ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
به گزارش فکرت، حجت الاسلام علی مهدیان، فعال رسانهای و استاد حوزه در صفحه شخصی خود نوشت:
در جنگ جهانی دوم چهل و پنج میلیون نفر غیر نظامی از متفقین کشته شد. در حالی که از متحدین چهار میلیون نفر کشته شد. نظامیان کشته شده از متفقین شانزده میلیون نفر بودند و از متحدین هشت میلیون نفر. پس چرا همه متفقین را پیروز جنگ میدانند؟ دلیلش خیلی ساده است. پیروزی و شکست را نه بر مبنای میزان خرابی و یا تعداد کشته بلکه بر اساس اهداف و اراده دو طرف محاسبه میکنند. این یک اصل روشن است. وقتی دو نفر بر سر موضوعی درگیر میشوند آنکه بیشتر کتک خورده را نمیگویند بازنده بلکه کسی که نتوانسته حرفش را به کرسی بنشاند بازنده است.
خوب هدف حماس چیست و هدف اسرائیل چیست؟ متن بیانیه محمدالضیف را همان ابتدای طوفان ببینید. او به فشار مستمر اسرائیل بر فلسطینیان، حرمت شکنی مسجدالاقصی و تن ندادن به مبادله اسرا اشاره میکند. میگوید حاکمان جهان نیز به این خواستهها توجه نکردند. باید «دشمن بفهمد که گذشت آن روزهایی که بدون هیچ مجازاتی، دست به عربدهکشی و جنایت میزد».
این یعنی ابراز یک قدرت جدید که در محاسبات منطقهای و جهانی قابل چشم پوشی نیست. چیزی شبیه حزبالله بعد از جنگ سی و سهروزه. بعد از این، هزینه اقدامات اسرائیل چندین برابر میشود. او احساس نمیکند اقداماتش بی پاسخ خواهد ماند و سطح این پاسخ بالا میرود. نکته دیگر در پیام محمدالضیف نشان دادن اتصال و هماهنگی کل جبهه مقاومت به یکدیگر بود. اتفاقی که بهمرور بعد از طوفان الاقصی بیشتر و بیشتر خود را نشان داد تا اینکه عملاً با توقیف کشتی اسرائیلی توسط یمن و شدت گرفتن درگیریهای حزبالله و مقاومت عراق، صحنه قدرت نمایی مقاومت کاملاً متفاوت شد. خوب اینها چه فایدهای دارد؟
فایده اصلی این واقعه، محاصره اسرائیل با قدرتهای مقاومت است. آزادی اسرا فلسطینی و اثبات قدرت حماس و گفتمان مقاومت و ضربه پذیری اسراییل، کرانه باختری را بهسمت دوری از گفتمان سازش ابومازن و مسلح شدن و پیوستن به مقاومت پیش میبرد. اینگونه اسرائیل از چهار طرف محاصره میشد. جنوب انصارالله. شمال حزبالله، شرق و غرب نیز مقاومت فلسطین. تأثیر این محاصره ایجاد سایه شمشیر و قدرت است که باعث میشود رفتارهای اسرائیل کنترل شود و مردمش نیز احساس ناامنی کنند. این احساس ناامنی برای پراکندگی و کوچ آنها و محو اسرائیل لازم است.
اثر اینها چیست؟ عملاً فلسفه اسرائیل که جلوگیری از قیام مسلمین و وحدت کشورهای مسلمان بود از بین برود. هژمونی اسرائیل در منطقه شکسته شود. نظام محاسبات حاکمان منطقه تغییر کند. و این یعنی هزینهی بودن اسرائیل به فایدهاش نیرزد. و طبیعتاً غرب حمایتش را بر چنین موجود پر هزینه کم فایدهای بهمرور کم کند. اتفاقی که همین حالا هم برخی نشانههایش در حال هویدا شدن است.
حماس این مسیر را به چند شکل پیش برد. اولاً خود عملیات غافلگیرکننده هفت اکتبر و نشان دادن ضعف امنیتی و نظامی اسرائیل تا چه اندازه است. ثانیاً عملیات قوی رسانهایاش چه با مخابره پر قدرت پیام مظلومیت و اقتدار مؤمنانه مردمش چه با ایجاد رویدادهای متنوع رسانهای. طوری که مردم اسرائیل را مقابل حاکمان اسرائیل شوراند و ذهنیت افکار عمومی جهان را به نفع خود کاملاً تغییر داد. فشاری مردمی بر اراده حاکمان کشورها تغییراتی در مناسبات بین المللی شکل داد بهگونهای که وزیر خارجه اسرائیل هفته پیش رسماً اعلامکرد زیر این فشار دو سه هفته بیشتر دوام نمیآوریم. ثالثاً فشار عجیب و غریب به دشمن هم به ماشین نظامیاش هم به نیروهای او.
اسرائیل چندین برابر همه جنگهایش بعد هفت اکتبر تلفات داد. عملاً با همه امکاناتش در باری که ای کوچک گیر افتاد. نه جلوی راکتهای حماس را توانست بگیرد و نه جلوی تلفات عجیب و غریب نظامیان و ضربه به تانکهایش را. رابعاً همه بازوهای مقاومت همزمان به کار افتادند. در حالی که مردم خود را همراه کردهبودند. چه انصارالله یمن چه حزبالله لبنان که مستقیم وارد جنگ شدند. این پدیده فوق العاده مهم بود. همراه کردن مردم و طیفها و جریانات در هر کشور بهاندازه خود حضور آنها در جنگ مهم بود.
در سوی دیگر اسرائیل باید چه میکرد؟ او باید نشان میداد درست است که غافلگیر شده و این را البته بههیچوجه نمیتوانست ترمیم کند. اما اقتداری دارد که بعد از این هیچکس به خود جرئت ندهد او را غافلگیر کند. همین جا ضعف منطق او روشن است. چون مساله ترس جبهه مقابلش نبود بلکه قدرت نفوذ و ضربه زدن مساله بود. سوراخ بودن قدرت اسرائیل مکشوف شد حالا او هر اقدامی بعد از این میکرد آن ضعف هویدا شده که جبران نمیشد. این ضعف بر ملا شده در ایجاد قیامها و عزم تشکیلاتهای فلسطینی مؤثر بود. در فهم حاکمان و مردم از اسرائیل هم مؤثر بود. این یعنی «ضربهفنی». یعنی همان ابتدا شکست قاطع و راهبردی خوردن.
اما بهجز این چطور؟ واقعیت آن است که اسرائیل برای آنکه اقتدارش را نشان دهد مجبور بود چند هدف مشخص را بیان کند. یکی اینکه نقشه جغرافیای سیاسی منطقه را عوض کند. این را نتانیاهو همان اول گفت. مرادش چه بود؟ حمله به کشورهای منطقه؟ نه. حذف باری که را میگفت. چگونه؟ مردم را کوچ دهد به بیرون از غزه. اختیار و زمام کار باری که را همبر عهده بگیرد. حماس را هم حذف کند. خوب کوچ ملیونها نفر که شدنی نبود. اختیار غزه را گرفتن هم معنی نداشت مگر با حذف حماس. این هدف هم که همان روزهای اول تمسخر شد و تا امروز هیچ نشانه کوچکی حتی از آن پدیدار نشده. حماس خیلی خیلی کم شهید داده. شبکه تونلها کشف نشده.
مجبور شدند تقلیل دهند هدفشان را. گفتند اسرا را بهزور آزاد میکنیم و چند رهبر اصلی حماس را میکشیم. اولی که محقق نشد و امروز مجبور شدند به تبادل تن بدهند. دومی هم که خندهدار است کشتن سران حماس کجا و نابودی حماس کجا؟ بهعلاوه که این هم هنوز محقق نشده. یعنی چه؟ یعنی اسرائیل همان روز اول که ضربه فنی شد. بعد از آن هم که نتوانست اقتدارش را ثابت کند. لذا گفتند «تصمیم به تبادل اسرا برایمان دردناک است ولی ناچاریم.» به همین دلیل اساساً جنگ را میخواهند ادامه دهند تا به چیزی برسند. میماند چه؟
کشتن زن و کودک و خرابیها و نفوذ نظامی در غزه. اولی که چهره مظلوم هولوکاستی شان را مخدوش کرد. این اتفاق مهمی است چون او با همین ذهنیت افکار عمومی اشغالگریاش را توجیه میکرد. مردم مؤمن غزه هم با جنایتهای او مصممتر میشوند این خاصیت هویت مؤمنانه است که با فشار قویتر میشود. هفتاد و چند سال است همین است. این معنای آن جمله رهبری است که بمبارانها طول عمر اسرائیل را فقط کم میکند خاصیت دیگری ندارد. نفوذ نظامی هم که وقتی بنا نیست به حذف قدرت معارض بینجامد اثری ندارد جز باتلاقی که مجبور است از آن خارج شود مثل همه جنگهای قبلیاش در غزه که وارد میشده و بعد هم مجبور بوده خارج شود.
خوب پس صحنه صحنه یک شکست همه جانبه و یک افول جدی برای اسرائیل است. این اقتدار و ایمان توحیدی غزه در عین مظلومیت او است که اینگونه پیروزی همه جانبه و خیره کننده را نصیب فلسطین نموده است.
تاریخ انتشار: 1402/09/04
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.