ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
آنچه در ادامه ملاحظه می کنید سخنان دکتر سید علی کشفی در دومین پنل از سلسله برنامههای هفتصد روز پس از هفت اکتبر با عنوان"ایران و نظم پسا طوفانالاقصی" است؛
طوفان الاقصی؛ نقطه عطف منطقه
بعد از طوفان الاقصی، هیچ چیز مثل گذشته نخواهد شد. به تعبير رهبر انقلاب، طوفان الاقصي نقطه عطف خروج ايالات متحده از منطقه ماست. خب همين بيانِ نمادين و در عين حال راهبردي رهبر انقلاب، توضيحي درباره روند هاي جغرافياي سياسي است. ما طوفان الاقصي را مي توانيم در لايه هاي مختلفي تحليل بكنيم. ميتوانيم در لايه الهياتي تحليل بكنيم كه اين تحليل هم بايد حتما انجام بشود. ولي بايد با ظرافت زيادي انجام بشود. و من فاقد آن ظرافت لازم براي چنين تحليلي هستم. در يك سطح فلسفي هم مي تواند مورد تحليل قرار بگيرد از آن جهت كه درواقع طوفان الاقصي در ادامه آخرين كوششهايي هست كه خصوصاً در منطقه ما و با مبدئيت انقلاب اسلامي براي حراست از ذات انسان، صورت ميگيرد براي اين كه انسان آن ماهيت اساسي خودش را از دست ندهد. در اين نظم جهاني كه در اين سرمايهداري جهاني، در اين شرايط جديدي كه همه چيز را ميخواهد به مصرف برساند و بر همه چيز ميخواهد سلطه پيدا بكند. زندگي را مي خواهد مسطح بكند و اراده انسان را براي اداره خودش و براي تعين دادن به خويشتن ، اين اراده را ازش بگيرد. خب اين در اين سطح هم بايد حتما تحليل بشود.
تقلیل گفتمانی یا تحلیلی؟!
اين روزها بسيار رايج شده تحليل هاي جغرافياي سياسي و به نظر من اين تحليل ها مسئله را خيلي وقت ها به سطح تكنيكال تقليل ميدهند و از روندهاي اساسي صرفنظر ميكنند نه فقط از اين جهت كه ممكن است دستاوردهايي كه ايجاد شده اين دستاوردها كم اهميت جلوه پيدا بكنند در نتيجه اين تقليل. بلكه از اين ناحيه كه آن وظيفه اي كه ما داريم آن وظيفه را عمقش را درك نمي كنيم. يعني متوجه نمي شويم كه تعلل ها و سستيهاي ما چقدر ممكن است هزينه گرانسنگي داشته باشد. از منظر جغرافياي سياسي ما با سه تا روند كلي ميتوانيم بگوييم مواجه شديم. در يك روند كلي، به هر حال اين گلوباليسم جهاني، اين سرمايه داري جهاني و شكل نظمي كه از دهه دوم قرن 20 به اين طرف، سراسر دنيا را سعي كرد بگيرد به رهبري ايالات متحده و ميشود گفت قرن اخير، قرن كوشش ايالات متحده براي ساخت اين نظم و به دست گرفتن رهبري اش بوده؛ نظمي كه به شكل نمادين درواقع ميشود گفت با كنفرانس پاريس و معاهده سايسپيكو و تعيين اصل و رسميت دادن به اصل تعيين سرنوشت آغاز شد ظهور اراده سياسي يك سرزمين هاي مختلف در چهارچوب دولت ملت ها ، تمايل به استقلال و به نحوي در يك شكل حقوقي كه اين شكل حقوقي نهايتا منجر به ايجاد يك محيط بين المللي شد كه اين محيط بين المللي در نهايت قدرت ملي ايالات متحده را تغذيه ميكرد قرار گرفتن اين اراده سياسي در چهارچوب دولت ملتها در ذيل چنين محيطي.
