ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
به گزارش فکرت، متن این یادداشت بدین قرار است؛
کارزارهای سیاسی سالهای اخیر این پرسش را بهدنبال داشتهاند که چرا مردم از حافظه تاریخیشان در تصمیمگیری انتخاباتی استفاده نمیکنند؛ گویا مردم تجربیاتشان از وقایع معاصر را فراموش کردهاند. مفهوم «پساحقیقت»، امکانی است برای بررسی این مشکله. آیا در زمانه پساحقیت، میتوان کنشگری سیاسی-اجتماعی را با اتکای به حافظه تاریخی، پیشبرد؟ یا گزارههای تاریخی، دیگر معرفتبخشی ندارند و استناد به آنها صرفاً بههمراه شگردهای تبلیغاتی و تکنیکهای بازاریابی و فریب است که کارایی خواهد داشت؟ آیا در پساحقیقت، امکانی برای ظرفیتهای جایگزین وجود دارد یا خیر؟
پساحقیقت اصطلاحی است که در سال 2016 واژه سالِ لغتنامههای آکسفورد شد. این واژه یک دهه پیشتر نیز وجود داشته است اما در این سال به تناسب پیروزی ترامپ در انتخابات ایالات متحده آمریکا، رفراندوم اتحادیه اروپا و وقایع پیرامون آنهاست که این واژه بیش از پیش وارد عرصه عمومی شدهاست. این واژه در توضیح و توصیف پدیدهها و رخدادهایی واقعی در عرصه فکری و اجتماعی-سیاسی است و اختصاصی به وقایع آن سال در ایالات متحده یا اتحادیه اروپا ندارد؛ ازاینروست که میتوان جلوههایی از آن را در سایر نقاط از جمله عرصه عمومی زیست جهان فکری ایرانی خودمان نیز دید؛ آنجاکه خیلیها هر رسانهای را دارای سطحی از اعتبار دانسته و برای فهم هر رخدادی، رجوع به رسانههای متعدد را لازم میدانند ولی نه از آن جهت که بتوانند مختصات حقیقت را در این میان پیدا کنند بلکه از این جهت که بتوانند به میانگین و حد وسط حرفهای مختلف به مثابه امر معتبر برسند البته ممکن است در ادامه و طی فرآیندهای ثانوی، به اقتضای مورد، استدلال بهسمت و سوی متفاوتی نیز برود. پساحقیقت، از یک سوء برآمده از وضعیت پستمدرنیزم و تشکیکها و بازتعریفهای آن نسبت به ساختارهای علمی، الهیات و متافیزیکیِ سنتی و مدرن است. از دیگر سوء برآمده و در ارتباط با اموری فرهنگی اجتماعی مانند فضای سایبری، رسانهای، فرهنگ شهرت و غیره است. در اینجا تمرکزمان روی وجه دوم پساحقیقت است هرچند میتوان در پژوهشی مبنایی، ارتباط این دو جنبه با یکدیگر را بررسی کرد.
در تعریف پساحقیقت به مثابه حالتی پدیداری میتوان به ویژگیهایی اشاره کرد که برخی از آنها عبارتند از:
1- تکثر.
مورد حداقلی آن تکثر اطلاعات در نسبت با فضاهای سایبری و رسانهای است. نمودهای دیگری از تکثر نیز وجود دارند؛ مانند کثرتگرایی یا پلورالیزم معرفتی و اقسام مختلف آن. درباره مورد اخیر باید توجه داشت که هرچند آن را باطل یا مورد خدشه بدانیم اما نمیتوان بهراحتی از احتمالِ تأثیر خودآگاه یا ناخودآگاهِ باور به این ایده در شکلگیری وضعیت فعلی جهان، چشم پوشید؛ چهبسا وضعیت بنگاههای خبری و صنعت خبر معاصر که در ارتباط با مورد اول یعنی تکثر اطلاعاتاند نیز بر مبنای همین ایده، تحقق پیدا کرده و بهینهشدهاند.
تکثر اطلاعاتی معاصر بهشکلی است که امروزه موارد بسیار متعددی، مصداق این حکمت علوی محسوب میشوند که: «هرگاه پاسخها انبوه شوند، پاسخ درست پوشیده میماند».
2- پیچیدهشدن فرایندهای امور و عدم آگاهی افراد به تمام یک امر.
اگر در اعصار پیشین، افراد در موقعیتی قرار داشتند که خیلی از امور پیشپاافتاده یا حتی برخی امور مهم اجتماعی را میتوانستند بهتنهایی انجام دهند یا اینکه به فرآیند آن، آگاهی پیدا کنند. اما امروزه، امور مختلف، پیچیدگی و تخصصی روزافزون پیدا کردهاند که مثال ملموس آن فرایندهای تولیدی است که خیلی طبیعی است که فردی، سالها در کارخانه تولید خودرو کار کند و تواناییاش در حد بستن برخی قطعات محدود باشد و اطلاعاتش نیز از نکاتی کلی که لازمه کار در محیط کارگاهی است، فراتر نرود. همین وضعیت در فرایندهای سیاسی-اجتماعی نیز وجود دارد. چهبسا به همین خاطر است که فرایندهایی مانند انتخاباتها که کلیشههای ساختارهای مدرن جمهوری برای مشارکت مردم هستند، قدرتشان را از دست داده و نتایج آن نیز برای مردم، مبهم و غیرقابل پیشبینی است.
3- عدم دسترسی برابر و آزاد به اطلاعات.
شماره اول، تکثر بود که یکی از موارد آن تکثر اطلاعات بود. نکته جدید و مرتبط با اطلاعات، این است که با اینکه ممکن است در ابتدا این برداشت و تصویر، از فرایندهای رسانهای به ذهن بیاید که اطلاعات، بهشکلی آزاد و برابر در دسترساند اما جدای از اینکه خیلی از اطلاعات بدون صرف هزینه و تخصص فراوان، قابلیت استفاده و فهم ندارند، همچنان قوانینی مانند حق فراموششدن وجود دارند که میتوانند جهت مدیریت و کنترل اطلاعات، مداخله و اقدام کنند. امکان مداخلاتی اینچنین، راه را برای به وجود آمدنِ افسانهها و گمانهزنیهایی باز میکند که از جهت صدق و کذب قابل بررسی نیستند.
باتوجه به این ویژگیها و مواردی اینچنین است که برخی وضعیت فعلی را بهگونهای توصیف میکنند که دیگر کسی در جستوجوی یافتن حقیقت نیست بلکه هرکس سعی میکند حقیقت خودش را بسازد. همین توصیف را میتوان بهنوعی در کارزارهای سیاسی اخیر از جمله انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم، مشاهده کرد؛ آنجا که سطح تشدید شده و جدیدی از «دیوار حاشا بلند است» به نمایش در آمده و دیدیم که در موارد متعددی که چندان تحلیلی هم نبودند، هرکسی به روایت خودش اصرار میکرد.
از دیگر نتایج این وضعیت، این است که، احساسات از آگاهی مهمتراند.
در پاسخ به پرسشهایی که در ابتدا مطرحشدند، میتوان گفت جدای از اینکه از این وضعیت، میتوان عبور کرد یا نه، همچنان ظرفیتهایی برای معرفتبخشیِ حافظه تاریخی وجود دارد و با رعایت ملاحظاتی میتوان از مانعِ پساحقیقت نیز عبور کرد؛ در این راستا میتوان به نکات زیر اشاره کرد:
- در کنشگری سیاسی-اجتماعی بیجهت وارد هر بحث جزئی تاریخی نشد و صرفاً در موضوعی که قرائن و استدلالهای متقنی دارد، ورود کرد؛ به این ترتیب با دوری از موردی که اطمینانبخشی کمی دارد و ایستادن در موضعی استوار، با سائقهای پساحقیقت و زمینههای احساسی آن تا جای ممکن مقابله میشود.
- بیشینهکردن خودآگاهی عمومی و درک انتقادی نسبت به موضوع پساحقیقت؛ به این ترتیب برخی زمینههای پساحقیقت، محدود یا رفع شده و امکان بیشتری برای استناد به گزارههای تاریخی باقی میماند.
- تلاش کنیم تاریخی که اکنون در حال شکلگیری است بهنحوی باشد که سالهای آتی، بیشتر و راحتتر بتوان به آن استناد کرد؛ مثلاً با شفافیت فرایندها، امکان اینکه عموم افراد جامعه بهکل یا کلیت این امر، آگاهیِ معتبر بیابند، افزایش پیدا میکند؛ این مورد اکنون نیز مصداقهایی دارد مثلاً سازمان نظامیای که آرمان و اهدافش مشخصاند و آن را در فرایندی شفاف و عمومی توسعه داده است بهنحوی که عموم مردم امکان حضور در بخشهای مختلف این فرایندها را داشتهاند، چنین سازمانی اگر متهم به عملکردی خلاف این آرمانها و آموزشها شود، میتواند این پاسخ منطقی و قابل قبول را ارائه کند که اگر خطایی رخ داده باشد هم قابل استناد به ساختار سازمان نیست.
مثال دیگر در این زمینه میتواند درگیر کردن هرچه بیشتر عموم مردم در انجام کارها، آنهم بهشکلی باشد که اگرچه کار هرکسی هم در یک بخش است اما بهکل فرایند کار، حتماً آگاهی داشتهباشد. شاید ایده تعاونیها که اوایل انقلاب مطرح شدند، با این بحث، تناسب داشتهباشد.
- همچنین ظرفیتهای جایگزینی نیز وجود دارند که میتوان مستقلاً و یا در ترکیب با ظرفیت حافظه تاریخی از آنها استفادهکرد؛ مثلاً:
استفاده از ظرفیتهای نقد روایی برای سنجش روایت و استناد تاریخی یا سنجش ایده سیاسی رقیب؛ مثلاً با ملاکهایی همچون انسجام، تناسب، امکان معناداری شخصیتها در جایگاه تعریفشدهشان و درستی یا نادرستیِ شخصیتها در نقشهای مختلفشان و اینکه با ساختار کهن الگوییشان سازگاری منطقی دارند یا نه. برای مثال ایده کسی که در بحث تولید، همسو با منافع اقتصادی دهکی خاص و بیتوجه به سایر دهکهاست و در عین حال در برخی مباحث، موضعی کاملاً متفاوت دارد، فاقد انسجام است. همچنین روایتی که در وضعیت گذشته منتهی به اکنون، جایگاه ویژه و محوریای برای مشکل اقتصادی، قائل است ولی در ایدههایش برای مسیر پیشرو، توجه چندانی به مشکل اقتصادی ندارد، نیز با مشکل انسجام ربروست.
تکیهبر ایدههای سیاسی.
یعنی پیش از آنکه بخواهیم درگیر شناخت وضعیت فعلی یا گذشتهای شویم که هر دو، شدیداً با مانعی به نام پساحقیقت روبهرو هستند؛ موضعمان را درباره وضعیتِ بودنِ سیاسیمان مشخص کنیم و بحث سیاسی را حول درستی یا نادرستی آن پیش ببریم و در ادامه و آرامآرام، همین موضع سیاسی را به مباحث کلی و سپس جزئیِ وضعیتِ گذشته، حال و آیندهمان امتداد بدهیم؛ این کاری است که خیلی از کنشگران سیاسی توان و انسجام فکری لازم برای انجامش را ندارند و یا اینکه اصلاً جسارت ورود به چنین حوزهای را ندارند و ترجیح میدهند وضع موجود را مدیریت کنند و ملاک اولی و اصلی تصمیمگیریشان، دوری هرچه بیشتر از هرگونه تنشِ داخلی یا خارجی است؛ این موضوع در حالی است که اوضاع جمهوری اسلامی در سیاست خارجی و بهخصوص در منطقه که همیشه تا حدودی موضع سیاسی مستقلش را دنبال کرده، نسبت به سیاست داخلی که بارها بهسمت سیاستزدایی و مدیریت صرف رفته، آوردههای بسیار بیشتری داشته است.
تاریخ انتشار: 1403/05/01
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.