محمدحسام جوادزاده، عضو تحریریه رسانه فکرت، در یادداشتی به بررسی پدیده “عصبیت وارونه” در جامعه معاصر ایران می‌پردازد. او با تحلیل نقش رسانه‌ها، به‌ویژه شبکه نمایش خانگی، نشان می‌دهد که چگونه نمایش روایت‌های تیره و تار می‌تواند به “خودخوری” فرهنگی منجر شده و بنیان‌های همبستگی اجتماعی را متزلزل کند.

 

 عصبیت، از همبستگی تا خودخوری

عصبیت، اصطلاحی است که ابن خلدون برای همبستگی اجتماعی به کار برده است. اما آنچه وجه تمایز عصبیت در نگاه ابن خلدون با همبستگی اجتماعی مصطلح جامعه‌شناسی است، این است که در عصبیت، «دیگری» وجه پررنگ‌تری دارد. عصبیت حس همبستگی و غرور قومی و ملی در مقابل اقوام و ملل دیگر است که این معنی بدون ترسیم و تصور «دیگری» معنای محصلی نخواهد داشت. لذا عصبیت در جامعه ناظر به نگاهی سلبی به چیزی است که نسبتی حداقلی با آن جامعه دارد و متعلق به غیر به حساب می‌آید. و در این نگاه همبستگی مولود حراست از امری خودی در مقابل دیگری‌های آن خواهد بود. حال اگر فرض کنیم این عصبیت وارونه شود و دیگری جامعه امری درون جامعه فرض شود چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اگر عصبیت در جامعه‌ای ناظر به مواجهه و مرزبندی با عنصر داخلی باشد و محور همبستگی افراد نیز تقابل با امر داخلی باشد چه بر سر جامعه خواهد آمد؟ آیا می‌توان فرض کرد مانند یک بیماری خود ایمنی، افراد عامل بیماری جامعه را نه امری خارجی و نه حتی ناهنجاری‌های اجتماعی، بلکه بخشی از بدنه خود جامعه بدانند؟ یا روابط و نسبی که تاکنون عناصر و اعضای حیاتی جامعه به حساب می‌آمدند، اکنون خود عامل رنج و عذاب جامعه باشند؟ به نحو مثال، خانواده که یک نهاد حیاتی در جامعه است، می‌تواند در برهه‌ای عامل رنج و عذاب و سرکوب افراد به حساب بیاید؟

شروع وارونگی: دیگری‌سازی از دل جامعه خودی

شاید در نگاه اول گفته شود که همچین پدیده‌ای ممکن نیست. اما با نگاه دقیق‌تر در آنچه در بخشی از بدنه فرهنگی کشور و جامعه ما و علی‌الخصوص سینما و شبکه نمایش خانگی رخ می‌دهد، می‌توان این دیگری‌سازی از دل جامعه خودی را به عینه مشاهده کرد. حجم نسبتاً زیادی از خشونت، روابط ناسالم، بی‌احترامی، توهین، تحقیر، خیانت و نا‌امیدی در آثاری با ژانر اجتماعی که در نگاه واقع‌بینانه یا نسبت چندانی با واقعیت جامعه ایرانی ندارند یا صرفاً پررنگ کردن جزء و بخشی از جامعه است، طبیعتاً این نگاه غلط را در مخاطب ایجاد می‌کند که بخشی از جامعه، ساختار یا پدیده‌ای درونی، علت و عامل این نابهنجاری‌ها و اعوجاج‌های اجتماعی است.

بازتاب رسانه ای: ایجاد نفرت و از خودبیگانگی

وقتی فرزند به راحتی به صورت پدر سیلی می‌زند، یا هر آنچه در بستر خانواده و روابط خانوادگی به نمایش داده می‌شود سرشار از اضطراب و ناامیدی و خشم و نفرت است. وقتی احترام پدر، مادر، معلم و هر کسی که محترم است به راحتی به سخره گرفته می‌شود. قتل و سرقت و خشونت پدیده‌ای عادی بوده و مناسبات ثروت بر هر چیزی حکم فرما است. حاصل چنین روایت‌های اجتماعی چیزی جز انتقال حس نفرت، انزجار و حتی خشم درونی به جامعه در پی نخواهد داشت. که این نیز برخاسته از این تصور است که فردیت من در دل این جامعه سرکوب شده و زندگی در این جامعه جز ناملایمتی و افسردگی و تاریکی چیزی در پی نخواهد داشت. وجود چنین آثاری با نگاهی آکنده از تاریکی و ناامیدی در سینما و پدیده جدید دهه اخیر یعنی شبکه نمایش خانگی امری واضح و آشکار است و نیاز به اطاله کلام در این باب نیست. منتهی سوال این است که آثار نهان و آشکار این پدیده بر جامعه چیست؟ در لایه‌های پنهان و عمیق‌تر چه رخ می‌دهد؟

سینما، آینه ای تحریف شده و انتقال ارزش‌های جدید

علاوه بر ویژگی‌های شخصی فرد، آنچه نقش تنظیم‌گری کنش‌های اجتماعی افراد را در جامعه ایفا می‌کند، تصوراتی است که افراد به جامعه محل زندگی خود دارند. مثلاً اگر تصور افراد به جامعه این باشد که کلاهبرداری در جامعه زیاد است، طبیعتاً تنظیم روابط آن‌ها با دیگران به نحوی خواهد بود که خروجی آن همبستگی کمتر در جامعه است. و از طرفی چون نگاه هر فرد به جامعه مولود پیرامون و محیط خود است، یک شخص نمی‌تواند جز برداشت محدود و شخصی خود، نگاهی جامع و کلی از جامعه داشته باشد، هرچند که از آنجایی که در دل جامعه زندگی می‌کند، ارزش‌های اجتماعی جامعه به نحو عادی به او منتقل می‌شود. منتهی سینما این توانایی را دارد که آینه جامعه بوده و یک نگاه کلی از جامعه را فارغ از اینکه صحیح است یا خیر به فرد منتقل کند و در دل این تصور جدید، ارزش‌های جدید نیز منتقل خواهد شد. و نهایتاً روایتی که انتقال پیدا می‌کند تغییرات و تحولات جدیدی را در بستر کنش اجتماعی رخ خواهد داد.

از سرخوردگی تا انقلاب ارزشی: ظهور دیگری در درون

در نگاه اول شاید گفته شود که این روایت‌های تاریک از جامعه نهایتاً منجر به کاهش همبستگی اجتماعی می‌شود و عصبیت وارونه امری تخیلی است. منتهی مساله از جایی شروع می‌شود که حس سرخوردگی و سرکوبی که این روایات به مخاطب خود منتقل می‌کنند صورتی اجتماعی به خود بگیرد و وجه اشتراک افراد کثیری در جامعه باشد. این اشتراک شروع لایه‌ای جدید از همبستگی اجتماعی بوده و ارزش‌های پنهان در دل روایت‌های سینمایی نیز به تدریج تبدیل به ارزش‌های اجتماعی شده و نهایتاً نظام ارزش‌های جامعه دچار انقلاب خواهد شد. در این دوره گذار ارزش‌ها به ضد‌ارزش است که یک دیگری در دل جامعه متولد می‌شود. به طور مثال بازتاب این دسته از آثار سینمایی این است که اگر در گذشته احترام در خانواده برای من ارزش بود، اکنون فردیت من جانشین آن شده است و این دو نیز در تعارضی آشکارند. اگر روزی خانواده به قدری ارزشمند بود که پیرامون آن ارزش دیگری با عنوان قناعت شکل می‌گرفت، اکنون مناسبات ثروت حاصل از این فردیت حاکم و تنظیم گر روابط خانوادگی است. نتیجه این فضا این است که جامعه ایرانی که بر اساس اصول معناداری شکل گرفته است در معرض نفرت پراکنی آثاری که اسم هنر را بر دوش می‌کشند قرار گرفته و با همه‌گیری این ارزش‌های جدید، همبستگی جدیدی نیز بر مدار نفی خودی که اکنون دیگری شده و همراه با یک حس نفرت و خشونت شکل می‌گیرد. از این جهت عصبیت برای توضیح آن واژه مناسب‌تری خواهد بود.

خودخوری اجتماعی: سلب معنا و نابودی از درون

اما بحث به اینجا نیز ختم نمی‌شود. ثمره این گذار ارزشی امری فراتر از تغییر و تحول‌های اجتماعی صرف است. اینگونه نیست که یک سبک زندگی جدید جایگزین قبلی شده باشد. بلکه به مثابه آن بیماری خود ایمنی در اینجا نیز جامعه دچار خود‌خوری شده و از درون به نابودی کشیده می‌شود. از آنجایی که در این روند امری ایجابی جانشین ارزش‌های پیشین نشده است، شرح این تحولات صرفاً سلب معنا از زندگی است. زندگی که در بستر قرن‌ها تجربه زیستی، اعتقادات و باورهای به عمق دین و فرهنگ ایرانی و اسلامی و از دل قرآن و نهج البلاغه و حافظ و مولوی و…، معنایی به خود گرفته است، در دل این تغییر و تحول های هیجانی معنایی جدید به دست نخواهد آورد، بلکه صرفاً دچار اضمحلال معنایی خواهد شد. به نحو مثال، خانواده صرفاً یک نهاد اجتماعی با کارکرد مشخص نیست، بلکه خانواده از ریشه‌ها و بنیادهای معناداری زندگی ایرانی اسلامی است. مفاهیم متعالی زندگی ایرانی اسلامی مانند عشق، محبت و سعادت و… همه در این بستر معنی پیدا می‌کنند. و آنچه اکنون در رسانه از روابط در جامعه ایرانی جز شبحی خالی از این معانی عمیق انسانی است. مثال دیگر اینکه اگر از ملیت و عرق ملی سخن می‌گوییم از عناصر و بنیان‌های اصلی هویت ایرانی اسلامی سخن می‌گوییم که هیچ نقشی در این قبیل آثار رسانه‌ای ایفا نمی‌کند.

تاریخ انتشار: 1403/10/20

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil