ویژههای فکرت
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.
آنچه در ادامه ملاحظه می کنید سخنان حجتالاسلام حسین مهدیزاده در دومین پنل از سلسله برنامههای هفتصد روز پس از هفت اکتبر با عنوان"ایران و نظم پسا طوفانالاقصی" است؛
آمریکا؛ مستعمرهای که خودش استعمار کرد
مسئله اين است كه چرا ايران نميتواند اين لحظه را خيلي فعال عمل كند.يك كتابي دارد مرحوم عبدالهادي حائري؛ نوه مرحوم موسس حوزه، كتابي دارد به اسم مواجهه انديشوران ايراني با دو سويه تمدن غرب. كاري به محتوایش ندارم كه مخالف زياد دارد و در حوزه بحث ولي سوال ، سوالي هست كه همچنان مسئله ماست. غرب يك سويه استعمار دارد و يك سويه پيشرفت و توسعه كه مال خودش است. ولي اتفاق، از آن لحظه پيچيده ميشود كه يك مستعمره اي به اسم آمريكا، در لحظه اي كه ما هنوز متوجه نيستيم میآید و مالك و صاحب آينده تمدن ميشود و با شعار استقلال دهي به ديگران، و با ابزار عجيب و غريبي كه حالا كه 60 ، 70 سال گذشته متوجه ميشويم كه چه عجب كشفي هست.كه شما با استقلال دهي مي تواني يكي را اسير كني! استقلال يك هيكل ناقص يك هيكل تيكه پاره اي كه به هم كه نگاه ميكنند مثلا ناگزيرندكه هميشه از توي سرزمين همسايه شان يك جايي به ما بگويند اين مال من است! اين به آن يكي نگاه كند ميگويد اين را به من بده. مال من است. با هم مثل اين تعارضي كه ما داريم با امارات.. كه ميگويد هرمز مال من است. ميگوييم آخه تو از زاويه من كه در ايران نگاه ميكني، تو خودت هم مال من هستي. چطوري اين تيكه مال تو هست؟ ميگويد نه. اصلا بازي اين نيست. بازي اين است كه من موجوديتم، موجوديت ما در تعارض است. استقلال ابزار اسارت است! اين كشف بزرگ آمريكايي هست و يك .. البته فقط استقلال نيست بعد همه اينها تا برويد آن نظمي كه در سازمان ملل شكل ميگيرد كه 50 تا عدس، كشور اند.. و تصميم گيرشان آمريكا.
شکلگیری ژئوپولتيك يكپارچه اقتصادي
اين بازي بزرگي است كه دارد شكل ميگيرد و آن زنجيره ارزش اقتصادي كه حالا دارد تقسيم ميشود و يك ژئوپولتيك يكپارچه اقتصادي شكل ميگيرد كه ايندفعه همه مي خواهند كه هيچ كس ديگر نمي تواند آن را بهم بزند. همه طوري كيكشان پُر بُرش خورده كه در وضعيت اكنون به جاي اينكه با ناظم بجنگند با آمريكا بجنگند بايد با هم بجنگند. اين لحظه را در لحظه آغازش ما اصلا خوب درك نكرديم. ما نفهميديم مثلا آمريكا كي هست و چي هست! لحظه نمادينش هم براي ما مصدق است. مرحوم آقاي دكتر مصدق، براي نجات از انگليس، رفت نفت را با آمريكا بست و وقتي كه با آمريكا بست به هيچ كدام از آن چيزهايي كه ميخواست آخر سر ايران نرسيد. و اتفاقا همان اتفاقي مي افتاد كه بايد براي به نفع آمريكا مي افتاد. اين روايت دو سويه استعمار توسعه ، روايتي هست كه بلد نيستيم خوب جزئياتش را بگوييم . وخنده دار ماجرا اين است كه ما الآن از لحظه اي كه آمريكا آمده با يك وضعيت سياسي طرف هستيم كه يك عده ضد استعمار هستند و يك عده ضد توسعه هستند و يك عده توسعه گرا هستند. به خصوص بعد از دوره آمريكا، كه خودش به عنوان مستعمره اي كه توانسته استقلال پيدا بكند و روياي استقلال روياي همه شده و حالا الآن نمي توانيم اين را نديده بگيريم و همه ميرويم باهاش از فرصت بودن مستعمره اي كه تا ديروز برادر ما بوده در استعمار شدن، ميخواهيم از اين استفاده كنيم ولي نمي فهميم كه اين با چه بسته با آن باباي -چه ميدانم- با هركسي كه داشته پوست ما را ميكَنده بسته و قرار است جانشين بشود و جايگذاري بشود.
همه چیز را فرصت اقتصادی میبینند!
نهاد علم و روايت علمي ما را از جهان به اين اوضاع شلخته و شلم شوربايي كه الآن ميبينيد از روشن فكر تا حزباللهي روشنفكري نمادش در اين روزها در تلويزيون و همه جا در اينترنت هست را دارد دفاع ميكند از حمله كردن اسرائيل، تا حزب اللهي كه ميخواهد فقط بزند غرب را. و هيچ سناريوي زدن خودش را نمي داند دقيقا چي هست. نه اينكه نمي خواهيم بزنيم. نمي داند دارد چيكار ميكند. از ابزار گفتگو اصلا به عنوان يك ابزار درگيري نمي خواهد استفاده بكند. نمي داند دارد با چه ابزارهايي بجنگد. ابزارهاي ناقصي دارد. اين لحظه ، آمده در اين دهه اخير كه حالا ابزار فضاي مجازي و اينها اضافه شده يك اتفاقي هست يك نظمي يك صورت بندي روي زمين پيدا كرده در آن صورت بندي كه روي زمين پيدا كرده اتفاقات استعمار رفته زير پوست و روي زمين براي همه جهان لذت مصرف و توسعه فردي .. الآن شما ميدانيد كه كلمه توسعه كه ما در دهه هشتاد با مفهوم توسعه فعاليت دانشجويي و تمدني و اين كار ها ميكرديم در الآن اصلا مفهوم دلبخواه هيچ كس نيست. توسعه الآن يك پديده فردي است و شما اگر بخواهيد از توسعه به عنوان مفهوم اجتماعي حرف بزنيد مخاطب در فضاي دانشجويي نداري. در فضاي جوانها نداري.
آیا مفهوم توسعه یک پدیده فردی است؟!
توسعه يك مفهومي هست كه در اين ذهن، به عنوان يك پديده فردي شناخته ميشود. در لحظه اي كه همه چيز قابليت تبديل شدن به فرصت دارد فضاي مجازي و اين حرف زدن من فحش دادن من، ضد تبليغات وقتي بر عليه شما حرف ميزنند نگران نيستيد. ميگوييد ضد تبليغات هم جزء تبليغات است. يعني همه چي را به اين زاويه ديد نگاه ميكنيد روي زمين كه نگران نباشيد. بزنندتان يك فيلم از خودتان بگيريد خرجش در مي آيد. از جنگ و از همه چيز ميشود پول در آورد و مالي شدن و پولي شدن و بازار شدن، فضاي عمومي روي زمين است، ديالوگ با روي زمين قفل شده. و آن زير غوغايي هست. استعمار آن زير غوغا ميكند ولي در يك فضاي عجيبي كه خودش بايد گفتگو بشود كه چطوري اين فضا خلق شده الآن آني كه از آن زير هست بياوريد بالا راجع بهش صحبت كنيد همه از دستت ناراحت اند. ميگويند براي چي راجع به اين ها صحبت ميكني روي زمين؟! جور ديگري انگار همان را ميشود روايت كرد و هيچ نيازي نيست.. يك سري فناوريهايي وجود دارد براي اين كه اين دو تا را از هم جدا شده نگه دارند. فناوري هاي كاملا شناختي. ما در اين لحظه بسيار سنگين، يكي از هدفهاي اصلي هستيم يعني انساني كه داريم يكي از اهداف مهم است براي اين كه در حالت جدا شدگي بين نگاه به استعمار و نگاه به توسعه اين دو تا از هم جدا بشود و مقصر.. اصلا استعمار را نبيند و هر اتفاقي كه سخت است را مقصرش را خودش بداند و مقصرش را زياده خواهي خودش بداند.
واگراییها و گسلها را از یاد نبریم
در اين لحظه ما با اتفاقات عظيمي كه دارد در 8 ساله اخير يك دهه اخير، دارد ديگر حالا جدي شده واگرايي ها و گسل هايي كه دارد فعال ميشود و خطرهايي كه آمريكا باهاش مواجه است و برآمدن چين و تلاش مجدد همسايه شمالي ما براي اينكه در نظم آينده له نشود همانطوري كه توانسته در نظم قبل تنها غير اروپايي كه در نظم اروپايي خودش را نگه داشته و جدي هم نگه داشته، دارد سعي ميكند در دور بعد هم همين اتفاق براش بيفتد. چين بالاخره با آمدن خودش جهان را دوباره دارد از حالت يك سويه اي كه تمدن هاي دريايي درست كرده بودند دارد سعي ميكند جهان را دوباره الاكلنگي بكند همه اين تحولات كه هركدامشان خيلي هست دارد رخ ميدهد و ما با فضايي طرف هستيم كه نخبگان مان اين روايت را باور نمي كنند. مسئله مردم كه بعد از نخبگان هست.
در اين لحظه، اگر در مقام استعاره به عنوان يك طلبه بهم خُرده گرفته نشود من غزه را تشبيه ميكنم به -يك جمله اول بگويم بعد اين تشبيه را بگويم- در اين لحظه، همه ذي نفع مدرنيته هستند در آينده. از چين تا روسيه و تا آمريكا و تا اروپا و تا كشورهاي عربي منطقه ما كه آمريكا را انتخاب كردند همه ذي نفع ادامه مدرنيته هستند فقط يك جريان ايستاده و ميگويد كه من ميخواهم يك نظم ديگري را معرفي بكنم و سعي ميكند بگويد كه آينده با نظم مدرن ، نظم آمريكايي كه آمده از انگليسي آمده آمريكايي شده و بعد ميخواهد يك نظم ديگري بشود كه حالا با هر شكلي بشود، ولي ديگر ايندفعه مدرنيته نباشد. روايت انساني ديگري برش حاكم باشد. خب اين مقاومت را از زمان انقلاب 57 توسعه داده كساني با او هم قصه شدند و قصه او را فهميدند و روايت او را فهميدند اين ها همه شان در منطقه ما هستند منطقه اي كه از قديم يك سرنوشت برايشان فهميده ميشود. يعني از سند تا نيل، همه همين جا هستند.
ناآگاهی بزرگ و مظلومیت مضاعف غزه
در اين لحظه با اين ناآگاهي بزرگ بايد چه ميشد ؟ چيكار بايد ميشد كرد؟ اين را به نظرم دست و پا زدن غزه ، اين تلاش بزرگي بود براي افشاء شدنش و به خود آمدن. در مقام تشبيه من ميگويم ، تشبيه هست.. خيلي بيشتر از تشبيه نيست. اصلا كلامي نيست بيانم.. گويي كه غزه علي اصفري بود در آغوش اين كربلا. ببينيد تاريخ بچه اي كه روي دست و توي جنگ ها و توي بدبختي ها بلايي سرش آمده كم به خودش ديده. يك آغوشي به اسم امام حسين ميخواهد كه اون را تبديل كند به مرجع تظلم خواهي كه حالا عرفاي شما بيايند 40 روز روضه او را بخوانند به جاي سلوك. چه اتفاقي بايد بيفتد كه يك كودكي همچين جايگاهي داشته باشد؟ اين فقط كودك نيست كه اين جايگاه را دارد. اين آغوش هم هست. طوفان الاقصي آن كودكي بود كه دست و پا زد و حالا اگر امام حسين -دارم تشبيه ميكنم بيشتر تو رو خدا برداشت الهياتي نشود ازش- اگر امام حسين بر نمي گشت به سمت خيمه ها و علي اصغر را بگيرد و در آغوش بگيرد و جلوي ميدان اين اتفاق بيفتد كسي مي فهميد كه يك كودكي گوشه خيمه ها اتفاقي براش افتاده؟ ميشد جزء اتفاقاتي كه بعضي ها در تاريخ نقل مي كردند و خيلي ها نقل نمي كردند.
طوفان الاقصی بر مدار ثبات مقاومت
اگر جريان مقاومت برنميگشت و طوفان الاقصي غزه را در آغوش نمي گرفت طوفان الاقصي ، طوفان الاقصي نمي شد. اين طوري نيست كه بگوييم كه خودش به خودي خود ميتوانست اين قدر بزرگ باشد. آغوشي بود آغوش كريمي بود مثل امام حسين(ع) كه آمد اين كودك را نشان داد به تاريخ. يك آغوش كريمانه اي كه مي فهميد اين بچه چي ميگويد و ميفهميد اين غزه چي ميگويد او را در آغوش گرفت. و اين در آغوش گرفتن طوفان الاقصي و غزه را تبديل كرد به يك افشاي بزرگ. و حالا الآن براي يك حرف ديگري در جهان، گوشي وجود دارد. و الا خيلي ها ، خيلي از قهرمانها به ميدان رفتند و هرچه كردند مدرنيته با روايت لذت جويانه خودش آن ها را بلعيده و تبديل كرده ، لباس آنها را تبديل به مُد كرده و همين الآن آمريكايي ها و اروپايي ها لباسهايي را كه شبيه آن آدم بوده را دارند مي پوشند. و هيچ چيز از آن آرمان باقي نمانده.
اميدوارم كه اين روايت، به يك معنا، به معناي اين كه جمهوري اسلامي دارد سوء استفاده ميكند برداشت نشود. به اين معنا كه برعكس.. هر دو طرف قدر هم را دانستند برداشت بشود.
ما و روایت عثمانیزده
يك سوزن به خودمان بزنيم. ما مسئله حيا و عفاف، يك معنايي هست كه ما بايد خلقش ميكرديم بعد اين كه مسئول نيروي انتظامي بياد قم بعد مثلا مسئول آستان مقدسه حضرت معصومه يا يكي از علما بهش بگويد شما براي حجاب و عفاف چيكار كرديد؟ كه اين جملات رايج دهه هشتاد بود در رفت و آمد مسئولان نيروي انتظامي به قم.. اين پاس دادن آخر سر باعث نمي شود كه مشكل حجاب را بتوانيم در دو دهه بعد كنترلش كنيم. نبايد پاس بدهيم. ما بايد بايستيم و يك ذره يك ذره بسازيم. ببينيد من يك نكته اي بگويم كه برگردم به اصل اين كه چرا آماده نيستيم خودمان كه در اين لحظه ميگوييم هنوز آماده نيستيم. نه اين آماده نيستيم به اين معنا كه در آستانه شكست هستيم. من دو تا مشكل الهياتي بگويم كه الآن وجود دارد در فضاي نخبگاني ما . يك مشكل الهياتي اول داريم كه روايت ما از اتفاقات خيلي عثماني زده است. يعني ما خيلي از دريچه تحولات عثماني اتفاقات را روايت ميكنيم.
نقدی بر رویکرد دکتر شریعتی در کتاب "اسلام شناسی"
اين مقدمه بسيار فاخر ادبي مرحوم دكتر شريعتي به كتاب اسلام شناسي اش كه درس گفتارهاش هست و خودش فقط يك مقدمه براش نوشته جزء متون فاخر ادبي ما هست ولي هيچ اشاره اي به ايران ندارد و همه اش عثماني هست. اسلامي كه نيست. اسلامي كه بود. همه اش عثماني هست. گويي كه ما هيچ اسلامي نداشتيم. و اين روايت كه الآن هم ما وقتي بخواهيم بگوييم جهان اسلام، متون عربي را ميخوانيم كه در آن متون عربي آني كه در جغرافياي ايران هست ما 500 سال پيش روايتمان را بالاخره از جريان عامه جدا كرديم و جهان اسلام بالاخره دو پاره شده و اين دو پاره گي دو تا جهان سياسي بوده. بعد آن وقت در مواجه با مدرنيته ، عثماني متلاشي شده يعني الآن چيزي به اسم عثماني وجود ندارد ولي ايران وجود دارد. ايران ازش بُرش خورده و كيكش كوچيك شده. مثلا بعدا وقتي ميرويد سراغ تيكه هاي عثماني ميبينيد كه آنها عرب ها براي خودشان هويت عربي گرفتند. هويت اسلامي شان را ول كردند! هويت عربي شان اولويت پيدا كرده است.
بازگشت به کدام هویت اسلامی؟!
بازگشت به هويت اسلامي برايشان شده يك تلاشي كه اصلاً نميدانند چطوري اين كار را بكنند. يا ترك هايي كه در پايتخت عثماني بودند روياشون را عوض كردند. يك سري كشورها متولد شدند كه اينها اصلا هيچ شخصيت مستقلي ندارند مثل كشور 330 هزار نفري قطر. مثل كشور يك ميليون نفري كويت مثل كشوري كه ميگويند 2 ميليون 200 هزار اماراتي در جهان وجود دارد ولي 1 ميليون 100 هزارتاش بيشتر در امارات نيست. اينها اصلا خب خيلي هاشون اصلا در ادبيات گفتگو هم نيستند ولي نقش دارند و موثر اند. يك مشكل اين طوري داريم كه به نظرم بايد يكبار يك روايت ديگري از زاويه كاري كه ما ميخواستيم بكنيم، كه خودمان را سال 907 جدا كرديم از جريان عامه يكبار ديگر بايد روايت خودمان را هم بگوييم ديگر. اين روايت خودمان چي ميشود؟ كه به نظرم ديگه دارد الهياتي ميشود اين قدر كه همه اش داريم از آن زاويه خودمان را نگاه ميكنيم.
و بعد بگذاريد كنارش مثلا يك بخشداري به اسم قطر. بخش داري به اسم بحرين كه حالا يك گوشه اي از بصره به اسم كويت.. اينها مثلا خلق هويتشان 200 ، 300 سال وقت ميگيرند تا درستش كنند. كه هنوز هم شكل نگرفته و ما خيلي بايد در رجوع كردن به آنها مراقب باشیم.
پریشانی در روایت
يك نكته الهيات ديگري كه به نظرم ميرسد كه ما بايد الآن بهش توجه كنيم كه در ماجراي طوفان الاقصي به نظرم اشاره درستي داشتند آقاي دكتر شجاعي. كه مشكل پريشاني درروايت كه وجود دارد يكي از دلايلش اين است كه مگر وسط دعوا كسي مي ايستد روايت را صورت بندي را ببيند چي هست؟ الآن تو ميتواني خالق روايت باشي. الآن مسئله اين است كه چرا به عنوان خالق روايت جامعه نخبه ما عمل نمي كند؟ چرا سناريو نمي دهد؟ چرا نمي خواهد نقش ايفاء بكند براي اينكه اين اتفاق شكل بگيرد؟ اين به نظرم يك مشكل الهياتي داريم سرش. يعني فقط مشكل، مشكل وابستگي نيست چنانچه آقاي كشفي مي فرمايند. من آنجا به ذهنم ميرسد كه ما بينابين روايت يك صحنه ، صحنه هاي بزرگ را وقتي روايت ميكنيم همه ياد ابرهه و عكس العمل جد رسول خدا مي افتند كه پا شد رفت جلوي ابرهه نگاهش كه كرد گفت عجب سيد نوراني ، عجب مردن نوراني تأثير گذاري. بهش گفت تو هر خواسته اي داشته باشي من قبول ميكنم. آمده بود كعبه را خراب كند ديگه. و جناب عبدالمطلب گفتش كه اين شتراي من را آزاد كن. خيلي جا خورد و او برگشت .. جد رسول خدا برگشت گفت أنا رب الابل و للبيت ربه. يك صحنه هايي هست كه توش انا رب الابل و للبيت ربه ميگوييم اما نه اينكه هرجا از راه رسيديم صحنه بزرگ شد بگوييم مهم نيست..! خدا بزرگ است به معناي اين كه هيچ كاري نكنيم. اين خدا بزرگ است به معناي اينكه هيچ كاري نكنيم به نظرم الهياتي شده و گويي داريم براش توجيه الهياتي درست ميكنيم و الهياتش هم چه به معناي فلسفي و چه به معناي كلامي اش. در مقابلش هم اين نيست كه راه بيفتيم بگوييم كه ما ميخواهيم حقيقت را خلق بكنيم چنانچه سوژه مطلق اروپايي همچين تصوري دارد.
تفاوت درک ما با دیگران
ما دركي داشتيم اين وسط. ما دركمان اين بوده كه يعني اين تفاوت ما هم هست با اهل سنت. با عامه جهان اسلام. كه ما خودمان را نه در مقام جهاد ابتدايي براي گشودن هايي كه ديگه مال خودمان هست. چون پيامبر ديگر از دنيا رفته. و نه در مقام صبر كردن ها براي .. صبر كردن هايي كه بي انتهاست چنانچه مثلا اصطلاح رايج شده حجتيه اي كه مثلا بهش ميگوييم. كه حالا ميخواهم بگويم خيلي طيفش گسترده تر هست بخش زيادي از شيعيان سنتي و حتي شيعيان الآن را دارد پوشش ميدهد.. ما يك چيزي بينابين اين دوتا داشتيم ديگر. كه ما در مسير امامان مجاهده ميكرديم . ولي مجاهده فقط شمشير دست گرفتن نبوده. يك مجاهده پيچيده چند لايه اي را هميشه در حال خلق كردنش بوديم. و به تعبير خيلي ها، براي اينكه پيش برويم فرش مي بافتيم. يا به قول بعضي هاي ديگر براي اينكه كار پيش برود اين قدر چكيديم تا اين سنگ سوراخ شده و حالا نوبت ما شده. اگر اين چكيدن ها و اين زحمت كشيدن ها با منطق خودمان كه منطق جهاد ما هست ديگر. منطق جهاد ما تركيبي از آماده بودن هميشگي و صبور بودن براي لحظه اي كه تكليف از بالا بياد. احساس ميكنم از بعد از سيف القدس رهبر انقلاب منتظر يك لحظه اي هستند كه حتي پالس ميدهند كه ما از مظلوم دفاع ميكنيم. ما كشور گشايي نمي كنيم . و اين پالس را بيش از همه هم به فلسطين ميدهند به غزه ميدهند. كه ما اگر شما بياييد در ميدان ما مي آييم. اين يعني چي؟ يعني من به لحاظ فقهي به لحاظ الهياتي در عصر غيبت منتظر آن نقاطي هستم كه فقط اجازه دارم جهاد كنم. خب جهاد دفاعي كه يعني فقط سرزمين خودم فقط چهارچوب خودم ، يا يك چيز ديگري هم در غيبت هست كه در عصر غيبت هست كه من اگر آن كار را انجام دادم فليس بمسلم. آيا آن لحظه هم وجود دارد غير از دفاع؟ بله وجود دارد . آن لحظه اي هست كه نداي مظلوم بلند ميشود و نداي مظلوم در منطقه ما بدرستي در غزه هست. و از قضا آن كسي كه مظلوم است با آن كسي كه دقيقا گشايش را انجام ميدهد يك جا نشسته. و اگر اين كار را انجام بدهيم حالا پس .. ميخواهم بگويم آن بازگشت به يك اصلاح الهياتي در معناي كنش كردن يعني الهيات كنشگري ما يكبار ديگر بايد خودش را از دست آن خلق حقيقت مدرنيته نجات بدهد و از انا رب الابل و للبيت رب هم بياد بيرون اين صحنه ، صحنه اي هست كه اگر در آن بازي نكني شكست ميخوري و ما اين را ميتوانيم اصلاحش بكنيم. اگر اين كار را بكنيم ميتوانيم بگوييم كه ايده مقاومت ما ممكن است هم ايده بينابيني باشد.
تاریخ انتشار: 1404/07/30
مجموعه فکرت درصدد است، مسائل روزِ حوزه اندیشه را با نگاهی جدید و در قالبهای متنوع رسانهای به تصویر بکشد.