اشاره: موعودباوری به معنای اعتقاد به یک نجات‌بخش در ادیان، ملل و اقوام مختلف با آیین‌ها و فرهنگ‌های متنوع وجود دارد؛ مهدویت، اندیشه و باوری است که مورد پذیرش و اعتقاد همه مسلمانان بوده و به عنوان یک حقیقت دینی، اسلامی قلمداد می‌شود.


باور به اصل مهدویت، در واقع باور به یک حقیقت موجود است؛ به تعبیر رهبر انقلاب «این حقیقت را در مذهب تشیع از شکل یک آرزو، از شکل یک امر ذهنی محض، به صورت یک واقعیت موجود تبدیل کرده است، حقیقت این است که شیعیان وقتی منتظر مهدی موعودند، منتظر آن دست نجات‌بخش هستند و در عالم ذهنیات غوطه نمی‌خورند؛ یک واقعیتی را جست‌وجو می‌کنند که این واقعیت وجود دارد»؛ در همین رابطه تحریریه فکرت، گفت‌وگوی تفصیلی با حجت الاسلام والمسلمین مجتبی کلباسی، رییس مرکز تخصصی مهدویت و مدیر مرکز تخصصی نماز داشته است که متن تفصیلی آن تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود.


* برای ورود به بحث مهدویت، از تاریخچه‌ی شروع بحث‌های مهدویت و جریانات آن شروع می‌کنیم؛ به نظر شما آیا شناخت اندیشه مهدویت و موعود باوری را باید در تاریع جستجو کرده و به تراث تاریخی مراجعه کنیم؟


بدون شک مسائل مربوط به حضرت مهدی(عج) و مهدویت از زمان نبی مکرم اسلام(ص) شروع شده است؛ یعنی این نام و این خصوصیات به تواتر احادیث فریقین باز به نبی مکرم اسلام(ص) برمی‌گردد که بیان‌کننده و آغازگر این معنا بوده‌اند؛ البته مقدم بر این، قرآن مجید است.


قرآن نه با این کلمه (مهدی)؛ ولی با تعبیری که بیان آن توسط نبی مکرم اسلام(ص) با این لقب ارائه شده، به این موضوع اشاره کرده است، مثل آیاتی که وعده‌های قطعی الهی را مطرح می‌کند؛ از جمله آیه‌ی 105 سوره‌ی انبیاء «وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ».


 آیه‌ی 55 سوره نور «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»


همین‌طور آیه‌ی 5 سوره قصص «وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»؛ البته سایر آیات هم هستند، ولی این آیات شناخته‌تر هستند؛ کلیت این بحث که جریان حق و باطل و غلبه‌ی نهایی حق است، در صدها آیه از قرآن مطرح شده است.


وقتی ما به بیان مبین قرآن «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» توجه می‌کنیم، شخصی با لقب مهدی؛ البته با نام نبی مکرم اسلام معرفی شده است که فرمودند این قانون و این وعده و سنت به‌طور کامل به‌دست او اجرا خواهد شد.


بنابراین تاریخچه، مبدأ و کلمه‌ی مهدی(ع) این بود که گفتیم؛ اما سابقه‌ی منجی و موعود از این هم دیرینه‌تر است و در همه‌ی ادیان، تبلور منجی و موعود را می‌بینیم، در طول تاریخ به تواتر (تواتری که در تمام قرون اسلامی محقق شده است؛ یعنی علمای هر قرن در مورد احادیث مهدوی ادعای تواتر دارند.) این موضوع نقل شده است، بنابر این از اخبار قطعی و بدون تردید است.


این مسأله در بستر تاریخ، توسط ائمه و توسط صحابه و تابعین و علمای دیگر تأیید شده است. به‌گونه‌ای که صدها کتاب و اثر در این زمینه تولید شده است و مجموعه‌ی کامل آنها تا عصر حاضر به هزاران کتاب می‌رسد.(بعد جریان و سرچشمه)


از نظر اجتماعی و تاریخی ‌مسأله‌ی مهدویت به قدری مورد عنایت بوده است که ما می‌بینیم ده‌ها حرکت عمده و انقلابی در درون جهان اسلام تحت این عنوان صورت گرفته است. اگر از قرن اول شروع کنیم، قیام مختار و حوادثی که رخ داد (توابین) با بحث مهدویت عجین شده است.


اصلاً قیام علویین و خاندان هاشمی که در ادامه این قدرت به بنی عباس منتقل شد، تحت عنوان همین موضوع بوده است. اسناد و گواه‌های تاریخی این مطلب فراوان است. حتی منصور عباسی نام فرزند خود را به مهدی تغییر داد. این جریان مستمراً در غرب جهان اسلام نیز وجود داشته است.


دولت فاطمی با همین عنوان روی کار آمد. عبیدالله مهدی فاطمی که بنیانگذار حکومت فاطمیون مصر است؛ البته مصر قدیم که شامل شمال آفریقا و حتی بخش‌های از اروپای فعلی بود. در قرن چهارم الی پنجم، حکومت موحدین در اسپانیای امروز و اندلس قدیم و جزایر مدیترانه با همین عنوان شکل گرفت، به گونه‌ای ‌که «ابن تومرت» می‌گوید: من همان مهدی هستم.


در ایران پانصد سال پیش صفویه نیز با همین عنوان شروع به تشکیل حکومت کرد؛ البته قبل از صفویان نیز نهضت‎‌هایی با همین عنوان شکل گرفته بود؛ مانند مشعشعیان که در جنوب و خوزستان بودند. شاه اسماعیل صفوی به‌نحوی خود را مأمور از جانب حضرت مهدی (عج) می‌داند.


پادشاهان صفوی خود را نواب می‌نامیدند. در اینجا قصد قضاوت نداریم؛ بلکه هدف نقل این مضمون است که بعد سیاسی_اجتماعی مهدویت در طول تاریخ بسیار گسترده است و حتی نهضت‌هایی که در کشور ما در همین صد سال اخیر رخ داده است، از مشروطه گرفته تا نهضت تنباکو و انقلاب اسلامی همه به‌نحوی با این موضوع عجین هستند؛ یعنی بعد اجتماعی و تاریخی مهدویت.


* با توجه به وضعیت منجی سازی انحرافی در رسانه‌های غربی به ویژه هالیوود، مشابه همین اتفاق در تاریخ هم رخ داده و برخی حاکمان همانند منصور دوانیقی ادعای مهدویت کرده‌اند؛ به نظر شما چرا با اینکه پیامبر اکرم(ص) اسامی ائمه(ع) را بیان کرده بودند، چرا مردم نمی‌توانستند کسانی را که به دروغ ادعای مهدویت می‌کنند، تشخیص دهند؟


تحلیل ما از میزان معرفت در سطح جامعه‌ی اسلامی گاهی واقعی نیست؛ مثلاً فکر می‌کنیم که همه‌ی مردم در مدینه بودند و سخنان پیامبر را شنیدند. فکر می‌کنیم که مردم اهل مطالعه، کتاب و تحقیق بودند؛ اما حقیقت این است که این‌ گونه نبود و با تشکیل دولت نبوی بسیاری از قبایل به اسلام پیوستند، بسیاری از آنها هم برای حفظ خود به اسلام پیوستند.


اما این‌طور نیست که آنها از نظر معرفتی در لایه‌های مختلف جامعه به حدی از معرفت رسیده باشند. از طرف دیگر ائمه (ع) منهای زمان صادقین (ع) فرصت و ابزار لازم برای توسعه‌ی معارف ناب را نداشتند. از همین جهت است که می‌بینیم مسأله‌ی مهدویت چون از جانب نبی مکرم اسلام و همه‌ی صحابه نقل شده بود، در همه جا رسوخ کرده بود؛ اما اینکه خصوصیات او چیست حالت ضعف پیدا می‌کند؛ یعنی از یک پهنه به یک نقطه‌ی خیلی باریک منتهی می‌شود.


به‌همین خاطر بستر مسأله‌ی مهدویت بسیار پهن شده بود؛ اما معارف لازم در مورد خصوصیات مهدی کمتر مورد توجه بود؛ لذا ما می‌بینیم خود شیعیان خدمت امام رضا(ع) می‌رسند و می‌پرسند: شما که ولایتعهدی را قبول کردید، سکه هم به اسم شما ضرب شد و بیعت برای شما هم گرفته شد. پس شما همان مهدی هستید.


حضرت می‌فرماید: همه‌ی ما ممکن است که مهدی وصفی باشیم؛ اما آن مهدی و قائمی که باید بیاید و جهان را پر از عدل و داد کند، دارای خصوصیاتی از جمله خفیه المولد است؛ یعنی کسی اسم او را نمی‌برد؛ یعنی ناشناخته است. پس بستر وسیع بود؛ اما معرفت واقعی به این امر وجود نداشته است. دلیل آن هم این بود که دستگاه فکری جامعه (منهای محدوده‌ی خاصی که در دوره‌ی صادقین (ع) توسعه پیدا کرد) عموماً تحت قدرت حکومت است و آنها اصلاً اجازه و فضای اینکه معارف را در این حد بیان کنند، برای آنها پیش نیامد.


در عصر صادقین و آن هم در محدوده‌ی خاصی به این موضوع پرداخته می‌شود. ظاهراً منصور عباسی گفته بود که من کتاب احمد بن حنبل را در سراسر اسلام توسعه می‌دهم. یعنی استنساخ، توزیع و تکثیر و در حقیقت مدرسه‌ی احمد بن حنبل را توسعه داد.


سایر خلفا برای توسعه‌ی معارف اهل بیت به میدان نیامدند و از قدرت سیاسی – اجتماعی خود که بسیار در نشر معارف دخیل است، استفاده نکردند. امام هشتم فرصت کوتاهی پیدا کردند که به سرعت خاتمه پیدا کرد. تازه حتی اگر فرض کنیم که مأمون چنین هدفی است، مخالفان سرسخت این تصمیم در مرکز دستگاه خلافت بودند و آنقدر فشار آورند که منجر به شهادت امام هشتم شد؛ یعنی با اینکه امام هشتم در این فکر بودند که علویون را حرکت دهند و در عالم اسلام منتشر کنند، این فرصت پیدا نشد.
تقریباً مستمراً دستگاه خلافت به دلایل خود، معارف دیگری (احمد بن حنبل) را توسعه می‌دهد. به دلیل اینکه توسعه‌ی معارف اهل بیت در تضاد با منش و روش آنها بود هم از نظر سیاسی و هم از نظر سایر جهات؛ لذا می‌بینیم نه تنها همراه نیستند؛ بلکه سد کننده‌ی راه هستند.
بعد از زمان ائمه طاهرین(ع) در زمان‌هایی فرصت‌هایی پیش آمد. در زمان آل بویه فرصتی برای انتشار بخشی از کتاب‌ها در بخشی از عالم اسلام پیش آمد و دوباره وارد کمون شد. در زمان مغول یکی از پادشاهان مغول به نام خدابنده در اثر یک واقعه‌ای برای مدتی به مکتب شیعه گرایش پیدا می‌کند و باعث می‌شود که علامه‌ی حلی بتواند مدرسه‌ای سیار تشکیل دهد؛ یعنی یکی پایه‌های تشیع مردم ایران (برخلاف تفکر عموم که می‌گویند با زور صفویه بوده است.) مدرسه‌ی سیار علامه‌ی حلی است.


بنابر این این‌طور نبود که مردم از زمان حضرت علی(ع) بسیار اهل درک و بصیرت باشند؛ بلکه اکثر آنها تحت تأثیر جو حاکم بر زمانه‌ خویش بودند. مردم همین زمانه با امیر مؤمنان(ع) روبه‌رویی می‌کنند. نسبت آگاهی مردم از معارف اهل بیت(ع) کم بوده کما اینکه الان در جهان اسلام که حدود دو میلیارد مسلمان هستند، همین‌طور است. الان چند نفر از این دو میلیارد با معارف اهل بیت(ع) آشنا هستند؟ تازه آنهایی که با معارف اهل بیت(ع) آشنا هستند، چه میزان از آنها با ترسیم دقیق مقوله‌ی مهدویت آشنا هستند؟


* در بحث مهدویت برخی گروه‌ها همانند انجمن حجتیه و باطنیه با تمسک به روایات ممنوعیت قیام قبل از ظهور امام زمان(ع) علیه اصلاح اجتماعی و انتظار فعال موضع‌گیری می‌کنند؛ به نظر شما علت اینکه اهل بیت(ع) اصرار داشتند که قیامی قبل از قیام مهدی موعود(ع) رخ ندهد چیست و در گام بعد تحلیل شما راجع به فهم این گروه‌ها از قیام حضرت چیست؟


ائمه(علیهم السلام) بنا به سیره و روش نبوی و علوی به هیچ وجه دنبال این نبودند که با برنامه‌های طراحی‌شده‌ی گروهی قدرت را به‌دست بگیرند. اگر جایی در این عرصه قدم گذاشتند، جایی بوده که ظن و گمان قوی بر این بوده که مردم واقعاً خواهان و همراه هستند؛ مثل قیام سیدالشهداء(ع) و الا، اینکه ائمه اطهار(ع) به ‌شکل کودتا یا تشکیل گروه‌های پنهانی برای براندازی اقدام کنند، اصلاً در دستور کار آنها نبود.


از طرفی فشارها و زمینه‌ها و بسترها خون عده‌ای را به‌جوش می‌آورد؛ مانند زید بن علی بن الحسین(ع) یا یحیی بن زید یا محمد بن نفس زکیه. برخی از این افراد بر اثر تعصب دینی می‌گفتند باید شمشیر به‌دست بگیریم و اقدام مسلحانه کنیم. ائمه براساس اصل اساسی خود؛ چون اصلاً این شکل تفوق را مجاز نمی‌دانستند ولو اینکه آن کسی که حرف می‌زد (قیام کردن)، حرف او حق باشد.


در جریان سقیفه عده‌ای از جمله ابوسفیان به اهل بیت(ع) مراجعه کردند و گفتند ما می‌دانیم که حق با شما است. چرا اقدام نمی‌کنید؟ اقدام نمی‌کنید؛ یعنی اینکه گروهی تشکیل دهید و همواره مبارزه کنید و با زور دستگاه حاکم را به زیر بکشید؛ اما ائمه چنین تفکری را به‌شدت از خود دور می‌کردند و امام علی(ع) می‌فرمایند: روش من وصیت پیامبر اکرم(ص) است؛ یعنی آن سیستمی که من به‌دنبالش هستم، این نیست که با زور اقدام کنم.


بنابر این هرگز ائمه(ع) با چنین اقداماتی شیوه‌ی تأیید و اینکه دنبال چنین قیامی باشند، نبودند؛ البته ممکن است حتی چنین افرادی را دعا کنند؛ اما دنبال این شیوه نبودند؛ بلکه کاملاً به شیوه‌ی معرفتی اقدام می‌کردند؛ یعنی اگر مردم از حیث معرفتی به آن نکته رسیدند، آنچه مطلوب است، اتفاق خواهد افتاد، کما اینکه امیرمؤمنان(ع) فرمودند: «لولا حضور الحاضر وقیام الحجه بوجود الناصر»؛ از آن طرف عده‌ای نه تنها قیام می‌کردند؛ بلکه تحت عنوان مهدی قیام می‌کردند.


لذا این اخباری که دال بر این موضوع است چه آن خبری که در ابتدای صحیفه سجادیه می‌گوید: آن کسی که با عنوان مهدی(ع) قیام می‌کند، که چنین اقدامی راه به جایی نمی‌برد یا سر از حکومت حاکمی درمی‌آورد یا سر از حکومت «ابن تؤمر» درمی‌آورد.


روش سیاسی اهل بیت روش ویژه‌ای است. اخباری که می‌فرماید: قیام‌هایی که قبل از قیام قائم می‌شود، همه محکوم هستند؛ یعنی قیام‌های قبل از قیام قائم با عنوان اینکه ما همان مهدی هستیم، حتماً طاغوت است؛ زیرا آن کسی که پیامبر وعده دادند مختصاتی دارد و منحصر است و مهدی شخصی است نه مهدی نوعی؛ اما قیام‌های اصلاحی هم هستند که روی اصول اساسی و فکری کار می‌کنند و قیام‌های مستعجلی هم هستند که فکر می‌کنند با چندتا قمه و شمشیر می‌توانند دنیا را عوض کنند.

 
امام راحل روشی شبیه روش ائمه(ع) داشتند. قبل از انقلاب خیلی از گروه‌های مسلح؛ از جمله منافقین به نجف رفتند که از ایشان اجازه‌ی اقدامات مسلحانه بگیرند، امام نپذیرفتند. حتی در زمانی که پاریس بودند هرگز اجازه‌ی اقدام مسلحانه ندادند؛ زیرا امام دنبال حرکت توده‌های مردم بودند تا مردم خود به آگاهی برسند و بدون اقدام نظامی ارتش را فتح کرد.


روش درست و روش ائمه طاهرین(ع) به میدان آوردن مردم است و منظور از مردم هم نوع مردم است. حتی عده‌ای به ائمه اطهار مراجعه می‌کردند و می‌گفتند چرا اقدام مسلحانه نمی‌کنید. پیامبر اکرم(ع) وعده دادند که «اَلْمَهْدي مِنْ وُلْدي الفاطمه، مِنْ وُلْدي علی و مِنْ وُلْدي الحسنین» بنابر این این روایات ناظر به این حوادث و وقایع است و الا ناظر به این نیست که اگر شما می‌توانید یک ملتی مانند انقلاب اسلامی ایران را به میدان آورید، اقدام نکنید.


حتی اگر فرض کنیم که منظور این روایات این است که هیچ‌گونه قیامی قبل از قیام حضرت مهدی نباید شکل بگیرد، آیات کثیر قرآن را چکار کنیم که با اطلاق می‌گوید اقم الدین و هزاران آیه‌ی دیگر که در مورد اقدام در مورد امر به معروف و نهی از منکر و اقامه‌ی قسط سخن می‌گوید. پس در اینجا شیوه مهم است و آن هم شیوه‌ی معرفت و گسترش سطح معرفت است.


* باتوجه به علائم ظهور و اخبار ماورایی درباره‌ی قیام حضرت مهدی(ع) و شیوه رفتاری ائمه اطهار(ع) در این زمینه؛ لطفاً درباره ویژگی‌های حکومت امام زمان(عج) بیشتر توضیح بفرمایید.


بحث ظهور و قیام حضرت، خارج از قواعد و سنن الهی نیست؛ یعنی خداوند سنت‌هایی قرار داده که تغییرناپذیر هستند. یکی از این سنت‌ها سنت «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» است؛ یعنی تغییر وضعیت اجتماعی کاملاً در گرو رویکرد، عمل و فکر مردم است.


بنابر این اگر فرض کنیم که میلیون‌ها سال دیگر این بشر روی زمین زندگی کند؛ اما اصلاً به این وادی نیندیشد که مشکلات واقعی بشر چیست و راه حل آن چیست، عدالت چیست و راه برقراری آن چیست و شرایط برقراری عدالت جهانی چیست، مسلماً شرایط ظهور فراهم نخواهد شد؛ زیرا آن قاعده می‌گوید: تا تغییر در بینش، روش و عمل حاصل نشود، متغیر آن پدیدار نخواهد شد.


از همین جهت است که ما یکسری علائم ظهور داریم و یکسری شرایط ظهور داریم. علائم ظهور علائمی است که زمانی که آن ظهور می‌خواهد اتفاق بیفتد، اتفاق می‌افتد؛ قطعاً اتفاق می‌افتد؛ اما کی باید اتفاق بیفتد؟ زمانی اتفاق می افتد که شرایط فراهم شود.


یکی از شرایط ظهور، آمادگی جهانی است. چارچوب این بحث جهانی است و لازم است که جهان نسبت به این موضوع توجیه شده باشد و آن هم توجیه واقعی. الان بحث فقر، غنا، مرزهای ساختگی، مرزهای اقتصادی و اینکه نظام‌های سیاسی بشر را به کجا می‌برند، سؤالات مهمی هستند. تا این معرفت حاصل نشود؛ یعنی اولاً عطش عدالت (پرچم اصلی حضرت عدل و قسط است) و عطش مبارزه با ظلم نه به‌صورت شعاری؛ بلکه به‌صورت واقعی در میان مردم به‌وجود نیاید، زمینه‌ی ظهور فراهم نخواهد شد.


اگر توجه کنید کسی نسبت به عدالت فکری توجه ندارد و اکثراً مصداق عدالت را عدالت توزیعی می‌دانند در صورتی‌که ریشه‌ی تمام بی‌عدالتی‌ها تفکر ناعادلانه است. عدالت طبیعت نیز مورد توجه نیست؛ زیرا بشر در حال ظلم به طبیعت است؛ لذا تا شرایط فراهم نشود سخن گفتن از آن رخداد، سخنی گزاف و مصداق استعجال است.


ما باید به جای «اللهم عجل لولیک الفرج» بگوییم: «اللهم عجل فهم الفرج». ما باید نسبت به فرج آگاهی پیدا کنیم و آن را فهم کنیم. بنابر این مسأله‌ی ظهور در چارچوب سنن الهی است و هرگز از این سنن خارج نیست؛ البته شکی نیست که وقتی شرایط فراهم شد و حضرت آمدند کارهای اعجاب‌انگیزی نیز خواهند داشت. مددهای غیبی، علمی و اعجاب‌اگیز نیز سر جای خود هست؛ اما وقتی که آن شرایط فراهم شود.

تاریخ انتشار: 1401/11/03

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil