اشاره: استاد دانشگاه صنعتی شریف مهم‌ترین تهدید در زمینه انقلاب اسلامی را مربوط به کسانی می‌داند که قرار است کار فرهنگی انجام دهند.
دکتر سیدعلی طاهری، استادیار و عضو هیأت علمی گروه فلسفه علم در دانشگاه صنعتی شریف در گفت‌وگو با تحریریه فکرت با اشاره به این‌که اصل کار فرهنگی، تغییر باورها و ارزش‌ها است و نه اجبار، ابزار داشت: هدف ما باید این باشد که مردم خودشان آن‌قدر انگیزه و باورهای قوی داشته‌باشند تا بتوانند در فضای مجازی به‌گونه‌ای درست رفتار کنند.


متن زیر محصول گفت‌وگوی فکرت با این شخصیت علمی است که تقدیم مخاطبان فرهیخته می‌شود.


*انقلاب اسلامی به مثابه یک انقلاب فرهنگی با چه تهدیدها و فرصت‌هایی رو به رو است؟


بنده طبق شیوه و کار خودم که «فلسفه» است، اجازه می‌خواهم در ابتدا مقصود خودم را از «فرهنگ» روشن کنم. البته پیرامون واژه «فرهنگ»، تعاریف دایره‌المعارفی آن مد نظرم نیست. ما وقتی از فرهنگِ یک ملت، مردم یا جامعه صحبت می‌کنیم، به معنیِ مجموع باورها و ارزش‌هایی که بر آن جامعه حاکم است. حال منظور از باورها و ارزش حاکم بر جامعه این است که آن باورها و ارزش‌هایی که در عمل و رفتار مردم نمود و نمایش داده‌می‌شود. اگر رفتار مردم را ملاحظه کنیم، می‌بینیم که برگرفته از یک‌سری باورها و ارزش‌های خاصی است. این‌جاست که می‌گوییم یک فرهنگ خاصی برقرار است و مردم آن فرهنگ را دارا هستند. فرضاً اگر به یک کشور یا شهری بروید و ببینید که استفاده از دوچرخه در آن‌جا زیاد است و سپس وقتی بیشتر توجه می‌کنیم، می‌بینیم که منشأ آن این است که آن مردم باورهای خاصی نسبت به ماشین‌ها، صنایع و... دارند و نیز ارزش‌های خاص محیط‌زیستی بر افکار آن‌ها حاکم است. به همین دلیل تأکید و ترجیح خاصی بر استفاده از دوچرخه دارند و فرهنگ استفاده از دوچرخه بر آنجا حاکم است. این مثال بیان شد تا منظور بنده از «فرهنگ» روشن شود.


نکته دوم این است، هر ملتی که دارای «فرهنگی» باشد، محصولاتی تولید می‌کند، مثلاً محصولات کشاورزی و صنعتی تولید می‌کند. در کنار آن محصولاتی نیز وجود دارد که ما از آن‌ها به‌عنوان «محصولات فرهنگی» یاد می‌کنیم. این محصولات عبارتند از مجلات، نشریات، کتب، روزنامه‌ها، فیلم‌ها، تئاتر، موسیقی، شعر و ادبیات. این محصولات در شکل‌دادن باورها و ارزش‌ها مؤثر است. درست است که مردم بر اساس یک فرهنگ قبلی، محصولاتی را تولید می‌کنند؛ اما این محصولات، خودشان می‌توانند مجدداً تأثیر بگذارند و احیاناً همان فرهنگ را توسعه دهند یا این‌که در فرهنگ تغییراتی را ایجاد یا به‌صورت کلی آن را تغییر دهند.


بنابراین همه محصولات به‌طور خاص، محصولات فرهنگی هستند؛ چرا که روی باورها و ارزش‌های مردم اثر می‌گذارند؛ از این رو بسیاری اوقات که از «فرهنگ» صحبت می‌کنیم، به‌طور خاص منظورمان همین معنای دوم است که مقداری محدودتر از معنای اول است.


حال این مقدمات بیان شد تا مقصود بنده تا حدی روشن شود. مسلماً انقلاب اسلامی، همان‌طور که در پرسش آمده است، به مثابه‌ی یک انقلاب فرهنگی است. در این‌جا دو نکته وجود دارد: یکی این است که وقتی انقلاب رخ داد، یک انقلاب فرهنگی رخ داد. یعنی سال‌های منتهی به انقلاب، کسانی که بودند و امروزه نیز در خاطراتشان می‌توانیم بخوانیم و ببینم. مثلاً کسی نوشته است در سال 1356 در شهر تهران، گسترش یک جو مذهبی به‌شدت دیده‌می‌شود. یا مثلاً در خاطرات اسدالله علم و امثال آن‌ها می‌بینیم که در همان سال‌ها وقتی به دانشگاه می‌رفتند از مشاهده‌ی خانم‌های محجبه و کثرت آن‌ها بسیار متعجب می‌شوند و خود شاه در مواردی ناراحت می‌شود و حتی تعبیر می‌کند که من احساس وحشت کردم. یا این‌که یک خانمِ دانشجوی محجبه‌ای حاضر نشد با رئیس دانشگاه که یک آقا بود، دست بدهد. این اقدامات در واقع یک تحولاتی بود که در فرهنگِ مردمِ آن زمان ایجاد شده بود و باعث انقلاب شد.


خود انقلاب نیز یک انقلاب فرهنگی است؛ یعنی هرکسی که فکر کند تحولی در باورها و ارزش‌های مردم حاصل نشده است، اشتباه مهمی کرده است. بنده این نکته را تأکید می‌کنم که بعضاً به‌خاطر یک ناهنجاری‌هایی که می‌بینیم، فکر می‌کنیم که انقلاب فرهنگی رخ نداده‌است. البته انقلاب فرهنگی به آن معنای کامل و ایده‌آل، فرایندی طولانی و زمان‌بر است؛ لکن همین کافیست که ما رفتارهایی که از مردم در طول جنگ و دفاع مقدس دیده‌ایم، نشان‌دهنده‌ی یک تحولات عمیقی است که در باورها و ارزش‌های حاکم بر مردم رخ داده‌بود. البته در طول این چهل سال، طبیعتاً فراز و فرود وجود داشته است و این مسأله که دشمنان و نیروهای بیرونی (از طریق همان محصولات فرهنگی بیان‌شده) تأثیرگذار بودند و سعی می‌کنند فرهنگ را به نفی خودشان و مطابق با آرزوهایشان تغییر دهند.


نکته دیگر این است که ما هیچ‌وقت نباید یک حالت ایده‌آل را در نظر بگیریم؛ چرا که واقعیت این است که آن جامعه و ملتِ فرهنگیِ ایده‌آل، فقط در جامعه مهدوی رخ خواهد داد. در بسیاری از اوقات به‌دلیل مقایسه‌ی ما، ممکن است که ناامیدی و یأس به سراغ جامعه آید.


*مهم‌ترین آسیب در حوزه فرهنگ از نظر حضرت عالی چیست؟


به نظر بنده، شاید مهم‌ترین تهدیدی که در این زمینه وجود دارد، مربوط به کسانی باشد که قرار است کار فرهنگی انجام دهند. کار فرهنگی یعنی این‌که آن محصولات فرهنگی به‌معنای خاصی که بیان شد، تولید نمایند و دیگری این‌که اولویت‌ها را نشناسند و این‌که ما ندانیم باید چه‌کاری انجام دهیم یا ندانیم به کدام بخش فرهنگ اولویت دهیم و... مخصوصاً کسانی که در حیطه‌ی سیاست‌گذاری، در دولت و سایر جاهای مشابه، باید بسترسازی و سیاست‌گذاری کنند، حال این افراد اگر اولویت‌ها را تشخیص ندهند، طبیعتاً ممکن است ما با خلأ مواجه شویم یا احیاناً به‌سمت یک فرهنگِ کاریکاتوری پیش برویم؛ یعنی بخشی از باورها و ارزش‌ها را بسیار پررنگ کنیم و از بخش دیگر غافل بمانیم و دچار کم‌رنگی شود. طبیعتاً این اقدام، وضعیتی متوازن و مطلوب نخواهد بود و کسی که از بیرون به آن بنگرد، مشکل را به‌خوبی ملاحظه می‌کند.


نکته دیگر این است که باید توجه داشته‌باشیم، «فرهنگ» واقعاً کار مردم است. دولت همان‌طوری که در اقتصاد متولی خوبی نیست و باید کار خود را بر روی سیاست‌گذاری و نظارت محدود نماید؛ در عرصه «فرهنگ» نیز چنین است و کاری مردمی لازم است. این کار باید از خامه‌ی مردم برخیزد، البته دولت باید وظیفه‌ی سیاست‌گذاری و نظارت خود را نیز انجام دهد.


شما اگر به مقوله پوشش و مسائل مرتبط با آن بنگرید؛ معمولاً مسأله امر به معروف و نهی از منکر نیز مطرح می‌شود، ذهن ما به‌سمت پوشش روانه می‌شود که این همان نکاتی است که اشتباه است و در ذهن همگان این‌طور آمده است که اگر بخواهیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم، فقط مسأله پوشش مطرح است.


در این گونه مسائل، مردم به صحنه نیامده‌اند. مسأله امر به معروف و نهی از منکر، تهاجم‌فرهنگی و... در 30 سال پیش در این کشور مطرح شد و آن‌چیزی که من به‌خاطر دارم و دیدیم، فقط راهپیمایی‌ها، ستادها و... تشکیل شده‌است؛ نمی‌خواهم بگویم کار نشده است؛ اتفاقاً کار شده و زیاد هم شده‌است. لکن زمانی‌که این کار از بستر مردمی خارج شود، دیگر جواب نخواهد داد.


اگر در خاطرات و نوشته‌ها بنگریم، می‌بینیم کسانی که از وابستگان رژیم سابق بوده‌اند، گفته‌اند در اوایل انقلاب نمی‌توانستیم در خیابان بی‌حجاب برویم، چرا که به‌دلیل نگاه‌های سنگین مردم بسیار سخت بود و ما احساس می‌کردیم که انگشت‌نما شده‌ایم. یعنی بخشی از امر به معروف و نهی از منکر، در واقع همان فشار اجتماعی است که نیازمند هیچ‌گونه خشونتی نیست و حتی در بسیاری موارد نیازمند کلام هم نیست؛ خود فرد آن فشار اجتماعی را احساس می‌کند و خودش را بر اساس آن فضا، تطبیق می‌دهد.


حرف بنده این است که ما باید بر روی چنین زمینه‌ای کار می‌کردیم و راه‌هایی نیز وجود دارد. ما جامعه مذهبی داریم که در واقع مشغول به تولید محصولات فرهنگی هستند. آن زمانی که باید چنین ابزارهایی را در موقعیت‌های مختلف بسیج و سازماندهی کنیم و کار فرهنگی انجام بدهیم را نمی‌شناسیم. معمولاً اولویت‌ها را تشخیص نمی‌دهیم. گاهی اوقات نیز اگر اولویت‌ها را تشخیص دهیم؛ این‌که چه ابزاری را باید به کار ببریم؟ چه کاری را باید انجام دهیم؟ را بلند نیستیم. به‌خاطر دارم در همان ایام، بسیاری می‌گفتند که کار مجلس چیست و دولت باید چه اقدامی انجام دهد؛ در حالی‌که مسأله حتماً باید به‌وسیله مردم انجام شود و دولت و آن نهادهایی هم که وظیفه نظارت و سیاست‌گذاری هستند، باید دنبالِ این باشند که آن بستر مردمی را ایجاد کنند.


مصداق دیگری که در بحث «تشخیص در اولویت‌های فرهنگی» حائز اهمیت است، این است که اکنون مدتی در سیمای جمهوری اسلامی؛ می‌بینیم که لابه‌لای تبلیغات تلویزیونی، بحثی را به آموزش احکام شرعی اختصاص داده‌اند. بنده خودم احساس می‌کنم این کار بسیار تأثیرگذار بوده و کاری جالب است؛ چرا که بچه‌هایی که در سن غیر تکلیف و در اطراف خودم مشاهده می‌کردم، با عشق و علاقه به‌دلیل جاذبه‌ی این برنامه، آن را ملاحظه می‌کردند. لذا این کار خوبی است؛ لکن اگر در دراز مدت این کار زیاد تکرار شود و بعد نیز خودمان را به قسمتی از ارزش‌ها محدود نماییم، مسلماً احکام شرعی از ارزش‌های مهم ماست و شکی در آن نیست؛ اما حیطه احکام شرعی چیست؟ بنده اگر دست‌اندرکار در آنجا بودم، پیشنهاد می‌دادم که بخشی را پیرامون این مسأله درست کنند که «مردم چگونه باید با هم رفتار کنند؟» حتی از لحاظ شرعی). مثلاً چرا در خیابان بدون دلیل بوق بزنیم؟ چرا بدون دلیل به هم‌دیگر راه ندهیم و جلوی ماشین دیگر بپیچیم؟ بنابراین دست‌اندرکاران می‌توانند با همین جاذبه و از منظر دینی، این کار فرهنگی را در تلویزیون انجام دهند و اتفاقاً سبب می‌شود که قشر بیشتری جذب آن‌ها شوند. عده‌ای هستند که ممکن است ارزش نماز، یا ارزش حلال بودن مال و امثالهم آن‌قدر برایش‌شان مهم نباشد؛ لکن این مسائل را به‌خوبی می‌فهمند و اتفاقاً اگر دست‌اندرکاران امر بتوانند از منظر دینی بر روی این مقولات کار کنند، بسیار می‌تواند در بازگرداندن فضا مؤثر واقع شود. البته ناگفته نماند که این مباحث فقط اختصاص به صدا و سیما ندارد.


تأکید بنده این است که از منظر دینی، ما باید این مطالب را القا کنیم که بخش مهمی از دین، همین رفتارهایی است که با خودمان داریم، همچون رعایت حقوق یکدیگر. اتفاقاً حاکمیت همان مسأله «پوشش» را نیز می‌توانست به‌خوبی حل کند؛ البته فقط بحث پوشش مطرح نیست و پوشش بخشی از این پازل است. بنده این گلایه و اعتراض را از زبان آدم‌هایی که احیاناً از جهت مذهبی شاید آن‌طور ایده‌آل نباشند؛ بگویند چرا در تریبون‌ها فقط مباحث خاصی را مطرح می‌کنید؟ باید جامعه‌ای داشته‌باشیم که روابط خوبی بر آن حاکم باشد.


*حاکمیت در چالش‌هایی همچون «فضای مجازی» آیا می‌توانست بهتر عمل کند یا خیر؟ در این‌باره توضیح فرمائید.


باید در مسأله «فضای مجازی»، تنظیمات و مقررات تنبیه کننده وجود داشته‌باشد و بنده در این‌جا بحثی ندارم. حتماً باید یک سری قوانین و مقررات وجود داشته‌باشد. حال باید به چند مسأله توجه کنیم:


اصل کار فرهنگی، تغییر باورها و ارزش‌ها است و نه اجبار. هدف ما باید این باشد که مردم خودشان آن‌قدر انگیزه و باورهای قوی داشته‌باشند تا بتوانند در فضای مجازی به‌گونه‌ای درست رفتار نمایند. حال اگر ما اصل را بر این قرار دهیم که بخواهیم منع و محدودیت را اعمال کنیم و دسترسی‌ها را بسته نگه‌داریم؛ اولاً که باید دانست به‌دلیل سرعت تکنولوژی آن‌چنان جواب نخواهد داد و ثانیاً اصلاً به هدف‌مان نیز نخواهیم رسید.


باز هم بنده تأکید می‌کنم که حرف من این نیست که نباید منع و مقرراتی وجود داشته‌باشد؛ بلکه کسانی‌که متولی فرهنگی هستند، باید روی این نکته کار کنند و توجه عمیقی به بستر فرهنگی جامعه داشته‌باشند و نکات روانی این مسأله را در نظر بگیرند. گاهی اوقات ما هدفی را در نظر می‌گیریم که مثلاً فرض کنید سرعت اینترنت بسیار بالاست و عده‌ای می‌روند و محتوایی را که نباید ببینند، می‌بینند و...؛ حال آن را محدود کنیم و جلوی آن را بگیریم؛ لکن از طرفی توجه نداریم که این بعد روانی چیست. یعنی آن کار را از راه درست خود انجام نداده‌ایم، یا شاید کم‌کاری صورت گرفته است. لذا روان افراد را تحت فشار قرار می‌دهیم و ممکن است این قضیه در جایی سر باز کند و مشکلات امنیتی، سیاسی و... ایجاد کند. بنابراین باید در کار فرهنگی ابتدا اولویت‌ها را تشخیص دهیم و سپس راه آن را به‌درستی پیدا کنیم و مقداری بیشتر در متن جامعه حضور داشته‌باشیم. کسانی که متولیان امر هستند، باید کسانی که بیشتر در فضای مجازی حضور دارند را بشناسند؛ چرا که اگر آن‌ها (مخاطبین - سوژه‌ها) را نشناسیم، قطعاً نمی‌توانیم به‌خوبی اهداف فرهنگی خود را دنبال کنیم.


بنابر این در پاسخ به سؤال باید گفت بله حاکمیت می‌توانست بهتر عمل کند. بهتر عمل کردن او این است که باید ابتدا تشخیص دهد که کار فرهنگی چیست. مثالی را عرض می‌کنم؛ در حوزه علوم انسانی اگر ما قوی نباشیم، همه‌ی کارهای فرهنگی ما به‌خوبی انجام نخواهد گرفت. اگر ما در جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، مردم‌شناسی و... قوی نباشیم، چطور می‌توانیم سوژه‌ها، جوانان و مردم را بشناسیم و سپس بخواهیم برای آن‌ها کار فرهنگی انجام دهیم؟ بنده قبول دارم که کار سختی است و نمی‌خواهیم کسی را به‌طور خاص مورد انتقاد قرار دهم؛ لکن کلیت مسأله این است و ما باید خودمان به این برسیم که اگر قرار است کار فرهنگی انجام دهیم، مقدماتی لازم است.


 یکی از آن مقدمات شناخت درست از علوم انسانی است. غربی‌ها با همین علوم انسانی، ابزارهایی را پیدا کردند که می‌توانند فرهنگ‌ها را (آن‌طور که خودشان می‌خواهند) شکل، تغییر، هدایت، بسط و رشد دهند. اما ما در علوم انسانی بسیار ضعف داریم و به نظرم مقداری که کار می‌کنیم، اصولی نیست. اگر من در علوم انسانی کار کردم و متخصص شدم، چگونه می‌توانم از آن استفاده کنم؟ ما باید در واقع بتوانیم با استفاده از این ابزارها، بر روی کارهای فرهنگی اثرگذار باشیم، ابزارها و اولویت‌ها را بشناسیم. لذا کار سختی است و بنده قبول دارم که مقدماتی لازم دارد، اما باید راه را تشخیص دهیم.


البته برخی اوقات ما نیاز به مُسکّن‌ها و راه‌حل‌های موقت داریم؛ لکن متأسفانه در برخی از افرادی که می‌خواهند قانون‌گذاری یا اصلاح کنند؛ این مسأله کاملاً جا نیفتاده است. هدف اصلی کار فرهنگی، ارتقای باورها و ارزش‌هاست؛ نه این‌که ما فقط افکار مردم را به‌طور ظاهری عوض کنیم. بنابراین باید همه‌ی این اقدامات را از طریق «مردمی» انجام دهیم. وقتی ببینیم مثلاً حساسیت مردم و خانواده‌ها نسبت به برخی امور کم می‌شود، باید در صدد ترمیم این باشیم که چرا حساسیت‌ها کم می‌شود. این همان تغییر در ارزش‌هاست. ما باید روی این مقوله و آن هم در بستر مردم کار کنیم. کاری طولانی مدت و اساسی فرهنگی این است و باید آن را هدف خود قرار دهیم. البته بازهم تکرار می‌کنم که معنایش این نیست که باید فضای ولنگار مجازی را آزاد بگذاریم، بنده به چنین چیزی قائل نیستم و وجود مقررات را ضروری می‌دانم.

تاریخ انتشار: 1401/12/11

نظر بدهید
user
envelope.svg
pencil