شکلگیری محیط بینالمللی با کدام غایت؟
اصلا چيزي كه ما به اسم محيط بين المللي ميشناسيم در نتيجه اين كوشش شكل گرفته و مجموعه زيادي و مجموعه وسيعي از نهادهاي حقوقي بين المللي ، يك نوع بروكراسي جهاني كه هم گام بوده با رشد بروكراسي در همه دنيا و البته رشد بروكراسي در خود سياست داخلي ايالات متحده و همه عوارضي كه در نتيجه اين بروكراسي يعني صورت بندي و ساختار مندي روابط، توزيع اطلاعات و تجزيه كردن واحدهاي اجتماعي و در عين حال ساختارمندكردنشان، كه خب ببينيد نتايج فناورانهي شگفت انگيزي داشتند از جمله همين موبايلي كه ما داريم استفاده ميكنيم همين بستري كه شما در اين بستر داريد اين ميزگرد را منتشر ميكنيد. خب حالا اين شرايط صد ساله درون خودش يك بحراني را حمل ميكرده كه اين بحران از اين قرار بوده كه ايالات متحده، مرزها را و نقاط جديد را در اين ساختار جهاني ايجاد ميكرده و مرز شكني ميكرده اما ديگران بعد از آن موفق ميشدند كه اين دستاوردها را استفاده بكنند. يعني ايالات متحده ، از انتهاي قرن 20، با اين بحران مواجه شد كه آن چيزي كه بدست مي آورد را ديگران ميتوانند استفاده كنند. يعني اگر مثلا فناوري اينترنت را آمريكايي ها بدست مي آورند، چيني ها مي توانند ازش استفاده بكنند.
اگر كه بمب اتم را آمريكايي ها مي توانند بدست بياورند، مثلا هندي ها هم ميتوانند ازش استفاده بكنند. يعني مسئله فناوري، ذاتا يك جنبه فرارونده و عموميت يابنده اي داشته كه اين جنبه را كشورهاي مختلف در چهارچوب آن نيروي استقلال هايي كه بيدار شده بود و خود آمريكايي ها براي تجزيه جهان و خارج كردن جهان از آن نظم قبلي ، يعني نظم مبتني بر استبداد كهن و امپراطوري هاي بزرگ، خب ميدانيد جنگ جهاني اول ، درواقع نقطه عطف اين ماجراست.
جنگ جهانی اول و دنیای امروز
من حالا به جنگ جهاني اول از يك جهت ديگر هم دارم اشاره ميكنم. چون شرايط ما به يك معنا، درواقع شايد قابل مقايسه با جنگ جهاني اول هم باشد. يعني در لحظه اي كه نظم قديم، درواقع بخواهد با نظم جديد، توسط نظم جديد جايگزين بشود. نظم جديد بخواهد جايگزين نظم قديم بشود. انگار ما به نحوي داريم اين شرايط را تجربه ميكنيم اما نه در همان جهت. خب اين بُردار كلي با تناقضات و تعارضات ذاتي كه داشت منجر به ظهور بازيگران جديدي شده بود كه حالا اين بازيگران، رهبري ايالات متحده را تهديد ميكردند. مشخصاً اين مسئله در خصوص چين اتفاق افتاده بود كه حالا وارد تحليل مسئله چين ، فرصت نميشود بشويم و شايد هم از توانايي من خارج باشد. اين يك بُردار كلي بود خب آمريكايي ها در جهات مختلف با اين مسئله درواقع مشكل داشتند و توليد مسئله كرده بود ميخواستند چيني ها را درواقع يا در نقاطي گرفتار بكنند يا در نقاطي پَس بزنند شبيه اين مسئله را هم با روس ها داشتند.
کانون بحرانخیز جغرافیای سیاسی غرب آسیا
در كنار اين بُردار كلي، ما در منطقه غرب آسيا به عنوان يكي از كانون هاي بحران خيز جغرافياي سياسي ، اين كه ميگويم بحران خيز، از جهت تهديدي كه نسبت به آن ساختار جهاني داشته، به عنوان يكي از كانون هاي بحران خيز، ما دو تا بُردار هم در منطقه ما هم زمان داشتند رُشد ميكردند كه اين دو تا بُردار، لاجرم در يك نقطه اي با هم تصادم ميكردند. يك بُردار، بُردار درواقع نظمي بود كه امريكايي ها ميخواستند دنبال بكنند و ضامن اين نظم، موجوديت رژيم صهيونيستي بود. خب شرايط سياسي قبل از 7 اكتبر تا آنجا داشت پيش مي رفت كه اگر مثلا شايد در مثلا سال 2004 ، از 22 تا كشور خاورميانه فقط دو كشور با رژيم صهيونيستي روابط عادي داشتند در سال 2023 اين عدد برعكس شده بود .. يعني فقط دو تا كشور مانده بودند كه روابط سياسي عادي نداشتند و ساير كشورها سفارت خانه اسرائيل را باز كرده بودند.
از عادی سازی روابط با اسرائیل تا همکاریهای سیاسی- اقتصادی
اين روند خب از بعد از كمپ ديويد آغاز شده بود با گشايش سفارت اسرائيل در مصر و عادي سازي روابط با مصر، خود مسئله مصر خيلي جنبه نمادين مهمي دارد. چون مصر تا پيش از اين رهبر مبارزات نظامي با رژيم بود و اين كه الآن دارد به هم پيمان رژيم ميشود نشان دهنده عوض شدن جهت تعارض ها و خصومت هاي ذاتي در منطقه ما بود و بعد از آن رژيم دو تا جهت را هم زمان دنبال كرد. هم عادي سازي سياسي و هم گسترش روابط اقتصادي و شكل دادن به طور كلي به يك نظم اقتصاد سياسي كه تثبيت كننده وضعيت رژيم باشد و پشتيبان آن عادي سازي سياسي باشد. اين بُردار از اين طرف پيش روي بود كه نقطه نهايي اش عادي سازي روابط با عربستان سعودي بود از يك طرف بُردار جريان مقاومت بود كه با رهبري يا با پشتيباني جمهوري اسلامي ايران و ظهور بازيگران تازه اي مثل انصار الله يمن و تقويت مجدد حماس، و تثبيت حزب الله و فراتر رفتن حزب الله لبنان نه ديگه از يك سازمان نظامي ، بلكه به يك موجوديت سياسي كه به يك معنا دارد نقش دولت را در لبنان ايفاء ميكند اين وضعيت، وضعيت درواقع رشد يابنده اي بود كه بُردار مقاومت داشت پيدا ميكرد.اين دو تا بُردار نمي توانستند در يك نقطهاي با هم تصادم نكنند. و آن نقطه، خودش را لاجرم در يك جايي بايد نشان ميداد.
من ميخواهم عرض بكنم كه بازيگران مختلف دو طرف ماجرا، از اين تصادم آگاه بودند و خودشان داشتند آماده مي كردند براي اين تصادم. اين كه ميگويم آگاه بودن نه به اين معنا كه انتظار داشتند مشخصا اين تصادم در 7 اكتبر اتفاق بيفتد. ولي منتظر بودند كه اين درواقع رشد بُردار هاي جغرافياي سياسي در يك نقطه اي منجر به يك تنش بسيار جدي و حاد بشود. خب هم خود حماس از مدتها قبل خودش را براي نبرد آماده ميكرد و تمرين ميكرد. هم رژيم صهيونيستي آماده نبرد بود به نظر من برنامه هاي وسيعي اينها براي افزايش تاب آوري اجتماعي داشتند. از بعد از جنگ 33 روزه، استراتژي هاشون را در خصوص مقابله با محور مقاومت تغيير داده بودند. اينها را من دارم از اين جهت ميگويم كه درست است كه محور مقاومت از حيث نظامي آماده جنگ بود ولي از حيث سياسي اجتماعي خصوصا در سياست داخلي جمهوري اسلامي ايران، ما آماده اين تنش نبوديم و همواره فكر كردن به اين تنش و سياستگذاري هاي متناسب با اين تنش را به تعويق مي انداختيم.
وابستگی و ما ادارک وابستگی!
ما به اقسام و اشكال مختلفي، وابسته شديم. و اين وابستگي فقط وابستگي به آرايش اقتصاد سياسي در خود جمهوري اسلامي نيست. بلكه ناشي از خود اين وابستگي هايي هست كه خود اين آرايش اقتصاد سياسي ، به اقتصاد سياسي جهاني برود. در خصوص پيمان هايي كه ما در آستانه جنگ جهاني اول، و بعد از آن درواقع گرفتار آن پيمان ها شديم و آن پيمان ها زمينه ساز وابستگي عميق تر ما به اين اقتصاد سياسي جهاني كه آن موقع به رهبري بريتانيا بود و بعدا اين رهبري جايگزين شد. همانطور كه آقاي مهدي زاده فرمودند.. به يك ترتيبي درواقع اشاره كردند. يعني آن لحظه اي كه مصدق نامه مي نويسد و آمريكا را مستمسك قرار ميدهد درواقع لحظه جايگزيني وابستگي ما از رهبر استعمار قديم به رهبري استعمار جديد است اين وابستگي به اقتصاد سياسي جهاني، من فكر ميكنم ، البته من مطالعه دقيق و جزئي تاريخي نداشتم ولي با يك نوع گستاخي و شايد بي باكي، پيش بيني ميكنم و حدس ميزنم كه كارگزاران آن معاهده هاي صلح و كساني كه اين معاهده ها را در دوره قاجار بر ما تحميل كردند و معاهده هاي نظير آن در دوره هاي بعدي در دوره پهلوي به نحوي درگير اين آرايش اقتصاد سياسي بودند و وابسته بودند و اين مسئله، خيلي مسئله حاد و اساسي هست.
ما هم به نحوي وابسته هستيم. البته بدون اينكه خيلي تمايل داشته باشيم ولي آن قدري كه ما از درآمدهاي حاصل از فروش نفت، ارتزاق ميكنيم ما وابستگي داريم. و اين وابستگي مانع از درست انديشيدن و درست عمل كردن ميشود. بلكه ممكن است اين وابستگي با ما يك كاري بكند كه خودمان را با صورت هاي انديشه و با صورت هاي آگاهي سرگرم كنيم و توجيه كنيم. يعني قادر نباشيم كه آن عمل مستقيم را انجام دهيم. لحظه طوفان الاقصي ، لحظه عمل مستقيم است. يعني اصلا دستگاههاي فكري خيلي پيچيده و عجيب و غريب هم آنجا حاضر نيست. اما آن ها عمل درست را مي توانند انجام بدهند. ما اين را گم كرديم. اين گم كردن نه فقط خودش را در اين نشان داده كه آن حادثه را نمي توانيم جذب كنيم به درستي يا با تأخير زيادي جذب ميكنيم بلكه خودش را در اينجا نشان داده كه مثلا يك چپ گراي اروپايي يك محيط زيست گرا در اروپا بالاخره يك راهي پيدا ميكند براي اينكه خودش را به ساحل غزه برساند ولي مردم ايران نمي توانند راهي براي مشاركت در اين فضا پيدا نمي كنند. و حداكثر كاري كه ما ميتوانيم انجام بدهيم اين است كه يا اين حادثه را به همديگر روايت كنيم. يا مثلا حمايت مالي كنيم. من در ارزش اينها نمي خواهم خدشه وارد كنم.
حکومتیشدن باید درست فهم شود
ما وقتي ميگوييم حكومتي شدن، خب اين يك لفظي هست كه درواقع بايد خيلي بايد مفهوم پردازي بشود . يعني چي حكومتي شدن؟ وقتي ما از حكومتي شدن حرف ميزنيم اين خيلي ميتواند سوء تفاهم برانگيز باشد. براي اينكه مخاطب به ما بگويد آقا مگر حكومت جمهوري اسلامي ايران كه حكومت ولايت فقيه هست چيز بدي هست كه حكومتي شدن چيز بدي باشد؟ ولي وقتي كه گفته ميشود حكومتي شدن، درواقع مسئله اين است كه در جمهوري اسلامي ايران، هم زمان، سه شكل از پيوند هاي اجتماعي تعيين كننده عمل سياسي هستند. اگر نگويم تعيين كننده عمل سياسي ، درواقع حدود عمل سياسي را تعيين ميكنند. يك شكلش، پيوندهاي ناشي از نظام اداري هستند. يعني پيوند هاي بروكراتيك، پيوند هايي كه در نظام اداري حاكم اند و همين الآن مثلا يك عضو هيئت علمي دانشگاه، ناچار است كه در پيوندهاي دروني ساختار بروكراسي دانش عمل كند.
ناتوانی بروکراسی در تولید فرهیختگی
يك پژوهشگر اگر ميخواهد زندگي كند و ارتزاق كند از بودجه هاي پژوهشي كشور بايد درون ساختار بروكراسي پژوهش عمل كند. اين ها محدوديت ايجاد ميكنند. بدون تعارف محدوديت ايجاد ميكنند. حتي يك فعال رسانهاي اگر بخواهد كارش ديده بشود ناچار است درون بروكراسي رسانه، اينها حالا خب بروكراسي ذاتاً نمي تواند فرهيختگي توليد كند. يعني نه كه من بگويم. كساني كه مسئله بروكراسي را صورت بندي كردند. ميگويند بروكراسي آدم فرهيخته نمي تواند توليد كند. بروكراسي وبر در آستانه قرن 20 ميگويد: « بروكراسي ميتواند مدرك گرايي را توسعه بدهد ولي نمي تواند انسان فرهيخته توليد كند » انسان فرهيخته يعني كسي كه بتواند حالا از آن منظر اروپايي، با آن درك كانتي از حقيقت كه انسان بايد شجاعت بنياد گذاري حقيقت را داشته باشد. فرهيخته، بروكراسي نمي تواند انساني را توليد كند و پرورش دهد.
يك طرف اين پيوندهاي اداري و پيوندهاي بروكراتيك است. يك طرف پيوندهاي ناشي پيوندهاي بازاري است يعني دركي كه از خصوصا از ميانه قرن 20 ديگه فراگير شده و آن كه سياست را به همجوشي منافع ذي نفعان، تقليل كرده و ما هم در اين چهارچوب سياسي فكر ميكنيم و در اين چهارچوب طراحي ميكنيم. ديگه حالا لازم نيست بهش اشاره كنيم. مثالهایش را ديگر لازم نيست وقت آقايان را نگيرم. يك طرف پيوندهاي درواقع ناشي از اين بستر هست. يك طرف ديگر ماجرا پيوندهايي هست كه حالا ما با درواقع .. به لحاظ فكري دارم ميگويم، با پيشراني مثلا متفكراني در عصر انقلاب اسلامي به اين ميگوييم پيوندهاي درون نظام امام و امت. اين ها لزوما بر هم منطبق نيستند. بلكه اينها با هم تنش دارند.
تنش بین انقلاباسلامی و جمهوریاسلامی
اين تنشي كه حالا آقاي دكتر ميگويند تنش بين انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي، درواقع از نظر من تنشي هست كه ناشي از اين سه شكل پيوند است. خب حالا توجه مي فرماييد.. چرا من اين را عرض كردم؟ براي اينكه بگويم كه حكومتي شدن امر ساده اي نيست. بلكه حكومتي شدن بايد بشود مفهوم پردازي كرد. خب درون چنين تنشي كه عمل سياسي من را تعيين ميكند اين طور نيست كه من بتوانم به سادگي از آن پيوند ها خودم را آزاد كنم. يعني چي به سادگي نمي توانم آزاد كنم؟ يعني درواقع نيازمند بذل هزينه فراوان است.
من عامدانه از مفهوم بذر استفاده ميكنم چون براي دوستان تداعي گر درواقع مفاهيم بلندي در سنت شيعي هست. نيازمند بذل هزينه هاي فراوان است براي اين كه بتوانيم از اين پيوند ها آزاد بشويم و عمل مستقيم را انجام بدهيم. مردم غزه در نقطه اي قرار گرفتند به هر ترتيب، در نقطه اي قرار گرفتند كه موفق شدند بذل كنند. و اين لحظه آزادي را هر تماشاگر منصفي تماشا ميكند و جذب ميكند. براي جذبش هم قبل از نظامهاي انديشه اي نيازمند فطرت هاي سالمي هست. براي همين فكر ميكنم آنهايي كه فطرت سالمي دارند در همه جاي دنيا، درواقع از اين استقبال كردند.
اهمیت فعالیت رهبران اجتماعی
معضلي كه ما داريم اين حالا اين از لحاظ سياسي حالا اين را عرض ميكنم. معضلي كه ما داريم اين است كه رهبر اگر در ساخت سياسي جمهوري اسلامي ايران، از رهبران اجتماعي حرف زد. يعني بگوييم ما يك طبقه رهبران اجتماعي داريم كه خود اين مسئله اي هست. يعني اين كه ما فاقد لايه قدرتمند رهبران اجتماعي نيستيم خودش در نتيجه اعمال سياست هايي در طول دو سه دهه بوده. اگر بشود گفت كه رهبران اجتماعي داريم، با همه فترتي كه اين لايه به عنوان فترت دچار شده.. رهبران اجتماعي ما، توانايي لازم براي مرز گشايي و باز كردن جبهه هايي كه در آن جبهه ها ، ما در ايران بتوانيم عمل مستقيم انجام بدهيم ندارند و اين خودش را اين ناتواني خودش را به اشكال مختلفي توجيه ميكند از جمله اين كه ما كه نمي توانيم مثلا جلوتر از ولي فقيه حركت بكنيم. از جمله اين كه ما اگر حركت بكنيم فلان بازي سياسي خراب ميشود. از جمله اينكه حتما بايد عمل ما يك عمل محاسبه شده باشد. من نه مخالف محاسبه كردن هستند و نه خداي ناكرده موافق اين هستم كه بايد بازي ولي فقيه را خراب كرد. من دارم عرض ميكنم به نظر من دچار نوعي وارونگي عمل اجتماعي شديم كه اين خودش را در انفعال اجتماعي ايرانيان نسبت به اين مسئله نشان ميدهد.
تاریخ انتشار: 1404/07/30
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.