آنچه در ادامه می خوانید مشروح سخنان دکتر جعفر خیرخواهان، اقتصاددان و نویسنده و مترجم و عضو هیئت علمی دانشگاه است که در نخستین برنامه تاکشو رسانه فکرت با موضوع «توسعه و اقتصاد سیاسی» مطرح شده است؛

 

توسعه و پيشرفت جوامع يك موضوع پيچيده و چندجانبه است و از این رو نگاه تك بُعدي به آن می‌تواند زمینه ساز اشتباه شود. از سوی دیگر می‌دانیم که روند به‌هرحال پيشرفت جوامع دچار تغيير و تحولات بسیاری بوده است. ممكن است در اوايل خيلي مسائل ديده نمی‌شد يا دغدغه نبوده و يا زمینه ساز بروز مشكل نمی شده اما به هر حال شما در خطي قرار گرفته‌اید و يا حتي دانشي كه ما داشتيم محدود بوده، ضمن آن که در عمل تجربياتي كه بدست آورديم آن تجربيات ما را مجهزتر كرده تا بتوانيم وضعيت بهتري را رقم بزنيم.

 

توسعه بر مقیاس جهانی و لزوم ارتقای مهارت‌ها

به هر صورت باید در نظر بگيريم هم در دنيا و هم كشور ما صدسال قبل، پنجاه سال قبل قابل مقايسه با وضعيت فعلي نيست. بسيار عقب‌مانده بوديم يعني درواقع آن جريان توسعه ابتدا بگوييم مثلاً از كشورهاي صنعتي همچون انگلستان با انقلاب صنعتي شروع شد. دويست، دویست و پنجاه سال قبل كه مصادف شد با انتشار كتاب «ثروت ملل» آدام اسميت كه اصلاً می‌خواست بگويد ثروت كشورها چيست و چه عواملي باعث رفاه می‌شود كه در آنجا مثلاً بحث نيروي انساني خيلي اهميت پيدا كرد و الآن هم همان شايد پايه ثروت بايد مبنایش بر انسان‌ها باشد. بعد اين انسان‌هایی كه بتوانند مهارت و دانش كسب كنند و تخصصي شدن امور يعني يك جامعه توسعه‌یافته بالاجبار بايد تخصص‌ها و مهارت‌ها و پیچیدگی‌ها بيشتر بشود و با محصولاتي كه توليد می‌کند اين محصولات با آن مزیت‌هایی كه شناخته شده بتواند این‌ها را با دنيا مبادله بكند و از اين مبادله تجارت بین‌المللی كه در اين چند دهه اخير تحت عنوان جهانی‌شدن واقعاً بركات زيادي داشت بهره‌مند بشويم كه حالا يك كشورهايي ممكن است بگوييم يا عمداً يا تصادفي خيلي نتوانسته‌اند از اين روند اقتصاد بین‌المللی بهره‌مند شوند، از اين ارتباط با قدرت‌های مهم سود ببرند كه شايد ايران هم يكي از این‌ها بوده است.

 

از مزیت های جهانی بی‌بهره بوده‌ایم!

از سوی دیگر باید توجه داشت که بخش مهمي از عقب‌ماندگی ما ناظر به عدم بهره‌مندی از اين مزیت‌های جهاني بوده كه حالا متأسفانه شايد بگوييم يك بخشي از آن خودخواسته بوده. ممكن است وارد بحث سياست شديم حاكمان ما به دلايلي نخواسته‌اند به اين روند بپيوندند كه حالا آن جهانی‌شدن هم مسائلي دارد؛ ولي در كل می‌توانیم بگوييم پالسش مثبت هست. نمونه‌اش كشور چين است. ادامه‌اش هند و بعد ويتنام و اندونزي است ـ الآن دارند زياد می‌شوند ـ بنگلادش، حتي پاكستان این‌ها واقعاً پنجاه سال قبل حالا کلمه‌ای به كار ببريم درواقع یک‌جور سطل آشغال زباله دنيا بودند يعني هيچ چيزي نداشتند. اوج فقر و فلاكت و قحطي و بدبختي بودند. ولي با هوشمندي كه بتوانند ارتباط مناسبي بين سياست و اقتصاد برقرار كنند و يك خواست و عزم و اراده‌ای در كل رده‌های تصمیم‌گیری بالا و همراهي جامعه صورت گرفت و دنيا هم اين را قبول كرد.

 

در جستجوی کشف و تمرکز بر مسائل اصلی

 به‌هرحال شما وقتي كشور فقيري هستيد باید دید که مسئله اصلي شما چيست؟ شكم مردم را سير بكنيد. حالا يك مقداري آلودگي محیط‌زیست، نمی‌دانم اتفاقاتي كه افتاد ديگر خيلي مسئله‌ساز نيست يعني یک‌جور مجبور هستي بپذيري. بعد به‌تدریج كه ديگر بلوغ و آن رفاه فراهم می‌شود شما توجهت نیز به مسائل ديگر جلب می‌شود و لذا سعي می‌کنید هم امكان و پول و منابع که داري با سرمایه‌هایی كه مثلاً آلودگي آن كمتر است بتواني توسعه را جلو ببري. بعد به اين جنبه محيط زيستي يا مثلاً فيزيكي بگوييم. جنبه انساني هم به‌هرحال قبلاً انسان‌ها اصلاً انسان به نوعي شمرده نمی‌شدند! يعني طرف نه درآمدي داشت، نه سوادي داشت و نه حقوقش را می‌فهمید. همین‌که وارد چرخه اقتصاد می‌شود ديگر يك انسان نسبتاً عاقل‌تر و بالغ‌تری می‌شود. احساس هويت و شخصيت می‌کند. از آن‌طرف حكومت هم به افراد بها می‌دهد چون می‌بیند این‌ها دارند توليد می‌کنند. آموزش هم به آن‌ها می‌دهد. بهداشت را درواقع و آن سرمایه‌های فيزيكي و انساني و همه دست‌به‌دست هم می‌دهد انسان‌ها بالا می‌روند كه نسبت به تبعیض‌ها حساس می‌شوند آن محرومیت‌هایی كه در اقلیت‌ها نصيبشان می‌شد خانم‌ها ممكن است واقعاً به آن‌ها ظلم می‌شد این‌ها هم زمينه باز می‌شود وارد گروه‌هایی می‌شوند، صنف‌هایی می‌شوند، تشکل‌هایی شكل می‌گیرد و اين جنبه‌های اجتماعي توسعه هم رشد می کند، يعني حالا اشاره كرديم GDP كه بالا می‌رود این‌ها هم بهبود پيدا می‌کند.

 

ارتقای سطح نظام اداری و توسعه چندجانبه

بعد از این می‌بینیم که جنبه نظام اداري هم تغییر یافته و قبلاً نظام اداري شما مثلاً خيلي فشل بود، عقب‌مانده بود، كُند بود، هم منابع دولتي با درآمدهايي كه توانسته است ثروت جامعه ماليات بگيرد می‌تواند آن نظام بروكراسي را بهتر بكند. حرفه‌ای‌تر و پاسخگو بكند. در اينجا هم سيستم اداري بهبود پيدا می‌کند. بعد به هر صورت مردم هم در قالب احزاب گوناگون، توقعاتشان از دولت بالا می‌رود و اين توسعه چندجانبه شكل می‌گیرد. حكومت هم یک‌جور دغدغه‌مند و پاسخگو می‌شود، خودش را بی‌تفاوت نمی‌بیند كه مثلاً فقط به همان اطرافيان خودش، همان پايتخت توجه بكند. انتظار می‌رود تا دورترين جاي كشور هم اگر مشكل و محروميتي بود، صداي آن‌ها هم بشنود كه الآن ديگر حالا با اين فضاي مجازي واقعاً همه می‌توانند وارد اين جريان بشوند.

 

اقتضائات توسعه در زمانه مدرن

در بحث توسعه زيرساخت ها، اولين چيزي که مطرح می شود جاده است تا زمینه شکل گیری يك بازار را شاهد باشیم و از سوی دیگر وجود شبکه‌های ارتباطي عامل مهمي است وگرنه آن بازارها تکه‌تکه هيچ منافع و تقسیم‌کار و تجارتی در آن‌ها انجام نمی‌شود. بعد نيروگاه، بندر، نمی‌دانم این‌ها و بعدازآن ديگر الآن به‌جایی رسیده‌اند كه در همين بانك جهاني می‌بینیم حقوق زنان، حقوق گروهايي كه محروم هستند، اين جنبه‌ها هم كه شده همین‌جور ابعاد گوناگون يا خود دولت مثلاً قبلاً دولت فاسد یا غارتگر بود، می‌گفتند ما دخالت نمی‌کنیم. بعد ديدند نه بالأخره ممكن است پولي، وامي به اين كشور می‌دهند به جاي اينكه آن گروه‌های هدف برسد نصیب همان فرا دستان می شود.

 

از سوی دیگر نگاهی نیز ممكن است وجود داشته باشد مبنی بر این که ما فكر كنيم يك گروهي آن بالا نشسته‌اند و فقط اگر جهان سومی است می‌خواهند منويات خودشان را تحميل بكنند و ابزار دست مثلاً قدرت‌های برتر بشوند حالا شايد يك گروهاي اين جوري هم باشند ولي جرياني كه می‌بینیم واقعاً اين است كه به‌هرحال اين يادگيري و دانش و كسب تجربه و نمونه‌های موفق و اثر يك چيز مهم هم همسايگي هست مثلاً در آسیا یا اروپا فلان کشور و حکومت ، قدرت برتر بوده بعد در آمريكاي شمالي وضع طور دیگری شده است. يك دفعه يك كشور ژاپن حتی آمد روسيه را هم شكست داد اوايل قرن بيستم، يك قدرت مهمي شد. بعد كشور همسایه‌اش كره بود. خب کره‌ای‌ها هم رفت و آمد داشتند آمدند از ژاپن درس گرفتند. كارهايي كه آن‌ها انجام دادند را به كار بردند.

 

اهمیت توجه به اصول و مبانی توسعه

بحث دیگری که وجود دارد این است که به هر حال شما پایه‌ها و اصول توسعه را نمی‌توانید رد بكنيد يعني یک‌جور بگوييم با طبيعت انسان همزيستي دارد، سازگاري دارد، همين انسان‌ها تجارت را دوست دارند. حالا سرمایه‌داری در رنگ و بوهاي متفاوت مطرح است؛ يعني می‌تواند يك چيزهايي از آن يك سرمایه‌داری آنگلوساکسونی داريم مثلاً انگلستان و آمريكاي ایالات‌متحده هست، يك سرمایه‌داری آلماني باز داريم يا سرمایه‌داری در ژاپن يك شکل‌های متفاوتي دارد يا در ايران با وجود محدودیت‌ها بحث خاص خود را دارد، از سوی دیگر به نظر بنده، ما دچار نوعی بدفهمي يا سوءظن هستیم كه مثلاً می‌گوییم فكر می‌کنیم سرمایه‌داری يك چيزي است كه آن را غربی‌ها آورده‌اند و ربط به مسيحيت دارد پس ما بايد در مقابل اين موضع بگيريم. در مقابل یافته‌های آن يك چيز متفاوتي را در بياوريم. حالا اصطلاحاً چرخ را از نو اختراع كنيم يك موجود ديگري را به وجود بياوريم! ولي من حدس می‌زنم اين سرمایه‌داری مولود تجربه چند هزار ساله بشر بوده كه به واسطه آن، نهادها و انواع شیوه‌های مختلف پياده شده است. يك چيزي كه تقريباً توانسته بهتر جواب بدهد محصولي كه برتر بوده و حتي اسلام هم می‌تواند در آن دخيل باشد.

 

الزامات تحقق بازار آزاد با هدف رعایت حقوق طرفین

از سوی دیگر باید توجه داشت آن بازار آزادي كه بتواند همه را بهره‌مند بكند خريدار، فروشنده، فعالان بازار بهره‌مند بشوند تولیدکننده، مصرف‌کننده، يك پیش‌نیازها و به‌هرحال زمينه‌هايي دارد و باید در يك بستري شكل بگيرد .حالا در دوران صدر اسلام شايد يك بازار خودجوش اوليه‌ای بوده و متفاوت است از بازارهاي پيچيده كه ما الان داریم که سرمايه ناملموس داريم، حقوق مالكيت، چيزهاي متعدد و لذا بايد يك نظام حقوقي و يك دولتي باشد كه اين دولت قواعد آن بازي مناسب را تعريف بكند؛ چون ممكن است بازار يك دفعه یک‌سو به نفع یک‌طرف بشود آن سركوب، اگر كارگر و كارفرما هست حق‌وحقوق‌ها رعايت نشود؛ پس يك نظام دادگستري لازم است.

 

برای تحقق توسعه نیاز به سه پایه وجود دارد؛ يك پايه آن بازار است و يك پایه هم دولت است اصطلاحاً مي‌گويد Government Augmentation Market دولتي كه مقوم بازار باشد. اين بازار را يك كاري بكند كه هر روز بهتر و گسترده‌تر شده و منافع آن نصيب همه بشود تا يك بازار محدود و يك سويه و مثلاً حالا شرايط ايران را هم بخواهيم بگوييم يا هست، يا اگر قرار است خصوصی‌سازی بشود اسماً ممكن است ما سازمان‌هاي مختلف داریم و مي‌گذارند ولي عملكرد آن دقيقاً عكس آن باشد! یعنی به نام خصوصي باشد اما به كام چيزهای دیگر، يعني آنجا دولت به درستي کارش را انجام نداد. پايه سوم هم جامعه مدني پوياست كه حالا ممكن است چين بگوييم اين دولت مقتدر و قوي بوده به مردم خيلي بها نداده باز يك حزب فراگيري داشته است. جالب است الآن اعضاي حزب كمونيست دويست تا سيصد ميليون نفر عضو آن هستند، يعني به نوعي در هر روستا و هر منطقه ای هم تا پايين‌ترين رده‌هاي كشور این حزب و اثر آن ملموس است.

امکان برقراری تعادل در بازار آزاد و توسعه‌گرا

درباره کشور خودمان هم مثلاً دوره رضاشاه كه ما قبل از آن چيزي نداشتيم و احساس شد تا زور نباشد نمي‌شود حركت كرد؛ يعني یک‌جور گروه‌هاي متفرق هر كدام سازي می‌زنند، پس يك دولت مقتدر و قوي با تهديد و فشار باید بتواند آن الزامات اوليه را فراهم بكند. يا تايوان را مثال بزنيم يا حتي ژاپن، سواد عمومي يعني رايگان همه مردم را آموزش دادند كه خود مردم هم درواقع به صحنه بيايند، اصلاحات ارزي انجام دادند كه ثروت‌ها، فرصت‌ها تا يك حد زيادي در اختيار همه مردم باشد. مجموعه این‌ها به نوعي فراهم شد. در بازار جهاني هم فرصت و شانس داشتند و از آن استفاده كردند، از آن امكانات و نظام حالا به‌هرحال سلطه‌گر تا جايي كه بتواند قدرتي داشته باشد مي‌خواهد به نفع خودش باشد؛ ولي خوبي بازار اين است كه شما اينجا یک‌جور آن قدرت تبديل به محصولي كه شما بتوانيد خريدار را راغب بكنيد یک‌جور تعادل برقرار مي‌شود. يا مثلاً ما بياييم بگوييم حالا مثال كارگران را زديد نمی‌دانم می‌گویید آن‌ها را استثمارشان كردند شما زندگي كارگران دويست، سيصد سال، الآن ديگر كارگر كه كارگر يدي و چيز نيست پزشك هم مثلاً يك نيروي كار هست ولي درآمد آن چيست؟ پزشك، مهندس، كامپيوتر این‌ها همه در نظام سرمايه‌داري و از مواهب آن بهره‌مند مي‌شوند.

 

پس اينجا بگوييم صاحب سرمايه این‌ها را سركوب كرده است شما بتوانيد يك فرد باشي، بيل گيتس باشي، يك نوآوري، يك اپ و نرم‌افزاري را ايجاد بكنيد كل دنيا را منتفع می‌کنید اينجا شما داريد در يك كشور جهان‌سومی هم حالا يا قانوني يا غيرقانوني از آن استفاده مي‌كنيد. پيشرفت جوامع درواقع پايه آن سرمایه‌داری بوده است حالا ممكن است در برخي از جوامع آن چيزهاي مكمل قضیه وجود نداشته است. سرمایه‌داری رقابتي و سرمايه‌داري حالت نوآورانه تبديل به سرمايه‌داري رفاقتي و سرمايه‌داري غارتي باشد كه نمونه آن شوروي بعد از فروپاشي است که تا حدود زیادی این ها در آن اتفاق اُفتاد، البته ايران هم بی‌نصیب از اين شرايط نبوده است. نتوانستيم آن برنامه‌ها و سياست‌ها را قبل از اينكه نهادهاي مناسب را براي آن تدارك ببينيم ایجاد کنیم تا بتواند آن بازار به خوبي كار بكند و این ها از اصل موضوع منحرف شد.

 

توسعه در ایران بی‌معنی و کمرنگ شده است

سياست هم یک جاهایی خيلي پررنگ بوده و تا حدودی كشور دچار بي‌ثباتي بوده است. این‌ها هم ما را عقب انداخت! درواقع يك مقداري اصلاً ديگر توسعه شايد بی‌معنی و کم‌رنگ شده است! چون واقعاً خيلي فاصله پيدا كرديم تا بتوانيم ان‌شاءالله با يك بازاندیشی‌هایی مسير بهتر آن تخصيص درست منابع را داشته باشیم و اينكه همه بتوانند بهره‌مند بشوند و سپس از تبعات فرار مغزها و مسایلی از این دست که در طول چند دهه دچارش بودیم، مصون بشويم و در يك مسير درستي قرار بگيريم.

 

از سوی دیگر باید توجه داشته باشیم که نظریه‌پرداز مناسب براي كشور نداشته ايم، از این حیث که اجازه رشد و رونق به اندیشه‌های جديد و رقابت بين افكار داده شود تا از درون این‌ها بتوانند ایده‌های مناسب را ارایه کنند. یک‌جور تک‌روی و انحصار فكر مثلاً غالب شد كه اين انحصار فكري هم با روند جهاني، با واقعيات كشور، باعث مسایلی شد ، ضمن آن که به هر دلیل نتوانستيم تعامل درست هم با دنيا، با همه كشورهاي گوناگون از همسايگانمان، از همين كشورهاي خلیج‌فارسی كه داريم می‌بینیم به كجا می‌روند مثل تركيه يا حتي افغانستان داشته باشیم و حال آن که باید کاری می کردیم که خودمان جلودار بشويم اما این اتفاق نیفیتاد و از سوی دیگر هم منطقه ناجوري بوديم. آنجا هم كشورهاي ديگر هم به نوعي طمع كردند. احساس كردند اينجا می‌توانند دخالت‌هایی بكنند! ما هم به نوعي شايد به آن‌ها فرصت داديم یک‌جور بدون اينكه داخل را خيلي تقويت بكنيم هواي توسعه‌طلبی به اطراف را هم داشتيم!

 

اقتصاد ضعیف و فقدان عقلانیت مطلوب

 اقتصاد ما ضعيف بود از جنبه سياسي و به‌هرحال بین‌المللی هم، خواسته‌ها، توقعاتی وجود داشت که پررنگ شد. همچنین پول نفت هم كار را خراب كرد و نگذاشت آن عقلانيت حاكم بشود. مجموع عوامل به‌هرحال اين شرايط را رقم زد که به آن دچار هستیم

یک نکته دیگری که به ذهنم می رسد این است که من خوشبین نیستم که همه دولت‌ها و همه اشخاص طرفدار توسعه بوده اند . از سوی دیگر این بحث بوده كه به جاي توسعه که مفهوم غربي است، عنوان پيشرفت و تعالي بياوريم و در این زمینه شاخص‌های معنويت بياوريم. يك چيزهايي گفته بود حالا به جاي خودش عيب ندارد ولي من حتي در صحبت برخي مسئولين اين جوري ديدم كه اگر بخواهيم مردم توسعه پيدا كنند این مساله حتي می‌تواند به ضرر كشور باشد، چرا که برخی فکر می کنند به این واسطه توقعات مردم زياد می‌شود و می گویند که ما براي مردم خواسته‌های ديگري داريم!

 

از تجربه چین و ژاپن بهره بگیریم

یک‌جور تشتت فكري و منيت‌ها در این قضایا وجود دارد که باعث پیچیده‌تر شدن اوضاع شده يا اينكه شما جايگاه خودت را در دنيا ببيني يك كشور با درآمد سرانه پايين وضعيتي نداري بعد بخواهي با یکجاهای گوناگون گلاويز شوي تا اينكه مثلاً همين ژاپن و چين بدترين تحقيرها را از طرف كشورهاي غربي شدند يعني ديگر واقعاً پدرشان را درآورده و گلويشان را گرفتند! بعد آمدند گفتند خب ما چه‌کار بكنيم به‌هرحال هم به مردممان كمك بشود و هم كشورمان مقتدر شود؟ یک‌جور بی‌سروصدا و چراغ خاموش به‌هرحال آن وضعيت موجود را هم تا يك حدي دوست نداشتند پذيرفتند. عضو خيلي از جاها نبودند ولي بعد ديگر توانستند جلو بروند. يا حتي همين كشور كوچك قطر كه اصلاً به‌اندازه يك بندانگشت ما هم نمی‌شود، ببینیم که چگونه توانست خودش به يك برند جهاني تبدیل شود از آن الجزيره بگيريد و از امكانات شركت هواپيمايي و اين جوري در دنيا مقبوليت پيدا بكند. برعكس ما حتي كمك هم كرديم بقيه ايران را به‌عنوان يك كشور نامغایر و برخلاف روند جهاني در افكار عمومي بشناسند.

با وجود این مسایل به نظر می رسد که در سطح بالاي حاكميت اعم از چپ و راست، اصلاح طلب یا اصولگرا به یک جمع‌بندی روشنی برسیم كه به دور از سهم خواهي‌ها، آينده كشور را مدنظر قرار دهیم.

 

گرفتار سیاست‌های پوپولیستی بوده‌ایم!

در این میان، به نظر می‌رسد که نظام دموكراسي و انتخابات هم به نوعي مزيد بر علت بوده به این جهت که مردم هر دوره رأي می‌دادند و يك آدم جديدي به مجلس می‌رفت و یک‌جور ساز می‌زد. می‌رفت منافع محلي و منطقه‌ای خودش را پيش می‌برد. اينجا به اسم عدالت‌طلبی هر گوشه در جاهایی كم آب صنايع فولادي، صنايع پتروشيمي را ایجاد کرده و توسعه داده ایم آن هم با صرف هزینه‌های سنگين.

 درواقع همين حالت پوپوليستي و بخشي نگري كه در مجموعه حاكميت، مجموعه سیاست‌مدارها وجود داشته مشکلات جدی را پدید آورده است. به جاي اينكه مثلاً حالا اسمش را دولت مداخله گرا بگذاريم، دولت توسعه‌خواه بگذاريم كه يك نهاد بالادست برنامه‌ریزی بود كه واقعاً مزیت‌ها را می‌شناخت، هدف‌گذاری براي صنايع در نزديك دريا باشد، فلان جا باشد كه اين بحران‌های زیست‌محیطی، بحران‌های کم‌آبی و چيزهاي گوناگون وجود نداشته باشد، طور دیگری رفتار کرده ایم که باعث مضرات و مشکلاتی شده است.

 

در کشورهای توسعه یافته عمدتاً درآمد متوسط به بالاست و مردم آن جا معمولاً به بلوغي رسيده‌اند و با سواد شده‌اند، خودشان خوب و بد را تشخيص می‌دهند، مثلاً فريب كمتر می‌خورند، حزب‌ها، تشکل‌ها، جامعه مدني قوي شده است و كشورهاي توسعه‌یافته که ديگر خيلي دموكراسي بالغ است. به نظرم روشنفكرانمان قبل از اينكه به مرحله مناسب براي دموكراسي برسيم به آن توجه کردند و از سویی بحث جابه‌جایی قدرت زمینه ساز مشکلاتی شد.دشمنان خارجي هم که مزید بر علت شده، از طرف داخل هم هنوز نتوانسته است خودش را به دوره تثبيت برساند. يك ثبات واقعي شكل می‌گرفت آنجا حكومت هم دغدغه‌اش از مخالفين درواقع كم می‌شد، اجازه می‌داد نيروهاي توانمند وارد شوند نه این که افراد نالایق سکاندار باشند.

 

امیدوارم زمینه تعهد به توسعه شکل بگیرد

باید طوری می شد که در رأس یک‌جور آرامش ثبات ايجاد مي‌شد تا فكر حكومت به جاي اينكه نگران بقاي خودش باشد به سمت فعاليت‌هاي توليدي و این‌ها مي‌رفت . وضعیت به گونه ای شد که هم از داخل حكومت فضا را بست هم در جبهه خارجي احساس كرد با رفتن به سمت هسته‌ای می‌تواند بقاي خودش را ايجاد بكند! اميدوارم در دهه‌های آينده ما از نظر تهديد بقا، تهديد موجوديتي حكومت اگر از آن فارغ بشود بعد زمينه براي توجه به توسعه و در مسير متعهد بودن به توسعه قرار بگیریم تا امید به پیشرفت حاصل شود.

 

در عرصه بین الملل هم به‌هرحال بازيگراني وجود دارند شما باید بتوانيد چگونه با بقيه پيمان ببندي، آن‌ها را به خدمت خودت بگيري، انعطاف‌پذیری به خرج بدهي، یکجایی عقب بنشيني، نمي‌دانم یک‌قدم يك امتياز بدهي بعد دو تا امتياز بگيري، خيلي من واقعيتش تخصص زيادي هم در حوزه بين‌الملل ندارم ولی می دانم که سياست مهم است قدرت‌هاي جهاني مهم هستند، بعد ما در مقاطع قبلي هم ممكن است چنين تهديدهايي بوده حتي ايران ممكن است تکه‌پاره مي‌خواسته بشود ولي سياستمداران هوشمندي بودند و اختياراتي داشتند و نگذاشتند این طور شود.

 

از سوی دیگر، موقعيت ژئوپليتيك، موقعيت خاص جغرافيايي ايران چشم طمع را ايجاد در بین بدخواهان ملت و کشور ایجاد می کرده اما ما هم باید می دانستیم که چگونه رفتار کنیم.من خودم اول اقتصاد خوانده‌ام ولي بعد ديدم بدون وارد شدن به عرصه سياسي و بررسی و توجه به عوامل قدرت ، تحليل‌هاي اقتصادي جواب نمي‌دهد اما این که بگوييم نظام سلطه فقط مي‌خواهد ما را ببلعد، با این نگاه نمي‌توانيم يك رابطه مناسبي به نفع طرفين ایجاد کنیم و من موافق این بحث نیستم.

 

ضرورت وجود دولت توانمند برای اجرای توسعه

ببينيد ما مشكلي که داريم این است که براي هر برنامه و توسعه‌اي نياز به يك دولت توانمند داريم. او وظيفه اجرا دارد. وقتي اين دولت وجود ندارد يعني زيربنا قبل از اينكه بخواهي به بازار بها بدهي بايد يك حكمراني خوب و سالم برای تحقق هدف وجود داشته باشد. مثل این که بگوییم خب اين زمين هيچ محصولي ندارد به يك آدمي بدهیم كه از اين استفاده بكند، همه منتفع بشوند؛ ولي اينجا دولت ضعيف باعث شده امکانات به درستی مورد استفاده قرار نگرفته و توسعه موردنظر شکل نگیرد.

 

طبعاً در درجه اول بايد يك اعتمادي به دولت مي‌شد. دولت هم واقعاً در قبضه منافع خاص و خصوصي قرار نمي‌گرفت. سوءاستفاده نمي‌شد. این‌ها چون فراهم نشد ما در اين سطح پايين همین‌جور از ترس اينكه وضعيت بدتر نشود خودمان را در اين تله گرفتار كرديم.

 

نقدی بر یک عبارت معروف درباره اثرات توسعه

از سوی دیگر این بحث که مردم و جامعه زیر چرخ های توسعه له می شوند باید توجه داشت که گاهی اوقات ممکن است برخی مسئولين و سیاست‌مداران سخني را ناقص گفته باشد ولي مخالفين بيايند آن را در رسانه برجسته كنند و تفسیرهایی ارایه دهند. بنده به شکل مستقيم چيزي آن‌طور نشنيدم يا ممكن است اين را طرف نقل‌قول مثلاً از يك خارجي كرده باشد ما خود فرد را متهم كرده باشيم که فلاني گفته است؛ ولي فكر مي‌كنم شايد همفكران اين قسمتي كه درواقع مي‌گويند نقطه مقابل نئوليبرالي بدشان نيايد بيايند بگويند دولت سازندگي يا حتي آقاي هاشمي رفسنجاني به فرض چنين حرفي را زده باشد. احساس من اين است خصوصاً ما كه يك كشور اسلامي و مردمي و بر اساس فرهنگ و به‌هرحال توجه به انسان‌ها چيز داريم هيچ فرد عاقلي این‌طور نگاه نمي‌كند كه شما گروهي را فدا كنيد يا حالا با همان اصطلاح له بشوند، از بين بروند تا مثلاً ما به يك چيزي برسيم.

 

چرا که به هر حال آن آينده و آرمانی كه شما مي‌خواهيد به آن برسيد اگر پايه و زیربنایش اين باشد اصلاً شروعش زير سؤال است يعني اصلاً نقطه اصلي توسعه و توسعه انساني بايد بر اساس توجه به انسان‌ها باشد و نگاه فراگير به همه آدم‌ها مدنظر قرار گیرد، يعني شما آن فقيرترين فرد را هم در نظر داشته باشید که اگر گرفتار است، مقصر آن بالایی‌ها هستند، مقصر آن دولت است كه اجازه رشد و شكوفايي به آن فرد نداده است. ما از كجا مطمئن هستيم يك دختر و كودك محرومي در سيستان و بلوچستان از نظر هوش و استعداد با شمای تهراني اگر در يك شرايط برابر بود در رياضي، در ورزش، نمی توانست رشد کند.

 

بله توسعه بايد بتواند حالت فراگیری ایجاد کند که همه بتوانند در شرایط یکسان رشد کنند اما به هر حال برخی به جهت شرایط خاص جغرافیایی و خانوادگی بدشانسی آورده اند و در این جا هم آن نظام سرمایه‌داری خودش درواقع دولت رفاه را مطرح می کند که يك تور ايمني اجتماعي براي اعضای جامعه شکل بگیرد و ما به رشد همه جانبه برسیم.

 

از یاد نبریم که گاهی هم مسایل و مشکلاتی وجود دارد که نمی گذارد آن عقلانيت سیاست‌مدارها تبديل به يك نگاه مناسب نسبت به روند توسعه اقتصادي شود، ضمن آن که ما حالا بدشانسي آورديم نمی‌دانم ميراث تاريخ بوده و مكان جغرافيايي نامناسبي بوديم همه این‌ها دست‌به‌دست هم داده تا فرصتي به آن سیاست‌مداران رأس قدرت داده نشود كه آن عقلانيت لازم را برای تحقق توسعه بلند مدت حاکم کنند.

 

ضرورت نگاه بلند مدت به توسعه

در توسعه نگاه شما بايد پنجاه‌ساله و بیشتر باشد. حالا ما سند چشم‌انداز را ايجاد كرديم، این‌ها را داشته باشي، جامعه را بتواني همراه بكني، يك انسجام اجتماعي شكل بگيرد، نه اينكه با توجه به مجموعه شوک‌ها و اتفاقات داخلي و خارجي هر روز اين حكومت به يك سمت كشيده شود! اصلاً نگاهش لحظه‌اي باشد و ببیند که الآن را مي‌خواهد حفظ بكند! الآن به اين باج بدهد یا فلان کار را بکند که صدای دیگری قطع شود.

 

درواقع تا ثبات و اين حالت احساس بقاي حكومت وجود نداشته باشد آن عقلانيت ايجاد نمي‌شود. فكر مي‌كنم ما انرژي خودمان و روشن‌فکران را باید ببریم به این سمت که حكومت چگونه می تواند به آن قوام و دوام برسد و نظام اداري ما هم يك نظام اداري كارآمدي باشد كه آن حداقل‌ها مبتی بر مباحثی که گفته شد، وجود داشته باشد.

تاریخ انتشار: 1404/05/26

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil