رسانه فکرت | حجت الاسلام علیرضا محمدلو، دکتری فلسفه علوم اجتماعی


حکمرانی تعلیم و تربیت هم بعد نظری و فلسفی دارد و هم می‌تواند از حیث ساختاری و سیاست‎گذاری مورد بررسی واقع شود و هم اینکه از جنبه فرهنگی و ضلع افکارعمومی می‌توان در این زمینه گفتگوهایی را طرح کرد. ضلع اول ماجرا همان بعد فلسفی است که به‌عنوان نظریه تعلیم و تربیت بایستی تکلیفش را مشخص کرد. در تقابل با نظریات پوزیتویستی که علم را محور و محصول اندیشه‎ورزی‎ قرار می‌دهند یا در نسبت با مارکسیست‌ها که عمل و کار را برجسته می‌کنند و در مواجهه با دیدگاه‌های انتقادی که انگیزه و میل بشری را به‌عنوان سائق‎های شناختی مطرح می‌کنند بایستی مدار و محور نظریه تعلیم وتربیت را تدوین و تعیین نمود.


در واقع تربیت مبتنی با کدام نظریه در فلسفه علم یا انسان‌شناسی می‌تواند صورت‎بندی دینی و اسلامی پیدا کند که بتواند همه ساحت‌های شناختی، انگیزشی و کنشی را سامان ببخشد. حال حاضر در ماکسیمم وضعیت با مدارسی مواجه هستیم که در چرخه آموزشی، علم را تبدیل به تابو می‌کنند ولی از حیث ایمان و علاقه و پرورش احساسات فردی و اجتماعی و خانوادگی در خیلی از نقاط دچار اختلال هستند و خروجی تربیتی این مجموعه‌های علم‌زده، شخصیت‌های مغرور با نگاه عاقل اندرسفیه و فاقد مهارت ویژه در صحنه ارتباطات اجتماعی می‌باشند که البته به‌لحاظ بنیان‌های دانشی نیز خصوصاً در علوم انسانی دچار غرب‎زدگی و به‌لحاظ ارزشی مبتلا به رویکردهای تکنوفیلی هستند. در واقع بایستی نظریه "انسان مسلمان مدرن" را که برگرفته از رویکرد تکنوکراتی از دهه هفتاد بر نظام تعلیم و تربیت سایه انداخته است در اتاق‌های فکر و هیئت‌های اندیشه‌ورز، مورد بازخوانی قرار داد و میزان قربت و غربت سویه‌های مدرن با هستی‌شناسی (Ontology) ، معرفت‌شناسی (Epistemology) و انسان‌شناسی (anthropology) اسلامی سنجید.


از حیث ساختاری و سیاست‎گذاری نیز بایستی خط‎مشی نظام تعلیم و تربیت مشخص شود که مثلاً اگر یکی از معیارهای حکمرانی خوب (Good Governance)، توجه به عدالت آموزشی و برابری فرصت‌های رشد برای آحاد جامعه از شهری تا روستایی است، پس چرا با همه تأکیدات مقام معظم رهبری بر تقویت مدارس دولتی، اما نهادهای خصوصی و جامعه مدنی و مدارس سمپاد و ویژه به‌دلیل آپشن‌های آموزشی و تربیتی بهتر و توجه بیشتر، علی‎رغم هزینه‌های سرسام‌آور گوی سبقت را در ثبت نام کودکان و نوجوان جامعه ربوده‌اند؟ چرا هنوز در ساحت تولید محتوای صحیح و کاربردی در کتب درسی مدارس نتوانسته‌ایم بُعد مهارتی را ارتقا ببخشیم تا بچه‌های کاربلد و آشنا با محیط و توانمند در تعاملات بین‎افردی و خانوادگی و اجتماعی را شاهد باشیم؟

 

بحث تقویت و بازسازی نظارت و ارزیابی در ساختار آموزش و پرورش نیز بسیار حائز اهمیت است که هرساله با تحریک و مهندسی شبکه نفوذ معاند درون مدارس کشور، شاهد برجسته شدن برخی آسیب‌های اجتماعی و اخلاقی درون مدارس یا پیرامون محیط‌های دانش آموزی هستیم. به‌عنوان مثال ترویج علنی برخی موسیقی‌های زیرزمینی یا رفتارهای خلاف عفّت عمومی یا مدل‎های پوشش توسط برخی مربیان یا دانش آموزان در برخی از مدارس کشور با حمایت یا کم‎کاری مدرسه و از جمله حواشی اتفاقات و اغتشاشات 1401 هرچند که معدود هم باشند، ریل تربیت و چهره آموزش را معیوب و مبتلا به بیماری جلوه می‌دهند که نیازمند مکانیزم تقویت شده برای درمان علّی و اساسی و نه معلولی و مُسکن‎وار و مقطعی است. نکته دیگر در باب خط‎مشی تعلیم و تربیت، توجّه‎بخشی و طراحی و تدوین طرح‌هایی مبنی بر اضافه‎کردن خانواده به‌عنوان بازیگر اصلی در چرخه تعلیم و تربیت است. آنچه که پاشنه آشیل بزرگ ساختار آموزشی اکثر مدارس می‌تواند باشد، حاشیه بودن یا بی‎نقشی والدین در پازل آموزشی و تربیتی است. ضمن اینکه مدارس بایستی ترکیب مسجد و هیئت را به‌عنوان کانون‌های مکمل تربیتی وارد ریل آموزش و تربیت کرده و پازل مدرسه را با ظرفیت‎های بالفعل این مجموعه‌های عمیقاً دینی باز ترمیم یا تکمیل نمایند.


اما ضلع سومی که شاید کمتر مورد توجه قرار گرفته یا به‌اندازه دو ضلع دیگر نتوانسته در ذهن نخبگان اندیشه‌ورز پیرامون حکمرانی تعلیم و تربیت، موقعیتی را دست و پا کند، مساله انگاره‎سازی است. "جوزف نای" از اصطلاح "قدرت نرم" برای حکمرانی نوین استفاده می‌کند و اقناع و القاء را به‌عنوان ابزار این مدل استعلا در نظر می‌گیرد. یا "بوردیو" از اصطلاح "خشونت نمادین" برای حفظ قدرت و مدیریت و توسعه سرمایه اجتماعی بهره می‌برد و "آلتوسر" هم از عنوان "دستگاه‌های ایدئولوژیکی در مقابل دستگاه سرکوب برای بقای قدرت" استفاده می‌کند. "آنتونیو گرامشی" هم با طرح مساله هژمونی، سلطه و سرکوب رضایت‎مندانه را در قبال هسته سخت حکومت‌ها و سیستم‎ها راه حل متفاوتی در حکمرانی نوین، مدنظر قرار می‌دهد. مخرج مشترک همه این نظریه‌ها خلاصه می‌شود در اینکه برای حکمرانی خوب باید به انگاره‎سازی بهاء داد.

 

مسیر انگاره‎سازی در جهان تصویر و رسانه نیز تولید الگوهای ذهنی و به تعبیر بوردیوی جامعه‌شناس، منش و عادت‎واره و ساختار ذهنی است. امروزه این ارتکازات و ذهنیت‌ها برای کودکان و نوجوان، پای فیلم‌ها و سریال‌ها و قصه‌ها و گیم‎ها، شکل و صورت می‌یابد و به مرحله رسوب ناخودآگاه می‌رسد. ما با افرادی مواجه هستیم که 6 تا 8 ساعت پای رسانه زندگی می‌کنند و به یک زندگی مجازی خو کرده و تبدیل به اصطلاحاً انسان آنلاین شده‌اند. برای مدیریت یا راهبری چنین هویت‌های بر ساخته‌ای بایستی ضلع رسانه را بدون تعارف وارد کارزار آموزش و تربیت نمود. اساساً مکانیزم تربیت بدون درک اقتضائات و مسائل و چالش‌های رسانه‌ای تکمیل نخواهد شد و برعکس اینکه هرچقدر نسبت به مبانی و مسائل و پیامدهای رسانه، اشراف وجود داشته‌باشد درک نسل نو با موفقیت بیشتری همراه بوده و فاز انگاره‎سازی و تربیت و ساخت انسان‌هایی قوی، مؤدب، منضبط، بانشاط و خلّاق ذیل هویت دینی به‌درستی رقم خواهد خورد. قهرمان سازی و معرفی الگوهای ملموس برای کودکان و نوجوان در قالب قصه و فیلم یا حتی دنیای واقعی، به‌عنوان آلترناتیو هجوم رسانه‌های بیگانه می‌تواند از راهبردهای انگاره سازی و تربیت نرم تلقی شود.

تاریخ انتشار: 1402/09/20

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil