اشاره: دانش‌آموخته دکتری فلسفه دین از مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام‌خمینی(ره) معتقد است شخصیت سیاسی استاد مصباح جدای از شخصیت علمی و اخلاقی ایشان نیست؛ چنانچه درباره امام را حل و رهبر انقلاب هم نمی‌توان این ابعاد را تفکیک کرد. در واقع حضور سیاسی لازمه‌ی دیدگاه‌های علمی و منش اخلاقی ایشان بوده است.


حجت الاسلام و المسلمین سیدمصطفی میرباباپور، دانش‌آموخته دکتری فلسفه دین از مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) در گفت‌وگو با تحریریه فکرت با اشاره به این‌که علامه مصباح (ره) با این نگاه وارد سیاست می‌شدند که حکومت اسلامی حق است و باید از اساس آن دفاع کرد، گفت: این تفکر برخاسته از نگاه علمی‌شان در فلسفه سیاست است؛ از آن رو که حق حاکمیت از آن خداست و هر کس که او اذن بدهد برای حکومت مشروعیت پیدا می‌کنند و مردم نیز پایه مقبولیت حکومت هستند.


وی ابراز کرد: حال که پس از قرن‌ها حکومت اسلامی تشکیل شده باید در برهه مختلف به آن کمک کرد تا رشد کند و اگر احیاناً اشخاص یا گروه‌هایی قصد نفوذ یا ضربه زدن دارند باید با آنها مقابله کرد. گاهی ممکن است افرادی که نظراتی مخالف اسلام دارند و حکومت و جامعه اسلامی را از اهدافش دور می‌کنند، بخواهند وارد قدرت شوند و به این حکومت ضربه بزنند. متن زیر حاصل گفت‌وگوی فکرت با این شخصیت برجسته است که تقدیم مخاطبان فرهیخته فکرت می‌شود.


*کسانی که در فضای فکری و علمی فعالیت دارند، می‌دانند که مرحوم علامه مصباح (ره) در زمینه‌های مختلف علمی مانند فلسفه، تفسیر، اخلاق، کلام و حتی برخی رشته‌های علوم انسانی صاحب‌نظر بودند و آثار قابل توجهی از خودشان به یادگار گذاشتند، حتی مخالفان ایشان هم در این زمینه اذعان دارند. ولی در فضای عمومی بخشی از جامعه که کمتر درگیر مباحث علمی هستند، ایشان به‌عنوان یک فعال سیاسی شناخته می‌شود و شاید به همین دلیل نگاه منفی هم به ایشان داشته‌باشند. به نظر شما چرا استاد مصباح با وجود فضائل عملی فراوان خودشان را درگیر سیاست کردند و شخصیت علمی‌شان را دست‌کم نزد بخشی از جامعه زیر سؤال بردند؟


بله، به‌درستی اشاره فرمودید که استاد مصباح یزدی رضوان الله تعالی علیه در زمینه‌های مختلف علمی متبحر و متخصص بودند و به همین دلیل لقب علامه به واقع شایسته ایشان است. حتماً یکی از فیلسوفان نوصدرائی در مکتب قم استاد علامه مصباح بودند؛ یکی از شاگردان بسیار خوب علامه طباطبایی که آثار فلسفی ایشان بسیار قابل استفاده‌است. نکته قابل توجه در مورد بعد فلسفی ایشان این است که علی‌رغم اینکه استاد مصباح ذیل مکتب حکمت متعالیه تعریف و از حکمای نوصدارئی محسوب می‌شوند، اما به هیچ وجه فیلسوفی مقلد نبودند که شرح و توضیح آثار بزرگان فلسفه تنها کارشان باشد. انتقادات علامه مصباح بر دیدگاه‌های فلسفی ابن‌سینا، ملاصدار و علامه طباطبایی و نیز ارائه نظریات بدیع فلسفی، او را به‌عنوان یک فیلسوف واقعی به ما معرفی می‌کند. همچنین امتدادبخشی به فلسفه در حوزه‌های فلسفه‌های مضاف مانند فلسفه اخلاق، فلسفه دین و فلسفه علوم انسانی، برجستگی فلسفی این عالم بزرگوار را بیشتر نمایان می‌کند.


در زمینه تفسیر نیز با اینکه اثر فلسفی مفصلی از ایشان به‌جای نمانده، اما مجموعه معارف قرآن ایشان یک دوره کلام و الهیات قرآنی است که علاوه بر نظام‌مندی مباحث از دقت و عمق بسیاری خوبی برخوردار است. در مباحث فلسفه دین هم چنانچه قبلاً اشاره شد، استاد مصباح یک الگوی فلسفه دین را ارائه فرمودند که در نظام محتوایی طرح ولایت به‌صورت مختصر تجلی کرده است. در فلسفه علوم انسانی و علم دینی یکی از قابل دفاع‌ترین نظریات از آن آیت الله مصباح یزدی است. در فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق و فلسفه سیاست نیز دقت و عمق دیدگاه‌های ایشان بر اهلش پوشیده نیست. مباحث اخلاقی این استاد عزیز نیز سال‌ها طالبان مسیر سعادت را سیراب می‌کرده و چنان غنی بوده که حتی مقام معظم رهبری دام ظله فرمودند من از درس‌های اخلاق ایشان استفاده می‌کنم. علاوه بر تسلط بر علم اخلاق و ارائه نظریات بدیع در این حوزه، منش اخلاقی ایشان نیز بر هیچ از کسانی که با ایشان ارتباط داشتند، پوشیده نیست.


اما با همه این ابعاد علمی و اخلاقی، حضور استاد مصباح را در عرصه سیاست شاهد هستیم. هم گستردگی، هم ابعاد و هم نوع حضور و فعالیت ایشان در سیاست قابل توجه است و شاید بتوان گفت هیچ عالمی در این سطح فعالیت سیاسی نداشته‌اند. مسأله‌ای که ذهن خیلی از دوستان و حتی مخالفان ایشان را درگیر کرده این است که چرا جناب آیت‌الله علامه مصباح یزدی اینقد خودشان را با امور سیاسی درگیر کردند و چرا با ورود کمتر به سیاست شأن علمی و اخلاقی خودشان را حفظ نکردند. اخیراً دیدم یکی از اعضای دولت نهم و دهم در توئیتی با حسرت می‌گفت که ای کاش آیت الله مصباح وارد سیاست نمی‌شد؛ چون این ورود باعث شد تا ابعاد علمی‌اش مغفول واقع شود. بسیاری از علما و دوستان نیز پیام‌هایی به جناب استاد منتقل می‌کردند و خیرخواهانه توصیه می‌کردند که از ورود خاص در امور سیاسی پرهیز کنند.


اما حقیقت این است که شخصیت سیاسی استاد مصباح جدای از شخصیت علمی و اخلاقی ایشان نیست؛ چنانچه در مورد حضرت امام و مقام معظم رهبری نمی‌توان این ابعاد را تفکیک کرد. در واقع حضور سیاسی لازمه‌ی دیدگاه‌های علمی و منش اخلاقی ایشان بوده است. اگر چنین حضور سیاسی را از آیت الله مصباح نمی‌دیدیم باید او را دچار دوگانگی در علم و عمل می‌دانستیم.


*یعنی از نظر شما دیدگاه‌های استاد در حوزه‌های علمی و اخلاقی سبب شده تا این حد در سیاست ورود کنند؟

 

دقیقاً همین است. نظام فلسفی حکمت متعالیه و نظام اخلاقی و ارزشی اسلام اقتضای چنین ورودی به سیاست را دارد. اگر عالمی بر خلاف علمش عمل کند، طبیعتاً قابل پذیرش نیست.


*اگر ممکن است کمی درباره این موضوع توضیح دهید.


بنا بر مباحث فلسفی و کلامی، کمال حقیقی انسان که در در گرو فعل اختیاری اوست؛ تقرب الی الله است و فعلی ارزش دارد که در راستای این هدف باشد؛ یعنی هر انسانی در هر وضعیتی باید تصمیم بگیرد و انتخاب کند و انتخابی صحیح است که او را به خدا نزدیک کند. جناب استاد مصباح در آثار مربوط به انسان‌شناسی و فلسفه اخلاق این بحث را به تفصیل بیان کرده‌اند. لذا این مبنا برخاسته از انسان‌شناسی و ارزش‌شناسی ایشان است.


مسائل سیاسی نیز از وضعیت‌هایی است که انسان باید تصمیم بگیرد. یک تصمیم این است که از جبهه باطل حمایت کند که علی‌القاعده عالم اسلام‌شناس چنین تصمیمی نمی‌گیرد. تصمیم دیگر، انتخاب بی‌طرفی و بی‌توجهی به مسائل سیاسی است که این انتخاب هم از یک عالم متعهد بعید است؛ چون بی‌طرف بودن در جبهه حق و باطل دقیقاً به‌معنای طرفداری از باطل است و به‌جای نزدیک شدن به خدا، دوری از خدا را به‌دنبال دارد. تنها گزینه‌ای که می‌مانند حمایت از حق و تقویت آن است و همین انتخاب موجب تقرب الی الله است. اساساً سیاست در معنای اسلامی‌اش که عین دیانت است، حقیقتش تعیین موضع در جبهه حق و باطل و اقدام مناسب در این جبهه است. سیاستی که در نگاه سکولار مطرح است و غیر از قدرت طلبی و بازی‌های کثیف آن نیست، در نگاه اسلامی جایی ندارد.


*مسأله‌ای که مطرح می‌شود این نیست که چرا حضرت علامه مصباح در سیاست دخالت می‌کردند. همه علمای شیعه در سیاست حضور دارند و از حق حمایت می‌کنند. مسأله این است که چرا استاد مصباح به این شکل وارد سیاست شدند؟ حتی در مواردی اسامی اشخاص یا جریان‌هایی را می‌آوردند و در تایید و رد آنها سخن می‌گفتند. آیا چنین ورودی مناسب شأن عالم دینی است؟ و آیا بازی‌های جناح‌های سیاسی هم در چارچوب جبهه حق و باطل می‌گنجد تا شخص موظف باشد، در مورد آنها موضع بگیرد؟


ببینید اگر گزینه‌های انتخاب را جزئی‌تر ببینیم، باز هم باید انتخاب کرد. البته در مواردی باید تصمیم بر بی‌طرفی گرفت، چنانکه اهل بیت علیهم السلام نیز گاهی چنین می‌کردند، اما نه در میان حق و باطل، بلکه میان دو یا چند باطل یا برای حق و مصلحتی مهم‌تر و بالاتر. اتفاقاً در همینجاست که علما در شیوه سیاست‌ورزی مختلف می‌شوند. می‌دانیم که تقریباً همه‌ی عالمان ما به‌دنبال دفاع از حق و مقابله با باطل هستند؛ ولی برخی معتقدند ورود به جزئیات جایگاه مرجعیت را تضعیف می‌کند و مصلحت بالاتری از دست می‌رود. یا برخی که مرجع تقلید نیستند فکر می‌کنند که در صورت ورود جزئی و عدم موفقیتشان قدرت تأثیرگذاری‌شان کاسته می‌شود و این همان مصلحت بالاتر است.


 
استاد مصباح با این نگاه وارد سیاست می‌شدند که حکومت اسلامی حق است و باید از اساس آن دفاع کرد. این تفکر نیز برخاسته از نگاه علمی‌شان در فلسفه حقوق و فلسفه سیاست است. حق حاکمیت فقط از آن خداست و هر کس که او اذن بدهد برای حکومت مشروعیت پیدا می‌کنند و مردم نیز پایه مقبولیت حکومت هستند. حال که پس از قرن‌ها حکومت اسلامی تشکیل شده باید در برهه مختلف به آن کمک کرد تا رشد کند و اگر احیاناً اشخاص یا گروه‌هایی قصد نفوذ یا ضربه زدن دارند باید با آنها مقابله کرد. گاهی ممکن است افرادی که نظراتی مخالف اسلام دارند و حکومت و جامعه اسلامی را از اهدافش دور می‌کنند، بخواهند وارد قدرت شوند و به این حکومت ضربه بزنند. اینها قطعاً باطل هستند و باید مقابل آنها ایستاد. اگر ملاحظه‌کاری کنیم و حکومت اسلامی شکست بخورد حکومتی که ثمره تلاش‌های انبیاء و اولیاء و خون شهدای بسیاری در طول تاریخ است دیگر معلوم نیست بتوان اسلام را که تنها راه سعادت انسان است بر جامعه‌ای حاکم کرد. خیمه انقلاب و ولایت فقیه باید سر پا بماند تا زمینه ظهور حضرت ولی‌عصر، آخرین حجت خدا فراهم شود. شما می‌بینید در وصیت‌نامه حاج قاسم نیز این مضمون خطاب به علما آمده است:


سربازتان از یک برج دیده‌بانی، دید که اگر این نظام آسیب ببیند، دین و آنچه از ارزش‌های آنکه شما در حوزه‌ها استخوان خُرد کرده‌اید و زحمت‌کشیده‌اید، از بین می‌رود. این دوره‌ها با همه دوره‌ها متفاوت است. این بار اگر مسلّط شدند، از اسلام چیزی باقی نمی‌ماند. راه صحیح، حمایت بدون هر گونه ملاحظه از انقلاب، جمهوری اسلامی و ولیّ فقیه است. نباید در حوادث، دیگران شما را که امید اسلام هستید به ملاحظه بیندازند.


خب اگر انسان در زندگی سیاسی خود کاری کند که چنین حکومتی تضعیف شود و یا کاری نکند که موجب تقویت و مانع تضعیف این حکومت شود، آیا به خدا نزدیک می‌شود یا از او دور می‌شود؟ آیا این اخلاقی است که ثمره خوبان تاریخ را با قصور و تقصیر و ملاحظه‌کاری به نابودی بکشانیم؟ آیا وظیفه عقلی و شرعی هر مسلمان به‌خصوص عالم اسلامی نیست که با تمام وجود وارد میدان شود؟ آیا از یک استاد فلسفه و فقه و اخلاق و کلام جز این انتظار می‌رود که بر اساس مبانی علمی و مشی اخلاقی بدون هیچ توجهی به جایگاه خود به فکر دفاع از حکومت اسلامی باشد و در جهت اعتلای آن تلاش کند؟


البته بنا نیست در مورد هر شخص یا جریانی عالمی مانند آیت الله مصباح هزینه شود. گاهی می‌شود بدون نام بردن از افراد یا جریان‌ها از حق دفاع کرد و در مقابل باطل ایستاد. اما گاهی تشخیص حق و باطل برای مردم چنان دشوار می‌شود که راهنمایی‌های کلی نمی‌تواند مسأله را حل کند. در اینجا وظیفه علمای الهی است که اجازه ندهند مردم در غبار فتنه‌ها گمراه شوند و در مواردی که استاد مصباح ورود موردی داشتند، از این جهت بود. خیلی راحت بود که ایشان با سخنان کلی یا یک پیام یا بیانیه، اشارات مبهمی نسبت به وضعیت فتنه می‌داشتند و خودشان را درگیر جزئیات نمی‌کردند، اما مسأله این است که چنان حضوری غبار فتنه را کنار نمی‌زد. مگر عمار با سخنان کلی از امیرالمومنین علیه السلام حمایت کردند؟! از یکی از علمی فعلی شنیدم که از قول علامه مصباح می‌گفتند، برای فلان قضیه احساس کردم امر بر مردم مشتبه شده و برای همین ورود کردم، البته می‌دانم که نکوهش می‌شوم، اما «بلغ ما بلغ» تا آخر کار ایستاده‌ام.


*آیا موضع‌گیری در مورد کاندیدای ریاست جمهوری هم در همین وضعیت تعریف می‌شود؟ حمایت ایشان از آقای احمدی‌نژاد یا باقری لنکرانی از مواضع سیاسی پر سر و صدای استاد مصباح بود. آیا نمی‌شد با ارائه ملاک‌هایی که جامعه را به تشخیص اصلح نزدیک کند، وظیفه سیاسی را انجام داد؟ یا در مورد مخالفت ایشان با اصلاح‌طلبان، هیچ‌یک از شخصیت‌های اصلاح‌طلب نمی‌توانست با جایگاه علمی ایشان برابری کند، ولی ایشان در سخنرانی‌های مختلف مانند پیش از خطبه نماز جمعه و کتاب‌ها و مقالات گوناگون آنها را نقد کردند. در حالی که هیچ‌یک از علما چنین کاری نکردند. همان نوع ورود در سیاست نیز موجب شد تا آن کاریکاتور موهون منتشر شود و فحش‌ها و توهین‌ها به جناب استاد خیلی عادی همچنان جریان دارد.


وقتی سخن از جبهه حق و باطل می‌کنیم، نباید توقع داشته باشیم جبهه باطل برای ما سلام و صلوات بفرستد. طبیعی است وقتی مقابل تمام باطلشان می‌ایستی، آنها هم مقابل شما می‌ایستند. اما بناست جبهه حق در یک مسیر معقول جبهه باطل را کاملاً نابود کند که ان شاء الله در حکومت امام زمان این اتفاق می‌افتد. مهم این است که هر یک از ما جایگاهش را در این مسیر مشخص کند. آیت الله مصباح با هر نوع باطلی که مزاحم حق بود مبارزه می‌کرد و در این مبارزه تعارف نداشت و به‌هیچ‌وجه به فکر شخصیت و جایگاه خود نبود. اصلاً اگر عالم دینی جایگاهش برای دین است و اگر در مواقع حساس نخواهد از جایگاهش هزینه کند، خیانت به دین است. یکی از جملات مقام معظم رهبری در مورد ایشان همین معنا را می‌رساند.


از دهه ۱۳۳۰ تاکنون جناب آقای مصباح را می‌شناختم، همواره بر مدار حق بوده است. آیت الله مصباح یک فقیه، متکلم، فیلسوف، مفسر و زمان شناس بصیر است. از همه اینها مهم‌تر جزء شخصیت‌های برجسته‌ای است که هیچ‌گاه در تقدم نظام بر خود تردید نداشته و در این راه بدون لحاظ داشتن موقعیت علمی خود به دل خطر رفته و گاهی یک تنه با خناسان مسلط، مصاف داده است.


مهم این است که باطل که در آن زمان نگاه غرب‌گرایانه اصلاح‌طلبان بود نقد شود. از نظر جناب استاد اگر در این مسیر شخصیت شاخصی هم فدا شود، اهمیتی ندارد. مگر برای دفاع از مرزها و مقابله با دشمنی مانند آمریکا و اسرائیل و داعش، شخصیتی مانند حاج قاسم سلیمانی جانش را نداد؟ برای دفاع از مرزهای فکری و اعتقادی هم باید هزینه داد. این هزینه ممکن است آبرو عالم دینی باشد، تضعیف جایگاه علمی او باشد، کاریکاتور موهن برایش بکشند، فحش و ناسزا نثارش کنند، اما باید هدف را دید و پیش رفت. البته وظیفه دیگران این است که اجازه ندهند این هزینه اتفاق بیفتد و یا زیاد شود. اما خود عالم دینی اگر برای اسلام خودش را وقف کرده، نباید از این هزینه‌ها بترسد و علامه مصباح یزدی اصلاً نگران این هزینه نبود. شما سراغ ندارید که ایشان یک‌بار از خودش دفاع کرده باشد. در دفاع از دین و انقلاب با شدت و حدت وارد می‌شد ولی در برابر تهمت‌ها، فحاشی و بی‌احترامی‌ها به خودش هیچ‌وقت هیچ موضعی نگرفت. در قضیه تحصن امت حزب الله در مسجد اعظم در واکنش به کاریکاتور موهن نیز خودشان هیچ دخالتی نداشتند.


درباره کاندیداهای ریاست جمهوری نیز در سال ۸۴ بعد از یک دوره بلندمدت از قدرت لیبرال‌ها در جمهوری اسلامی و انحرافاتی که ایجاد شد، لازم بود حاکمیت از دست آنها خارج شود و یک رئیس‌جمهور مکتبی انتخاب شود وگرنه ممکن بود اسلامیت نظام برای همیشه زیر سؤال برود. از این رو آیت الله مصباح یزدی با حمایت از احمدی‌نژاد این جریان را تقویت کردند و حتی به نظر عده‌ای عامل اصلی پیروزی احمدی‌نژاد حمایت‌های جناب استاد بود. این از همان مواردی است که بدون وردی جزئی ممکن است مردم راه را پیدا نکنند. خب این یک انتخاب است که اگر اشتباه باشد، تأثیر منفی در کمال حقیقی انسان دارد. البته آن آقا بعدها دچار انحراف شد و قدر حمایت‌های علمایی مانند استاد مصباح و حتی مقام معظم رهبری را ندانست و مسیر دیگری را طی کرد. اما در همین موضوع نیز استاد مصباح بدون تعارف انحراف احمدی‌نژاد را تذکر دادند و فریاد زدند. یعنی حتی در مورد شخصی که خودشان مطرح کرده‌بودند، ملاحظه‌ای نداشتند و بر اساس مصالح اسلام و نظام اسلامی موضع‌گیری کردند. در مورد دکتر لنکرانی نیز تقریباً همین جهت باعث ورود جناب استاد شد.


خلاصه آنکه آنچه موجب ورود استاد مصباح یزدی به مسائل سیاسی می‌شد، مبانی علمی صحیحی بوده که مستخرج از عقل و دین بوده است. منش اخلاقی ایشان نیز اجازه نمی‌داد از آنچه به نفع اسلام و نظام اسلامی است دفاع نکند و در مقابل هر چه تضعیف‌کننده آن است نایستد. مبانی علمی ایشان در انسان‌شناسی، فلسفه اخلاق، فلسفه سیاست اقتضا می‌کند که هر انسانی سیاست‌ورزی خاصی را در پیش بگیرد و علی القاعده خودشان بر اساس همین مبانی علمی مشی می‌کردند. لذا شخصیت علمی، اخلاقی و سیاسی استاد مصباح تغایری با یکدیگر ندارند و همه آنها به اسلام حقیقی برمی‌گردند. چیزی که از یک مسلمان حقیقی انتظار می‌رود همان رفتاری است که استاد مصباح در زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی داشتند؛ همان چیزی که در رفتار سیاسی امام و رهبری ملاحظه می‌کنیم. ان شاء الله خدا ما را نیز برای انجام وظیفه موفق بدارد.

 

تاریخ انتشار: 1401/10/13

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil