ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
به گزارش فکرت، متن این یادداشت را در ادامه می خوانید؛
رویژگی بارز آدمی در میان همه موجودات این کره خاکی، در آن است که دوگانهای را رقم زدهاست: درست و نادرست، حق و باطل، خیر و شر، فضیلت و رذیلت، سعادت و شقاوت. این دوگانه، البته، دو انتهای پیوستاری است که بر بستر آن، درجاتی است و آدمیان در این بستر، منتشرند: کسانی به قطب نخست روی کرده و هر کس از آنان، در نقطهای دور یا نزدیک از آن قطب، جای میگیرد و کسان دیگری به قطب دوم روی آورده و هر کس از آنان نیز در نقطهای دور یا نزدیک از آن مأوی میگزیند.
کربلا، اما، این پیوستار را تنها در دو حد آن به نمایش میگذارد و از نقاط میانی درمیگذرد؛ دو منتها الیه، دو کرانه، و دو افق در دوردست. در یک سوء، درستی و حق و فضیلت و سعادت، با همه توان آشکار شده و در سوی دیگر، نادرستی و باطل و رذیلت و شقاوت، در اوج نمایان شدهاست. کربلا پایانهها را به نمایش میگذارد تا روندگان هر دو راه، جنس، اصل و جوهرهی موجودیت خویش را تمام و کمال بنگرند و منزلگاهی را که بهسوی آن میپویند، نیک به تصور گیرند و از «فریب درجه» رهایی یابند. درجه میتواند با انکار جوهره، فریبگری کند؛ چنان که میتوان تاریکی اندک را به بهانه اینکه ظلمات نیست، پذیرفتنی کرد و به آن تن داد یا نور اندک را، به بهانه اینکه آفتاب نیست، تحقیر کرد و بیبها ساخت.
کربلا، رویارویی مطلقهاست، تقابل جوهرههاست در اوج، داستانی است از همهچیز در برابر همهچیز. و اینک جلوههایی از این تقابل:
- سپاه ابنزیاد هنگامی که با کاروان حسین مواجه میشود، «همة» راهها را بر حسین (ع) میبندد و حتی نمیگذارد که او به راهی جز کوفه برود و تنها بندگی یزید را از او میخواهد. حسین (ع) مرگ را برمیگزیند، یعنی جان را از تن خویش میرهاند، یعنی «همة» بندها را از خویش میگسلد، چه بندها را تنها بر پیکر توانند بست و جانِ رهیده، شکار هیچ بند و کمندی نیست. او این تقابل را رویارویی سعادت و شقاوت میداند و چنین
میگوید: «بیگمان، من مرگ را جز سعادت و زیستن با ستمگران را جز شقاوت نمیبینم.»
- هنگامی که سپاهیان ابنزیاد در برابر کاروان حسین (ع)، صف جنگی میآرایند، حسین «همة» توان خویش را به کار میگیرد، به هر زبانی با سپاهیان سخن میگوید تا مرز حق و باطل و فاصله فضیلت و رذیلت را بر آنان بنمایاند. گاه با آنان چنین میگوید: اگر شما راه ایمانی را میپویید که پیامبر نشان داد، من نیز دغدغهای جز اصلاح ویرانگیها در امت جدم ندارم و مگر شما نبودید که با نامههایتان مرا برای همین کار فراخواندید؟ آنان ابایی از انکار حقیقت ندارند، اما امام نامههایشان را به سویشان پرتاب میکند تا به خویشتن بازگردند. زمانی دیگر، با آنان چنین میگوید: اگر ایمان به خدا را وانهادهاید و هنوز بر آزادگی و اخلاق پایبندید، نیک بنگرید که این آرایش جنگی، صفبندی رذیلت در برابر فضیلت و سبعیت در برابر نجابت است. از یاران امام نیز کسانی چون بُریر و زهیر سخن راندند و سپاهیان را هشدار دادند که با این نبرد، پنجه بر رخسار فضیلت میکشند.
سپاهیان، اما، «همة» توان خویش را برمیگیرند تا سخن حسین و یارانش را نشنوند، هلهله سر میدهند تا نداهای حق را در آشوب غوغا مدفون سازند.
- کسانی چون ابوالشعثا و حُرّ، مردانی در میانه پیوستارند. مهری از حسین در دل دارند، اما میتوانند خود را مجاب کنند که مأمورند و معذور و ناگزیر از اینکه ابنزیاد را فرمان برند و حسین (ع) و یارانش را دربند کنند؛ نیمی از نور و نیمی از تاریکی. اما در کربلایی که نمایش حدها و کرانههاست، باید دست به انتخاب بزنند؛ یا به اوج دست یازند و یا به حضیض درافتند. و سرانجام، در آشوب و تردید درون، چنین برمیگزینند
که خود را یکسره در نور غرقه کنند.
- در جریان نبرد کربلا نیز «همة» سبعیت در برابر «همة» نجابت جلوهگر میشود و «همة» رذیلت در برابر «همة» فضیلت:
امام جنگ را نمیآغازد و به حریم تجاوز نمیکند، این عمرسعد است که دستور تیر میدهد و شعله جنگ را برمیافروزد.
امام میکوشد متن و حاشیه میدان نبرد را بر سپاهیان بازشناساند و برای زنان و کودکان تشنه، آب فراهم کند، اما آنان، تر و خشک را با هم میسوزانند و مشک آب را میدرند و دستانی را که بر آن بود، به تیغ، از هم میگسلند.
بهوقت نماز ظهر، امام از سپاهیان، اندکی رخصت عبادت میطلبد، اما آنان معنویت را وقعی نمینهند و وقفه عبادت را نیز فرصتی مغتنم برای هجوم خویش میبینند.
در فرجام نبرد، به جدا کردن سر امام، که خولی بهشتاب آن را چون هدیهای برای ابنزیاد خواهد برد، بسنده نمیکنند و بر پیکر زخمخورده و خونین او اسب میتازند تا استخوانهایش را نیز خرد کنند و از او هیچ ذرهای بر جای نماند. «همة» رذیلت در پی آن است که «همة فضیلت» را محو کند و از او هیچ بر جای نگذارد، اما در همهمه این نبرد همه با همه، این پاکی فضیلت است که پای میورزد و پوکی همة رذیلت را از پرده به در میافکند و آن را به هیچستان تاریخ میسپارد.
کربلا، با دو انتهایش، چونان نگارهای بر تارک تاریخ باقی میماند تا آدمیان بدانند که به
کدام سوء روانند و به کدام منزل ره میسپارند: إنّ سَعیَکم لَشتّی...
تاریخ انتشار: 1403/04/27
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.