ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
آنچه در ادامه ملاحظه میکنید، مشروح صحبتهای دکتر علی سعیدی، اقتصاددان و عضو هیئت علمی دانشگاه قم است که به مناسبت اربعین حسینی در زمینه ارتباط مباحث اقتصادی با اربعین با رسانه فکرت، گفتگویی تفصیلی داشته است؛
وقتی ما داريم در مورد انسان اقتصادي صحبت میکنیم درواقع يكي از موضوعات اساسي در دانش اقتصاد به رابطه انسان اقتصادي و ثروت، مال، دارايي برمیگردد و شايد مجموعهای عظيمي از نظريه اقتصادي دنبال اين است كه اين رابطه انسان را با مال، با ثروت تعريف بكند. البته تعابير و تعریفهای متعددي از دانش اقتصاد وجود دارد ولي دو عنصر اساسي در نظریهپردازی اقتصاد انسان اقتصادي و اموال و داراییها و رابطهای است كه بين اینها ايجاد میشود و نظريات مختلف تلاش میکنند اين رابطه را به يك نوعي صورتبندی بكنند.
درواقع وقتي كه ما نگاه میکنیم انسان در ارتباط با اين اموال و داراییهایش داراي يكسري حق و تكليف و مسئوليتي میشود و بعد اين در نحوه تصرف او در اموالش اثرگذار است.
آن چيزي كه بهعنوان دانش اقتصاد رايج يا متعارف يا به تعبیر دقیقتر علم اقتصاد سرمایهداری ليبرال مطرح هست تلاشش بر اين است كه يك انساني را تصوير بكند كه اين انسان يك انسان انتزاعي و دور از هر گونه رنگ و لعاب ارزشي، هنجاري و حتي فرهنگي و تاريخي باشد چون داعیهاش بر اين است كه میخواهم يك علم محض، يك علم عاري از ارزشها و هنجارها را ارائه بكنم. البته خب اين در مقام ادعاست، ولي خب در سطح مختلفي ارزشهای ليبرالي سرمایهداری خودش را در آن تحميل میکند.
ویژگیهای انسانِ اقتصادی در نگاه مادیگرایانه
تصويري كه حالا بهعنوان انسان اقتصادي در اين چهارچوب مطرح میشود يك انساني است كه كاملاً دنبال حساب و كتاب دو دو تا چهارتاي مادي است. در دستگاه تحليلي فایدهگرایی دارد محاسبات لذت و درد را انجام میدهد. اين محاسبات لذت و درد میآید در قالب تحلیلهای هزينه فايده حتي در سطح اجتماعي هم وقتي كه میخواهد بيايد نظریهپردازی بكند میآید در محاسبه هزینهها و فوايد يا سودهاي يك پروژه، يك فعاليت، يك كنش، يك اقدام يا يك تصرف در مال را به يك تعبيري محاسبه میکند و بعد اگر اين هزينه و فایدهاش به نفع وزنه فایدهها و سودش سنگینتر بود اين انتخاب را انجام میدهد.
براي اينكه بتوانند اين مدل را، اين انسان را با تعابير حالا رياضياتي كه يك نمادي از صورتبندی علمي به شمار میرود تفسيرش كنند طبيعتاً پیچیدگیها و زواياي مختلف اجتماعي فرهنگي را سعي میکنند از آن انتزاع بكنند و يك موجودي را نهايتاً ترسيم بكنند كه اين موجود صرفاً دنبال حداكثر منفعت شخصي خودش است.
خب اين انسان چون درواقع هيچ رنگ و بو يا هيچ ظاهر يا به يك معنايي سبقه فرهنگي و ارزشي ندارد هيچ وقت در عالم واقع وجود خارجي ندارد و اين را خودشان هم ابراز میکنند و حتي از اين دفاع میکنند و میگویند ما براي اينكه بتوانيم يك علم محض درست كنيم بايد اين ارزشها را از اين جدا كنيم. حالا بماند كه خود آن نگاه فايده گرايانه به انسان و محاسبات لذت و درد خودش يك نگاه اخلاقي خاصي است. حالا با انتقادهايي كه به آن وجود دارد. ولي خب مثلاً سردمداران خود اقتصاد به يك معنايي نئوكلاسيك مثل مثلاً امثال استوارت ميل يا والراس يا مارشل ترسيمي كه میکنند كلاً هم علم اقتصاد و هم انسان اقتصادي میگویند كه نه ما دنبال آن بعدي از انسان هستيم كه صرفاً انسان با انگيزه كسب ثروت دارد فعاليت میکند و ساير تعلقات، گرایشها، باورهايش را ما كنار میگذاریم. مثلاً استوارت ميل در آن كتاب اصول اقتصاد سياسي خودش میگوید اقتصاد سياسي انسان را به گونهای در نظر میگیرد كه گويي صرفاً مشغول تصاحب و مصرف ثروت است.
انتزاع عمدی از تاریخ، جامعه، ارزش ها و هنجارها
شما وقتي كه انسان را تا اين حد از تاريخ و جامعه و ارزشها و ايدئولوژي و هنجارها منتزعش میکنید اين انسان هر گزارهای و هر قانونمندي كه در مورد رفتارهاي اين انسان شما استخراج بكنيد آن محدود و محصور به همین انسان انتزاعي است و وقتي كه آن انسان میخواهد روي زمين بيايد اين رنگها، اين ايدئولوژي، باورها، تاريخ، اینها همه در رفتار آن انسان اثرگذار میشود و آن نظريه اقتصادي هر چقدر هم به لحاظ رياضياتي دقيق باشد كه حالا آن هم باز خودش جاي نقد و بررسي دارد ولي چقدر هم شما آنجا دقتهای نظري را رعايت كرده باشيد ولي باز وقتي كه اين میخواهد به عرصه كاربرد بيايد میبینیم كه چالشهای جدي را ايجاد میکند .
در كنار اين نظريه رايج يا متعارف انسان اقتصادي عقلاني خب ما جريانهاي ديگري را در فضاي اقتصاد داريم كه از موضع فرهنگي اجتماعي سعي كردهاند كه علاوه بر نقد اين انسان، بتوانند يك تصويري از انسان اقتصادي ارائه بكنند كه اين انسان اقتصادي در چهارچوب فرهنگ، ارزشها، نهادها، اینها معنا پيدا بكند كه حالا در اقتصاد به طور خاص در مكاتب نهادگرايي بيشتر تجلي دارد كه اينجا ديگر ميگويند نه آن انسان انتزاعي كه شما آن را تصوير كردهايد آن صرفاً يك انسان موهوم است! يك انساني است كه فقط در تخيل وجود دارد! هيچ انسان واقعي در عالم بيرون شما پيدا نميكنيد كه مبتني بر اصول رفتاري انسان اقتصادي عقلاني كار بكند!
خب رفتارگراها به يك ترتيبي با آزمايشهاي متعدد روانشناختی نشان دادهاند كه اين اصول و فرضيات مبنايي اقتصاد نئوكلاسيك در مورد انسان نادرست است و انسانها اتفاقاً محاسبات هزينه ـ فايده نميكنند. خيلي وقتها قواعد سرانگشتي دارند. خيلي وقتها مبتني بر عادات و رفتارهايشان سعي ميكنند تصميمگيري بكنند. يا نهادگراها به شدت روي نهادها و قواعد رفتاري كه حالا ممكن است غیررسمی باشد هنجارهاي غیررسمی يا رسمي كه در چهارچوب قوانين اعلام شده در جامعه مطرح ميشود رفتار انسانها را در اين حيطه و با اين ابزار نهادها سعي ميكنند تعريف بكنند و با اين كار سعي ميكنند يك انسان به يك معنايي فرهنگي، اجتماعي، تاريخي را ترسيم بكنند. تفاوت بين جوامع را به رسميت میشناسند. تفاوت در تاریخها و فرهنگها را به رسميت میشناسند و میگویند چون فرهنگهای مختلف نهادهاي مختلفي، آدابورسوم مختلفي، سنتهاي متفاوتي دارند طبعاً انسانهايي كه در فرهنگهاي متفاوت هستند الگوهاي رفتاریشان هم با هم متفاوت است و انسانها لزوماً تابع آن هزينه ـ فايده و محاسبات لذت و درد شخصي يا مبتني بر منفعت شخصي تصمیمگیری نميكنند. خيلي وقتها انسانها مبتني بر هنجارهايي كه جامعه براي آنها ترسيم كرده است دارند رفتار ميكنند. حالا اینها ممكن است يك بخشهايي از اين اصلاً ناخودآگاه باشد. يك بخشهايي از اين هم ممكن است آگاهانه باشد؛ ولي به هر حال با تغيير فرهنگ، با تغيير اجتماع، با تغيير حتي تاريخ و زمان اين رفتارهايي كه مردم از خود بروز ميدهند متفاوت ميشود.
البته اين نگاه فرهنگي انسان را باز دوباره در روي زمين و فقط در روي زمين ترسيم ميكند. هيچ چيزي فراتر از فرهنگ، فراتر از جامعه، فراتر از تاريخ وجود ندارد كه ما بتوانيم با استفاده از آن بين فرهنگها، بين جوامع بين ايدئولوژيها قضاوتي بكنيم. همه شناختها و معرفتهاي ما در درون فرهنگهاست. ما اگر از فرهنگي بيرون بياييم هيچ چيزي در مورد فرهنگهاي مختلف نميتوانيم بحث بكنيم.
يك چالشي كه اينجا وجود دارد خود مرزبندي فرهنگهاست؛ يعني اگر بخواهيم يك مقدار انتقادي هم به اين صورتبندی نگاه بكنيم درست است كه انسان روي زمين متأثر و منبعث از انگيزههاي مختلفي است و خيلي از اين انگيزهها شايد فرهنگي، اجتماعي يا تاريخي باشند اما به هر حال اين مرزبندي فرهنگها خيلي مرزبندي باز شفاف و روشني نيست! به خاطر تعاملاتي كه بين انسانها وجود دارد شما نميتوانيد دور يك منطقهاي خط بكشيد بگوييد اين فرهنگ فقط در اين حوزه است. بلكه اینها طيفبندي دارد از شدت و ضعف. ميآيد يك جاهايي هم برخي از جوامع اصلاً در طول تاريخ چند فرهنگي شدهاند يعني مؤلفههاي مختلفي را شما از فرهنگهاي مختلف ميبينيد و عمده جوامع الان شايد اين طور باشند. مثلاً ما جامعه خودمان الان نميتوانيم بگوييم كه فرهنگ ما الان كاملاً اسلامي است، كاملاً غربي است، كاملاً ايراني است، شرقي است، غربي است. در طول شايد چند هزار سال تمدني كه در اين سرزمين بوده است فرهنگهاي مختلفي آمده كه رسوباتي از هر كدام از اینها وجود دارد. در جوامع غربي هم همين است ما نميتوانيم بگوييم مرز تمدن غربي كجاست. الان خيلي از كشورهاي شرقي هم ميبينيم كه همان ارزشها و باورهاي غربيها را پذيرفتند و دارند در همان فضاي تمدني تنفس ميكنند و حتي دارند آن را تقويت ميكنند كشورهاي شرق آسيا مثل ژاپن يا حتي چين يا كشورهاي ديگري اینها تا يك حد زيادي آن باورهاي تمدن مدرن را بپذیرفتهاند.
«اقتصادنا»؛ مبنایی برای بازتعریف انسان اقتصادی
حالا يك نوع ديگري از انسان را ميتوانيم ترسيم بكنيم مبتني بر فضاي اقتصاد اسلامي كه شايد به نظرم مهمترین نكته آن به مقدمه چاپ دوم اقتصادنا برگردد كه شهيد صدر نوشته است و آن به نظرم ميتواند بهعنوان يك بيانيه توسعه اسلامي يا پيشرفت اسلامي مطرح بشود. چون اتفاقاً آنجا شهيد صدر میگوید من اينجا نميخواهم مكتبي حرف بزنم. من ميخواهم تاريخي بحث بكنم. میخواهم استدلالي بحث بكنم. آنجا وقتي كه شهيد صدر دارد مدل توسعه اروپايي را و الگوهاي اروپايي را ترسيم ميكند و علت اينكه چرا اين الگوها در جوامع اسلامي و در جوامع مسلمين موفق نميشود! درصورتیکه اینها در ظاهر حداقل در كشورهاي اروپايي توانسته است پيشرفت و توسعه و آباداني را به ارمغان بياورد ولي اینها هر كدام وارد جوامع اسلامي میشود نتايج معكوسي میدهد! دوباره وابستگي و عقبماندگی ما را بيشتر ميكند!
بعد آنجا استدلال مفصلي دارد كه اصلاً اين الگوها در جوامع اسلامي به دلايل متعددي جواب نميدهد. يكي از آن حوزههايي كه بُعد انسانشناسی را يك مقدار تقويت ميكند شهيد صدر اشاره ميكند ميگويد انسان اروپايي وقتي كه دارد با طبيعت، با انسان، با حتي خالق ارتباط برقرار ميكند هميشه نگاهش به زمين است. حتي آن خدايي را كه مسيح آورده سعي ميكند روي زمين بياورد و تجسم به آن ببخشد. آن را مجسم ميكند. اين نبي خدا را تبديل به يك موجود باز زميني ميكند اين فرزند خداست. خدا روي زمين آمده است و روي زمين دارد همهاش، به تعبير شهيد صدر نگاهش به زمين است. ميگويد انسان اروپايي تنها به زمين مینگرد و نگاهي به آسمان ندارد و مسيحيت نيز نتوانست انسان اروپايي را به آسمان متوجه كند. تمامي كوششهاي علمي در اروپا نيز براي آوردن خدا به زمين بوده است يعني اين نگاه اساساً به زمين، نگاه ماترياليستي، اين نگاه رو به زمين در اروپاييها يك نگاه به يك تعبيري در سنت اروپايي، در فرهنگ اروپايي نهادينه شده است. به خاطر همين هم است كه ميگويد انسان اروپايي به سمت انساني ميرود كه دنبال لذت و حداكثر كردن لذت و فايده و سود و منفعت است. دنبال آن محاسبات لذت و درد ميرود. آزادي به معناي ليبراليستي آن میآید در آن انسان تجلي پیدا میکند و حالا بحثهاي تنازع بقا و اینها است.
درصورتیکه در مقابل آن، آن تصويري كه شهيد صدر از انسان مسلمان ارائه ميدهد ميگويد كه برعكس آن انسان اروپايي كه تمام نگاهش به زمين است و در زمين دارد دنبال معاني ميگردد انسان مسلمان بر اساس آن تربيت و آن فضاي فرهنگي و ايماني كه در اسلام وجود دارد هميشه نگاهش به آسمان است؛ در آيات قرآن هم دارد يعني حتي شما وقتي كه دنبال رزق مادي هم هستيد ميگويد «وَ فِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ» يعني حتي رزق و روزي شما را هم میگوید باز آسمان است. به تعبيري اسلام شما را به سمت آسمان سوق داده است ولي در آسمان هم نگه نداشته است كه خارج از فضاي روي زمين باشيد. انسان مسلمان اول به آسمان مينگرد اين امتها يعني امتهای مسلمان ابتدا به آسمان مينگرند و قبل از عالم ماده و محسوسات تحت تأثير عالم غيب هستند به همين جهت نيروي فريبندگي ماده بر روي انسان مسلمان اثر كمتري خواهد داشت و اين انسان آنگونه كه آزادي و فرديت بر روي انسان اروپايي اثر گذاشته است از آن اثر نميپذيرد. شما وقتیکه نگاهت به آسمان است همه رزق و روزي و تقديرات و مقدرات را از بالا داري ميبيني كه دارد زندگي ميشود باعث ميشود كه آن گامهايي كه داري روي زمين برميداري يك رنگ و بوي ديگري داشته باشد؛ چون از آن طرف هم رهبانيت و دوري از دنيا هم نهي شده است؛ يعني شما از طرف روي زمين هستي و مأمور به آباداني همين زمين هستي. روي زمين هستي. منتها نگاه تو به آسمان است.
تمایزات خاص انسانِ اربعینی
در انسان اربعيني ديگر شما به صورت واقعيت مجسم يافته ميتوانيد اين را ببينيد. آن كسي كه در اربعين ميآيد موكب ميزند و دارد به زائران امام حسين (علیهالسلام) خدمترسانی ميكند وقتي كه به آنها صحبت ميكني آن چيزي كه دارد خودش ابراز ميكند ميگويد اصلاً اين مال مالِ حسين است و من دارم به زائر حسين خدمت ميكنم؛ يعني مال مالِ حسين است من از طرف حسين اينجا مثل يك خزانهدار هستم مثل يك مأمور هستم مثل يك كارگزار هستم كه مالي كه مال حسين است را در خدمت زائر حسين قرار بدهم.
يعني آن عنصر غيبي كه آن را نميبينيم اينجا در وجود حضرت امام حسين (علیهالسلام) تجلي پيدا كرده و من در تصرف در اموالم دارم حسين را ميبينم. حتي آن زائري هم كه ميآيد بهرهمند ميشود از اين خدمات و از اين اموالي كه در موکبها دارد ارائه ميشود اين هم اين فرد را به مثابه يك انساني كه حالا من دارم از او خدماتي ميگيرم و مديون او میشوم بايد يك پرداختي بكنم يك ديني به او دارم حداقل، اين طور نميبيند. او هم خودش را با حسين طرف حساب ميبيند كه من آمدهام دارم به زيارت امام حسين ميروم و خب امام حسين دارد از من پذيرايي ميكند. اين دارد حسين را ميبيند در رابطه خودش و تصرف در آن اموال. او هم كه دارد اموال را ميدهد دارد امام حسين را ميبيند. اصلاً صاحب موكب زائر را بماهو زائري كه يك انسان است حالا آمده يك چيزي از من میخواهد نمیبیند. اين دارد حسين را میبیند. با حسين مبادله ميكند. آن كسي هم كه دارد بهرهبرداري ميكند باز دارد حسين را ميبيند. او هم دارد با حسين معامله ميكند؛ يعني اين وسط واسطه مبادله اين دو تا فرد و واسطه هر تصرفي در اين اموال يك عنصر آسماني هست كه آمده دارد اين معاملات را، اين تعاملات انساني را، اين مبادلات را دارد سازماندهی ميكند.
و حسين هم يك عنصر لزوماً فرهنگي يا تاريخي نيست. اين فراتر از فرهنگ و تاريخ است. به خاطر همين است كه شما در اربعين ديگر زبان و جامعه و تاريخ و اینها همه كنار ميرود. شما حتي مذهب هم بعضي وقتها كنار ميرود. میبینیم مسيحي هم هست. يهودي هم هست. يا مكاتب ديگر هم دارد؛ ولي وقتي كه آنجا ميآيد ديگر اين موكب نميپرسد كه تو شيعه هستي؟ تو سني هستي؟ تو مثلاً چه مذهبي داري؟ چه جامعهای؟ ايراني هستي؟ عراقي هستي؟ چيني هستي؟ آمريكايي هستي؟ كجايي هستي؟ يعني همه اینها در آن رابطهاي كه حسين وسط ميآيد كلاً رنگ ميبازد. ما در اربعين به يك عنصر وحدت بخشي دست پيدا كردهايم كه آن در واقع آن حب الحسين است. عشق به امام حسين است و آن حب الحسين باعث ميشود كه ارتباط ما با اموالمان و تصرفات ما در اموالمان چه در موضع اعطاي اموال، چه در دريافت آن خدمات و اموال به گونه ديگري رقم ميخورد و اين به شدت اتفاقاً كارايي هم دارد يعني بر اساس ملاكات مادي هم وقتي كه ما اندازهگيري ميكنيم ميبينيم كه اين حجم از خدمترسانی، اين حجم از امكانات، اين حجم از ثروتي كه آنجا در مبادله ميشود را هيچ دستگاه متمركزي، هيچ برنامهريز متمركزي، يا هيچ بنگاه خصوصي، هيچ شركتي، هيچ بازاري در اين سطح و با اين گستره و با اين كيفيت قادر نيست كه تأمين بكند. اين فردي كه خودش را مديون امام حسين ميداند اين است كه با تلاش شبانهروزی، با روحيه جهادي، با اين فضا توانسته است اين كار را بكند و اين حادثه را رقم بزند.
بنابراين ما اگر بخواهيم يك تصويري واقعگرایانه از انسانشناسی اسلامي يا انسانشناسی اقتصادي اسلامي ارائه بدهيم خود اين ماجراي اربعين و اين تعاملاتي كه در اربعين اتفاق میافتاد خصوصاً از اين بعد ارتباطي كه بين انسان و مال دارد صورت میگیرد آن ماده اصلي و آن درواقع عينيتي را براي ما فراهم كرده است كه ما با صورتبندی آن میتوانیم آن نظريه انسانشناختی اسلامي را ارائه بكنيم كه عرض كردم هم يك پاي آن روي زمين است و دارد روي زمين اين حجم از خدمات را دارد ارائه میکند.
بهرهگیری از ساحت علم برای شناخت بهتر
اگر اين را بپذيريم كه ما در علم به دنبال شناخت هستيم شناخت واقع هستيم و تلاشمان اين است كه اين شناخت جامعتر و كاملتر باشد اين چيزي كه تا الان بهعنوان روش حالا مبتني بر رياضيات و رياضي كردن همه چيز رقم خورده است در علم اقتصاد، باعث شده است كه ما يك بخشهاي مهمي از واقعيت را نتوانيم بفهميم. نتوانيم تحليل بكنيم و اين نه فقط ناظر به اربعين كه خب خيلي سطح عميقتر و پيچيدهتري دارد حتي در سطح همان زندگي مادي انسان غربي هم نتوانسته است اين كار را انجام بدهد.
ما در آن سنت الهي وقتي كه داريم يك جهشي انجام ميدهيم، يك مالي را ميدهيم خمس میدهیم، صدقه میدهیم، انفاق میکنیم در ازاي آن، مال فيزيكي و ملموسي شايد دريافت نميكنيم و اين مال دارد كم ميشود؛ ولي در ازاي آن يك چيزي را داريم دريافت ميكنيم. حالا آن چيز چيست؟ يك بخشي از آن عنصر غيبي است. يك بخش بركت است. رزق است يا هر عنوان ديگري. آن عنوان چون خيلي به آن نپرداختيم خيلي آن صورتبندی نكرديم، خيلي روي آن كار نكرديم شايد الان يك مقداري براي ما گنگ باشد! خيلي مفهوم نباشد! ولي در آنجا دارد يك اتفاقي ميافتد يعني يك اتفاقي در جامعه، در عالم دارد با اين كنش من، با اين فعاليت من ميافتد كه اين با منطق بازار مادي شايد سازگار نباشد؛ يعني قابل فهم نباشد. ديده نميشود. هست، يك چيزي آنجا هست در قبال دادن شما يك چيزي دارد گير شما میآید منتها اين را ما الان خوب صورتبندی نكرديم و ابعاد آن را شناسايي نکردهایم. ضمن اينكه يك وقتي حالا به يك تعبير ديگري همه كنشهاي اقتصادي ما در چهارچوب بازار قابل تفسير نيست. يك بخشي از فعاليتهاي ما كه اتفاقاً بخش بزرگتری از كنشهاي اقتصادي ما هست يعني اقتصاد به معناي همان تصرف در مال و مبادله اموال و اینها هست كه در نابازار دارد اتفاق ميافتد. در نابازار مبادله هم هست ولي مبادله لزوماً پاياپاي نيست. مبادله لزوماً نقد نيست. لزوماً مادي و پولي نيست.
الان ببینید يك بخش زيادي توليد خدمت دارد در خانهها انجام ميشود، شما اینها را صفر در نظر گرفتهايد! همين خانم وقتي كه از خانه بيرون بيايد يك نيروي كاري در يك شركتي، در کارخانهای، در يك مؤسسهای ميشود به اندازه آن دستمزدي كه ميگيرد مشاركت اقتصادي ميشود، فعال اقتصادي میشود، افزايش به دي جي پي جامعه میشود، به توليد دارد خدمت ميكند ولي خب واضح است بايد حساب دودوتاچهارتای خيلي ساده ميتوان نشان داد كه خانمي كه در درون خانه است دارد ارزش اقتصادي خيلي بيشتري توليد ميكند تا همين خانم وقتي بيرون از خانه ميآيد. وقتي كه اين خانه بيرون از خانه ميآيد در حد يك نيروي كار ساده دارد يك دستمزد را دريافت ميكند. همين خانم وقتي داخل خانه است شايد دارد چندين كار را همزمان پيش ميبرد و اگر بخواهيم آن را حساب بكنيم يك خانم در خانه معادل با چند نفر بيرون از خانه دارد كار ميكند. دارد نگهداري از بچه انجام ميدهد. نظافت خانه را انجام ميدهد. غذا ميپزد و... و... حالا به اضافه بسياري از آن فضاي فرهنگي معنوي و تربيتي كه حضور مادر در خانه ميتواند ايجاد بكند.
آنچه اقتصاد مرسوم بازار نمیبیند!
خب اين اقتصاد بازار چون آن قسمتها را نميبيند اقتصادها را به لحاظ سيستماتيك دارد کوچکتر نشان ميدهد. مخصوصاً آن جاهايي كه ما يك نابازارهاي خيلي بزرگي داريم. در جوامعي كه خانواده خيلي بزرگ است و خيلي از نيازهاي افراد در خانواده دارد اتفاق ميافتد اقتصاد بازار چون آنها را نميبيند و كنار گذاشته اقتصاد آنها را به صورت سيستماتيك يعني خطاي سيستماتيك، يعني به صورت روشمند دارد آنها را كوچك نشان ميدهد. ولي در جوامعي كه تحت تأثير ارزشهاي بازار آمده است خانواده را از بين برده است و همه داخل بازار كار آمدند اینها را بزرگتر نشان ميدهد؛ يعني اين اصلاً يك خطاي محاسباتي است. شما نميتوانيد دقيق الان محاسبه كنيد بگوييد كه جي دي پي معيار درستي براي اندازه اقتصادي كشورهاي مختلف است. چون اين با آن عامل نابازار تعديل نشده است. ما اگر بخواهيم دقیقتر واقع را بشناسيم بايد آن نابازار را هم وارد اين بكنيم.
پس اينكه شما كه اقتصاد متعارف رياضي را داري و ميگويي من اين را نميفهمم! رزق را نمیفهم! بركت را نمیفهمم! اينكه اینها را نميفهمم خب باعث ميشود درك شما از واقع يك درك ناقصي ميشود يعني درك محدود ميشود. واقعيت خيلي بزرگتر از اين حرفهاست. اين ميتواند اينجا يك اتفاقاً نقطه نقصي براي خود روششناسی اقتصاد رياضي باشد. يك نقطه عزيمتي باشد براي يك روشهاي ديگري براي تحليل اقتصادي باشد.
از سوی دیگر يك چيزي را بايد بين علم اقتصاد و مسئله اقتصادي تفكيك كنيم. خب نظريه اقتصادي يك چيز است مسئله اقتصادي يك چيز ديگر. ما مسائل اقتصادي داشتهايم از ارسطو و قبل از ارسطو در مورد مسائل اقتصادي، در مورد پول، مبادله، اجرت، قيمت، بازار. متفكران مختلفي آمدند حرف زدند. نظريه دادند. بحثهايي را کردهاند. آن چيزي كه ما در دوران مدرن با آن مواجه هستيم اين است كه يك چيزي بهعنوان نظريه اقتصادي آمده مطرح شده است كه اين نظريه اقتصادي اساساً اقتصاد بازار است؛ يعني آمده در جامعه بازار ميگويد ميخواهم براي اين جامعه بازار تئوري پردازي بكنم و نظريه انسان اقتصادي عقلاني كه هم ترسيم ميكند ميگويد اين نظريه اقتصادي من در مورد مسئلهاي به نام انسان اقتصادي است. اين نظريه هست كه ما با آن چالش داريم و اين نظريه اقتصادي است كه به يك معنايي اعور است تك چشم است و نابيناست. يك جاهايي را نميتواند خوب ببيند. چون اين نظريه فقط نظريه بازار است. فقط بازار، تعاملات بازاري كه مبتني بر قيمت است. شما اگر نگاه كنيد ما در مورد قيمت در تاريخ تمدني خودمان، مباحث حكمي خودمان كم و بيش گوشه كنارهايي يك بحثهایی شده است يا در بحث باب معاملات فقه و اینها بحث شده است. ولي خيلي مسئله محوري مهمي نبوده كه حالا قيمت از كجا میآمد و چطور شكل میگیرد و چطور تغيير میکند، چه عواملي مؤثر بر اين قيمت است. نهايتاً ما يك قيمتي داريم در بازار است عرف است شكل ميگيرد. البته آن بازار يك بازار طراحي شده است يعني سوق المسلمين شما ميگوييد، میگویید آقا از سوق المسلمين شما هر چيزي كه خريديد آن حلال است. آن ديگر خيالت راحت باشد. چرا؟ چون اين قواعدي، يك طراحي را آنجا انجام دادهايم.
اما وقتي كه شما به دنياي مدرن میآیید از فيزيوكراتها بعد میآیید به آدام اسميت میرسید و تا امروز ادامه پيدا ميكند ميبينيد يكي از مسائل مهم در اینها نظريه ارزش است. نظريه ارزش يعني نظريه تعيين قيمت است. ميخواهيد ببينيد قيمت كالاها چقدر است. چرا؟ چون شما با نگاه بازاري ميخواهيد همه چيز را تبديل به يك كالايي بكنيد كه اين كالا قيمت داشته باشد. يك برچسب روي آن بزنيد بگوييد قيمت اين اینقدر است.
تا يك جاهايي اين سعي كرده است اين تئوري بازار، خودش را توسعه هم بدهد؛ يعني از فضاي كالاهاي ملموس و اینها هم فراتر برود مخصوصاً از دوره نئوليبراليسم كه از دهه هشتاد و نود ميلادي به اين طرف است در سه، چهار دهه اخير آمده است خودش را در ساحتهاي ديگري از زندگي اجتماعي و فرهنگي گسترش داده است يعني تئوري بازار آمده است در فرض كنيد حوزه فرهنگ هم خودش را وارد كرده است. فرهنگ را كالاسازي كرده است. در حوزه دانش، در حوزه مثلاً رسانه، در حوزه حتي امنيت تئوري خودش را تسري داده است كه بگويد من فقط كالا را ميفهمم و ميشناسم و ميتوانم قیمتگذاری كنم. هر چيزي كه نا كالا باشد من اين را نميبينم حالا من دانش را بايد تبديل به كالا كنم بياورم در مكانيسم بازار عرضه، تقاضا، قيمتش را به دست ميآورم. ميشود خصوصيسازي دانشگاهها. در بحث فرهنگ من محصولات فرهنگي را نميفهمم شما چه كار داريد ميكنيد! شما داريد یکجایی مثلاً يك ارزشي را ترويج ميكنيد من اين را نميفهمم. براي اينكه اين را بفهمم بايد اين را بازاري كنم. بيايم براي شما يك دستمزد تعيين كنم، يك اجرت بگذارم، شما كارگر بشويد. يا شما مثلاً كارفرما بشويد. يا تقاضاکننده بشويد. عرضهکننده بشويد. بتوانم آن خروجي كار شما را به يك چيزي مثل كالا تفسير كنم. اعتبار كالا بودن بكنم كه بعد بتوانم تازه آن را در دستگاه تحليل خودم تحليلش كنم و واردش كنم. تا جايي كه آمده ورود كرده است اینها را تبديل به كالا كرده آمده اين الگوي بازاري خودش را هم تسري داده است. منتها در اين تسري دادن دارد ارزشهاي خودش را هم تحميل ميكند. دارد فضاي فرهنگ خودش را تحميل ميكند و خب مقاومتهايي در مقابل وجود دارد كه شما با اين كالايي كردن علم، فرهنگ، آموزش، امنيت، با اين كارها داري اینها را از آن حيز انتفاع يا از آن جاهايي كه مصالح اجتماعي است داريد خارج ميكني. وقتي كه علم كالا ميشود و كالاسازي ميشود آن علومي كه واقعاً، حقيقتاً بنيادين هستند مورد نياز جامعه هستند چون ارزش بازاري ديگر ندارند شما اینها را كنار گذاشتهاید! علوم پايه ضعيف ميشود. علوم مثلاً الهيات ضعيف ميشود. علوم انساني ضعيف ميشود. فقط علومي كه فني است، كاربردي است، تكنيكال است درآمدزاست، بازار حاضر است براي آن پول بدهد اینها رونق پيدا ميكند و صدچندان ميشود! اين همان پيامدهاي سوئي است كه دارد.
نابازار در تقابل با منطق بازار
بنابراين اين نظريه اقتصادي درواقع نظريه اقتصاد بازار است كه در دوره مدرن آمده شكل گرفته است. بديلش نظریههای اقتصادي نابازار يا نظریههای اقتصادي جامعتری بايد بيايد كه بتواند هم آن بُعد بازار و بده بستان و تجارت را به يك معنايي تحليل و تفسير بكند و هم آن قسمت نابازاري كه عرض كردم در خيلي از جوامعي كه هنوز منطق بازار را صد در صد نپذيرفته است در آنجا نابازار پررنگتر است قويتر است. خانواده وقتي كه وجود دارد. خود همين اربعين يك ماجرايي نابازار است با اينكه در آن كالا توليد ميشود، توزيع ميشود، مصرف ميشود، مبادله ميشود، همه كنشهاي اقتصادي است؛ ولي چون اين كنشها در بستر بازار نيست اقتصاد بازار نميتواند اين را بفهمد. نمیتواند اين درك بكند.
خب اين نشان ميدهد كه اين تئوري اينجا ناكارآمد است. اين تئوري را بايد عوض كرد. يك تئوري ديگري بايد بيايد كه بتواند اين را بفهمد.
شما ممكن است بگوييد من آن علمي كه مثلاً نابازار را هم در نظر میگیرد ديگر اسمش را اقتصاد نميگذارم اسمش را چيز ديگري ميگذارم. در اسمگذاری اين اشكال ندارد ولي منظور ما الان از علم اقتصاد آن نظرياتي است كه ناظر به مسئله اقتصادي دارد حرف ميزند. ممكن است كه اين علم یکجایی يك جامعهشناسی اقتصادي باشد كه الان هم خيلي دارند يا جامعهشناسی توسعه، اینها هم خيلي در مورد بحثهاي اقتصادي حرف ميزنند. يا نهادگراها اسمشان علم اقتصاد نيست ولي نهادگراها دارند در مورد مسائل اقتصادي حرف ميزنند و نظريه اقتصادي ميدهند. ولي اسم خودشان را علم اقتصاد يا اكونوميك نميگذارند. ولي آن جريان نئوكلاسيك اسم خودش را اكونوميكس میگذراند. حالا از پليتيكال اكونومي هم خودشان را عدول دادند گفتند ما اكونوميكس هستيم اِس ساينس گذاشتند مثل فيزيكس و ... میخواهند بگويند ما يك علم محض چنان هستيم. اینها هم علم محض نيستند. اين هم بالأخره يك نظريه است. میگوید من اين طور اقتصاد را ميبينم. خب حالا اين طور ميبيني اشتباه ميبيني. يا يك جاهايي را نميبيني. يك جاهايي را با سوگيري داري ميبيني و تفسير ميكني. اين در بعد انتقادي است. در مقابلش شما ممكن است بگوييد مثلاً ما از منظر بومي خودمان يا از منظر فرهنگي يا اسلامي اگر بخواهيم به مسئله اقتصادي بپردازيم به يك سري نظرياتي، به يكسري قضايايي، به يك سري گزارههايي ميرسيم كه اساساً متفاوت است. حالا اسم آن مجموع اینها را ممكن است بگوييد ما حكمت عملي ميگذاريم. تدبير منزل میگذاریم. مثلاً يك چيز ديگر میگذاریم.
علم اقتصاد فعلی در جهان، لیبرالیستی است
شما هر جا علم اقتصاد ديديد بگذاريد علم اقتصاد ليبرالي، مسئله حل میشود. اين علم اقتصاد ليبراليستي است. اين علم اقتصاد ماركسيستي است. اين علم اقتصاد نهادگراست. اين علم اقتصاد اسلامي است. اين علم اقتصاد فمينيستي است. يعني علم اقتصاد را وقتي موصوفش میکنید به يك صفت آن ايدئولوژي رو میآید بعد ديگر آن موقع تقسیمبندیها مشخص میشود؛ اما يك تعمدي در فضاي متعارف وجود دارد كه اين پسوند را نياوريد بگوييد علم اقتصاد، خُرد، كلان سنجي، رياضي، دو دو تا چهارتا، اين ديگر اسلامي و غیر اسلامی ندارد كه بعد به اين نتيجه برسيم بگوييم اگر علم اقتصاد اين چيزي است كه شما میگویید اين كه اصلاً به درد نمیخورد و كلاً اين را دور بريزيد و ما بايد برويم يك علم ديگري را از اول درست كنيم؛ اما اگر بگوييم نه اين علم اقتصادي كه شما میگویید علم اقتصادي كه شما میگویید علم اقتصاد سرمایهداری است يا علم اقتصاد ليبراليستي است ما میخواهیم يك علم اقتصادي درست بكنيم كه سرمایهداری يا ليبراليستي نباشد. حالا اين ممكن است در مباني، مفروضات، روش، گزارهها در همه چيز با آن كلاً متفاوت بشود. اين تعبير بيشتر در لفظ است به نظر من. يعني در اصل ماجرا خيلي فرقي نمیکند.
تاریخ انتشار: 1404/05/20
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.